Saturday, June 22, 2024

نقش نفرت انگیز اصلاح طلبان حکومتی برای ایجاد سازش بین توده ها و خامنه ای و سران پاسدارش


 
در اعلامیه ی خود در تاریخ 21 خرداد 1403 چنین نوشتیم:
«جریان راست اصلاح طلبان نیز به سهم خود فریبکار است و برای شرکت در انتخابات و انداختن رای در صندوق له له می زند. این دارودسته دنبال جاه و مقام و موقعیت دولتی هستند و برای رسیدن آن از هیچ فریب و مکری روگردان نیستند.»
همچنین اشاره کردیم:
«این که این فرد در میان اصلاح طلبان تآیید صلاحیت می شود، جدا از این که این جریان را به درون انتخابات بکشند و با واسطه ی اینان بخش های از توده هایی را که ممکن است فریب وعده های اصلاح طلبان را بخورند به پای صندوق بیاورند و مثلا شرایطی را برای آشتی توده ها و حکومت فراهم کنند، دو دلیل مهم تر از بقیه دلایل است:
یکی این که این فرد خامنه ای را به عنوان ولی فقیه اش قبول داشته است و نه تنها علیه وی سخنی بر زبان نیاورده بلکه مجیز گوی و ستایشگر وی هم بوده است و دوم این فردی متعلق به خلق آذربایجان یعنی یکی از خلق های زیرستم است. از دیدگاه خامنه ای انتخاب این فرد در حد کاندید شاید بتواند به نوعی« دلجویی» از خلق هایی که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» سرکوب شدند تعبیر گردد و اگر ممکن شد بخش هایی از آنها را به پای صندوق رای بکشاند.» 
فریبکاری اصلاح طلبان
کنش این چند روز این حضرات اصلاح طلب و نماینده ی بی خاصیت شان مسعود پزشکیان که گفت برای بالا بردن« شور و شوق» مردم برای «حضور در صحنه» و کشاندن«مردم پای صندوق رای» و کلا گرم کردن تنور انتخابات آمده است، نشان داد که آنها وظیفه ی اصلی خود را ایجاد سازش بین توده ها و خامنه ای و سران پاسدار و استبداد ولایت فقیه قرار داده اند. آنها می خواهند آب سردی روی خشم و کینه ی عمیق توده ها بپاشند. آنها دنبال ایجاد شرایطی هستند که بین توده ها و حکومت صلح و آشتی پدید آورند. آنها می خواهند که توده ها تمامی رنج ها و فلاکت ها و فقر و بدبختی تمامی این سال ها و دهه ها و تمامی جانباخته گان و آسیب دیده گان در جنبش ها و خیزش های خود را برای سرنگونی حکومت فراموش کنند. آنها می خواهند خامنه ای و سران پاسدار را از مخمصه ای که در آن افتاده اند نجات دهند.
فساد فکر و سالوسی امثال عباس عبدی
امثال عباس عبدی و برخی همچون او حتی اصلاح طلب هم نیستند بلکه کمابیش اصول گرایانی محافظه کار در لباس اصلاح طلب هستند که گاهی به اصول گرایان دیگر تنها نق می زنند. این افراد فریبکار و فاسدفکر و دشمن توده ها و انقلاب شان به محض اینکه جنبش به سویی می رود که تضادهای بین توده ها و حکومت شدیدتر می شود به سمت حکومت مستبد چرخش کرده و از اصول گرایان هم بدتر می شوند.
این که عباس عبدی می گوید«هنوز یخ انتخابات آب نشده است» را می توان به این گونه برگرداند که او می خواهد یخ روابط توده ها و حکومت را آب و بنابراین رابطه ی آنها و حکومت خامنه ای را «گرم» کند. آنچه عبدی می خواهد این است که خشم توده ها از حکومت  فروکش کند، کینه ی آنها به سردی گراید و نفرت شان از خامنه ای و حکومت خاموش شود. او می خواهد تنور انتخابات را گرم کند تا به بهترین شکل به سرور و ولی نعمت اش خامنه ای و سران پاسدار و باندهای فاسد و جنایتکارش خدمت کند و به بقای جمهوری اسلامی بیفزاید.
 اما اگر تنور انتخابات «یخ» است به این دلیل است که توده ها انتخابات خامنه ای را( و امثال شما را که موس موس کنان به دنبال آن روانید) پشیزی ارزش نمی گذارند و از آن متنفرند.
به راستی آنچه عباس عبدی و امثال او در «جبهه ی اصلاحات»( یعنی اصلاح طلبان حکومتی) از آن هراسان اند همین خشم و کینه ی ویرانگری است که تمامی وجود توده ها را فرا گرفته و به ویژه پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی» به اوجی تازه رسیده است.
پهلوان پنبه ی مرتجعی به نام جواد ظریف
این میان نقش شارلاطان مرتجعی به نام جواد ظریف هم این است که استعدادهای بی خاصیت خود را به کار گیرد و های و هویی به راه اندازد و تنها قیافه ی مخالف دستگاه حاکم بگیرد تا مثلا یخ انتخابات را آب کنده و اوضاع را به نفع نامزدشان گرم کند.
باید به این مردک فریبکار گفت که مگر این همه سال قدرت در دستان شما و امثال روحانی نبود؟ آیا در آن دوران خوابتان برده بود که حالا بیدار شدید و یادتان آمده که خامنه ای و دارودسته اش چه کرده اند؟
مگر دولت روحانی خودش در آن هشت سال در اکثر امور دست اش در دست خامنه ای و سران پلید سپاه نبود؟
مگرشما دورویان فاسد و دروغگو در گرانی بنزین که خود همواره دنبال آن بودید و در کشتار دی 96 و آبان 98 و دیگر جنبش های محلی و منطقه ای آن سال ها نقش نداشتید؟
آیا شما در سالوسی دست کمی از خامنه ای و آخوندهای مکار و سران فاسد و جنایتکار سپاه دارید؟
آیا این نیست که اگر دوباره دولت را در دست بگیرید از همان روز نخست(همچون روحانی که پس از انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور نتوانست برسر وعده هایش- در واقع وعده هایی فریبکارانه- در انتخابات بایستند و شد یک پا مرید دستگاه حاکم!) زبان در کام می کشید و مجیز گوی خامنه ای و سران سپاه می شوید؟
توده ها و اصلاح طلبان حکومتی
طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های تهیدست و زحمتکش شهر وروستا به همراه دیگر طبقات خلقی هرگز فریب مزدورانی چون عباس عبدی و جواد ظریف را که برای تحمیق توده ها و تسلیم شدن آن ها به زور و ستم و حفظ دستگاه حاکم به میدان آمده اند نخواهند خورد.
برای توده ها سال هاست که دیگر«مهم نیست که چه کسی در پاستور نشسته باشد»! زیرا آنها تمامی افراد و جریان های این دم و دستگاه فاسد، سالوس و ارتجاعی را در عمل و در حدود نزدیک به سی سال محک زده اند و به خوبی پی برده اند که اصول گرایان جایگاه نخستین را در حفظ دستگاه حاکم دارند و اصلاح طلبان حکومتی( و نه بخش هایی که در گذشته با آنها بوده اما از یک سو خود را از اصلاح طلبان حکومتی صندوق پرست جدا کرده اند و از سوی دیگر به سلطنت طلبان و قدرت های امپریالیستی غرب پناه نبرده بلکه یا خود را در کنار توده ها قرار داده اند و یا کمابیش دنبال آنند که در کنار توده ها قرار دهند) نیز آنجا که مبارزه ی توده ها اوج می گیرد و جدایی بین توده ها و حکومت بیش از پیش می شود و بنابراین پای حفظ حکومت در میان باشد با جناح اصول گرایان در یک صف و در جبهه ی دشمنان خلق قرار می گیرند.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
چهارشنبه 30 خرداد 1403       

در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نخواهیم کرد


۲ تیر ۱۴۰۳

ما به‌هیچ عنوان در زمینی که کمترین قدرتی

 برای تعیین قواعد در آن‌را نداریم، بازی نخواهیم کرد.

 

 مشارکت در انتخابات بدون این‌که هیچ دستاوردی داشته باشد،

 به شدت موجب تضعیف و شکاف در صفوف معترضان می‌شود. 

متن کامل بیانیه  

در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نخواهیم کرد

 
با درود به هموطنان عزیز و گرامی
با توجه به شرایط روز جامعه و برگزاری انتخابات دوره چهاردهم ریاست جمهوری، لازم دیدیم تا برای دفاع از جمهوریت و بر اساس حقوق شهروندی، همانند کسانی که برای شرکت در انتخابات و حمایت از کاندیدای مورد نظر خود تلاش می‌کنند؛ ما نیز اگرچه برخلاف آن‌ها از هیچ امکاناتی برای برپایی «ستاد مخالفان شرکت در انتخابات» برخوردار نیستیم اما، از طریق نوشتن این بیانیه نظر خود را با شما در میان بگذاریم.
بر کسی پوشیده نیست که وقوع انقلاب و حوادث بعد از آن و جنگ ۸ ساله، پیامدهای منفی فراوانی به همراه داشت -که ناخواسته گریبان‌گیر همه ما شد. برای حل مشکلات پذیرفتیم که راه اصلاحات تدریجی را پیش بگیریم. اما بخش قدرت‌مندتر حاکمیت به طرق مختلف در مقابل خواست اکثریت مردم ایستاد.
با این وجود مردم ناامید نشدند و حماسه حضور واقعی در انتخابات را در سال ۸۸ رقم زدند. اما، نتیجه آن شد که همه می‌دانیم. ولی باز هم مردم به سیاستمداران اعتماد کرده و سال ۹۲ هم برای اعتراض به نتیجه انتخابات قبل و هم امید به اصلاح، پای صندوق آمدند. نتیجه نسبتا رضایت بخش بود. به‌خصوص با انعقاد برجام، از بین رفتن تحریم‌ها و دفع خطر جنگ.
اما وقایع تلخ سال ۹۶ و ۹۸، شلیک به هواپیمای اوکراینی و کتمان آن، تورم افسار گسیخته، آتش زدن برجام در مجلس و فرمان ممنوعیت ورود واکسن آمریکایی و انگلیسی؛ نشان داد که مسئله صرفا به ناتوانی رئیس دولت  و کابینه باز نمی‌گردد.
این‌جا بود که مردم از سال ۹۸ به این باور رسیدند که دیگر به هیچ وجه اصلاحات ممکن نیست و شرکت در انتخابات و تعویض بازیگران قدرت نه تنها هیچ تاثیر مثبتی در زندگی آنها ندارد؛ بلکه با مشروعیت بخشیدن به حکومت؛ به سرکوب‌گری آن مشروعیت می‌بخشند.
از ۹۸ تا امروز به‌خصوص با ورود نسل موسوم به"ضد Z" به عرصه اجتماعی و فشار ناشی از حضور جمعیت بیش از ۱۵میلیونی این نسل -که در بیان و پیگیری مطالبات خود، از نوعی صراحت و شجاعت بیشتر و شاید بردباری کمتر برخوردارند، مردم با عدم مشارکت در سه انتخابات متوالی، با صدای رسا یک «نه» بزرگ به حکومت گفتند.
اما اتاق فکر حکومت به خوبی می‌داند که گسترش عدم مشارکت می‌تواند به عامل هم‌گرایی و انسجام بخشی مخالفان تبدیل شود و به‌دلیل بروز مشکلات اقتصادی به‌ویژه در صورت افزایش قیمت بنزین، اعمال محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی به‌ویژه بر همان نسل Z و بازگشت تحریم‌ها، احتمال وقوع اعتراضات گسترده‌تر از دوره‌های قبل وجود دارد.
به‌همین دلیل تصمیم گرفتند با تایید صلاحیت مسعود پزشکیان -که چند ماه قبل صلاحیت‌اش برای کاندیداتوری مجلس در ابتدا رد شده بود - به اقرار خودش، آمار مشارکت را بالا ببرند. از این‌رو، او و هواداران محافظه‌کارش در تلاش‌اند تا کورسوی امیدی در ذهن و دل مردم خسته و سرخورده از تحقیر، تهدید و سرکوب ایجاد نمایند. اما آن‌چه او و دیگر اصلاح طلبان، ولو دلسوزانه، وعده می‌دهند؛ حتا اگر پیروز انتخابات باشند، سرابی بیش نیست.
از این‌رو، ما تصمیم گرفتیم، با انتشار این بیانیه دلایل عدم مشارکت خود در انتخابات را با مردم عزیز و فهیم در میان بگذاریم و تلاش کنیم تا با تکیه بر راهبرد مقاومت مدنی مسیر سخت و ناهموار تغییر و تحول بنیادین را با همراهی هم و دست در دست هم تا رسیدن به مقصود سپری نماییم. 
دلایل ما برای عدم مشارکت در انتخابات
۱- انتخابات در جمهوری اسلامی از معنای حقیقی -که همان اعمال اراده و خواست مردم است خالی شده و - صرفا به یک مناسک سیاسی برای معرفی افراد مورد تایید حاکمیت تبدیل شده است. حضور در چنین انتخاباتی فارغ از اینکه نام کدام کاندیدا به‌عنوان فرد پیروز اعلام می‌شود، معنایی جز پذیرش و تایید وضع تحمیلی کنونی و توهین به شعور اجتماعی مردم ندارد.
۲- دولت‌ها در ایران، از دو حالت خارج نبوده و نیستند: یا اراده و میل به تغییر بر اساس خواست و رویکرد اکثریت مردم را دارند. اما، از توان لازم برای انجام آن برخوردار نبوده و نیستند. یا هدف‌شان حفظ حکومت طبق خواست و اراده همان هسته سخت قدرت است. در هر دو حالت، نتیجه و پایان عملکرد آن‌ها، برای مردم یکسان است. از این جهت، انتخاب ما تفاوتی در وضعیت زندگی ما ندارد.
۳- اگرچه منکر تفاوت‌های فردی در منش و نگرش کاندیداها نیستیم اما؛ تنها کاندیدایی که شاید انتظار تغییر از او می‌رود، دو گزاره کلیدی، مهم و البته همراه با بیان صادقانه دارد: "برنامه ندارم و همان برنامه دولت قبل که مصوب شده را طبق قانون اجرا می‌کنم. در جهت اجرای سیاست‌های کلی نظام و اجرای منویات مقام معظم رهبری تلاش می‌کنم."
خب سوالی که باید حامیان و مبلغان تنها کاندیدای با منش و نگرش تاحدودی متفاوت از دیگر کاندیداها پاسخ دهند؛ این است که: آیا مشکل اکثریت مردم که مخالف وضع موجود هستند، اجرا نشدن و بی توجهی رؤسای دولت قبل به سیاست‌های کلی نظام بوده است که، این وعده، موجب بازگشت دوباره مردم معترض و ناراضی به پای صندوق رای شود؟
 
۴- هر عقل سلیمی قبول دارد که بخشی از مشکل کشور، معلول ناتوانی و ناکارآمدی مدیران و انتخاب جناحی و ایدئولوژیک به‌جای انتخاب بر اساس شایستگی و تخصص و تجربه لازم است. اما تجربه دولت خاتمی و دولت روحانی نشان داد که حتا اگر تا حدودی امکان انتخاب مدیران متخصص و شایسته‌تر وجود داشته باشد -که مانند طبیبی حاذق تشخیص دهند عامل و ریشه مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کجاست- اما ساختار حقوقی و حقیقی قدرت (اختیارات قانونی و عملکرد فراقانونی دیگر نهادها) ذره‌ای اجازه درمان نمی‌دهد.
۵- مشارکت در انتخابات نادیده گرفتن تمام هزینه‌هایی است که در طول این سال‌ها به مردم تحمیل شده از عقب ماندگی شدید در توسعه گرفته تا هزینه‌هایی چون اخراج از کار، مهاجرت اجباری، زندان و حتا متاسفانه و ناباورانه کشتار مردم به دلیل اعتراضات خیابانی. زیرا، آشکارا این پیام را برای هسته سخت قدرت دارد که: "تو هر بلایی بر سرمان بیاوری، ما چاره‌ای جز بازی در زمین تو و طبق قواعدی که تو تعریف می‌کنی، نداریم." به‌همین دلیل، ما به‌هیچ عنوان در زمینی که کمترین قدرتی برای تعیین قواعد در آن‌را نداریم، بازی نخواهیم کرد.
۶- برخی بر این باورند که: هم می‌شود در انتخابات شرکت کرد و هم به اعتراضات با راهبرد مقاومت مدنی ادامه داد. اما این ادعا - اگر برای فریب مردم نباشد - باید گفت: ادعایی است بسیار نادرست. زیرا منطق مقاومت مدنی، یعنی این‌که حکومت طبق قواعد رسمی اجازه تغییر و مطالبه‌گری نمی‌دهد و شهروندان ناچار می‌شوند، خارج از قواعد رسمی و با تکیه بر قدرت حاصل از هم‌گرایی و انسجام به خواست و مطالبه خود دست پیدا کنند.
اما مشارکت در انتخابات یعنی پذیرش این موضوع که راه قانونی و رسمی اعمال نظر و مطالبه‌گری باز است. به همین دلیل مشارکت در انتخابات بدون این‌که هیچ دستاوردی داشته باشد، به شدت موجب تضعیف و شکاف در صفوف معترضان می‌شود.
۷- این دلیل آخر، کاملا معطوف به این نظر اصلاح‌طلبان است که: "پزشکیان در مقاطع حساس که مردم سرکوب شدند، از مردم حمایت کرده است." برای اثبات این مدعا به نطق پنج دقیقه‌ای هفتم تیر ۸۸ پزشکیان در مجلس و نامه اول مهر ۱۴۰۱ درباره مرگ [قتل] مرحوم مهسا امینی و چند برنامه تلویزیونی و مصاحبه با خبرگزاری‌ها اشاره می‌کنند. در حالی که اگر فیلم آن سخنرانی را مشاهده کنید و یا نامه اول مهر را بخوانید، حتا در یک جمله آن به کشته شدن مردم در خیابان اشاره نمی‌شود. اما بر فرض قبول این مدعا، آیا در طول ۱۶سال نمایندگی مجلس، وقتی طبق اصل ۸۴: "هر نماینده در برابر تمام ملت مسئول است و حق دارد در همه مسائل داخلی و خارجی کشور اظهار نظر نماید" آیا ایشان در طول همه این سال‌ها از اخراج کارگران، معلمان، اساتید و دانشجویان معترض بی‌اطلاع بودند؟ آیا در طول همه این سال‌ها، از زندانی شدن فعالان صنفی، سیاسی، رسانه‌ای و دانشجویی، بی‌اطلاع بودند؟ آیا به‌عنوان یک نماینده مجلس و پزشک متخصص، علت مرگ مهسا امینی - که خودشان شفاف سازی درباره آن را ضروری و منتج به جلوگیری از هزینه‌های بیشتر عنوان کردند را - پیگیری کردند؟
اگر مردمی بودن یعنی یک سخنرانی، یک نامه، یک برنامه تلویزیونی و مصاحبه با یک خبرگزاری که نتیجه مردمی بودن ایشان در دولت؛ از هم اکنون مشخص است.
ما امضا کنندگان این بیانیه، بر اساس این ۷دلیل شرکت در انتخابات را ولو با فرض پیروزی کاندیدای اصلاح‌طلب، اشتباه، بدون نتیجه در حل مشکلات و از همه بدتر عامل افزایش مشروعیت و انگیزه سرکوب بیشتر مطالبه‌گران و معترضان می‌دانیم و از این طریق اعلام می‌کنیم که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نخواهیم کرد.»

Saturday, June 8, 2024

خامنه ای و تعیین رئیس جمهور آینده

 
 خامنه ای و تعیین رئیس جمهور آینده
 
جدال تسنیم و حقانیان
به جدال تسنیم و وحید حقانیان باید در ادامه و یا به موازات جدالی نگریست که بخشی از سپاه با نماینده گان انتخاب شده برای مجلس در مورد ریاست مجلس و انتخاب یکی از این افراد به جای قالیباف داشت؛ یعنی با رسایی و نبویان و دیگران. در عین حال باید این احتمال را داد که  پشت حقانیان در خود سپاه و یا سازمان اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه هم محکم باشد که به این راحتی به تسنیم  و سپاه می توپد. و زمانی که کسی به تسنیم می تازد به خامنه ای که سپاه را تنها ابزار قدرت و تسلط و مانده گاری ولایت فقیه می داند می تازد.
از سوی دیگر کسی که تسنیم را نماینده ی جریانی می داند که در تمامی اموری که به آن مربوط نیست دخالت می کند احتمالا باید واقف باشد که جریان هایی که درون سپاه مسلط هستند، صرفا نوچه و پادوی خامنه ای نیستند بلکه در امور دفتر خامنه ای هم مداخله کرده و احتمالا برای خامنه ای و جریان وی تصمیم هم می گیرند(اگر این نکته درست باشد، آینده فامیل خامنه ای چندان تامین نیست(.
حقانیان می تواند یک احمدی نژاد دیگر باشد. کسی که بسیار می داند و احتمالا دانسته هایش را تنها در مغز خویش نگه نداشته بلکه آنها را بین باندی که او یکی از عناصر آن است پخش کرده است. اطلاعات حقانیان به دلیل شغل اش، از همه ی دستگاه ها و افراد و جریان های مسلط بر آنهاست. به طور کلی خامنه ای هر کس و جریانی را که حذف و یا از صحنه ی اصلی سیاست رانده است، کسی یا جریانی دیگر بر جای آن ظهور کرده است.    
باندهای مخالف یکدیگر درون سپاه پاسداران
سپاه پاسداران در تمامی زمینه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی داخلی و در روابط خارجی، قدرت را دست دارد. اما پاسداران یک جریان یکدست نیستند. هم درون سپاه و بین سران و باندهای حاکم بر سپاه و هم بین این باندهای نظامی و باندهای اداری حاکم تضادهای بیشمار بروز کرده است. بر این مبنا هم تجزیه های بی پایان درون سپاه صورت گرفته و هم در سال ها پیش رو بازهم تجزیه های بیشتری صورت خواهد گرفت. این تجزیه ها در دفتر خامنه ای و مجلس و دولت و دستگاه های دیگر که خود نیز پر از جریان ها و باندهای متضاد و درگیر با یکدیگر است بازتاب یافته و بیش از این نیز بازتاب خواهد یافت. چنانچه شرایط کنونی در عرصه ی اقتصادی و سیاسی تداوم یابد مجموعه ی این تضادهای درونی که بر بستر جنبش توده ای و نقش مهم آن، تشدید خواهد شد کل حاکمیت را به تجزیه و شقه شقه شدن و فروپاشی سوق خواهد داد و حتی امکان سرکوب یکدست جنبش توده ای را نیز از آنان خواهد گرفت.
نگاهی به سرکوب«جنبش زن زندگی آزادی» نشان می دهد که تضادهای زیادی در مورد شکل سرکوب و نیز سرکوب و یا عقب نشینی در مقابل آزادی حجاب و پس از اینها در مورد کشته شدن رئیسی و حتی اکنون برگزاری انتخابات ریاست جمهوری وجود داشته و دارد.   
دفتر خامنه ای
دفتر خامنه ای بر خلاف نام اش یک نهاد کوچک نیست بلکه اکنون یک نهاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی  بزرگ است که از نظر سازمانی موقعیتی برتر نسبت به دیگر دستگاه های قانون گذاری و قضایی و اجرایی و نیز شورای نگهبان و شورای مصلحت نظام و مجلس خبرگان دارد. یعنی وضعی که پس از ایجاد هر نهاد و سازمان مالخور یا بودجه خور به دردنخوری در حکومت به وجود می آید و میل به گسترش و استحکام و ثبات منافع خویش دارد بارها بیشتر در مورد دفتر خامنه ای صدق می کند. این دفتر به دلیل گل و گشاد بودن اش به قطب های متضاد تقسیم شده است. تمامی جریان های متضاد صاحب نفوذ در سپاه پاسداران، سازمان های اطلاعاتی و حفاظت اطلاعات سپاه و به همین سان اداری های حاکم و باندهای روحانیون نیز در این دفتر حضور دارند.
 داشتن موقعیت در دفتر خامنه ای برای باندها
در واقع این دفتر سازمانی است به رهبری خامنه ای که بخش های حاکم جریان های اصول گرا را درون خود جمع کرده تا به آن ها سهم دهد و در عین حال مانع از تلاقی منافع گروهی و باندی آنها شود و جلوی بروز درگیری ها و جنگ تمام عیار میان آنها را بگیرد. به عبارت دیگر مرکز آشتی باندهای مسلط اصول گرا گردد. گرچه تحکم های خامنه ای برای سکوت این جریان ها مقابل یکدیگر و دست نزدن به« لجن پراکنی» علیه یکدیگر، نقش آن چنانی در رفو و هم بست تضادهای بین این باندها نداشته است و این را همین که پس از زده شدن این چنین حرف هایی نیاز است سازمان اطلاعات و وزارت کشور اطلاعیه دهند که با هر کس افشاگری کند چنین و چنان می کنیم نشان می دهد، اما اگر همین ها نیز گفته نمی شد و سهم باندها تا حدودی داده نمی شد، این ها یکدیگر را بیش از اینها دریده بودند.
رائفی پور و ایمن آبادی ادامه دادند و برای حرف های خامنه ای تره هم خرد نکردند!
سوی دیگر این قضیه این است که باندهای اصول گرایی که درون دفتر هستند از چند و چون قدرت خامنه ای و فامیل اش بیشتر از آن چه این قدرت در بیرون تجلی می کند و به اصطلاح متحد و همبسته نشان می دهد، اطلاع دارند. به عبارت دیگر آنها ضعف های خامنه ای و مجتبی و کلا خاندان خامنه ای را بسیار بهتر می دانند و از دزدی ها و جنایات آنها بهتر آگاه اند. از این روست که خامنه ای نمی تواند تضاد و جنگ بین باندها برای مدتی طولانی کنترل کند و هشدارها و رفوگری هایش نقشی کاملا موقت دارد. و این به این دلیل است که خودش نیز در وضعیتی به سر می برد که یک افشاگری ساده ی اقتصادی و سیاسی در مورد وی و یا دیگر افراد خانواده اش می تواند زیر پایش را میان همین چند درصد حامیان اش خالی کند.
برای نمونه نگاه کنیم به ایجاد پرسش های تازه در مورد کشته شدن رئیسی به وسیله ی رهبر یکی از این باندها رائفی پور و زیر سئوال بردن سوار هلی کوپتر نشدن بذرپاش در آخرین لحظه و اکنون کاندید شدن اش برای ریاست جمهوری و همچنین ایمن آبادی که وزرای رئیسی را« مار در آستین» وی خواند.
با توجه به اقدامات احمدی نژاد و اکنون تقابل حقانیان با تسنیم و یا در واقع با باندهایی درون سپاه که خود نماینده ی خامنه ای به شمار می آیند می توان مطمئن بود که خامنه ای خیلی توان کنترل اوضاع درون جریان اصول گرا و باندهای آن را ندارد. عکس العمل وزارت کشور و سازمان اطلاعات و خط و نشان کشیدن برای نامزدهای ریاست جمهوری و در واقع برای باندهای گوناگون عموما اصول گرا که افشاگری نکنند، چنانکه تاریخ گذشته نشان می دهد، بی خاصیت و بی نتیجه است
 سیاست داخلی
در سیاست داخلی خامنه ای به رئیس جمهوری نیاز دارد که همچون رئیسی یک جلاد و یک قصاب باشد. با توجه به ناتوانی جمهوری اسلامی در دست زدن به اصلاحات اقتصادی و سیاسی و بنابراین امکان رشد و گسترش جنبش های توده ای خامنه ای به رئیس جمهور و دولتی نیاز دارد که بتواند سپاه و نیروهای اطلاعاتی را یک پارچه نگاه دارد و ساطور قصابی را بر سر توده ها فرود آورده و جنبش آنان را به خاک و خون کشداز این نظر شاید قالیباف که سرکوب خونین جنبش دانشجویی در 18 تیر مایه ی فخر و مباهات وی بود فردی امتحان پس داده باشد.
 ممکن است برای خامنه ای و باندهای همراهش در سپاه این تصور که قالیباف می تواند یک رضاخان قلدر دیگر باشد، آنها را به این متمایل گرداند که وی را رئیس جمهور بعدی کنند. شاید از این نظر و بر مبنای قول هایی که به وی داده شده است می باشد که قالیباف خود را کاندید کرده است؛ اگر چه حفظ ریاست مجلس از جانب وی تا حدودی این گمان را خدشه دار می کند.(جدا از شبهه ی مهندسی کردن انتخابات، این امکان نیز هست که باندهای مخالف قالیباف از جمله جبهه ی پایداری و جریان رائفی پور و باندهای پشتیبان شان در سپاه و همچنین  جریان های مخالف خود خامنه ای که در ارگان ها نیز نفوذ دارند و پشتیبانی آنها از کاندیداهای خود، مانع این امر شود(. 
ولی فقیه بعدی نوکر سران سپاه
اما قالیباف فرد بسیار جاه طلبی است و مشکل که اگر رئیس جمهور شود و بتواند باند خود را در همه ی عرصه ها به باند حاکم تبدیل کند، به آن قناعت کند. جاه طلبی وی خاموش نخواهد شد و وی به دنبال آن خواهد بود که ولی فقیه را نیز تعیین کند و در عین حال از قدرت وی بکاهد و به قدرت خود بیفزاید.
به هر صورت رسیدن قالیباف و یا کسانی همچون وی به ریاست جمهوری ممکن است خیال خامنه ای را از جهت سرکوب های یکدست جنبش های توده ای تا حدودی راحت کند اما نگرانی های تازه ای به وجود خواهد آورد. نگرانی هایی که در صورت انتخاب قالیباف به ریاست جمهوری، خامنه ای را راحت نخواهد گذاشت.   
سیاست خارجی
مشکل دیگر خامنه ای سروسامان  دادن به سیاست خارجی است. او یا باید روسیه و شرق را انتخاب کند و یا آمریکا و غرب را. به نظر می رسد که آن بلوکی که خامنه ای می تواند به آن اتکا کند و مثلا با برداشتن تحریم ها و ورود سرمایه های خارجی سروسامانی به اقتصاد کشور دهد امپریالیست های غربی و در راس آنها آمریکا باشد نه روسیه. در مورد چین نیز تفاوتی نمی کند. خواه رابطه با روسیه باشد و خواه با غرب، در جایگاه چین در روابط خارجی ایران تفاوت چندانی ایجاد نمی شود. شاید تا حدودی امکان خرید نفت ارزان و یا مبادله ی آن با کالا از بین رود. ساخت اقتصادی چین وابسته به امپریالیست های غربی است نه به روسیه.
 در هر حال به نظر می رسد که روند کنونی بیشتر به طرف سازگاری با غرب پیش می رود تا روسیه. در اینجا قالیباف همان قدر می تواند نقش سازشگر را با غرب ایفا کند که امثال لاریجانی که اغلب این چنین در مورد نقش وی در دنبال کردن سیاست خارجی روحانی گفته می شودمی توانند اجرا کنند.
شاید از نظر باندهایی در سپاه و در دفتر که دنبال رییس جمهور کردن قالیباف هستند این باشد که کاری را لاریجانی می تواند انجام دهد از عهده ی باند قالیباف نیز بر می آید اما کاری که از قالیباف بر می آید یعنی رفتن در نقش رضاخان قلدر احتمالا از لاریجانی ساخته نخواهد بود.
تایید کاندیداهایی از تک تک جناح ها
بالاخره ممکن است خامنه ای تصمیم بگیرد که از تک تک جناح ها نماینده ای در انتخابات بگذارد. روشن است که خامنه ای حداکثر قابلیت جامعه را برای حضور در پای صندوق حدس زده است. یعنی می داند که اگر حتی یک یا چند کاندید اصلاح طلب را در بین کاندیداهای تایید صلاحیت شده قرار دهد با توجه به مخالفت توده ها با اصلاح طلبان و اساسا انتخابات، درصد چندانی به رای دهنده گان اضافه نخواهد شد و در هر حال پیروزی از آن کاندید خامنه ای خواهد بود.
اما با چنین کاری می تواند مثلا نخست فضایی را که پس از«جنبش زن زندگی آزادی» بر ذهن توده ها غالب شده است به نفع سازش با حکومت تضعیف کند و دوما به کشورهای خارجی مثلا دموکرات منش شدن اش را نشان دهد.
 با این همه، اگر چنین شود او مجبور شده است که یک عقب نشینی دیگر  انجام دهد. یعنی کاندیداهایی از همه ی جناح ها و از جمله اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات بگذارد تا هر کدام بتوانند بخش هایی از لایه هایی که به آنها اتکاء دارند به میدان بکشند و به اصطلاح حال و هوای انتخابات را نسبت به انتخابات مجلس به نفع حکومت تغییر دهند.
 در نهایت خامنه ای و سپاه، کاندیدای مورد نظرشان را از صندوق بیرون خواهند آورد. لیست شورای نگهبان و مواضع ارگان های سپاه و نیز کیهان تا حدودی می تواند این کاندیدا را مشخص کند.
گروه راه سرخ
ایران
  هجدهم خرداد 1403

Sunday, June 2, 2024

بیانیه ی مشترک گروه مائوئیستی راه سرخ ایران و حزب کمونیست افغانستان به مناسبت اول ماه مه 2024

 
این بیانیه ی مشترک گروه مائوئیستی راه سرخ ایران و حزب کمونیست افغانستان به مناسبت اول ماه مه 2024 است که به مسائل جهانی می پردازد. این بیانیه با تفاوت هایی جزیی در سایت این حزب به آدرس زیر درج شده است.
 
 
به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر
 
پرولتاریا و توده های زیرستم سراسر جهان متحد شوید!
 
اول ماه مه روز جهانی طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و زیر ستم است. روزی است که طبقه ی کارگر به همراه زحمتکشان و ستمدیده گان در کشورهای امپریالیستی و کشورهای زیر سلطه همه با هم با گردهمایی و راهپیمایی در خیابان ها، همبستگی جهانی خود را علیه استثمار و ستم امپریالیستی و مرتجعین حاکم بر کشورهای زیر سلطه ی امپریالیست ها گرامی می دارند و بر علیه حکومت زور و زر به پا می خیزند، مبارزه می کنند و به نبرد و شورش برمی خیزند. روزاول ماه مه روز مبارزات کارگران و زحمتکشان بر علیه نظام سرمایه داری امپریالیستی و حکومت های دست نشانده ی و ارتجاعی سرمایه داری بوروکراتیک و کمپرادور و نیمه فئودالیسم است.
سرمایه داری امپریالیستی - بحران اقتصادی
برای اکثریت کارگران و زحمتکشان وضع در کشورهای امپریالیستی اکنون بسیار وخیم تر از دهه ی گذشته شده است. در کشورهای امپریالیستی غرب بحران فراگیری که از 2008 آغاز شد کج دار و مریز به رشد خود ادامه داد، در دوران کرونا شدیدتر شد و با جنگ های ارتجاعی امپریالیستی روسیه و امپریالیسم غرب در اوکراین و اکنون دولت صهیونیستی اسرائیل با خلق فلسطین، این بحران بدتر از پیش گردیده است.
بحران اقتصادی و دستمزد کارگران
بار سنگین این بحران ها و جنگ ها همواره بر دوش طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و طبقات میانی می افتد.هم اکنون در کشورهای امپریالیستی تورم و گرانی افسارگسیخته ای وجود دارد که دیگر سالیانه نیست بلکه ماهیانه و حتی گاه هفتگی است.
در بیشتر این کشورها در پانزده سال اخیر قیمت کالاها همواره بالا رفته و در پنج سال و به ویژه در دوسال اخیر بیشتر کالاهای اساسی یعنی خوراکی و بهداشتی و همچنین مسکن گاه تا صد درصد و حتی بیش از آن گران شده است. در سوی مقابل دستمزدهای کارگران سال هاست که افزایشی هم پای رشد کالاها نداشته است. این در حالی است که بوق و شیپورهای تبلیغاتی دولت های سرمایه داری غرب و کشورهای زیرسلطه می گویند که نباید دستمزد کارگران افزایش یابد زیرا منجر به تورم و گرانی می شود. در برخی از کشورهای امپریالیستی برای خالی نبودن عریضه حدود 1 دلار روی مزد یک ساعت کار گذاشته اند. یعنی در حدودهفت درصد حداقل دستمزد در این کشورها. در نتیجه ی این وضع قیمت واقعی نیروی کار که با نیازهای یک زندگی استاندارد، شامل بازتولید نیروی جسمی کار و خانواده ی و امکان درجه ای معین از آموزش و بهداشت و تفریح، در هر برهه ی زمانی و با توجه به وضع عمومی قدرت طبقه ی کارگر در مقابل طبقه ی سرمایه دار در هر کشور معین، مشخص می شود بسیار پایین رفته است و به زیر 50 درصد پیش از سال های بحران اقتصادی 2008 رسیده است. همراه با این سقوط قیمت واقعی نیروی کار، بیکاری آشکار و پنهان (شامل پاره وقت ها) رشد یافته است. در کنار آن در برخی از کشورهای امپریالیستی بر مالیات ها افزوده شده و از خدمات رفاهی به ویژه در حوزه ی سلامتی به شدت کاسته شده است و توده های کارگر و زحمتکش زیر فشار طاقت فرسای معیشتی به فلاکت افتاده اند.
جنگ های برون مرزی و ضعیف شدن امپریالیست ها
در این راستا باید به گرداب جنگ های سه دهه ی اخیر به ویژه جنگ امپریالیستی بین روسیه از یک سو و اوکراین و امپریالیسم آمریکا و غرب از سوی دیگر جنگی که در چارچوب تضاد بین امپریالیست ها صورت می گیرد اشاره کرد، جنگی که کارگران و زحمتکشان روسیه و اوکراین نخستین قربانیان آن هستند. همچنین باید از جنگ ارتجاعی دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست های غربی پشتیبان اش علیه خلق فلسطین و کشتار هولناک حدود 33 میلیون فلسطینی به وسیله ی اسرائیل که جنگی است ماهیتا بین یک خلق زیرسلطه و امپریالیست ها، نام برد. با توجه به پشتیبانی نظامی امپریالیست ها از اوکراین و اسرائیل، این جنگ ها شیره ی اقتصاد کشورهای امپریالیستی را کشیده و امان شان را بریده و و ادراشان کرده که بار سنگین فشاراین جنگ ها را به روی توده های کارگر و زحمتکش خویش بیندازند. این ها به مرور و با ادامه ی این جنگ ها وضع داخلی را برای خود خطرناک و شکل گیری و بروز اعتراضات و شورش های تازه کارگران و زحمتکشان را در چشم انداز می بینند. یکی از دلایل سازش های بی پایان امپریالیسم آمریکا با نیروهای ارتجاعی منطقه از جمله حکومت استبداد دینی در ایران که پشتیبان نیروهای حوثی ها در یمن و حشدالشعبی در عراق و حزب الله لبنان می باشد به این دلیل است که امپریالیسم آمریکا و دیگر کشورهای غربی پس از جنگ های افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و در دوسال اخیر روسیه و اوکراین و شش ماه اخیر دولت صهیونیستی اسرائیل با توده های فلسطین تا حدودی بنیه ی مالی و نظامی خود را از دست داده و به ساده گی توان وارد شدن در جنگ دیگری را ندارد.  
نقش کثیف سران اتحادیه های زرد و تبلیغات امپریالیستی
اموری که موجب می شود در بخشی از این کشورها خروش طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش بلند نشود یکی نقش تشکل های صنفی همچون سندیکاها و اتحادیه هاهست که سران و رده ی بالای آن مرید دولت امپریالیستی خویش هستند و نه تابع منافع کارگران و زحمتکشان؛ دوم ایجاد نفرت بین نژادها و قومیت ها و مذاهب و به ویژه بین سفیدها و مهاجران است؛ سوم تبلیغات دولت امپریالیستی در عرصه ایدئولوژیک - فرهنگی است که انسان ها را به شدت فردگرا و صرفا دنبال کننده ی منافع خویش و به ربات های آدم نما تبدیل می کند؛ و چهارم نبود احزاب کمونیستی انقلابی واقعی و یا ضعیف بودن آنها است که نقش آگاه کننده ی کارگران و توده های زحمتکش ایفا کنند و مبارزات آنها را علیه حکومت مرتجعین سرمایه دار سازماندهی کنند.
رشد جریان های فاشیستی در کشورهای امپریالیستی غرب
برقراری فشارهای طاقت فرسا به روی طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش در این کشورها با گرایش به سیاست راست فاشیستی توام گردیده است. از یک سو وارد آوردن شدیدترین فشارهای اقتصادی به روی طبقه ی کارگر که در چند دهه ی اخیرکم نظیر بوده است و از سوی دیگرگرایش به رشد دادن نیروهای راست و فاشیستی در سیاست این کشورها. اینهاست برجسته ترین گرایش ها در اقتصاد و سیاست امپریالیستی!
در این کشورها طی دهه ی اخیر احزاب فاشیستی که یکی از وجوه عمده ی فکری آنها تبلیغ بر ضد مهاجران است رشد چشمگیری داشته اند و توانسته اند در انتخابات پارلمان کرسی های بیشتری را صاحب شوند. این احزاب توانسته اند با دامن زدن به تضاد بین کارگران سفید و مهاجران و قومیت ها و مذاهب، بخش های از کارگران سفید را با خودهمراه کنند و به این ترتیب نه تنها از یگانگی طبقه ی کارگر جلوگیری کنند بلکه بخش هایی از طبقه ی کارگر را علیه بخش دیگر برانگیزند.
مهاجرت نیروی کار
وضعیت اسفبار اقتصادی و فضاهای بسته و خفه ی داخلی در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم موجب گردیده سیل های مهاجرت نیروی کار از سوی کشورهای زیرسلطه، خواه به طور رسمی و خواه به شکل قاچاق، به کشورهای امپریالیستی سرازیر شود. این امر به جمع شدن توده ی زیادی از زحمتکشان مهاجر در کشورهای امپریالیستی منجر گردیده است. این جمعیت در این کشورها  نقش جمعیت اضافی، خیل بیکاران، کار ارزان و پاره وقت کاران را دارند و رقیب کارگران پیشین در کشورهای امپریالیستی می شوند؛ امری که موجب می شود مزد کارگران در کشورهای امپریالیستی همواره پایین بماند و کارگران به دلیل تهدید سرمایه داران به اخراج از کار و جایگزینی آنها با کارگران بیکار، با احتیاط به مساله ی دستمزشان برخورد کنند. از سوی دیگر سرمایه داران امپریالیست از این وضع استفاده کرده و بار بحران و رکود اقتصادی و بیکاری کارگران این کشورها را به گردن مهاجران می اندازند و تضاد بین کارگران پیشین و مهاجران تازه رسیده را دامن می زنند.  
مبارزه ی توده ها
مجموع عوامل فوق از یک سو به تضادهای بین توده های کارگر و زحمتکش با نظام حاکم سرمایه داری و مبارزات طبقاتی در این کشورها دامن زده است؛ نقطه ی اوج این مبارزات را در چند سال گذشته باید در کشور فرانسه و در مبارزات جلیقه زردها و بازنشسته گان دید که علیه دولت مرکزی جنبش بزرگ همگانی به راه انداختند که مدت ها به درازا انجامید.  
از سوی دیگر تضادهای نژادی و قومی و مذهبی را بین توده های کارگر دامن می زند و این امر موجب روی آوری بخشی از کارگران به سوی احزاب دست راستی و فاشیستی می شود که تمامی مشکلات اقتصادی کنونی کشورهای امپریالیستی را به گردن مهاجرانی که خواه رسمی و خواه قاچاقی وارد می شوند انداخته و به دامن زدن تضاد بین صفوف طبقه ی کارگر می پردازند. رای کارگران سفید به ترامپ و نیز اکنون در کشورهای اروپایی به جناح های فاشیستی را باید بیشتر از این مقوله دانست.  
ضعف های طبقه ی کارگر و جنبش مائوئیستی در کشورهای امپریالیستی
دو مشکل اساسی برای پیشرفت طبقه ی کارگر انقلابی در این کشورها نخست وجود اتحادیه های زرد کارگری است که رهبری آنها در دست اقلیت اشرافیت کارگری قرار دارد و دوم رواج انواع اندیشه های رویزیونیستی و سوسیال دموکراتیک، ترتسکیستی و انواع خطوط بینابینی است که مبلغ پارلمانتاریسم در کشورهای امپریالیستی غرب هستند.
 از سوی دیگر پس از شکست دیکتاتوری پرولتاریا در چین، ضعیف شدن و یا فقدان احزاب کمونیست انقلابی و مائوئیستی تبدیل به مانع بزرگ درونی برای تحرک طبقه کارگر شده است. طبقه ی کارگر در کشورهای امپریالیستی تنها با گردآمدن پیرامون احزاب انقلابی مائوئیستی و دفاع از آموزش های اساسی و انقلابی مارکس، انگلس، لنین، استالین و مائوتسه دون از یک سو و مبارزه علیه این گرایشات رویزیونیستی و ترتسکیستی و پارلمانتاریسم این گونه احزاب و«راه مسالمت آمیز»ی که آنها تبلیغ می کنند و نیز علیه رهبری لایه های اشراف کارگری بر اتحادیه های زرد است که می تواند مبارزه ی خود را برای لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، دست زدن به قهر انقلابی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و سوسیالیسم در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی پیش برد. احزاب کمونیست مائوئیست در غرب باید شرایط را برای دست زدن به مبارزات انقلابی و شورش ها و قیام های مسلحانه توده ای آماده کنند و در عین حال در صورت ایجاد شرایط معین اقتصادی- سیاسی و فراهم شدن امکانات لازم دست به جنگ خلق و مبارزات پارتیزانی بزنند.
کشورهای زیر سلطه - بحران های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی
سرازیر شدن بخش های زیادی از  کارگران و توده های زحمتکش و لایه های خرده بورژوای کشورهای زیرسلطه به کشورهای امپریالیستی به عنوان نیروی کار ساده و متخصص به خودی خود وضع خراب اقتصادی این کشورها را نشان می دهد. جدا از برخی از کشورها همچون کره جنوبی، سنگاپور و مالزی و ویتنام در آسیا و افریقای جنوبی در افریقا و  یا کشورهای نفت فروش عرب همچون قطر و امارات در غرب آسیا، بیشتر کشورهای سه قاره آسیا و افریقا و آمریکای  مرکزی و جنوبی زیرسلطه ی امپریالیستی دچار بحران اقتصادی و سیاسی و فرهنگی هستد و توده های این کشورها در رنج و عذاب سقوط سطح زندگی خود هستند و زیر فشارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی طبقات مزدور و مرتجع حاکم به سر می برند.
در بسیاری از کشورهای سه قاره سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور زیرسلطه به عنوان شکل ساخت اقتصادی حاکم در این کشورها، بیش از پیش رشد یافته است و ساختارهای کهنه فئودالی، قبیله ای و عشیره ای و طبقه ی فئودال و سران قبیله و طایفه بیش از پیش از بین رفته اند. این امر یا موجب از بین رفتن طبقه ی دهقان و یا از بین رفتن نسبی این طبقه و رشد بیشتر طبقه ی کارگر خواه در خود این کشورها و یا به عنوان کارگر مهاجر در کشورهای همجوارشان گشته است.
حکومت ها      
در این کشورها سرمایه داران بوروکراتیک - کمپرادور به تنهایی و یا در اتحاد با فئودال ها و سران قبایل و عشایر تسلط دارند.
به دلیل استثمار شدید و ستم ملی و طبقاتی امپریالیست ها و طبقات مرتجع وابسته به امپریالیسم در کشورهای زیرسلطه و عقب مانده گی این کشورها، همواره  در این کشورها امکان جنبش و خیزش و شورش و قیام وجود دارد و هر آن ممکن است در کشوری یا در سلسله ای از کشورها جنبشی شکل بگیرد و شورش و قیام توده ای برپا شود و انقلابی شکل بگیرد.همین امر است که تضاد بین خلق ها زیر سلطه و امپریالیست ها را تضاد عمده ی دوران جاری ساخته است.
در طی چند دهه ی اخیر جنبش هایی در کشورهای جنوب شرقی آسیا مشهور به «ببرهای آسیا»، در منطقه ی خاورمیانه در کشورهای عربی و در شمال افریقا در کشورهایی مانند مصر و تونس جنبش عمومی مشهور به «بهار عربی» و در آمریکای جنوبی و مرکزی جنبش های توده ای که به عقب نشینی امپریالیست ها و طبقات ارتجاعی حاکم و قدرت گرفتن نیروهای شبه سوسیال دموکرات منجر گردیده، به وجود آمده است. در افغانستان پس از به قدرت رسیدن طالبان، تضاد های کارگران و زحمتکشان افغانستانی و طبقات میانی و از میان بخش های گوناگون جامعه به ویژه دختران و زنان این کشور با حکومت طالبان شدت گرفت. همچنین در کشور ایران جنبش بزرگ«زن زندگی آزادی»شکل گرفت و ضربات سنگینی به حکومت مذهبی مرتجع زد.
ساختارها و گرایش های ارتجاعی در کشورهای افریقایی
با این همه در برخی از این کشورها به ویژه کشورهای افریقایی عقب مانده گی های ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و وجود شکل های گوناگون اقتصادی قبیله ای و طایفه ای و قومی و عشیره ای و همچنین فرقه های مذهبی عقب مانده، منجر به تضادهایی بین این گونه دسته ها شده است و همین تضادهاست که یا به جنگ های داخلی و یا بین جنگ های عموما ارتجاعی بین کشورهای همسایه تبدیل می شود. جنگ هایی که امپریالیست ها یا خود مستقیما آنها را به وجود می آورند و یا به شکلی پشت آنها قرار دارند و به آنها می دمند. جنگ خواه جنگ امپریالیستی و خواه این گونه جنگ های بزرگ و کوچک محلی و منطقه ای برای امپریالیست ها ضروری است زیرا بدون وجود این گونه جنگ های ارتجاعی داخلی و یا بین کشورها جدا از نقش سیاسی این جنگ ها در پیشبرد اهداف امپریالیست ها در درون کشورهای زیرسلطه و یا روابط بین این کشورها، نمی توانند کارخانه های نظامی خود را سرپا نگاه دارند و موجب رکود و بسته شدن آنها نشوند. و چنان که این کارخانه ها تعطیل شوند تاثیر شدیدی روی اقتصاد این کشورها گذاشته و بخش های دیگر اقتصاد آنها را به رکود خواهند کشاند. از این رو نخستین متهم این گونه جنگ ها، نیروهای امپریالیستی هستند که همواره خواهان به وجودآمدن آنها و تداوم شان هستند. تا زمانی که امپریالیسم وجود دارد این جنگ ها و جنگ های امپریالیستی گریزناپذیر هستند و کارگران و زحمتکشان از آنها رهایی نخواهند یافت. جنگ تنها به وسیله طبقه ی کارگر و در کمونیسم از بین خواهد رفت و جای خود را به صلح خواهد داد.
گرایش ها و حکومت های ارتجاعی مذهبی در خاورمیانه
از سوی دیگر در کشورهای خاورمیانه فرقه های و گرایش های اسلامی هستند که علیرغم برانگیخته شدن توده ها علیه آنها در کشورهایی مانند ترکیه و افغانستان و ایران و مصر و به وجود آمدن جنبش های بزرگ توده ای علیه آنها، هنوز یا در قدرت هستند و یا همچون حماس نیروهای رهبری کننده بخشی از جنبش های مردمی هستند. در واقع بروز و برآمدن این نیروها در خاورمیانه و کشورهای شمال افریقا مصادف است با شکست و افول نسبی جنبش کمونیستی در سطح جهانی به ویژه پس از درگذشت مائو تسه دون و به دست گرفتن قدرت به وسیله ی رویزیونیست ها در کشور چین و تبدیل شدن چین به یک کشور رویزیونیستی سرمایه داری و استعماری.
رشد مبارزات زنان و جوانان در حکومت های استبدادی مذهبی  
جدا از مبارزات طبقه ی کارگر در این کشورها، یکی از شاخصه های تکامل مبارزه ی طبقاتی در این گونه کشورها را مبارزه ی زنان به ویژه زنان طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش تشکیل می دهد که اکثریت جمعیت را تشکیل می دهند. زنان در حکومت های استبداد دینی نه تنها زیر استثمار طبقاتی بلکه در عین حال زیر ستم  مردسالاری و پدرسالاری و قوانین عقب مانده و متحجر هستند و از این رو درتمامی مبارزات دهه های اخیر در مقابل حکومت های متحجر مذهبی شرکت کرده و یک پای مهم جنبش های توده ای در افغانستان و عراق و ایران و ترکیه و کشورهای عربی بوده اند.
در کنار آنها جوانان هستند که با توجه به رشد بیکاری در این کشورها و همچنین مدرن شدن زندگی به شدت بر ضد تحجرمذهبی حاکم بر این کشورها هستند و با حضور چشمگیرشان در جنبش های توده ای به آنها نیروی نو و غنی بخشیده اند.     
آمریکای جنوبی و مرکزی
همچون دیگر کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم، در کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی از یک سو طبقه ی کارگر، دهقانان و توده های زحمتکش در طی سه دهه اخیر به شدت فقیرتر شده اند و از سوی دیگر مبارزات مسلحانه به وسیله ی احزاب انقلابی پرولتری همچون احزاب کمونیست پرو و کلمبیا و یا احزاب خرده بورژوایی انقلابی در بخشی از این کشورها گسترش و شدت بیشتری یافته است. در این کشورها امپریالیسم آمریکا نه توان پشتیبانی از دیکتاتورهای مزدور خود و بهبود وضع اقتصاد این کشورها را داشته است و نه توان مقابله با مبارزات توده ای( برای نمونه به مبارزات توده ای در شیلی و یا بولیوی بنگریم) و جنبش های مسلحانه جاری در این کشورها و پیشگیری از به قدرت رسیدن آنها؛ از این رو مجبور به یک عقب نشینی نسبی گسترده گردیده است. این عقب نشینی که از سوی جنبش های توده ای به امپریالیسم تحمیل شده است برای این بوده که بحران اقتصادی و سیاسی این کشورها به سوی مبارزه طبقاتی شدیدتری از آنچه وجود دارد سیر نکند و مبارزات مسلحانه ی توده ای دامنه داری را که در بخشی از این کشورها وجود دارد گسترش ندهد و در نهایت به انقلابات دموکراتیک توده ای گسترده ای در این بخش از قاره ی آمریکا و برقراری جمهوری های دموکراتیک خلق منجر نشود. یعنی درست به آن چیزی که امپریالیسم آمریکا از آن وحشت دارد تبدیل نگردد. شکل عقب نشینی امپریالیسم آمریکا این گونه بوده است که در برخی از این کشورها که وضع اقتصادی آنها بدتر بوده است و یا جنبش های دموکراتیک انقلابی مردمی و احزاب سیاسی انقلابی امکان رشد بیشتری داشته اند، با حفظ ارتش و ژنرال های مزدورش، از برقراری دیکتاتوری های نظامی و یا دولت های نیمه نظامی پرهیز کرده و در کنار آن در مقابل باز شدن فضای سیاسی داخلی واکنش های شدیدی همچون کودتای نظامی نشان نداده و اجازه حرکت و رشد بیشتری به سندیکاها و اتحادیه ها و برخی از احزابی که نمونه ی از حزب سیریزا در یونان هستند داده است. 
نقش این احزاب خواه قدرت را در دست گیرند و خواه بیرون قدرت باشند نقشی همچون سوپاپ اطمینان است. همچنان که در کشورهای امپریالیستی مانند فرانسه زمانی که سرمایه داران امپریالیست از جنبش توده هایی همچون جلیقه زردها و یا بازنشسته گان احساس خطر می کنند ابایی از شدت عمل و سرکوب خونین ندارند، در این کشورها نیز این گونه حکومت ها تا جایی می توانند تحمل شوند وبرسرکار بمانند که نخست اقتصاد این کشورهادر چارچوب تقسیم کار بین المللی امپریالیستی باقی بماند و گرایش های ملی گرایانه در اقتصاد تشویق و عملی نشود و دوم وجود این احزاب در قدرت و نیز فضای باز سیاسی منجر به پاگیری طبقه کارگر انقلابی و رشد گروه های انقلابی مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی نگردد. از این رو جدا از نرمش های تاکتیکی در مقابل این احزاب در چارچوب های تضادهایشان با جریان های راست و نظامیان ، مبارزه ی عمومی با این احزاب رویزیونیست در کشورهایی مانند برزیل و شیلی و بولیوی و اکوادور... از زمره وظایف مارکسیست - لنینیست - مائوئیست هاست.
وضع احزاب کمونیستی در کشورهای زیر سلطه
طبقه ی کارگر در تاریخ مبارزه ی خود برای برقراری نظام کمونیستی سه نقطه ی اوج داشته که با سه حلقه ی مرکزی زنجیر در هر دوره ی مبارزه ی طبقاتی مرتبط بوده است. نخست  طبقه ی کارگر فرانسه و برقراری کمون پاریس که نخستین بنیان گزاری دیکتاتوری پرولتاریا بود، دوم طبقه ی کارگر روسیه و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا با حکومت شوراها در اتحاد جماهیر شوروی به رهبری لنین و استالین و سوم طبقه ی کارگر چین و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا در چین به رهبری مائو و مائوئیست ها. پس از مرگ مائو و شکست طبقه ی کارگر در چین، جنبش طبقه ی کارگر افولی نسبی داشته و از آن زمان تا کنون جز دو برآمد بزرگ در جنگ خلق بر علیه امپریالیست ها و مرتجعین نداشته است. یکی از آنها در پرو و به وسیله ی حزب کمونیست پرو و دیگری در نپال و به وسیله ی حزب کمونیست نپال صورت گرفته است. متاسفانه در پرو پس از اوج گرفتن و امید آفرینی فراوان با دستگیری سران جنبش به شکست نسبی کشیده شد و در نپال رهبری آن به رویزیونیسم گرایید و موجب افول نسبی جنبش شد.
در کنار این اوج ها، مبارزات بسیاری از احزاب کمونیست به جنگ خلق کشیده شده است. همچون حزب کمونیست هند که بخش هایی از مناطق را در کنترل خود دارد و نیز احزاب کمونیست ترکیه و فلیپین که نبردهای نظامی آنها ادامه دارد. در کشورهای دیگر همچون افغانستان احزاب کمونیست مائوئیست وجود دارند و در صدد آماده کردن شرایط برای دست زدن به جنگ خلق هستند. چشم انداز طبقه ی کارگر و احزاب کمونیست در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم انقلاب دموکراتیک نوین و برقراری جمهوری دموکراتیک خلق است که مرحله ی نخست برای دیکتاتوری پرولتاریا در این کشورهاست.
ایجاد حزب کمونیست مرحله ای مهم در پیشرفت انقلاب است
در کشورهایی که احزاب کمونیست وجود دارند وظیفه ی اساسی ما تقویت و گسترش این احزاب است، اما در کشورهایی که احزاب کمونیست وجود ندارند وظیفه ی مهم و  اساسی انقلابیون کمونیست ایجاد آن است. خواه در کشورهای زیرسلطه و خواه در کشورهای امپریالیستی تلاش برای ایجاد احزاب کمونیست در این کشورها گامی مهم و اساسی است. تنها با به وجود آمدن حزب کمونیست است که می توان ارتش مسلح خلق را سامان داد جبهه ی متحد ایجاد کرد، انقلاب را پیش برده و دیکتاتوری پرولتاریا را برقرار کرد و به سوی کمونیسم گام برداشت. بدون حزب کمونیست بدون ارتش مسلح و بدون ایجاد صف متحد طبقات خلقی نمی توان انقلاب را سامان داد و گامی به سوی سوسیالیسم و کمونیسم برداشت.
مرکز بین المللی کمونیستی
در کنار ایجاد احزاب کمونیست وظیفه ی مهم احزاب کمونیست موجود برنامه ریزی و تحقق یک مرکز جهانی رهبری کننده احزاب کمونیست است. این مرکز می تواند نقش مهمی در حل و فصل مسائل و مشکلات پیش روی جنبش بین المللی از نظر تئوریک - سیاسی، تقویت احزاب کمونیست حاضر و نیز یاری به ایجاد احزاب کمونیست نوین داشته باشد. در عین حال این مرکز می تواند نقش مهمی در هماهنگی بین احزاب و سازمان های کنونی در دست زدن به مبارزات متحد در کشورها داشته باشد.
تضادها عمده ی کنونی جهان
در جهان کنونی سه تضاد وجود دارند که به حرکت های کنونی در جهان جهت می دهند. نخستین، تضاد بین طبقه ی کارگر با سرمایه داران در کشورهای امپریالیستی است. این تضاد تنها به وسیله ی انقلاب سوسیالیستی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی حل می شود که نقطه ی گذار به جامعه ی کمونیستی یعنی جامعه ی بدون طبقه است.
تضاد دوم بین خلق های زیرسلطه و سرمایه داران بوروکراتیک- کمپرادور و نیز فئودال ها و دیگر مرتجعین و امپریالیست هاست. این تضاد به وسیله ی انقلاب دموکراتیک نوین و برقراری جمهوری دموکراتیک خلق (یا دیکتاتوری دموکراتیک خلق) حل می شود. در این کشورها برقراری دموکراسی نوین خلق راهی است برای گذار به دیکتاتوری پرولتاریا و جامعه ی کمونیسم.
تضاد سوم بین کشورهای امپریالیستی است که در نتیجه رقابت های اقتصادی و سیاسی و ژئوپلتیکی آنها برای تقسیم مجدد جهان به وجود می آید. این تضاد به وسیله ی جنگ امپریالیستی حل و فصل می شود که در صورت تکامل به جنگ اتمی، می تواند به نابودی زمین منجر گردد.
 بدون شک این تضادها به روی یکدیگر اثر گذاشته و موجب تحرک و یا بازدارنده گی یکدیگر می شوند. برای مثال جنگ امپریالیستی اوکراین از یک سو رقابت امپریالیست ها برای تجدید تقسیم جهان را پیش می برد و می تواند موجب تقویت یکی و ضعیف شدن دیگری گردد و یا به طور کلی تمامی طرف های درگیر را ضعیف کند و از سوی دیگر به دلیل تاثیرات اقتصادی و سیاسی خود موجب برانگیختن تضاد میان طبقه ی کارگر کشورهای روسیه و اوکراین و نیز امپریالیست های غربی با سرمایه داران حاکم بر این کشورها شود. در عین حال این تضاد می تواند بر وضع تضاد میان خلق های  کشورهای زیر سلطه اثر گذارد. از یک سو برخی حکومت های ارتجاعی حاکم بر این کشورها را تقویت کند و یا تضعف کند( برای نمونه به رابطه ی حکومت مرتجع ایران به عنوان تابع امپریالیسم روسیه بنگریم که از روسیه پشتیبانی می کند) از سوی دیگر با تاثیر بر وضع اقتصادی و سیاسی این کشورها تضاد میان خلق ها و ارتجاع حاکم بر این کشورها را تشدید نماید.
 همین روند بر جنگ بین دولت صهیونیستی اسرائیل و پشتیبانان امپریالیست اش با خلق فلسطین وجود دارد. این جنگ که از یک سو بر بستر تضاد میان خلق فلسطین به عنوان خلقی زیرسلطه با امپریالیسم و ژاندارم منطقه ای شان اسرائیل و از سوی دیگر بر بستر تضاد میان امپریالیست های غربی و روسیه استوار است، بر تمامی تضادها تاثیر گذاشته و آنها را پیش می برد. برای مثال این جنگ می تواند به تضاد میان کارگران و دهقانان و زحمتکشان کشورهای عربی با حکومت های مرتجع و وابسته به امپریالیسم حاکم بر این کشورها اثر گذاشته و روند انقلاب را در این کشورها سرعت بخشد. از سوی دیگر این تضاد به دلایل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی می تواند بر تضاد میان کارگران و زحمتکشان در کشورهای امپریالیستی با دولت های این کشورها دامن زند و هاکذا. 
دو روند عمده در جهان، روند انقلاب در کشورهای امپریالیستی و کشورهای زیرسلطه علیه سرمایه داران و ارتجاع سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور و همچنین فئودال ها از یک سو و روند جنگ بین امپریالیست ها از سوی دیگر است. بنا به گفته ی مائو یا «انقلاب جلوی جنگ امپریالیستی را می گیرد و یا جنگ امپریالیستی در صورتی که رخ دهد به انقلاب ختم می شود».
در شرایط کنونی جهان، از میان این تضادها، تضاد میان خلق های زیرسلطه و ارتجاع سرمایه داران کمپرادور و فئودال ها تضاد عمده در جهان و بنابراین نیروی محرکه ی تحولات جهان  است و به تمامی تضادهای دیگر جهت می دهد. در حال حاضر تضاد بین امپریالیست ها و تضاد بین طبقه ی کارگر کشورهای امپریالیستی و سرمایه داران این کشورها نقشی ثانوی دارند.
جمع بندی کل
اکنون بیش از پیش در سراسر جهان  طبقه ی کارگر و سرمایه دار، خلق های زیر سلطه و امپریالیست ها مقابل یکدیگر صف کشیده اند.
هرچند که وضع نیروهای طبقه ی کارگر نسبت به پیش از شکست طبقه ی کارگر چین در 1976 پس از درگذشت مائو و یا پیش از شکست طبقه کارگر شوروی در 1956 و پس از مرگ استالین بسیار ضعیف تر است، اما طبقه ی کارگر از یک سو در سطح جهانی رشد کمی و کیفی بسیار چشمگیری داشته است و از سوی دیگر بسیاری از راه های انحرافی همچون رویزیونیسم خروشچفی در شوروی و رویزیونیسم تنگ سیائو پینگی در چین و نیز جریان های مارکسیسم غربی، اروکمونیسم و «چپ نو» را در کشورهای غربی تجربه کرده است. در کنار این ها طبقه ی کارگر در کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی به ویژه برزیل تجربه ی حکومت های دست نشانده ی فرصت طلبی را که به نام کارگر و توده ی زحمتکش و «سوسیالیسم» قدرت را گرفته اند و نیز در کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا جریان ها و احزاب و حکومت های مرتجع اسلامی را داشته است.
در مقابل، سرمایه داران امپریالیست و سرمایه داران بوروکرات- کمپرادورها و فئودال ها در کشورهای زیرسلطه هر دوره بیش از پیش ضعیف می شوند. امپریالیسم آمریکا علیرغم قدرت نخست اقتصادی و نظامی جهان دیگر آمریکای چند دهه پیش و هنگام تجاوز به افغانستان و عراق نیست و قوای آن اگر نگوییم ضعیف است اما تحلیل رفته است و تا حدودی گرایشی به سوی ضعیف شدن مشابه وضعیت بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم را نشان می دهد. همین امر برای امپریالیست های انگلیس، آلمان و فرانسه و ایتالیا و ژاپن وجود دارد. نگاهی به جنگ اوکراین و همچنین صهیونیست های اسرائیلی با پشتیبانی امپریالیست ها علیه خلق فلسطین و سیاست های امپریالیست ها به روشنی ضعف این قدرت های امپریالیستی را نشان می دهد
همه ی اینها  کمک می کنند که در اوج گیری جنبش های نوین کارگری و توده ای در کشورهای امپریالیستی و کشورهای زیر سلطه تبلیغات نیروهای تازه پای مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی به گونه ای موفق تر پیش رود؛ احزاب کمونیستی موجود رشد بیشتری پیدا کنند و احزاب نوین کمونیستی به وجود آیند.   
وظایف تبلیغی انقلابی - دموکراتیک و کمونیستی ما در اول ماه مه امسال
در اینجا ما از عمومی ترین مسائلی که باید در روز جهانی کارگر از آنها سخن به میان آوریم  و وظیفه ی احزاب و جریان های کمونیستی حرف می زنیم.
یکم: علیه جنگ امپریالیستی اوکراین که بین امپریالیسم روسیه از یک سو و امپریالیست های غربی و دولت فاشیستی اوکراین از سوی دیگر جریان دارد و در آن چین سرمایه داری و رویزیونیستی بین دو صندلی نشسته گاه این سویی و گاه آن سویی می شود. طبقه ی کارگر و زحمتکشان و طبقات میانی روسیه و اوکراین قربانیان این جنگ را تشکیل می دهند. این جنگ  در صورت جمع شدن شرایط لازم، ممکن است به یک جنگ جهانی تمام عیار و حتی یک جنگ اتمی تبدیل شود. شکی نیست که این جنگ در صورت تداوم می تواند به نارضایتی های بیشتر طبقه ی کارگر و توده ها در هر دو کشور انجامد. ما طرفدار رشد جنبش کمونیستی در روسیه و اوکراین و تبدیل این جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی علیه سرمایه داران هر دو کشور هستیم. طبقه ی کارگر انقلابی خواهان قطع هر گونه پشتیبانی نظامی به دولت اوکراین از یک سو و خواهان شدت بخشیدن به مبارزه علیه تمایلات برتری طلبانه امپریالیسم روسیه بر علیه خلق زیرستم ملی اوکراین است.
طبقه ی کارگر روسیه در حین مبارزه علیه دولت مرتجع روسیه و دولت فاشیستی اوکراین باید به طبقه ی کارگر و خلق اوکراین برخوردی دلجویانه داشته باشد و به انتقاد از خود در مقابل کارگران و زحمتکشان اوکراینی بپردازد که به دلیل ستم ملی روس ها علیه اوکراینی ها در دوران خروشچف و برژنف و دولت های یلتسین و پوتین، دل خوشی از روس ها ندارند و همین امر موجب گرایش در میان این ملت به سوی غرب شده است. این دلجویی و پذیرش اشتباهات روس ها امر بسیار مهم طبقه ی کارگر روس و تلاش در راه اتحاد بین المللی طبقه ی کارگر است.
دوم:علیه جنگ دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست های غربی علیه خلق فلسطین در غزه. باید از یک سو امپریالیست ها و دولت صهیونیستی اسرائیل افشا شوند و از سوی دیگر علیه جریان های ارتجاعی حماس و دولت خودگران محمود عباس در فلسطین و نیز ارتجاع بورژوا- کمپرادور و عشیره ای حاکم بر کشورهای عربی موضع گرفته شود. طبقه ی کارگر علیه برنامه ی امپریالیستی«دو  دولت» موضع گرفته خواهان مبارزه برای ایجاد دولت انقلابی دموکراتیک واحد به رهبری طبقه ی کارگر فلسطین است که در آن پیروان مذاهب گوناگون از جمله یهودیان در کنار یکدیگر در صلح و آرامش زندگی کنند. باید توجه کرد که جنگ غزه تنها محدود به خلق فلسطین و غزه نمانده و تاثیر زیادی روی طبقه ی کارگر و دهقانان و زحمتکشان شهر و روستای کشورها دیگر به ویژه کشورهای عربی در منطقه گذاشته و موجب برانگیختن توده ها در این کشورها علیه امپریالیسم و دولت صهیونیستی اسرائیل و ارتجاع حاکم بر کشورهای عربی خواهد شد و به این ترتیب نه تنها بر وضعیت درونی امپریالیست ها و تضاد میان آنها بلکه به ویژه بر تضاد بین خلق و امپریالیسم از یک سو و خلق و ارتجاع داخلی از سوی دیگر تاثیر گذاشته و این تضاد را دامن خواهد زد.
سوم: علیه مداخلات امپریالیست های غربی در کشورهای زیرسلطه و دامن زدن به جنگ های بین کشورهای زیرسلطه در کشورهای افریقا و آسیا و در کنار آنها برخی کشورهای زیرسلطه از جمله دولت ارتجاعی ترکیه که چشم طمع به خاک سوریه و برخی از کشورهای همجوار دوخته است و می خواهد از آب گل آلود ماهی بگیرد.
چهارم: به نفع جنبش زنان و مبارزات انقلابی طبقه ی کارگر برای حقوق زنان، علیه تبعیض جنسی، نابرابری دستمزد، زن کشی و تجاوز جنسی، انکار حق سقط جنین، ستم مضاعف قرون وسطایی و مدرن در کشورهای امپریالیستی و بندگی فئودالی در کشورهای زیر ستم امپریالیسم؛ مبارزات طبقه ی کارگر باید وضعیتی به وجود آورد که جنبش زنان در عین استقلال هویتی تضادهای خاص خود، همراه با مبارزات طبقه ی کارگر برای برقراری سوسیالیسم گردد.
پنجم: شعارهایی به نفع جنبش جوانان در تمامی کشورهایی که فاصله های نسلی ایجاد شده است و بین نسل کنونی و نسل های پیشین تضاد به وجود آمده است، شناسایی تضادها و تنظیم شعارها برای ایجاد گرایش به نفع جنبش کمونیستی مائوئیستی در جنبش جوانان و پیوستن آنها به احزاب کمونیست جاری و یا تلاش شان برای برپایی احزاب کمونیست نو مائوئیستی.
ششم: بر علیه گرایش سرمایه به از بین بردن محیط زیست و همراهی با گرایش های مترقی در جریان های دموکراتیک که علیه  امپریالیست ها و مرتجعین و برای حفظ محیط زیست مبارزه می کنند.
هفتم: در کشورهای امپریالیستی مارکسیست - لنینیست - مائوئیست ها باید افشاگر بحران اقتصادی کنونی در کشورهای امپریالیستی بوده و طبقه ی کارگر این کشورها را برانگیزند که علیه رهبری سازشکار اتحادیه های زرد که یک مانع مهم افزایش دستمزدها هستند مبارزه کند. از سوی دیگر برای رشد احزاب موجود مائوئیستی و یا ایجاد چنین احزابی به مبارزه ی مداوم و خستگی ناپذیر علیه احزاب رویزیونیست سابق، اروکمونیسم، «چپ نو»، مارکسیسم غربی و ترتسکیسم و به ویژه «راه مسالمت آمیز» و « پارلمانتاریسم» دست زنند و به تبلیغ و ترویج مبارزه قهرآمیز و سازماندهی قیام ها و در شرایط معین مبارزات پارتیزانی بپردازند. بدون این مبارزه و بدون حذف علف های هرز امکان رشد و یا پاگیری جریان ها و احزاب کمونیستی انقلابی مائوئیستی مطلقا وجود ندارد. نو تنها در مبارزه با کهنه رشد می کند و مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم و راه انقلابی تنها در مبارزه با تمامی انحرافات راست و«چپ» و راه های غیر انقلابی و ضد انقلابی است که می تواند رشد کند.
هشتم: در کشورهای زیر سلطه وظیفه ی اساسی طبقه ی کارگر نخست ایجاد حزب کمونیست و سپس دست زدن به جنگ خلق است. برای این کار طبقه ی کارگر باید جبهه ی متحد خلق را سامان دهد و تمامی طبقات انقلابی و مترقی را رهبری کند. درهر کشور معین زیر سلطه  کمونیست ها و پیشروان وظیفه دارند که علیه آن جریان های راست و «چپ»( رویزیونیست ها، ترتسکیست ها، چپ نویی ها، سوسیالیسم مارکسی ها، مارکسیسم غربی، اروکمونیسم و سوسیال دموکرات ها و...)  که زیر نام مارکسیسم به منحرف کردن جنبش طبقه ی کارگر و بردن آن به زیر رهبری بورژوازی اقدام می کنند به شدت مبارزه کند و از مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم دفاع کرده و آن را با شرایط خاص کشور خود تلفیق دهند.        
شکی نیست که در کنار این مسائل اصلی در هر کشور معین بنا به شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و شرایط مبارزه ی طبقاتی مسائل گوناگونی برای طبقه ی کارگر وجود خواهد داشت که باید مستقلا و به وسیله ی کمونیست های آن کشور در راس مسائل تبلیغی و ترویجی قرار گیرند.
آینده از آن طبقه ی کارگر است
سرمایه داران استثمار می کنند و طبقه ی کارگر علیه استثمار است. سرمایه داران ستم می کنند و طبقه ی کارگر علیه هر گونه ستم طبقاتی، جنسی، قومی و مذهبی و ملی است. سرمایه داران خواهان تداوم مالکیت خصوصی بر وسائل تولید هستند اما طبقه ی کارگر خواهان برقراری مالکیت اجتماعی بر وسائل تولید است. سرمایه داران برای منافع اقتصادی و سیاسی خویش دست به جنگ امپریالیستی می زنند و همچنین جنگ های ارتجاعی قومی و قبیله ای و مذهبی درون کشورهای زیرسلطه و یا بین کشورهای زیر سلطه وجود می آورند و کارگران و زحمتکشان را قربانی تضادهای بی حاصل برای منافع شان می کنند و طبقه ی کارگر علیه هر گونه جنگ امپریالیستی و جنگ های قومی و قبیله ای و مذهبی است. سرمایه داران خواهان تداوم دیکتاتوری بورژوازی هستند و طبقه ی کارگر می خواهد دیکتاتوری خودش یعنی دیکتاتوری پرولتاریا را که دیکتاتوری علیه اقلیت استثمارگران و مرتجعین و گسترده ترین دموکراسی برای اکثریت یعنی کارگران و زحمتکشان است برای انتقال از سرمایه داری به کمونیسم  برقرار کند. سرمایه داران از نیروی قهر مسلحانه ارتش و نیروهای نظامی علیه طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده و برای بقای نظام تولیدی سرمایه داری و سرمایه داری بورکراتیک - کمپرادور و نیمه فئودالیسم خویش استفاده می کند اما طبقه ی کارگر خواهان استفاده از نیروهای قهر و سلاح برای پایان دادن به استفاده از هر گونه قهر و سلاح است. طبقه ی کارگر خواهان جنگ انقلابی با سرمایه داران، با امپریالیست ها، با تمامی مرتجعین در کشورهای زیرسلطه برای پایان دادن همیشگی به جنگ است.   
در یک نگاه کلی سرمایه داری گندیده و از نظر تاریخی در سراشیب سقوط قرار دارد. سوسیالیسم سه فراز بزرگ دیکتاتوری پرولتاریا در کمون پاریس، شوروی لنینی و استالینی و چین مائوئیستی و همچنین اوج این انقلاب یعنی انقلاب فرهنگی – پرولتاریایی را پشت سرگذاشته و فراز نوین جنبش این طبقه قطعا از آنها بالاتر خواهد رفت. طبقه ی کارگر می خواهد به تمامی کثافات و تعفن سرمایه پایان دهد و جامعه ی کمونیستی را برقرار سازد. این امر تنها به وسیله ی طبقه ی کارگر و با رهبری احزاب انقلابی کمونیستی مارکسیستی- لنینیستی - مائوئیستی و به نیروی قهر انقلابی علیه قهر ضدانقلابی ممکن است.
 
متحد شویم و علیه امپریالیسم و ارتجاع حاکم بر کشورهای زیرسلطه به پا خیزیم!
 
مرگ بر امپریالیسم
مرگ بر مرتجعین حاکم بر کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم
زنده باد انقلاب
زنده باد مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم
زنده باد انترناسیونالیسم پرولتری
زنده باد کمونیسم

 

 

 

 

 

به مناسبت سالگرد خیزش دموکراتیک«زن، زندگی، آزادی»(5بخش پایانی)

    وضع جناح های مسلط بر حکومت نگاهی به تفاوت وضع کنونی حکومت خامنه ای با سال گذشته دو تغییر مهم را نشان می دهد. نخستین تغییرجایگزینی دولت ...