مشتی مزدور و وطن فروش سلطنت طلب می خواهند خلق ایران مستقل نباشد
و زیرستم امپریالیست ها باقی بماند!
در این بیانیه می
خواهیم در مورد گروه های اندک شمار سلطنت طلبان و بیگانه پرستانی صحبت کنیم که در
گردهمایی های سال نو به شکلی هماهنگ حاضر شدند و شعارهای منحط و تهوع آور«رضا شاه
روحت شاد» و از آن مزخرف تر و بی ریشه و بی پایه تر« رضا رضا پهلوی این است شعار
ملی» را سردادند.
ماهیت سخن اینان با طبقات انقلابی و مترقی خلق ایران چنین است:
شما نمی توانید از پس حکومت جمهوری اسلامی بر آیید. شما ضعیف و ناتوان هستید.
حکومت قوی و تواناست. از این رو باید از تلاش و مبارزه ی خود برای سرنگونی حکومت
متحجر و جنایتکار دست بردارید و دست التماس و دعا به سوی ترامپ و طبقه ی حاکم
آمریکا و دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست های اروپایی دراز کنید و
بخواهید که آنها بیایند و حکومت کنونی را سرنگون کرده و حکومت استبداد سلطنتی رضا
پهلوی نوکرشان را برقرار کنند. بهترین کار شما این است که جان خود را به خطر
نیندازید و بهایی و هزینه ای بابت تغییر حکومت نپردازید و در گوشه ای بنشینید و
تماشاچی باقی بمانید. ترامپ می آید و خدمت این حکومت می رسد. آن گاه همه چیز درست
و رو به راه می شود و شما آزاد خواهید شد!
و اما نام این ها را«شعار ملی» گذاشتن تنها از ژرفای نکبت و کثافتی که اینان در آن
لول می خورند حکایت می کند و نه از چیز دیگری! این نه شعار«ملی» بلکه شعار« تسلیم
طلبی»، شعار «انفعال و خفت» و شعار «بدبختی و فلاکت» و «خودباختگی» ملی
است.
به راستی چه چیز این شعار«ملی» است که خواهان آن است که خلقی آزاده و با تاریخی
طولانی از سازمان دادن مبارزه و جنبش و انقلاب و به رهبری مبارزان بزرگ اش علیه
ستم پادشاهان و خلفا و حکام مرتجع و مالکین استثمارگر و ستمگر و خان ها و متجاوزین
یونانی و عرب و مغول و روسی و انگلیسی و آمریکایی، تاریخی که سپری کردن هر آن اش
نیازمند تحمل رنج ها و سختی ها بوده و در عین حال سرشار از مبارزه و امید به پایان
شب تاریک و برآمدن روزگار روشن و سفید، بنشیند تا قدرتی( و قدرت هایی) امپریالیستی
و استعماری که تاریخ اش تاریخ استثمار زحمتکشان و خلق های زیرسلطه است و در کشور
ما وجودش با توطئه و تزویر آغاز شده و گره خورده بیاید و برایش حکومت سرنگون
کند و پس از سرنگونی آن حکومت به خلق آن کشور بگوید:
«جان نثارم! بفرمایید این هم حکومت تازه! خوش باشید!»
این چه معنایی دارد جز این که خلق ما از ستمی رها یابد و گیر ستمی دیگر بیفتد. از
چاهی در آید و به چاهی دیگر بیفتد؟
آیا اگر ترامپ و طبقه ی حاکم امپریالیست آمریکا برنامه ی تغییر حکومت را در نظر
گیرند( و به گفته ی خودشان روی میز بگذارند) و این کار را انجام دهند این را مفت و
مجانی انجام می دهند و یا اینکه حکومتی که مزدور خودشان باشد را روی کار می آورند؟
آیا افغانستان و عراق را ندیدیم که با خلق های آن ها چه کردند؟ آیا لیبی را ندیدیم
که با مردم اش چه کردند؟
ترامپ و طبقه ی حاکم بر آمریکا هرگز کاری و خدمتی به خاطر یک ملت دربند انجام
نمی دهند و اگر برنامه شان بر سرنگونی حکومتی قرار گیرد که تازه به گفته ی خودشان
چنین برنامه ای هم در حال حاضر ندارند، این را برای حفظ و تداوم منافع شان است که
انجام می دهند و در ازای آن برده گی خلق آن کشور را می خواهند.
به عکس ها و تصاویر و تحلیل ها و مصاحبه های این هایی که پروفسور و استاد دانشگاه
هستند و این گونه حرف ها را می زنند ننگرید! به قیافه گرفتن هاشان نگاه نکنید که
اینان آنچه نشان می دهند، نیستند. در پس اینان موجوداتی حقیر و خوار و مفلوک نشسته
است. اینان نوکرصفتان و بنده گی طلبان از درگاه استعمار و امپریالیسم اند.
باری تکلیف ما با این
دارودسته های خودفروخته و مزدور سلطنت طلب که این بازی ها را سازمان داده اند روشن
است.
روی سخن ما در اینجا با آنهاست که ناآگاهانه دنباله رو این دارودسته های وطن
فروش و مزدور می شوند و فرهنگ خودباخته گی و خفت ملی و تسلیم طلبی یک خلق بزرگ و
دارای تاریخی از مبارزات سترگ را ترویج می کنند.
آیا این درست است که خلقی را که تاریخی بس پربار از مبارزه با ستم دارد چنین
ناتوان و حقیر بشمریم که از پس یک حکومت متحجر که اکنون تمامی سلاح هایش را در
مجبور کردن خلق به پذیرش ستم و تمکین (و به ویژه نفوذ جهان بینی متحجر مذهبی اش)از
دست داده و تنها چیزی که در دست اش باقی مانده است تفنگ هایی است که دارد، بر نیاید
و چشم امید به دولت استثمارگر و ستمکاری ببندد تا آن دولت بیاید و برایش این حکومت
را سرنگون کند؟
آیا این پذیرش ناتوانی و حقارت ملی خلق خود نیست؟ آیا این به این معنا نیست که ما
موجوداتی ترسو و بزدل هستیم و حاضر به مایه گذاشتن از خویش نیستیم و می خواهیم گوشه
ای تماشاچی باقی بمانیم تا دیگران بیایند و برای ما تصمیم بگیرند و مشکلات ما را
حل کنند؟
آیا چنین دولتی اگر چنین کند آن را مفت و مجانی و برای خدمت به مردم ایران خواهد
کرد؟ و آیا جز این است که نوکری را بر سرکار خواهد آورد تا برایش مردم ایران را
بدوشد و در کام گندیده و متعفن اش بریزد؟
آیا اگر کسانی بگویند:
«این دارودسته ی متحجر سرنگون شوند هر کس و هر دولتی می خواهد بیاید!» نشان از
ژرفای آگاهی و آینده نگری این کسان دارد یا ژرفای ناچیز شمردن آگاهی و نقش خویش و
انفعال شان؟
آیا این به معنای ناچیز و حقیر و در واقع هیچ دانستن سهم خود در مبارزه نیست؟
طبقه ی کارگر
و زحمتکشان چنین فکر نمی کنند!
و اما اکثریت خلق ایران و در راس شان کارگران و کشاورزان و زحمتکشان از این دیدگاه
ها به دورند. طبقه ی کارگر طبقه ای است مبارز و فداکار. و تنها این طبقه می تواند
در وضع کنونی جنبش تغییری اساسی ایجاد کند و این گونه افکار منحط را بروبد. طبقه ی
کارگر طبقه ای است که تمامی طبقات خلق ایران می توانند در راه راهایی به آن تکیه
کنند.
مشکل اما و اکنون این است که ما که خود را هوادار و پیشرو طبقه ی کارگر می دانیم
تا کنون نتوانسته ایم نیرویی انقلابی و برانداز را در خور و شان طبقه ی کارگرمان
شکل دهیم. نیرویی که بتواند در میان خلق امید به تغییر به وسیله ی
نیروی طبقه ی کارگر و نشان دادن توانایی این کار را به وجود آورد.
خلاء یک نیروی انقلابی
واقعی، یک حزب انقلابی، یک حزب کمونیست انقلابی احساس می شود و نبود آن و طبقه ی
رهبری کننده ی مبارزه است که به این از خودباخته گی ها و ناتوان و حقیر شمردن خویش
امکان وجود و جولان می دهد.
گروه
مائوئیستی راه سرخ
ایران
سوم
فروردین 1404
No comments:
Post a Comment