تفاوت تضاد امپریالیست ها با جمهوری اسلامی با تضاد میان
امپریالیست ها
و مساله ی شکست طلبی انقلابی
تضاد میان امپریالیست ها تضاد دو نیروی امپریالیست مرتجع بود، اما تضاد امپریالیست ها با جمهوری اسلامی تضاد میان مرتجعین امپریالیست و حکومت مرتجعی حاکم بر یک کشور زیرسلطه است.
جمهوری اسلامی یک حکومت ارتجاعی است که در اقتصاد عمدتا وابسته به امپریالیست های غربی است اما امپریالیسم نیست و عددی هم نیست که رقیب امپریالیست ها باشد. جنگ اسرائیل به نیابت از امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها برای سرنگونی آن جهت تقسیم سرزمین به معنایی که در جنگ های امپریالیستی وجود دارد نیست، بل برای رام کردن آن و فرو نشاندن جاه طلبی های آن و در صورت سربه راه نشدن؛ سرنگونی آن در جهت پایان دادن به جریان های متعصب مذهبی خودسر و غیرخودی در منطقه برای ایجاد منطقه ی آرام و امن برای امپریالیست ها(نقشه نوین خاورمیانه) و روان کردن جریان یابی سرمایه ی امپریالیست های غرب در منطقه است.( 1)
جمهوری اسلامی و امپریالیسم روسیه
از سوی دیگر جمهوری اسلامی مزدور امپریالیسم روسیه و یا دولت چین نیست که در چارچوب تضادهای امپریالیستی و به عنوان جزیی از یک بلوک امپریالیستی با بلوک امپریالیستی دیگر یعنی دولت اسرائیل و امپریالیست های غربی روبرو شده باشد.
این ها به این معنا نیست که جمهوری اسلامی استقلال طلبی ملی و یا اسلامی دارد، خیر! به این دلیل نیست، بلکه تا حدودی به این دلیل است که در آن جناح ها و باندهای وابسته به امپریالیست های گوناگون غربی و شرقی و نیز جناح های مرتجع مستقل قدرت دارند و در عین حال هیچ کدام قدرت را به گونه ای در دست ندارند که بتوانند جناح رقیب را کاملا از میدان به در کنند. نه جناح وابسته به امپریالیسم روسیه آن قدر قدرت دارد که جناح های وابسته به غرب را از میدان به در کند و نه برعکس.
البته می توان گفت که جناح وابسته به امپریالیسم روسیه تا حدودی برتری نسبی دارد اما به دلیل اقتصاد وابسته به غرب و نیز عدم پشتیبانی همه جانبه از سوی دولت روسیه و بیشتر نگاه روسیه به جمهوری اسلامی همچون کارتی در دست اش برای امتیاز گرفتن از امپریالیست های غربی و به همین دلیل همراهی و پشتیبانی نکردن از آن در مسائل کلیدی مورد توجه جمهوری اسلامی، نتوانسته کشور را به جزیی از بلوک روسیه (همچون کوبا و یا کره شمالی) تبدیل کند. در این خصوص جدا از بسیاری از موضع گیری ها در گذشته می توانیم به همین رابطه ی تامین نیازهای تسلیحاتی جمهوری اسلامی از جانب روسیه نگاه کنیم که نه سامانه ی زمین به هوای اس 400 را به جمهوری اسلامی داد و نه سوخوی35.
جمهوری اسلامی در اقتصاد بیشتر وابسته به امپریالیست های غربی است در حالی که در سیاست بیشتر تلاش می کند پیروی امپریالیسم روسیه باشد و به گونه ای و از موضع ضعف خود را به آن بچسباند. «چسباندنی» که روسیه و چین به شکلی حریصانه از آن استفاده ی اقتصادی و سیاسی می کنند بی آنکه خود را در برابر خواست های هسته ی وفادار به امپریالیسم روسیه در جمهوری اسلامی متعهد بدانند. استفاده ی آنها از جمهوری اسلامی هشتاد و نود در صد و پشتیبانی آنها و امکان عملی اتکا جمهوری اسلامی به آنها شاید ده یا بیست درصد باشد.
به طور کلی جمهوری اسلامی حکومتی مرتجع در یک کشور زیرسلطه است که مشکل اساسی اش نیاز به تضمین امپریالیست ها برای بقا حکومت اش است. برای همین تلاش می کند که از ابزارهایی مانند غنی سازی و نزدیک شدن به ساختن بمب اتمی و ساخت موشک های دوربرد استفاده کند تا امکان تهدید ها را رفع کند، امتیاز بگیرد و بقای خود را تضمین کند. این حکومت استبداد مذهبی است و دو مشخصه اش تسلط آخوندهای متحجر و مومیایی و نظامیان قلدر و متعصب مذهبی بر ارکان کشور و نیز جاه طلبی های منطقه ای اش است که از 7 اکتبر به این سو نیز از آن عقب رانده شده است.
از این رو قلمداد کردن جمهوری اسلامی به عنوان حکومتی مزدور و وابسته به بلوک امپریالیسم روسیه و دولت چین و بر این مبنا قلمداد کردن این جنگ به عنوان «جنگ امپریالیستی» یک انحراف است. انحرافی است که از جمله از جریان های منحرف رویزیونیستی همچون آواکیانیست ها برمی آید که نیروی محرک تاریخ را نه مبارزه ی طبقاتی بلکه رقابت میان سرمایه داران و تضاد میان امپریالیست ها می بینند و ناچارند هر اختلاف و تضادی را به رقابت سرمایه داران و جنگ امپریالیست ها وصل کنند.
تفاوت حکومت جمهوری اسلامی با حکومت شاه
تفاوت حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی با حکومت جنایتکار شاه سابق در این است که حکومت شاه سابق نوکر و دست نشانده ی امپریالیسم آمریکا بود اما حکومت جمهوری اسلامی دست نشانده و نوکر امپریالیسم آمریکا نیست. البته چنان که اشاره شد جناح ها و باندهای وابسته به امپریالیست های غربی در بخش های اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی و نظامی وجود دارند و دارای قدرت هستند. رسوخ اطلاعاتی اخیر تنها به موساد مربوط نمی شود بلکه به کل نفوذ غرب درساختارهای امنیتی و نظامی بر میگردد.
هدف نهایی امپریالیست ها از سرنگونی جمهوری اسلامی که پس از سرنگونی بشار اسد در سوریه می تواند کل منطقه را در اختیار آنها قرار دهد به روی کار آوردن یک حکومت مطیع است.
البته اگر جمهوری اسلامی با برنامه ی آنها که رفت و روب کردن جریان های اسلامی دردسر ساز است همراهی نکند به احتمال زیاد برنامه ی سرنگونی جمهوری اسلامی در دستور کارشان قرار خواهد گرفت. گستره ی حملات اخیر و ضربات وارد شده به بخش های گوناگون می تواند به معنای صاف کردن جاده برای اشکالی از سرنگونی حکومت( کودتا، حمله ی نظامی و یا تلفیقی از اشکال متفاوت) به شمار آید.
مساله ی شکست طلبی انقلابی
از سوی دیگر در جنگ امپریالیستی تضاد طبقه ی کارگر و خلق ها در درجه ی نخست با امپریالیسم خودی بود و به همین دلیل «شکست طلبی انقلابی» یعنی شکست امپریالیسم خودی در دستور کار قرار می گرفت. به عبارت دیگر شکست طلبی انقلابی به معنای خواهان شکست امپریالیسم خودی شدن بود و طبقه ی کارگر و احزاب کمونیست در تمام کشورهای امپریالیستی باید خواهان شکست امپریالیسم خودی می شدند و این از طریق افشای جنگ گرگ های درنده از یک سو و آماده کردن جنبش طبقه ی کارگر و توده های کشورهای خود برای انقلاب و جنگ داخلی و قیام مسلحانه علیه حکومت خودی و تحقق عملی آن از سوی دیگر بود.
در ایران زیرسلطه ی امپریالیسم تا جایی که جنگ ارتجاعی باشد شکست طلبی انقلابی به معنای دست زدن به مبارزه ی نظامی و جنگ توده ها علیه حکومت خودی است.
اما در صورت تجاوز اسرائیل به همین شکل کنونی و ضربات بیشتر به زندگی و معیشت توده ها و تخریب زیرساخت ها، کودتای امپریالیستی و یا تجاوز زمینی امپریالیست ها به ایران و یا دیگر شکل های توطئه های امپریالیستی و در نهایت تلاش برای تغییر حکومت از بیرون و عمده شدن تضاد خلق و امپریالیسم، مساله ی شکست طلبی حکومت خود هر چند ارتجاعی، می تواند به معنای دشمن عمده قلمداد کردن حکومت داخلی و جنگ علیه آن و بنابراین به معنای همراهی با امپریالیست ها و شکست طلبی برای جنبش طبقه ی کارگر و توده های مردم علیه امپریالیسم، به شمار آید.
مضحکه کردن شکست طلبی انقلابی مارکسیستی- لنینیستی
شکست طلبی انقلابی یعنی تبدیل جنگ امپریالیستی و یا هر جنگ ارتجاعی به جنگ داخلی. نیروهای انقلابی باید از فرصت تضعیف حکومت خودی در جنگ ارتجاعی یا امپریالیستی به گسترده ترین شکل بهره برداری کنند، علیه آن دست به تبلیغ و ترویج دامنه دار بزنند، توده های کشور خود را از تمامی جوانب جنگ آگاه کنند، سازماندهی سیاسی و نظامی خود را گستره و عمق ببخشند و خود را برای قیام مسلحانه و جنگ داخلی آماده کنند و آن را عملا تحقق بخشند.
اما گروه های سیاسی «شبه چپ»سوسیال دموکرات همچون خروشچفیست های راه کارگری که هوادار گذار مسالمت آمیز به یک حکومت بورژوایی و یا در بهترین حالت خرده بورژوایی هستند و بنابراین نه انقلاب قهر آمیز را قبول دارند و نه جنگ داخلی و نه قیام مسلحانه را، تصوری به کلی پرت و مضحک از این امر ارائه می دهند. آنها گمان می کنند شکست طلبی انقلابی یعنی برای همه ی طرف های درگیر خواهان شکست شدن صرفا در نظریه و تبلیغ و ترویج. آنها فکر می کنند همین که این کار را انجام دادند و سپس به شکست جمهوری اسلامی از اسرائیل و شکست اسرائیل از جمهوری اسلامی و شکست آمریکا در این جنگ اشاره کردند و شواهد و دلایلی هم برای این شکست ها آوردند، سیاست شکست طلبی انقلابی را اجرا کرده اند!
به عبارت دیگر این ها تصورشان از شکست طلبی، شکست طلبی در تبلیغ و ترویج و آن هم به استناد شکست مرتجعین از یکدیگر است، و نه عملی و شکست مرتجعین به وسیله ی انقلاب قهرآمیز و قیام مسلحانه ی طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده ی کشور خود.
به این ترتیب این ها شکست طلبی انقلابی لنینیستی را تبدیل به یک کاریکاتور مضحک می کنند و در عمل سیاست فرصت طلبانه و رویزیونیستی خود را پیش می گذارند.
گروه های دیگری نیزهستند که هر دم فیل شان هوای جایی می کند. برخی از آنها می خواهند «انقلاب کارگری» و برخی دیگر نیز «انقلاب کمونیستی» کنند. و جالب این که این گروه ها، حتی اگر فرض را بر این گذاریم که در شرایط کنونی امکان انقلاب کارگری و یا انقلاب کمونیستی شان ممکن باشد، در معادلات سیاسی جاری عددی حتی کوچک نیز به شمار نمی آیند. این که این ها چگونه می خواهند به گفته ی برخی شان«جنگ ارتجاعی» و به گفته ی برخی دیگرشان «جنگ امپریالیستی» را به «انقلاب کارگری» و یا «انقلاب کمونیستی» تبدیل کنند، خود چیستانی است!؟
هرمز دامان
نیمه
ی نخست تیر ماه1404
No comments:
Post a Comment