نظرات ترتسکیستی حزب حکمتیست درباره ی انحلال پ ک ک به
وسیله ی اوجالان
( بخش دوم)
در
ادامه و پس از این که دارودسته ی حزب حکمتیست مسبب این وضع را تهاجم دولت ترکیه به
کردها ارزیابی می کنند چرخشی کرده و مواضع خود را بیان می کنند :
«با این وصف سازش احتمالی دولت
ترکیه و پ.ک.ک در صورتی میتواند گامی به جلو در جهت کاهش مصائب ناشی
ازستمگری دیرینه وعواقب مضر این کشمکشها بر دوش مردم محسوب شود که در همان آغازپروسه
به نتایج زیر منجر گردد:
١- وضعیت اضطراری و میلیتاریسم چند دهه تحمیل شده بر شرایط زندگی و کار
مردم در کردستان ترکیه فورأ پایان داده شود.( یعنی ترتسکیست ها می خواهند دولت ترکیه به
یکی از علل اساسی مبارزه ی نظامی کردهای ترکیه پایان دهد؛)
٢- همه زندانیان سیاسی و از جمله عبدالله اوجالان آزاد شوند.(
یعنی شکل دیگری از ستم ملی به خلق کرد رفع گردد؛)
۳- در راستای پایان دادن به ستمگری
ملی و حل مسئله ملی به رأی عمومی مردم کردستان ترکیه مراجعه شود. اعلام شود که
مردم مناطق کردنشین ترکیه شهروندان متساوی الحقوق در همه سطوح و جنبه های زندگی
جامعه ترکیه هستند. این حق اولیه مردم در قانون اساسی قابل تغییر آن کشور با وضوح
قید و لازم الاجرا اعلام شود. ( به عبارت دیگر به ستم ملی علیه خلق کرد در
ترکیه پایان داده شود.)
٤- امنیت و امکان
فعالیت آزادانه سیاسی اعضای پ. ک.ک تامین و تضمین شود.»( در واقع یعنی در ترکیه دموکراسی بورژوایی
برقرار گردد.)
چنان
که دیده می شود حزب حکمتیست اصلا مشکلی با فعالیت آزادانه ی سیاسی اعضای پ. ک. ک که
آن را حزب «بورژوا - ناسیونالیست» ارزیابی می کند، یعنی مبارزه ی مسالمت آمیز حزب
قانونی برای رفع ستم ملی ندارد بلکه آن را توصیه و از آن استقبال نیز می کند،
تنها، تنها حزب حکمتیست با «مبارزه ی مسلحانه ی گریلایی» این «بورژوا-
ناسیونالیست» ها برای رفع ستم ملی مخالف است.
این
همه رو منبر بری و ور بزنی که«این سیاست( منظور سیاست های
مندرج در پیام اوجالان «کنفدرالیسم دموکراتیک» و «جامعه ی دموکراتیک» است - دامان)
نه از سر تسلیم طلبی ...بلکه باهدف سیاسی شناخته شده جریانات بورژوا ناسیونالیسم
کرد یعنی شریک شدن خود در قدرت سیاسی با بورژوازی بالادست در مرکز تحت پوشش
فریبکارانه "کسب حقوق ملی کرد" منطبق است.» و آن گاه بیایی و از
همین«پوشش فریبکارانه» یعنی« کسب حقوق ملی کرد» و تلاش «بورژوا ناسیونالیست کرد» دفاع
کنی!؟ و بگویی« در راستای پایان دادن به ستمگری
ملی و حل مسئله ملی به رأی عمومی مردم کردستان ترکیه مراجعه شود.»
این همه وراجی در مورد «فریبکاری» حزبی کنی آنگاه کارت
به جایی برسد که برای این حزب چنین دلسوز شوی!؟
به
عبارت دیگر اگر دولت ترکیه این ستمگری ملی را به این شکل پایان دهد که حل مساله ی
ملی را به رای عمومی مردم کردستان گذارد و اعلام کند«که مردم مناطق کردنشین ترکیه شهروندان متساوی الحقوق در همه سطوح و جنبه های
زندگی جامعه ترکیه هستند. این حق اولیه مردم در قانون اساسی قابل تغییر آن کشور با
وضوح قید و لازم الاجرا اعلام شود.» این خوب است و «آینده دار»و« در راستای
منافع طبقه ی کارگر و مردم حق طلب است». است اما اگر کردهای ترکیه برای چنین حقی
که نداشته اند مبارزه ی نظامی کنند این خوب نیست و «بی آینده» است و «در راستای
منافع طبقه ی کارگر و مردم حق طلب نیست».
روشن
است که حتی اگر دولت مرتجع ترکیه چنین خواست هایی را بپذیرد این نیز به طور عمده
در نتیجه ی همان مبارزات انقلابی و مسلحانه ی کردها بدست آمده است.
باری
اکنون روشن می شود که چه چیز آینده دارد و فایده دارد:
مبارزه
ی مسالمت آمیز در چارچوب نظام ارتجاعی حاکم و رسیدن به خواست ها از طریق حزب
قانونی! این شیره ی تمامی مباحث این حزب است که با قایم باشک بازی بیان می شود.
می
بینیم که موضع حزب حکمتیست با موضع ترتسکیست هوچی محمود قزوینی تفاوتی ندارد. هر
دو از یک آبشخور آّب می خورند. هر دو از تبدیل حزب کارگران ترکیه به حزبی همچون دم
پارتی استقبال می کنند.
توجه
کنیم که اینجا صحبت از این نیست که یک حزب کمونیست انقلابی در یک کشور زیرسلطه که
تلفیقی از استبداد آشکار و پنهان نظامیان و یک«شبه دموکراسی»( آزادی های محدود
برای برخی احزاب لیبرال و همچنین احزاب بی خاصیت رویزیونیست و ترتسکیست)است، می
تواند و باید هم چنان که خواهان آزادی فعالیت سیاسی برای خودش است، خواهان آزادی
فعالیت سیاسی برای تمامی احزاب سیاسی دموکرات و لیبرال خرده بورژوازی و بورژوازی
باشد؛ در عین حال اینجا صحبت بر سر
استفاده یک حزب سیاسی انقلابی از امکان رفرم، مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز که
بخش جانبی از مبارزه ی انقلابی، مبارزه ی غیرقانونی و قهر آمیز است، نیست، بلکه در
مورد این است که یک حزب سیاسی - نظامی خرده بورژوایی استراتژی فعالیت انقلابی
مسلحانه ی خود علیه ستم ملی را ترک کند و به استراتژی فعالیت مسالمت آمیز،
رفرمیستی و پارلمانتاریستی روی آورد. روشن است اگر نتایجی که حزب حکمتیست بر می
شمارد به وسیله ی دولت اردوغان و یا هر دولت دیگری در ترکیه تحقق نیابد که علائمی
که تا کنون وجود داشته نشان می دهد تحقق نخواهد یافت، این حزب کماکان بر سر موضع
خود یعنی« بی آیندگی مبارزه مسلحانه گریلایی» باقی خواهد ماند.
حالا
حکمتیست ها شروع می کنند به ننه من غریبم بازی:
«روشن است رفع ستمگری ملی و حل
مسئله ملی در ترکیه گامی بجلو است. اما نه مردم و نه کارگران کرد زبان
"آزاد" نخواهند شد و بلافاصله خود را در مقابل بورژوازی
"خودی" خواهند دید.»
راستی که چشم
بسته غیب می گویید!
البته رفع واقعی وعملی ستمگری ملی و حل مساله ی ملی در
ترکیه که عملا یک کشور استبدادی- نظامی است می تواند گامی به پیش به سوی یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی باشد و
نیز برآوردن یک خواست دموکراتیک بورژوایی مسائل اساسی طبقه ی کارگر را حل وفصل نکرده
و تنها درچنین جمهوری بورژوایی ای مبارزه ی طبقاتی را شفاف تر خواهد کرد؛(1)
اما ای شارلاتان های سیاسی! شما که اصلا مبارزه جهت حل
ستمگری ملی و حل مساله ی ملی را قبول نداشتید و آن را«پوشش فریب فریبکارانه» از جانب«
جریانات بورژوا ناسیونالیسم کرد برای شریک
شدن خود در قدرت سیاسی با بورژوازی بالادست در مرکز» می دانستید حال چه شد که حل
این مساله «گامی رو به جلو» گردید؟
دارودسته ی حکمتیست سپس شروع به نوحه سرایی های ثنار سی
شاهی و اشک های دروغین ریختن برای مردم کرد می کنند:
«حاکمیت دولت اقلیم کردستان عراق و بی حقوقیهای که طی سه
دهه اخیر به کارگران و زنان و مردم کردستان عراق تحمیل شده تجربه زنده حاکمیت
"بورژوازی کرد" است.»
حال مبارزه علیه ستم ملی به این دلیل نفی می گردد که جز
به حاکمیت بورژوازی کرد منجر نمی گردد. یعنی فلان و بهمان خواست دموکراتیک و برحق
توده ها به این دلیل نفی می گردند که به
وسیله بورژوازی رهبری می شوند و به حکومت بورژوازی می انجامند.
اما خود خواست دموکراتیک برحق توده ها در مورد رفع ستم
ملی و حق تعییین سرنوشت چه ربطی به رهبری آن دارد؟ مبارزه علیه ستم ملی که یک
خواست دموکراتیک ماهیتا بورژوایی است برحق است، حال می خواهد رهبری آن در دست
بورژوازی باشد یا طبقه ی کارگر. در نخستین چون تنها این خواست برجسته است، در
بهترین حالت به جمهوری دموکراتیک بورژوایی و در بدترین حالت به حکومت های مرتجعی همچون
طالبانی ها و بارزانی ها می انجامد و در دومین این خواست در عین اینکه مستقلا مطرح
است و باید برای آن مبارزه شود اما در سطحی گسترده تر تابع مبارزه برای جمهوری
دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر و جمهوری سوسیالیستی است و به آن می انجامد.
صحبت حزب
حکمتیست ها اصلا برسر این نیست که در برخی
از شرایط خواست رفع ستم ملی تابع مبارزه ی متحد طبقه ی کارگر برای کمونیسم قرار می
گیردبلکه اساسا نفی مبارزه انقلابی در جهت رفع ستم ملی است به این علت که آن را«ناسیونالیستی»
و« بورژوایی»ارزیابی می کند.
می دانیم که در دوران کنونی رهبری تمامی مبارزات
دموکراتیک خواه درون ملتی که از ستم ملی رنج می برد و علیه آن مبارزه می کند و
خواه در یک ملت بزرگ تر که چندین ملت در آن زندگی می کنندبه عهده ی طبقه ی کارگر
است و نه به عهده ی بورژوازی. و اگر در برخی مناطق این رهبری به دست جریان های
خرده بورژوایی و بورژوایی افتاده نه از این روست که دوران، دوران صد سال پیش است،
بلکه به این دلیل است که وضع جنبش انقلابی کمونیستی وضع خوبی نیست و طبقه ی کارگر
در بیشتر کشورها از پیشاهنگان انقلابی خود محروم است.
در مورد برخورد به رهبری های مبارزه علیه ستم ملی نیز
باید گفت که در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم، احزابی که تنها به دنبال حل مساله ی
ملی هستند و تنها علیه ستم ملی مبارزه می کنند بسته به محتوی خواست ها و اشکال
مبارزه شان احزاب دموکرات- خرده بورژوایی و یا لیبرال- بورژوایی و یا ارتجاعی-
فئودالی هستند اما سیاست طبقه ی کارگر در مورد چنین احزابی( به جز احزاب ارتجاعی مزدور
فئودالی) که جزو خلق به شمار می آیند، نفی و رد مطلق آنها زیر نام هایی
مانند«ناسیونالیست» و« بورژوا» نیست، بلکه سیاست اتحاد- انتقاد- اتحاد است. از
مبارزه شان شان علیه ستم ملی و از جمله محتوی دموکراتیک ناسیونالیسم آنها وخواست
های برحق و همچنین اشکال انقلابی مبارزه شان دفاع می کند و در عین حال محدودیت های
مبارزه ی آنها را از جهت محتوی و خواست ها و اشکال مبارزه شان از دیدگاه طبقه ی
کارگر شرح و با آن مبارزه می کند. این امر تا زمانی که رهبری های این مبارزه در
جبهه ی طبقات خلقی در کشور زیرسلطه هستند ادامه می یابد، اما اگر این احزاب به
ارتجاع غلتیدند و یا به حکومت رسیده و سیاست های ارتجاعی پیشه کردند روشن است که
از جبهه ی طبقات خلقی خارج شده و بنابراین سیاست طبقه ی کارگر تنها مبارزه با آنها
خواهد بود.
حکمتیست ها ادامه می دهند:
«با این وصف از زاویه طبقه کارگر و مردم محروم و
کمونیستها آغاز و جاری شدن فضای سیاسی و اجتماعی به دور از سرکوبگری و زندان و جنگ
کنونی در کردستان ترکیه و برسمیت شناسی حقوق شهروندی برابر برای همه آحاد مردم در
ترکیه صرفنظر از انتصاب شان به قوم و مذهب و زبان، گامی در راستای پیشرفت جامعه و
پیشبرد جدال طبقاتی موجود و پیگیری مطالبات اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر خواهد بود».
البته
اگر می شد که در ترکیه فضایی ایجاد شود که خلق کرد بتواند خواست های خود را به دور
از سرکوبگری و زندان و جنگ پیش ببرد بد نبود، اما واقعیت به ما می گوید که چنین
شرایطی در ترکیه بسیار بعید است که به وجود آید( نگاهی به همین ماجرای برکناری
اکرم امام اوغلو شهردار استانبول بکنیم!) و اگر هم به وجود آید بیشتر نتیجه ی
مبارزات مردمی است و نه سازش دولت فاشیست اردوغان و اوجالان.
حال
حکمتیست ها یک تصویر از صحنه ی آرمانی خود برای مبارزه ی طبقاتی ایضا آرمانی و
البته دروغین خود ارائه می دهند. مشخصات این تصویر کدام ها هستند؟
یک
- سرکوبگری نباشد؛ دو- زندان نباشد؛ سه - جنگ نباشد؛ حقوق شهروندی برابر برای همه
ی آحاد مردم در ترکیه صرف نظر از انتصاب شان به قوم و مذهب و زبان به رسمیت شناخته
شوند؛
از
این تصویر آرمانی تصویر آرمانی دیگری بیرون می زند که در آن پنهان است:
«اگر
چنین شد آنگاه این گامی در راستای پیشرفت جامعه و پیشبرد جدال طبقاتی موجود و
پیگیری مطالبات اقتصادی و سیاسی طبقه ی کارگر خواهد بود.»
به
عبارت دیگر باید سرکوبگری نباشد، زندان نباشد و جنگ نباشد و خلاصه همه چیزها بر
رفق مراد حکمتیست ها باشد تا طبقه ی کارگر بتواند«جدال طبقاتی» خود را پیش برد و به پیگیری «مطالبات اقتصادی و سیاسی» خود
بپردازند. اگر جز این باشد یعنی زندان باشد و جنگ باشد و غیره طبقه کارگر نه «جدال
طبقاتی» می تواند پیش برد و نه طبقه ی کارگر می تواند« مطالبات اقتصادی و سیاسی»
خود را پیگیری کند.
به این ترتیب شرایط آرمانی حزب حکمتیست کشوری با
سرمایه داری شسته و رفته و یک «دموکراسی بورژوایی» است، نه به این دلیل که یک حزب
انقلابی در یک دموکراسی بورژوایی می تواند از امکانات قانونی مبارزه( آزادی بیان و
مطبوعات، آزادی احزاب، آزادی گردهمایی ها و راهپیمایی ها و آزادی نماینده شدن برای
پارلمان و تشکیل فراکسیون انقلابی کارگری در پارلمان و ...) استفاده کرده و مبارزه
ی طبقاتی طبقه ی کارگر و طبقه ی سرمایه دار را شفاف تر برای کارگران توضیح دهد و
آگاهی طبقاتی آنها را سریع تر بالا برد و در نتیجه آنها را برای نبرد قطعی مسلحانه
برای کسب قدرت سیاسی که باید در چنین اوضاع و احوالی تدارک دیده شود آماده سازد،
بلکه برای اینکه دموکراسی بورژوایی (که اکنون حتی درکشورهای امپریالیستی هم وجود
ندارد) درست آخرین منزل است و طبقه ی کارگر می تواند یک «جدال طبقاتی» را سازمان
دهد و برای«مطالبات اقتصادی و سیاسی» خود با سرمایه داران چک و چانه بزند.(2)
«در صورت تحقق چنین نتایجی، شرایط مناسب تری برای مقابله با سموم
ناسیونالیستی در صفوف طبقه کارگر ترکیه اعم از منطقه کردستان و بقیه کشور و برای
پیشرفت همبستگی کارگری و طبقاتی در سراسر ترکیه ایجاد خواهد شد.»
تا حالا داشتند از« برسمیت شناختن حقوق شهروندی برابر
برای همه آحاد مردم در ترکیه صرفنظر از انتصابشان به قوم و مذهب و زبان» به وسیله
ی حکومت اردوغان صحبت می کردند(آشکار است که اگر چنین شود اساس طرح چنین خواست
هایی موضوعیت خود را از دست خواهند داد و هیچ گروهی دنبال شان نخواهد کرد) اما پس
از آنکه چنین شد و فضا باز شد می خواهند با«سموم ناسیونالیستی» در صفوف طبقه ی
کارگر مبارزه کنند.
و طبق معمول ترتسکیست ها به واژه ها و عبارت پردازی های آشنای
دیگر بی خاصیت شده و قافیه های معمول خودشان رجعت می کنند:
«فرصتی ایجاد خواهد شد، تا کمونیسم طبقه کارگر صف متمایز
خود را در مقابل بورژوازی از هر نوع و بعنوان یک طبقه واحد بسازد. پایه های جنبش
طبقاتی اش را محکم کند که با پیشروی و پیروزی آن، رهایی قطعی انسان و جامعه آزاد و
برابر و فارغ از هر نوع تبعیض و ستمی را میسر سازد. تضمین واقعی این مهم در گرو
عروج كمونیسم و طبقه کارگر متحد و خود آگاه و برقراری یک نظام فارغ از سیاست و
قوانین مبتنی بر تبعیض ملی و مذهبی است. آزادی مردم و کارگران در سراسر ترکیه در
گرو انقلاب کارگری علیه وضع موجود و برقراری سوسیالیسم است.»
چهل سال تجربه نشان می دهد این ها مشتی اراجیف از جانب
ترتسکیست هاست و آنها نه تنها هرگز گامی برای پیشیرد مبارزات کارگران انجام نداده
اند بلکه برعکس هر جا که حضوری داشتند تا توانسته اند به این مبارزات ضربه زده
موجب تخریب و تفرقه و از هم پاشیده گی جنبش طبقه ی کارگر گردیده اند.
هرمز دامان
نیمه ی نخست فروردین1404
یادداشت ها
1-
البته اگر جمهوری دموکراتیک بورژوایی مانند اواخر سده ی نوزدهم و نیمه ی
نخست قرن بیستم باشد. در حال حاضر بورژوازی امپریالیستی با ایجاد بدترین فضای
امنیتی و کنترل و تبلیغ و ترویج و مغز
شویی و نیز اتحادیه ها و سندیدکاهای زرد با فریبکاری های سران شان و تحمیق طبقه ی
کارگر چنان فضای تار و کدری در کشورهای امپریالیستی به وجود آورده اند که این تصور
که در این حکومت ها مبارزه ی طبقاتی شفاف تر شود و طبقه ی کارگر همچون یک طبقه ی
سیاسی خود را در مقابل بورژوازی خودی ببیند، دور از واقعیت است. به احتمال شوک
هایی قوی و صاعقه وار خواه ازدرون این جوامع وخواه ازبیرون نیاز است تا وضع کنونی
این جوامع تغییر کند.
2-
ترتسکیست ها درکشورهای
استبدادی زیرسلطه ی امپریالیسم( استبداد سلطنتی، دینی، حزبی یا نظامی) حتی برای
جمهوری بورژوایی و دموکراسی بورژوایی هم مبارزه نمی کنند، بلکه وظیفه شان مبارزه
با دیدگاه های انقلابی مارکسیستی - لنینیستی- مائوئیستی و احزاب انقلابی کمونیستی
و دموکرات و حتی لیبرال اصلاح طلب ملی است. اگر حکومت باب طبعشان باشد مانند
استبداد سلطنتی یا در پناه آن مبارزه می کنند و یا در اپوزیسیون وظایف محوله را
برای تخریب جنبش چپ دنبال می کنند. در شرایط کنونی کشور ما عملا یک تقسیم کار دوگانه بین احزاب ترتسکیستی
کمونیسم کارگری صورت گرفته است. دسته ای از آن ها مانند حزب کمونیسم کارگری تقوایی
به عنوان مزدور سلطنت طلبان و ساواکی ها در جبهه ی آنها قرار گرفته اند و دسته های
دیگر مانند همین حزب حکمتیست که ظاهرا مخالف سلطنت طلبان هستند در جنبش چپ نقش
تخریبی و مبارزه با دیدگاه ها و احزابی را که در بالا نام بردیم به عهده دارند.
دفاع از دموکراسی بورژوایی از جانب آنها صرفا برای مبارزه با جوهره ی انقلابی
سازمان های کمونیست و دموکرات انقلابی است.
No comments:
Post a Comment