Friday, December 12, 2025

توفان مبارزه ی ضداستبدادی در سرزمین سربداران( بیانیه دوم)


نقش کثیف سلطنت طلبان و پادشاهی خواهان مزدور در آیین یادبود قهرمان خسرو علیکردی

 در مشهد و نیز نقش حزب اللهی های سلطنت طلب شده و مزدور در اینترناشتال و دیگر تلویزیون های امپریالیستی و صهیونیستی( بیانیه ی دوم)

 

در آیین یادبود خسروعلیکردی ظاهرا تک و توکی شعارها به نفع شاه پرستی و سلطنت طلبی و استبداد سلطنتی خواهی داده شده است. در زیر به گونه ای مختصر به آنها که در پس و پشت این شعارها هستند می پردازیم.
گروهی معدود که به نفع شاه پرستان و استبداد سلطنتی طلبان شعار می دهند به دو دسته ی اصلی تقسیم می شوند:
یک - ناآگاهان و دنباله روان شان که تعداد ناچیزی هستند و اینها بیشتر جوانان و مردمانی هستند که صرفا آزادی های اجتماعی می خواهند!
بیشتر این دسته جوانانی هستند که دارای آگاهی و دانش درستی از تاریخ گذشته و تجربه ی مبارزاتی چندانی نیستند و تصوراتی ناروشن در مورد تاریخ و نقش حکومت مستبد و مزدور و وطن فروش پهلوی دارند.
حکومت پادشاهی و سلطنتی ای که از زمان رضا خان شکل گرفت یک سلطنت استبدادی و یک حکومت مزدور امپریالیست های انگلیسی بود و سپس با کودتای آمریکایی- انگلیسی 28 مرداد و شکل گیری دوباره ی پهلوی دوم، مزدور امپریالیست های غرب به سرکرده گی امپریالیسم آمریکا گردید. در طی تمامی این پنجاه سال حکومت پهلوی ها، ایران کشور مستقلی نبوده و وابسته به امپریالیست های آمریکایی و غربی گشته بود. همچنین در این کشور استبداد سلطنتی حاکم بود و آزادی های سیاسی و دموکراسی حداقل نیز وجود نداشت و خفقان بر کشور حاکم بود. و نیز در حالی که شاه و خاندان و دربار و سرمایه داران بزرگ ثروت جامعه را می بلعیدند و در ناز و نعمت زندگی می کردند و به همه فخر می فروختند، فقر و نداری و بی خانمانی اکثریت کارگران و زحمتکشان و دهقانان رانده شده از زمین و روستا و دیگر زحمتکشان و همچنین لایه های میانی جامعه را در بر گرفته بود. کسی که این حقایق ساده و پیش پا افتاده را در مورد دوران حکومت پهلوی ها نداند از تاریخ گذشته یا هیچ نمی داند و یا خود را به ناآگاهی می زند و مردم را فریب می دهد.
مبارزانی مانند مجیدرضا رهنورد و امید سرلک و ...
در این دسته چهره هایی نیز مانند جانباخته ی مبارزات «زن، زندگی، آزادی» مجیدرضا رهنورد و همچنین امید سرلک وجود دارند که برخی گفته ها و علائم نشان از هواداری آن ها در بازگشت سلطنت به ایران است.
 برخورد اکثریت خلق ما با این گونه چهره ها این گونه هست و باید باشد:
به مبارزه شان با حکومت مستبد ولایت فقیه و شجاعت و فداکاری شان در این مبارزه احترام می گذارد اما به هیچ وجه افکار پادشاهی خواهانه ی آن ها را نمی پذیرد. این شکل برخورد دوگانه، در مورد تمامی آنهایی که در مبارزات حضور دارند و صادقانه در راه سرنگونی استبداد مبارزه می کنند اما اندیشه ها و دیدگاه های نادرستی در مورد حکومت جایگزین یعنی بازگشت سلطنت و نظام پادشاهی مزدور و مستبد و آزادی کش و استثمارگر دارند صدق می کند.
به این ترتیب سیاست خلق در مورد آنها چنین است:
از یک سو پذیرش آنها همچون مبارزانی در صف خلق و از سوی دیگر مبارزه با این گونه اندیشه ها و دیدگاه هاشان به گونه ای و در چارچوبی که نیت و قصد قانع کردن آنها باشد. 
تعدادی از خانواده های جانباخته گان مبارزات
به این اقلیت جوانان باید برخی از خانواده های جان باخته گان را نیز افزود که یا دارای اگاهی عمیقی از دوران سلطنت استبدادی نیستند و صرفا وضع امروز خود و مردم ایران را با آن دوران مقایسه کرده و بر این باور می شوند که آن زمان بهتر از این زمان بود، پس برگشتن به آن زمان بهتر از آینده ی ناروشن است.
و یا چنان که در گذشته شرح داده ایم به وسیله پادشاهی خواهان مزدور خریده شده اند. ما باید با آنان که می شود حرف زد حرف بزنیم و تلاش کنیم آنها را قانع کرده و به صف خلق و مبارزه برای یک جمهوری دموکراتیک انقلابی و مترقی برگردانیم.
 کسانی که نخواهند حقایق آن زمان را بفهمند و یا بگویند چون در مقایسه حکومت ولایت فقیه «وضع مردم در آن زمان بهتر از اکنون بود پس آن حکومت بهتر بود»، اگر با گفتگو قانع نشوند، با پیشرفت و تکامل مبارزات و تجزیه ی صف ها و شکاف ها در نهایت جایی در مبارزات آزادیخواهانه، ضداستبدادی و استقلال طلبانه - ضد امپریالیستی خلق ایران نخواهند داشت.
به این ترتیب در صورتی که کسانی بر اشتباه خود که اکنون اشتباه است و در آینده دیگر اشتباه نخواهد بود و عمد خواهد بود، پافشاری کنند قطعا از صف خلق طرد شده و در رده ی دشمنان خلق درخواهند آمد. امید که چنین نشود و آنها تلاش کنند که اشتباهات خود را اصلاح کنند.
دو - مزدوران سلطنت طلب و نقش تخریبی آنان در جنبش و اتحاد خلق مبارز
پادشاهی خواهان قطعا مزدورانی در داخل دارند و وظایفی برایشان معین کرده اند. مهم ترین وظیفه ی اینان تخریب مضمون و روند مبارزات ضد استبدادی - ضد امپریالیستی کارگران و کشاورزان و طبقات میانی جامعه ی ایران و از هم پاشیدن یگانگی خلق در این مبارزات و پیشرفت و تکامل آن است.
برای همین هوچی های سلطنت طلب مزدور امپریالیست ها تلاش می کنند یگانگی گردهمایی ها را با شعارهای پوچ از هم بپاشند، به زندانیان سیاسی و مبارزان راه آزادی و استقلال خلق ایران حمله کنند و به تخریب چهره های مبارز و پیشرو که از جان شان مایه می گذارند و محبوب قلوب مردم اند دست زنند( اگر این خبر درست باشد به آنها ریزه سنگ پرتاب کنند!) و به جای شعارهای انقلابی و مترقی، شعارهایی بی مضمون و صرفا در خواست حکومت سلطنتی مانند« رضا شاه روحت شاد»، « این است شعار ملی، رضا رضا پهلوی»،« جاوید شاه» ( برفرض که تمامی این شعارها داده شده و صداگذارهای جایگزین یا افزوده شده نبوده اند) و از این گونه سر دهند. 
در عین حال این ها که در میان جنبش طبقات خلق نیرویی ندارند و نباید هم داشته باشند با شرکت مداوم در شبکه های اجتماعی و تحریف رویدادها و دادن گزارش های مجعول و دروغین از آنها و صداگذاری ویدیوها با شعارهای سخیف خود و غیره تلاش می کنند خود را گروهی بسیار زیاد و دارای هواخواهانی انبوه نشان دهند و سپس نیز با قیافه حق به جانب بگویند حق ما را ادا کنید و بگویید که ما بسیار بودیم و مردم ایران ما سلطنت طلبان مزدور را می خواهند.
در کل همان گونه که تلاش کردند مبارزات آزادیخواهانه خارج از کشور را از هم بپاشند این جا نیز تلاش کنند تا این مبارزات یا در خدمت آنان آید و یا از هم پاشیده و تخریب شود.

 نوچه های امپریالیسم آمریکا و دولت صهیونیستی در تلویزیون اینترناشنال و دیگر تلویزیون های ارتجاعی- امپریالیستی
این ها را باید به دو بخش کرد: بخش سلطنت طلبان پیشین و بخش سلطنت طلبانی که حزب اللهی های سابق اند.
سلطنت طلبان پیشین
بخش سلطنت طلبان پیشین شهره ی آفاق اند. این بیشتر ساواکی های پیشین و مزدوران سازمان سیا و پادوان سرمایه داران گریخته از ایران پس از انقلاب 57 و لنگر انداخته در پیشگاه اربابان امپریالیست خویش به ویژه امپریالیسم آمریکا هستند و پیش از به راه افتادن تلویزیون اینترناشنال در شبکه های صدای آمریکا و بی بی سی و منو و تو و نیز سایت های خودشان فعالیت داشتند. از ایدئولوگ های برجسته این دسته امیر طاهری و بیژن کیان و شهرام خلدی و شایان سمیعی و هوشنگ حسن یاری و  از گونه افراد هستند.
حزب اللهی های پیشین و سلطنت طلبان امروز
اما دسته ی دیگر حزب اللهی های حکومت استبدادی ولایت فقیه هستند. این ها در ایران در سال های پس از انقلاب جزو نوچه های حکومت بوده و در سرکوب مخالفان و استقرار حکومت و یا تبلیغات به نفع دوام آن نقش داشتند و تا جایی که توانستند به خامنه ای و شرکای پاسدار و یا رفسنجانی و در بهترین حالت به اصلاح طلبان( در زمانی که این دسته جزو حکومت بودند) خدمت کردند.
و سپس با تغییرات در بافت حکومت از سال های 76 به بعد از زمره ی مزدوران حکومت استبدادی ولایت فقیه و یا آنها که خواهان اصلاح آن بودند در آمده و یکراست به مزدوری دولت های امپریالیستی آمریکا و دولت صهیونیستی اسرائیل و استبداد سلطنتی «شرفیاب» شدند.
 از این استبداد به آن استبداد و از این مزدوری به آن مزدوری پریدن شغل کثیف و پلید این بی پرنسیب ها و نان به نرخ روز خورها است. این دسته های مزدور هرگز نخواستند حتی به جبهه های دموکرات و یا ملی خارج از کشور بپیوندند(چنان که برخی از اصلاح طلبان پیشین چنین کردند) بلکه مزدوری و خوش خدمتی به امپریالیست ها و صهیونیست ها و ارتجاع سلطنت را به آنها ترجیح دادند. و طبعا پول در حال حاضر و وعده هایی برای جاه و مقام و نقش در حکومت آینده نقش مهمی در این قضیه داشته است.
 آری غوطه خوردن در کثافت مزدوری برای امپریالیسم آمریکا و دولت صهیونیستی اسرائیل و استبداد سلطنتی دیگری به شاهی رضا خان دوم، بهتر از عنصری آزادیخواه و ملی و دموکرات بودن است!
حسین قاضی زاده مزدور هوچی سلطنت طلب که خودش تبلور تمام عیاری از خودفروشی و سخن به مزدی و زندگی در کثافت مزدوری برای امپریالیسم آمریکا و دولت صهیونیستی اسرائیل است و به هواداری از مردم ایران به تحول طلبان زندانی ای چون تاج زاده و موسوی و ... می پرد و آنها را به دلیل این که مثلا از نظر او موضع صریح و روشن در قبال گذار از حکومت ولایت فقیه ندارند( لابد به حکومتی سلطنتی به شاهی رضا پهلوی)، به گونه ای«کثافت» می خواند، مراد ویسی موجود کاسه لیس و جاه طلبی متهوعی که برای مقام و موقع به هر دورقاب چینی ای تن می دهد و مهدی مهدوی آزاد دوروی پرمدعا و پرهیاهوی توخالی و محسن پورمحسن و... از این دسته ی اخیراند.
 امید اینان به هیچ وجه به مبارزات توده ها نیست بلکه به طرح های امپریالیسم آمریکا و اسرائیل است. وظیفه ی آنها در قانع کردن مردم ایران است به این که خود نمی توانند حکومت را سرنگون کنند و به دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل و امپریالیسم آمریکا نیاز دارند که به ایران حمله کرده و حکومت را برایشان سرنگون کنند و حکومتی تازه برایشان تشکیل دهند. یعنی همان حکومت سلطنتی پیشین را.
نقش اینان از جهاتی کثیف تر و پلیدتر و خبیثانه تر از سلطنت طلبان پیشین است. زیرا آنها چهره های شناخته شده تری هستند اما اینان خود را «آزادیخواه» و «هوادار منافع مردم ایران» و «هوادار کارگران و زنان و خلق های ایران و منافع آنها» معرفی می کنند.   

***

بازگشت به دوران سلطنت وبرقراری استبداد پادشاهی و مزدور کشورهای امپریالیستی شدن خواست خلق ایران نیست.
خلق ایران خواهان سرنگونی حکومت ولایت فقیه و برقراری یک جمهوری دموکراتیک انقلابی مردمی است و نه حکومت سلطنتی. نه استبداد آزادی کش و مزدوری دیگر برای کشورهای امپریالیستی غربی و یا شرقی.
دیر یا زود توده های کارگر و کشاورز و زحمتکش و خلق ایران تودهنی محکمی به این دارودسته های مزدور و متعفن خواهند زد.

گروه مائوئیستی راه سرخ

ایران

19 آذرماه 1404

توفان مبارزه ی ضداستبدادی در سرزمین سربداران( بیانیه نخست)


 

آیین یادبود خسروعلیکردی به همت برادر شجاع اش جوادعلیکردی و خانواده ی مبارزاش

آیین یادبود هفتم خسروعلیکردی قهرمان سبزواری - خراسانی در مسجد الغدیر باباعلی مشهد تبدیل به یک مبارزه ی تمام عیار ضداستبدادی و ضد حکومت ولایت فقیه شد و توده ی مشهدیان و خراسانیان همچنان که در مبارزات دی ماه 96، بار دیگر پیشرو مبارزات و آغازگر مرحله ی نوینی از تکامل جنبش دموکراتیک و آزادیخواهانه و استقلال طلبانه ی خلق ایران گردیدند.

شرکت مبارزان راه آزادی و استقلال ایران در آیین یادبود خسرو سربداران( لقبی که توده های خراسانی به خسروعلیکردی داده اند)

در این مراسم باشکوه بسیاری از توده های پیشرو و مبارز از مشهد و دیگر شهرهای اطراف شرکت کرده بودند. و نیز شمار زیادی از زندانیان سیاسی پیشین و مبارزان دلیر راه آزادی و دموکراسی و استقلال ایران از جمله نرگس محمدی، سپیده ی قلیان، پوران ناظمی، هستی امیری، عالیه مطلب زاده نیز به این مراسم پیوسته و با سخنرانی های پرشور و آگاه گرانه و شعارهای آزادیخواهانه و ضد استبدادی خود آن را تبدیل به یک گردهمایی مبارزه جویانه علیه حکومت استبدادی خامنه ای و شرکای پاسدار کردند.

شعارهای توفانی

در این آیین مبارزه جویانه شعارهای بسیاری داده شد که مهم ترین آنها عبارت بودند از:

«خسرو سربداران، راهت ادامه دارد»،«می جنگیم، می میریم، ایرانو پس می گیریم( یا ذلت نمی پذیریم)»،« قسم به خون یاران، ایستاده ایم تا پایان»،« نترسید نترسید ما همه با هم هستیم» و برعکس خطاب به حکومت« بترسید، بترسید، ما همه با هم هستیم»،« زندانی سیاسی آزاد باید گردد»( و از جمله شعارهایی به نفع فاطمه سپهری و مجیدرضا رهنورد)،«زن، زندگی، آزادی»، « دیکتاتور نگاه کن، عزت خریدنی نیست»،« مرگ بر دیکتاتور»،« مرگ بر خامنه ای» و «امسال سال خون است سیدعلی سرنگون است» و ...

مساله ی خواست ها و شعارها

شعارهای محوری و کلی باید پیرامون نفی و سرنگونی حکومت استبدادی و در کنار آن به نفع آزادی و استقلال کشور باشد(در حال حاضر در آیین هایی این چنین مساله ی استقلال و نیز خواست های اقتصادی در درجه ی دوم اهمیت قرار دارند). همچنین باید بهترین شعارهای خلق های ایران در جنبش ها و خیزش ها و شورش های پیشین در صدر شعارها قرار گیرد.

در عین حال باید شعارهای عام ضد استبدادی به شعارهای خاص تری مانند آزادی زندانیان سیاسی، فراهم کردن امکان پیگیری قتل های مشکوک، دستگاه قضایی مستقل، آزادی بیان، مطبوعات و اجتماعات، حقوق زنان و ملت های ستم دیده ی بلوچ و کرد و ترک و عرب و ترکمن و دیگر شعارهای خاصی که بیانی از خواست های ضداستبدادی، آزادیخواهانه و دموکراسی طلبانه ی خلق ایران باشند تبدیل شده و همچنین در پلاکاردها نوشته شود.   

حمله ی مزدوران استبداد ولایت فقیه به مبارزان و توده ها

دارودسته ی حکومتیان و مزدوران لباس شخصی طبق معمول شان به آیین یاد بود هجوم آوردند و عده ای را ضرب و شتم کرده و تلاش کردند توده ها را پراکنده سازند و از ادامه ی مراسم جلوگیری کنند.

بازداشت مبارزان پیشرو

 شمار زیادی از مبارزانی که در این آیین شرکت کرده بودند به وسیله ی مزدوران حکومت بازداشت شدند و از جمله نرگس محمدی و سپیده ی قلیان و آن چنان که مرضیه آدینه زاده خبر داده است پدرش ابوالفضل آدینه زاده جانباخته ی خیزش «زن، زندگی، آزادی» و...

بازداشت جواد علیکردی برادر شجاع و مبارز خسرو علیکردی که به نماینده گی از خلق ایران خونخواه برادرش هست

جواد علیکردی امروز حکومت را تهدید کرد که «اگر تا ساعت 12 امشب(جمعه 19 آذر ماه 1404) بازداشت شده گان مراسم را آزاد نکند متن محرمانه ای را منتشر خواهد کرد و مسئولیت عواقب این اقدام را نیز می پذیرد». آخرین خبرها نشان از آن دارد که حکومت اکنون جواد خونخواه، آزادیخواه و مبارز شجاع را نیز بازداشت کرده است.

آیا این جنبش پرو و بال می گیرد و به پرواز در می آید؟

آیا این توفان سهمگین، تب این آیین یادبود که از سبزوار آغاز شد و به مشهد رسید در شهرهای خراسان گسترش و دوام خواهد یافت؟ و آیا به دیگر شهرهای و استان ها و خلق های ایران سرایت خواهد کرد؟

 آیا مردمان آزادیخواه این سرزمین دنبال مبارزات توده های ستمدیده و آزدایخواه خراسانی را که حکومت ملوک الطوایفی علم الهدی به نیابت از ولایت فقیه خامنه ای بر آنها ستم می کند، خواهند گرفت و برگ دیگری از مبارزات آزادیخواهانه و استقلال طلبانه ی خلق ایران را ورق خواهند زد؟

همه چیز به خلق ایران، به طبقه ی کارگر، کشاورزان و توده های زحمتکش شهر و روستا طبقات میانی و تمامی زنان و مردان و خلق های ستمدیده ی ایران و پیشروان انقلابی و دموکرات و آزادیخواه و استقلال طلب شان بستگی دارد. گذشته ی جنبش ها، شورش ها و خیزش های عمومی نشان داده است که این چنین شده و مبارزات در هر مرحله و بزنگاه از نقطه ای و به شکلی آغاز شده و به دیگر شهرها و مناطق کشیده شده استامید که این مبارزات نیز چنین شود.

درود به به توده های ستمدیده ی مشهد

درود به توده های خراسان سربدار پرور

درود به مبارزان آزادیخواه و شجاعی که این مراسم یادبود را برگزار کردند

زنده باد خلق قهرمان

زنده باد انقلاب

مرگ بر حکومت ولایت فقیه

برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر

 

گروه مائوئیستی راه سرخ

ایران

19 آذرماه 1404

 

Thursday, December 11, 2025

فتل خسرو علیکردی وکیل مبارز و آزادیخواه به وسیله ی حکومت ولایت فقیه



 
قتل یک وکیل شجاع به وسیله ی حکومت خامنه ای جنایتکار و شرکای پاسدار
خسرو علیکردی 46 ساله متولد سبزوار خراسان، وکیل پایه یک دادگستری و از مدافعان حقوق بشر در ایران در 15 آذر ماه 1404 به وسیله ی دستگاه های اطلاعاتی حکومت ولایت فقیه به قتل رسید.
علیکردی از زمره ی کلای مبارزی بود که برای شغل شان وکالت ارزش و جایگاه قائل اند و شرافتمندانه به موازین اخلاقی آن پایبند هستند.
وی وکالت بسی زندانیان سیاسی از جمله فاطمه سپهری( از امضا کننده گان خواست استعفای خامنه ای)، افرادی که در خیزش «زن، زندگی، آزادی» به وسیله ی حکومت بازداشت و زندانی شده بودند از جمله خانواده ی ابوالفضل آدینه زاده جان باخته ی این مبارزات و همچنین دیگر خانواده های بازداشت شده گان را به عهده گرفت و در این راه تا پای جان مایه گذاشت.
در مسیر سخت و سهمگین دفاع از بازداشت شده گان و زندانیان جنبش از جانب حکومت زیر فشارهای فراوان قرار گرفت. بازداشت اش کردند. به زندان اش افکندند. تبعید شد. اجازه ندادند تحصیلات عالی اش را در دانشگاه دنبال کند، حق وکالت اش را گرفتند و ممنوع الخروجش کردند و بالاخره چون حریف دادخواهی، ایستاده گی و شجاعت اش نشدند در دفتر کارش وی را به قتل رساندند.
تفاله های متعفن ولایت فقیهی، پس از قتل وی از خانواده اش خواستند سکوت کنند تا کالبد وی را تحویل دهند.
 
در نهایت خانواده اش با همراهی گروه زیادی از توده ها که وی را دوست داشتند و به دلیل شخصیت و پیشینه اش در دفاع از حقوق ستمدیده گان، برایش احترام فراوان قائل بودند وی در شهر سبزوار به خاک سپردند.
ر مراسم سوگ اش و نیز هفته اش( امروز هجدهم آذرماه) مردم شعارهایی چون« این گل پرپر شده هدیه به میهن شده» و« ای خسرو پهلوان، راهت ادامه دارد» و «زن، زندگی، آزادی» سر دادند.  
پس از قتل وی برادر شجاع اش جواد علیکردی که او نیز وکیل دادگستری است دلیل مرگ به علت «سکته ی قلبی» را که سران حکومت در مشهد عنوان کرده اند نپذیرفته و خواهان تحقیق و از جمله دوربین های محل کارش شده که تماما به وسیله اطلاعاتی ها ضبط شده است. وی تهدید کرده است که در صورت پس ندادن بی کم و کاست 16 دوربین، به سازمان های بین المللی مراجعه خواهد کرد و خونخواهی برادرش را از آنجا دنبال خواهد کرد.
 
خلق خراسان و ایران یار و مددکار جواد و خانواده و بستگان اش خواهند بود.  
در مورد وکلای مستقل، دموکرات، آزادیخواه و میهندوست
وکلا بسته به اندیشه ها و درآمد و سبک زندگی شان به لایه های مرفه تعلق دارند. از لایه های مرفه طبقات میانی و متوسط گرفته تا سرمایه داران بزرگ وابسته و مزدور.
بدنه ی اصلی وکلا را افراد آزادیخواه و میهندوست متعلق به لایه های میانی و متوسط تشکیل می دهند که خواهان آزادی و استقلال کشور و برقراری حکومتی دموکراتیک  و ملی در ایران هستند.
در میان وکلا دسته هایی نیز هستند که به سرمایه داران بزرگ دلال تعلق دارند. این ها به دو بخش تقسیم می شوند. بخشی از آنها جزو خدمتگزاران حکومت ولایت فقیه هستند، و بخش دیگر به مرتجعین سلطنت طلب تعلق دارند و هوادار بازگشت نظام کثیف پادشاهی و سلطنتی پیشین به ایران هستند. این دو دسته در میان وکلا اندک شمارند.
 
در بافت وکلای آزادیخواه و استقلال طلب نیز اقلیتی هستند که مدافع ستمدیده گان و زحمتکشان و  کارگران و استثمارشده گان هستند. این لایه در میان همپایه های اجتماعی وکلا یعنی پزشکان و مهندیسین و کلا متخصصین نیز وجود دارند. کل دسته های اخیر مخالف حکومت ولایت فقیه و ارتجاع پیشین سلطنتی هستند و خواهان ایرانی مستقل و آزاد و دموکراتیک می باشند.
جایگاه خسرو علیکردی و وکلایی چون وی
خسرو علیکردی به این دسته ی اخیر تعلق داشت. آنچه در پی اش کوشید نشان داد که مدافع ستمدیده گان و آزادیخواهانی است که حقوق شان به وسیله ی حکومت پایمال شده است. او با دفاع اش از آزادی و آزدایخواهی و دموکراتیسم، یاد سربداران خراسانی را در میان مردمان سبزوار و خراسان و خلق ایران زنده کرد.
آخرین اخبار حاکی است که حدود 80 وکیل دادگستری آماده گی خود را برای پیگیری علت مرگ علیکردی اعلام کرده اند. این بسیار عالی است و امری است نشانگر اینکه که وکلای متعهد به وظیفه خود در قبال حقوق و آزادی و میهن پایبند هستند و در این راه خطرات مقابله با حکومت ولایت فقیه و سازمان های اطلاعاتی اش را می پذیرند.
هر چه مبارزه ی طبقاتی در ایران پیشتر رود و نبرد توده ها و حکومت دزدان و جانیان شدت گیرد، آزادیخواهان و میهن دوستان بیشتری به جنبش انقلابی می پیوندند و قهرمانان بیشتری در جنبش بروز خواهند کرد. و نیز شرکت توده ها در مراسم هایی از زمره ی سوگ و یادبود جانباخته گان و ایستادن در کنار خانواده ها و بستگان شان، از یک سو موجب آن خواهد شد که قتل و کشتار برای حکومت بهای سنگین تری در پی داشته باشد و از سوی دیگر اتحاد خلق برای سرنگونی حکومت ستمگران را بیشتر خواهد کرد.
ما خود را در اندوه از دست دادن این مبارز فداکار حقوق ستمدیده گان و آزادی با خانواده ای علیکردی، مردم دلاور سبزوار و خراسان و تمامی توده های سراسر کشور شریک می دانیم و مطمئن ایم که خون هیچ یک از سربازان آزادی و استقلال کشور به هدر نخواهد رفت و توده های مردم انتقام این خون ها را از حکومت ولایت فقیه خامنه ای و شرکای پاسدار و سازمان های کثیف اطلاعاتی شان خواهند گرفت.

 

گروه مائوئیستی راه سرخ

ایران

 18 آذرماه 1404

Sunday, December 7, 2025

انتخاب زهران ممدانی سوسیال دموکرات به عنوان شهردار نیویورک و هورا کشیدن جریان های پیرو «سوسیالیسم دمکراتیک» در ایران(3)


 دارودسته های رویزیونیست پیرو«سوسیالیسم دموکراتیک» و رزای سرخ( بخش دوم)

رزا یک انقلابی مارکسیست بود نه یک گذارطلب ماهیتا رفرمیست!

معرفی روزا لوکزامبورگ به عنوان بنیانگذار«سوسیالیسم دموکراتیک» به دلیل تاکیدش بر «خودسازمان یابی توده ای» و کلا «جنبش های خودانگیخته ی توده ها» از یک سو و از سوی دیگر نقدش به لنین و بلشویک ها به دلیل «مرکزیت» و یا « آزادی و دموکراسی»، یک فریب و نیرنگ شیادانه و رذیلانه است. 

 روزا در زمان خود یک مارکسیست، یک کمونیست، یک سرخ، رزای سرخ( به گفته ی برشت در شعر مشهورش) و به همراه کارل لیبکنشت هوادار انقلاب بود و نه هوادار«اصلاح طلبی» به عنوان استراتژِی یک حزب کمونیست انقلابی. نه هوادار «گذار مسالمت آمیز» از سرمایه داری به سوسیالیسم با واسطه ی«اعتراضات خشونت پرهیز» توده ای که اساسا آن را چنان که خواهیم دید تقریبا محال می دانست.

از این گذشته، هواداری وی از اعتراضات و مبارزات توده ای تا آنجا که منظور از آن مبارزات توده ای خودبه خودی یا خودانگیخته ی روزمره باشد، با این هدف و امید نبود که این مبارزات به تغییراتی تدریجی در نظام سیاسی و اقتصادی حاکم بینجامند، یعنی آنچه حضرات نام آن را «دموکراسی مشارکتی» گذاشته اند ایجاد کند، بلکه از این دیدگاه بود که همین اعتراضات و مبارزات شالوده ای برای کار پیشروان کمونیست به روی آن، آگاهی بخشیدن به آن و نهایتا انقلاب گردند. به بیانی دیگر برای او عالی ترین شکل این اعتراضات و مبارزات، انقلاب توده ای، انقلاب پرولتری است و نه صرفا اعتراضات اقتصادی و یا مبارزاتی روزمره برای تغییر و تحولاتی در شهرداری ها و غیره که به مرور و به تدریج مبنایی برای تغییرات کیفی در جامعه گشته و سوسیالیسم به بار آورد.

 از سوی دیگر برای وی شوراهای کارگری ارگان های حکومت انقلابی طبقه ی کارگر بودند که از دل انقلاب قهرآمیز توده ای سر بر می آوردند و نه شوراهایی که قرار بود که در همین نظام سرمایه داری به عمر خویش ادامه دهند و به مرور و از لابلای فشار از پایین اصلاحاتی را در نظام جاری سرمایه داری صورت داده و به تدریج و با ساختن سوسیالیسم از پایین اقتصاد و سیاست نظام سرمایه داری را مثلا به اقتصاد و سیاست نظام سوسیالیستی تبدیل کنند. این نوع آل و آشغال ها را تنها رویزیونیست ها می توانند به رزا نسبت دهند. 

البته سوسیالیسم محصول برنامه ریزی از بالا نبوده بلکه محصول مبارزه ی طبقاتی و کنش انقلابی توده ها است. به عبارت دیگر این طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش انقلابی هستند که انقلاب می کنند و سوسیالیسم می سازند. اما این کار را نه خود به خودی بلکه در نهایت به رهبری یک هسته ی سیاسی - انقلابی مرکزی پیشرو در بالا که از نظر رزا یک حزب انقلابی پرولتری است انجام می دهند.

آیا در آنچه از این رویزیونیست بازگو کردیم صحبتی از انقلاب هست؟ خیر! اصلا و ابدا!

در واقع تمامی این صغری و کبری چیدن ها نفی انقلاب و در واقع همان راه «گذارطلبان» است. وضعیت حکومت ولایت فقیه و تجربه ی مبارزات اصلاح طلبان بسیاری را مجاب کرده که آنها در این چنین نظامی نمی توانند اصلاح طلب باشند و راه اصلاحات را پیشنهاد کنند این است که «تحول طلب» و «گذار طلب»شده اند.

 تفاوت این«تحول طلبی» و «گذارطلبی» با اصلاح طلبی در چیست؟ در این که اصلاح طلبان می خواهند در همین نظام سیاسی ولایت فقیه تغییراتی به وجود آورند و تحول طلبان و گذارطلبان می خواهند این نظام جایش را در بهترین حالت به یک «جمهوری دموکراتیک بورژوایی» بدهد.

تفاوت اما در بنیان های راه شان نیست. اصلاح طلبان می خواهند به طریق «مسالمت آمیز» در نظام ولایت فقیه اصلاحاتی ترتیب دهند و«گذار طلبان»( و آنها که مزدور امپریالیست ها نیستند) هم می خواهند به طریق «مسالمت آمیز» از نظام ولایت فقیه به جمهوری سکولار بورژوایی گذار کنند. وجه اساسی مشترک هر دو جریان حفظ بنیان های اساسی نظام اقتصادی حاکم بر تولید است.

در واقع تضاد رزا لوکزامبورگ با رویزیونیست هایی مانند برنشتاین و بعدها کائوتسکی بر سر اصلاح طلبی( یعنی نه «نفی اصلاحات» که رویزیونیست ما آن را می آورد) جزیی از تضادهای ژرف تر بر سر مبانی اساسی مارکسیسم و استراتژی و تاکتیک های طبقه ی کارگر بر سر کسب قدرت سیاسی و جایگزین کردن جهان بینی بورژوایی به جای جهان بینی پرولتری بود.

 اینکه برنشتین بر این نظر بود که از طریق رقابت پارلمانی رفرم هایی در نظام سرمایه داری به برای کارگران به وجود آورد و رزا می خواست تغییراتی را در نظام از طریق «اعتراضات توده ای» و «شکل گیری شوراها» و «تشکل های خود گردان» و «گسترش دموکراسی اقتصادی» به وجود آورد یک تحریف آشکار نظرات رزا لوکزامبورگ است. رزا البته به تشکل های توده ای همچون «شوراهای کارگران و سربازان» باور داشت اما تنها بر بستر یک انقلاب قهرآمیز توده ای و با زور سلاح نیروهای کمونیست آن را ممکن می دانست. برای او اعتراضات توده ای همان انقلاب توده ای و همان تلاش برای کسب قدرت به وسیله ی پرولتاریا و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا بود و نه اعتراض توده ای به معنای مورد نظر رویزیونیست های  پیرو«سوسیالیسم دموکراتیک». یعنی به این گونه که اعتراضاتی مسالمت آمیز صورت گیرد و بر بستر این اعتراضات تشکل های توده ای مانند شوراها شکل بگیرند و رشد کنند وسپس این شوراها به طور مسالمت آمیز به قدرت دست یابند و خلاصه همه چیز به خیر و خوشی و یا با اندکی پس و پیش و بدون انقلاب و جنگ داخلی تمام شود.

از سوی دیگر رزا گرچه تا حدودی مخالف مرکزیت به شکلی که مثلا لنینیست ها در روسیه به آن باور داشته و در روابط حزبی پیاده اش می کردند، بود اما همچنان که اشاره کردیم با جدا شدن از حزب سوسیال دموکرات آلمان و برپایی «جامعه اسپارتاکوس» یا حزب کمونیست آلمان آغاز به در پیش گرفتن راهی کرد که لنینیست ها در روسیه کرده بودند.

تصور روزای انقلابی از دموکراسی سوسیالیستی که قطعا از«سوسیالیسم دموکراتیک» به عنوان یک دیدگاه متفاوت است( با دیدگاه اخیر اساسا نمی توان از سرمایه داری عبور کرد) با تصورات هواداران «سوسیالیسم دموکراتیک» از زمین تا آسمان است و این گونه افراد موذیانه و سالوسانه خودشان را پشت نظرات یک انقلابی کمونیست پنهان می کنند. دلیل این امر هم روشن است. آنها نمی توانند و یا بیش از حد تابلو است که پشت برنشتین و کائوتسکی و دیگر رویزیونیست هایی که با تجدید نظر در مارکسیسم مشتی تئوری ارتجاعی بورژوایی تحویل کارگران دادند پنهان شوند. باید کسی را «مرجع» خود معرفی کنند که بشود با او و جایگاه اش در مارکسیسم مانور داد و نسل جوان را جذب کرد. آنها روزا را انتخاب کردند و یک دلیل ساده ی این امر برخی نقدهای روزا به لنین وبه حزب لنینی و بلشویک ها است که بخش جانبی نظرات وی را تشکیل می دهد و نه استخوان بندی اساسی نظرات مارکسیستی وی را.

و رویزیونیست ها و ترتسکیست ها تمامی آنچه که رزا را رزای سرخ کرد درز گرفته و تنها به همین بخش چسبیده اند. ضمن همین بخش را نیز آن گونه که منظور رزا بوده بازگو نمی کنند.

هم فال و هم تماشا!  

 هرمز دامان

نیمه ی نخست آذرماه 1404

گزیده هایی از نوشته ی رزا لوکزامبورگ با نام«جامعه اسپارتاکوس چه می خواهد؟»

 برگردان... کتاب جلد سفید است.

تمامی کلمات و عبارات برجسته شده و نیز داخل پرانتزها از ماست.

در زیر فرازهایی بسیار مهم از سخنان رزا درباره ی انقلاب پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا و جایگاه و نقش حزب انقلابی مارکسیستی که  دو ماه پیش از به قتل رسیدن اش به دست سوسیال دموکرات های آلمانی نگاشته است می خوانیم.

« ولی انقلاب پرولتری، ناقوس مرگ همزمان برای همه گونه برده گی و ستم می باشد. برای همین است که همه ی سرمایه داران، یونکرها، خرده بورژواها، افسران، همه ی فرصت طلبان و انگل های بهره کشی و سلطه ی طبقاتی به پا می خیزند تا به پیکاری مرگبار به ضد انقلاب پرولتری دست یازند.

 این باور جنون آمیز است که سرمایه داران با خوش خلقی حکم سوسیالیستی یک پارلمان یا یک مجلس ملی را بپذیرند، که آنها به آرامی از مالکیت، سود، حق بهره کشی چشم بپوشند. همه ی طبقات حاکم تا آخر با نیروی پیگیر می جنگند تا امتیازات خود را حفظ کنند. پاتریسین های رومی و بارون های فئودالی وسطی همچنین، شوالیه های انگلیسی و دلالان برده آمریکایی، بویارهای ولاچی و مانوفاکتورداران ابریشم لیونی- آنها همه جوی های خون روان ساختند، همه به روی اجساد کشته ها و آتش سوزی ها پای کوبیده و جنگ داخلی به راه انداختند و به خاطر حفظ امتیازات و قدرت شان خیانت کردند.

طبقه ی سرمایه دار امپریالیستی، به مثابه آخرین زاده ی کاست بهره کشان، دست تمام اسلاف اش را در شقاوت، در شرارت آشکار و خیانت از پشت بسته است. این طبقه مقدس ترین مقدسات اش، سودش و امتیازش در بهره کشی را با ناخن و دندان با شیوه های سرد اهریمنی که در تمام تاریخ سیاست استعماری و در جنگ جهانی به دنیا نشان داده است حراست می کند. او بهشت و دوزخ را به ضد پرولتاریا بسیج خواهد کرد. او  دهقانان را به ضد شهرها، اقشار عقب مانده طبقه ی کارگر را بر ضد پیشتازان سوسیالیست بسیج خواهد کرد؛ افسران را برای قتل عام برخواهد انگیخت؛ او خواهد کوشید تا هر اقدام سوسیالیستی را با هزار شیوه ی مقاومت انفعالی فلج کند؛ دسته ای از وندی ها را به ضد انقلاب مجبور خواهد ساخت، او دشمن خارجی، حربه های قتال کلمانسو، للوید جورج، و ویلسن را برای نجات به کشور دعوت خواهد کرد- او ترجیح می دهد که کشور به یک تل دودی از خرابه تبدیل شود تا داوطلبان بردگی مزدوری را از دست بدهد.

« همه ی این مقاومت باید قدم به قدم، با مشتی آهنین و انرژی خشن، درهم کوبیده شود. قهر انقلابی بورژوایی ضد انقلاب باید با قهر انقلابی پرولتری روبرو گردد.( و حضرات شیاد این فرد را بنیانگذار سوسیالیسم دموکراتیک رفرمیستی خود قلمداد می کنند!)در برابر حملات، اکاذیب و شایعات بورژوازی باید با روشنی بی خدشه هدف، استقامت و عمل، توده ی پرولتری هر چه آماده تر به پا ایستد. به ضد خطرات تهدید کننده ی ضدانقلاب، مسلح کردن و خلع سلاح طبقات حاکم.

به ضد مانورهای کارشکنانه پارلمانتاریستی بورژوازی، سازمان فعال توده ی کارگران و سربازان. به ضد هزار وسیله ی قدرت جامعه بورژوایی که در آن واحد همه جا هست، قدرت متمرکز، فشرده، و کاملا توسعه یافته ی طبقه ی کارگر.

 تنها یک جبهه ی محکم از تمام پرولتاریای آلمان، جنوب آلمان همراه با شمال آلمان، شهری و روستایی، کارگران با سربازان، همزادی زنده و با روح انقلاب آلمان با انترناسیونال، بسط انقلاب آلمان به انقلاب جهانی پرولتاریا می تواند مبانی خارایی را بیافریند که بر آن مجرای آینده را بتوان ساخت.

 نبرد برای سوسیالیسم عظیم ترین جنگ داخلی در تاریخ جهان است، و انقلاب پرولتری باید وسایل ضروری برای این جنگ داخلی را تحصیل کند باید به کار بردن آنها را بیاموزد- در مبارزه و در پیروزی.

چنین مسلح کردن توده یکپارچه خلق زحمتکش با تمام قدرت سیاسی برای وظایف انقلاب- این است دیکتاتوری پرولتاریا و بنابراین دمکراسی حقیقی. نه آنجا که برده مزد بر پهلوی سرمایه دار، پرولتاریای  روستایی پهلوی یونکر با برابری تقلبی برای درگیری در بحث پارلمانتاریستی بر سر مسائل مرگ و زندگی می نشیند، بلکه آنجا که توده ی پرولتری میلیونی تمام قدرت دولت را در مشت گره کرده اش، مانند چکش خدای نور برای داغان کردن سر طبقات حاکم به کار می برد- تنها آن دموکراسی است، و تنها این است که خیانت به خلق نیست.»

 

***

 در بخش پنجم همین نوشته با نام« این است آنچه جامعه ی اسپارتاکوس می خواهد!» که پس از شرح خواست های نظامی و سیاسی و اقتصادی جامعه ی اسپارتاکوس آمده  وی می نویسد:

 و برای این که این است آنچه او می خواهد، به خاطر اینکه او صدای اخطار و اصرار است، به خاطر این که او وجدان سوسیالیستی انقلاب است، او منفور، محکوم و بدنام تمام دشمنان علنی و مخفی انقلاب پرولتاریا می باشد...

در نفرت و افترا به جامعه اسپارتاکوس( به واقع حزب کمونیست انقلابی – کمونیستی نوین پرولتاریای آلمان که رزا و لیبیکنخت پس از جدایی از حزب به گنداب کشیده شده ی سوسیال دموکرات آلمان بنیان گذاشتند)، تمام ضدانقلابی ها، همه ی دشمنان خلق، تمام عناصر ضد سوسیالیست، مشکوک، گمنام، و ناروشن متحد شده اند. این ثابت می کند که  قلب انقلاب در جامعه ی اسپارتاکوس می زند.

 جامعه اسپارتاکوس حزبی نیست که بخواهد فوق یا به وسیله ی توده ی کارگران قدرت را به دست آورد.

جامعه اسپارتاکوس تنها آگاه ترین و با هدف ترین بخش پرولتاریا( تکرار سخنان مارکس و انگلس در مانیفست و همچنین خطابیه ی کمونیست ها) است که تمام توده ی وسیع طبقه ی کارگر را در هر گام به سوی وظایف تاریخی اش رهنمون می شود، که در هر مرحله ی مشخص انقلاب، هدف نهایی سوسیالیستی، و در همه ی مسائل ملی منافع انقلاب جهانی پرولتری را می نمایاند.

 و پس از اشاره به این که جامعه اسپارتاکوس در حکومتی که شیدمان ها و ابرت ها در آن هستند داخل نخواهد شد می گوید:

« جامعه ی اسپارتاکوس هیچ گاه به اشغال قدرت حکومتی دست نخواهد زد مگر با خواست روشن، بی شبهه ی اکثریت عظیم توده ی پرولتاریای تمام آلمان، هرگز مگر با تثبیت آگاهانه ی نظرات، اهداف و شیوه های مبارزه جامعه اسپارتاکوس از طرف پرولتاریا.

انقلاب پرولتری، می تواند تنها با مراحل، گام به گام، در راه جلجتای تجارب تلخ خودش در مبارزه با شکسست ها و پیروزی های به روشنی و بلوغ کامل برسد.

پیروزی جامعه اسپارتاکوس نه اینکه در آغاز، بلکه در پایان انقلاب فرا می رسد. این همان پیروزی توده های وسیع میلیونی پرولتاریای سوسیالیست است.

پرولتاریا، برخیز! برای مبارزه! جهانی است برای به دست آوردن و جهانی برای شکست دادن.

در این مبارزه ی طبقاتی فرجامین در تاریخ جهان برای والاترین اهداف بشریت، شعار ما خطاب به دشمن این است: شست ها در چشم و زانو بر سینه».

***

 این ها شمه ای کوچک از سخنان رزا لوکزامبورگ عقاب کوهی پرولتاریای آلمان است. محال است که در ادبیات رویزیونیست هایی که پرچم رویزیونیستی«سوسیالیسم دموکراتیک» را در دستان شان گرفته اند مانند آن پیدا شود.


انتخاب زهران ممدانی سوسیال دموکرات به عنوان شهردار نیویورک و هورا کشیدن جریان های پیرو «سوسیالیسم دمکراتیک» در ایران(2)

 

 دارودسته های رویزیونیست پیرو«سوسیالیسم دموکراتیک» و رزای سرخ*

یکی از سینه چاکان ممدانی و البته«سوسیالیسم دموکراتیک»سعید مقیسه ای از دارودسته ی رویزیونیست های فداییان اکثریت است. رسیدن ممدانی به پست شهرداری نیویورک( و سپس تغییراتی در «حزب شما»ی کوربین و سلطانه) گویا این فرد را به خلسه ی غرییی دچار کرده است و از این رو به نگارش چندین مقاله ی پیاپی در این خصوص دست زده است تا شاید بتواند از فرصت پیش آمده به شکلی بهره برداری کرده و میخ«سوسیالیسم دموکراتیک» و لابد اکثریتی ها به جنبش بکوبد.

یکی از این مقاله ها با نام« تبارشناسی سوسیالیسم دموکراتیک: از انترناسیونال دوم تا ممدانی» درباره ی«ریشه های فکری و سیاسی» ممدانی و در واقع «تبار» آن دیدگاهی است که وی آن را «سوسیالیسم دموکراتیک» می نامد. خود سوسیالیسم دموکراتیک چنان که ما در مقالات دیگری شرح داده ایم، دیدگاهی است عمیقا ضد مارکسیستی، ضد لنینیستی و ضد مائوئیستی و در واقع ضد کنش انقلاب. این دیدگاه گرچه در ایران در حال حاضر خود را نه عمدتا به شکل«اصلاح طلب»( یعنی اصلاح همین حکومت ولایت فقیه) بلکه بیشتر به شکل«گذارطلب» نشان می دهد(1)اما در بسیاری از کشورهای زیرسلطه و نیز کشورهای سرمایه داری امپریالیستی اروپایی و آمریکایی هوادار رفرمیسم و تغییرات اصلاحی تدریجی در چارچوب همین نظام سرمایه داری است و البته در زیر شعارهای «تازه».

برای ما مهم ترین نکته ی در مقاله ی«تبارشناسی ...»(2) معرفی رزا لوکزامبورگ( و در کنارش لیبیکنخت) به عنوان یکی از «پرچمداران سوسیالیسم دمکراتیک» است.  نخست به دلیل معرفی یک انقلابی مارکسیست به عنوان پرچمدار دیدگاه رویزیونیستی «سوسیالیسم دموکراتیک». و دوم به این دلیل که سعید مقیسه ای در این مورد تنها نیست و دیگر پیروان «سوسیالیسم دموکراتیک» از جمله ترتسکیست ها و  خروشچفیست ها و مارکسی ها کمابیش همین دیدگاه ها را در مورد رزا رواج می دهند.

مقاله این گونه آغاز می شود:

«در چند روزی که از پیروزی زهران ممدانی به‌عنوان شهردار جدید نیویورک گذشته است. آنچه بیش از همه جلب توجه می‌کند، کمبود آشنایی عمومی با ریشه‌های فکری و سیاسی او است.»( تاکید های برجسته همه جا از نویسنده ی مقاله است.)
وی درباره ی ریشه های «سوسیالیسم دموکراتیک» چنین می نویسد:

«چه سوسیالیسم دموکراتیک و چه سوسیال‌دموکراسی، از دل انترناسیونال دوم سربرآوردند؛ همان سازمان بین‌المللی احزاب کارگری که پس از مارکس و انگلس تلاش داشت جنبش طبقه کارگر را در سطح جهانی هماهنگ کند.»

البته ما در این که «سوسیال دموکراسی» از درون انترناسیونال دوم سر برآورد شکی نداریم اما ظاهرا سربر آوردن دیدگاهی به نام«سوسیالیسم دموکراتیک» را حضرات رویزیونیست هایی علم کردند که می دیدند دیگر حنای«سوسیال دموکراسی» و احزابی که نام کمونیست برخود گذاشته اما همان دیدگاه های سوسیال دمکراسی پیشین را دارند، رنگی ندارد و باید دیدگاه دیگری را جایگزین آن کرد.

«این انترناسیونال در شرایط شکل‌گیری دموکراسی‌های پارلمانی و گسترش اتحادیه‌ها در اروپا عمل می‌کرد و همین زمینه تاریخی، اختلافاتی را درباره شیوه گذار به سوسیالیسم ایجاد کرد.»

 توجه کنیم که اینجا درباره ی «شیوه ی گذار به سوسیالیسم» صحبت می شود.

سپس به نخستین ایدئولوگ سوسیال دمکراسی می پردازد:

ادوارد برنشتاین بر امکان اصلاح تدریجی نظام سرمایه‌داری تأکید می‌کرد. او با نقد مارکس بر «قانون فروپاشی اجتناب‌ناپذیر سرمایه‌داری» و مشاهده رشد اتحادیه‌ها، نهادهای رفاه اجتماعی و قدرت پارلمان، معتقد شد که سوسیالیسم نه از طریق انقلاب( گذار به سوسیالیسم نه از طریق انقلاب) بلکه از طریق مبارزات پارلمانی، گسترش حقوق دموکراتیک مورد قبول نظام‌های لیبرالی، شرکت در انتخابات مبتنی بر دمکراسی نمایندگی و پیگیری سیاست‌گذاری‌های رفاهی قابل تحقق است. این رویکرد، بعدها پایه‌های سوسیال‌دموکراسی مدرن را شکل داد که از ایده دستیابی به سوسیالیسم، یعنی جامعه‌ای فراتر از سرمایه‌داری،( یعنی گذار به سوسیالیسم از طریق انقلاب) بطور قطعی عقب نشسته و به جای آن، پروژه‌ای عمل‌گرایانه برای تنظیم سرمایه‌داری و ایجاد دولت رفاه را در پیش گرفتند.
اوج این تجربه، و قدرت‌گیری سوسیال‌دمکرات‌‌ها در دوران پس از جنگ جهانی دوم بود: زمانی که دولت‌های رفاه، بیمه همگانی، آموزش رایگان، و … با حضور سوسیال‌دمکرات‌ها شکل گرفتند.» ( عبارت داخل پرانتز از ماست)

تا اینجا به نظر می رسد که نویسنده ی مزبور در حال نقد«سوسیال دمکراسی» و «رفرمیسم» برنشتین در مورد« گذار به سوسیالیسم» است و جوهر آن نفی «انقلاب» است. روشن است که زمانی که رفرمیسم( و تجدید نظرطلبی) برنشتین را نقد می کنیم طبعا باید به جای آن خواهان انقلاب و مارکسیسم باشیم.

وی ادامه می دهد:

«در مقابلِ برنشتاین، روزا لوکزامبورگ معتقد بود که سوسیالیسم نه محصول برنامه‌ریزی از بالا، بلکه فرایندی از خودسازمان‌یابی توده‌‌ها است...»

ما در حال حاضر وارد این موضوع نمی شویم که استناد این رویزیونیست پیرو «سوسیالیسم دموکراتیک» به رزا برای چیست، پایین تر به این موضوع خواهیم پرداخت، اکنون به این نکته توجه می کنیم که در این جا دو فرایند گذار به سوسیالیسم عبارتند از یکی «محصول برنامه ریزی از بالا»( یعنی همان راه «مبارزات پارلمانی و...») و دیگری«خودسازمان یابی توده ها». نخستین را برنشتین طرح کرد و دومی را رزا. ضمنا توجه کنیم که نه تنها در نخستین صحبت بر سر« سوسیالیسم از طریق انقلاب»نیست بلکه در دومی هم صحبت بر سر «خود سازمان یابی توده ها»ست و نه گذار به سوسیالیسم از طریق «خودسازمان یابی»انقلاب «توده ها».  

سپس وی این «خودسازمان یابی توده ها» را چنین توضیح می دهد:

«فرایندی که در آن انسان‌ها از طریق کنش جمعی، از موقعیت انفعال و تحت سلطه بودن خارج شده و به سوژه‌های تاریخ بدل می‌شوند. »

«از موقعیت انفعال و تحت سلطه بودن خارج شدن» به معنای فعال گردیدن و تصمیم گیرشدن توده ها در مورد سرنوشت خویش است. روشن است که این امر در چارچوب نظام های استبدادی و دیکتاتوری امپریالیستی و زیرسلطه ی موجود تا حدی است که آنها جنبش هایی آگاهانه و نه خود به خودی علیه این نظام ها و برای سرنگونی آنها بر پا کنند. اما فعال شدن و با آگاهی به سامان دادن زندگی خویش پرداختن تنها زمانی دست می دهد که توده های«خود سازمان یافته»، دیکتاتوری سرمایه داران( امپریالیست ها و مرتجعین در کشورهای زیرسلطه ی آنها) را سرنگون کرده و حاکمیت خود یعنی دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا( این یکی از اساسی ترین تجدید نظرهای برنشتین در اندیشه ی مارکس بود) را پدید آورند. در صورتی که تمامی این اعتراضات در چارچوب نظام سرمایه داری صورت گیرد، آنها به هیچ وجه نخواهند توانست یوغ سرمایه و ارتجاع را از گردن خویش بردارند.

«نقد او به برنشتاین نه نفی اصلاحات، بلکه نقد این تصور بود که اصلاح‌طلبی پارلمانی می‌تواند جایگزین تجربه مستقیم عمل سیاسی شود.»

 البته نقد رزا به رویزیونیسم برنشتین نفی خواستار اصلاحات شدن در هر شرایطی نبود اما نقد و نفی «اصلاح طلبی»(رفرمیسم) همچون یک نظام فکری لیبرالی بود؛

باید به این نکته توجه کنیم که در این جا «اصلاح طلبی پارلمانی» همچون یک دیدگاه مورد تایید قرار می گیرد اما ظاهرا به این شرط که «جایگزین تجربه مستقیم عمل سیاسی» نشود. این کار نه چندان تردستانه و صرفا با یک تغییر واژه صورت می گیرد. در عبارت نخست نوشته می شود «نقد او به برنشتین نه نقد اصلاحات»( یعنی نقد خواهان اصلاحات شدن که خوب درست است هیچ مارکسیستی در هر شرایطی به نفی رفرم بر نمی خیزد)؛ و سپس در عبارت دوم نوشته می شود «بلکه نقد این تصور بود که اصلاح طلبی پارلمانی...»( اینجا واژه های «اصلاح طلبی پارلمانی» جای «اصلاحات» را در عبارت نخست گرفته است. بازنویسی دو عبارت به شکل درست که مقصود نویسنده را بازگو کند چنین است: نقد او به برنشتیین نه نفی اصلاح طلبی پارلمانی بلکه نقد این تصور بود که اصلاح طلبی پارلمانی می تواند جایگزین تجربه ی مستقیم عمل سیاسی شود و این به همان معنایی است که ما در بالا قید کردیم.) به این ترتیب اصلاح طلبی پارلمانی را از در بیرون می کند و از پنجره به دیدگاه رزا وارد می سازد!

اکنون ما دو نوع شکل برای گذار داریم:«اصلاح طلبی پارلمانی» و «تجربه ی مستقیم عمل سیاسی».   

تکلیف اصلاح طلبی پارلمانی یا رفرمیسم روشن است، اما منظور از «تجربه ی مستقیم عمل سیاسی»چیست؟ در بالا توضیح دادیم که اگر منظور از آن عمل سیاسی آگاهانه ی توده ها باشد آنگاه این عمل آگاهانه باید به سرنگونی حکومت و تغییر اساسی در نظام اقتصادی - سیاسی موجود بینجامد. در غیر این صورت یا به گونه ای درجا خواهد زد و یا به ابزاری در دست احزاب رویزیونیست و یا لیبرال و یا حتی فاشیست برای پیش برد اهداف شان تبدیل خواهد شد.

از سوی دیگر مساله صرفا بر سر «اصلاح طلبی پارلمانی» نیست، بلکه هر نوع کنشی، خواه از «بالا» و خواه از پایین است که در چارچوب اصلاح طلبانه یا رفرمیسم صورت گیرد. این امر «تجربه ی مستقیم عمل سیاسی»توده ها را در شرایطی که این عمل صرفا تقاضای اصلاحات داشته باشد و بخواهد به وسیله ی اعتراضات خودبه خودی یا در زیر رهبری جریان های فرصت طلب، اصلاحاتی در نظام موجود صورت دهد و از طریق این اصلاحات نظام سرمایه داری را مثلا به سوسیالیسم تبدیل کند در بر می گیرد.

تفاوتی هم بین از بالا با از پایین موجود است. اصلاح از بالا خواه از طریق پارلمان و خواه دیگر چانه زنی ها( و در اینجا ما درباره ی «برنشتینیسم» صحبت می کنیم و نه درباره ی فراکسیون یک حزب انقلابی کمونیست در پارلمان زمانی که مقدور باشد) یک فریب نیروها و از جمله سوسیال دمکرات هایی است که خواهان تداوم اساس نظام کنونی هستند. اصلاحات با توجه به فشار از پایین و مثلا ایجاد شوراها در شرایطی که مساله انقلاب نباشد، اوهام توده ها وامیدهای واهی آنها به تغییراتی است که ممکن است در نتیجه ی این مبارزات خودبه خودی و تشکل هایشان ایجاد شود.

روشن است که در مورد اخیر وظیفه ی تبلیغی و ترویجی انقلابیون کمونیست این است که به آگاه کردن و روشن کردن توده ها همت گمارند و آنها را نسبت به نتایج نهایی اعمال شان در صورت فقدان یک رهبری انقلابی سیاسی- ایدئولوژیک و تشکیلاتی یعنی حزب طبقه ی کارگر که مبارزه ی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی طبقه را رهبری کرده و به پیش برد آگاه کند و نشان دهد که در غیر این صورت امکان برقراری سوسیالیسم و آزاد شدن طبقه ی کارگر و توده ها وجود ندارد.   

«به باور او، دموکراسی نمی‌تواند هدیه دولت به مردم باشد؛ دموکراسی باید زیسته شود. این تجربه تنها از خلال گسترش جنبش‌های اعتراضی توده‌ای، شکل‌گیری شوراها، تشکل‌های خودگردان و گسترش دموکراسی اقتصادی امکان‌پذیر است.»

 به عبارت دیگر از دیدگاه رزا لوکزامبورگ اعتراضات توده ای خود به خودی منجر به برقراری دموکراسی مورد نظر حضرات در همین نظام اقتصادی - سیاسی می شود و این دموکراسی در شرایط تسلط دولت سرمایه داران می تواند تداوم یابد و «زیسته شود» و به « گسترش دموکراسی اقتصادی» تکامل یابد یا «گذار» کند و این «دموکراسی اقتصادی» هم لابد همان«سوسیالیسم نهایی» است.

 وی سپس به سراغ دیدگاه رزا درمورد انقلاب بلشویکی می رود و چنین می نویسد:

«هرچند لوکزامبورگ از انقلاب بلشویکی دفاع کرد و آن را گسستی تاریخی در برابر امپریالیسم و ارتجاع می‌دانست، اما هم‌زمان نسبت به ساختار قدرت پس از انقلاب هشدار داد: «آزادی فقط آزادی برای موافقان حکومت نیست؛ آزادی، آزادی برای مخالفان است.» و می‌افزاید: «دمکراسی زمانی معنا دارد که بتواند اختلاف را تحمل کند.»

 از این سخنان چه برداشتی باید کرد؟ این که اگر رزا از انقلاب طبقه ی کارگر و توده های تهیدست دهقان در روسیه ( که نویسنده آن را «انقلاب بلشویکی» می نامد) علیه نظام تزاری دفاع کرد احتمالا کار درستی نکرده است( واژه ی «هر چند» اینجا نوعی «نفی» هم هست) هم به این دلیل که این «انقلاب» بود و هم به این دلیل که نوع «بلشویکی» آن بود، اما آنچه که در نظر رزا درست بود این بود که «آزادی، آزادی مخالفان است» و «دمکراسی زمانی معنا دارد که بتواند اختلاف را تحمل کند.»

اما این مباحث چه ربطی به موضوع مورد بررسی یعنی«محصول برنامه‌ریزی از بالا» و« فرایندی از خودسازمان‌یابی توده‌‌ها»چندان روشن نیست. ظاهرا این امر به این دلیل صورت می گیرد که درک رزا از «خودسازمان یابی توده ها» با دفاع اش از« انقلاب» و آن هم از نوع «بلشویکی» اش جور در نمی آید و نمی توان او را آنچنان که باید و شاید مقتدای خود کرد.  

نخست این که دفاع روزا از انقلاب کارگری - سوسیالیستی روسیه و در این زمینه همراهی با لنین و بلشویک ها که مقطعی هم نبوده بلکه از همان سال های نخستین پدید آمدن حزب بلشویک وجود داشت، نشاندهنده ی خصلت انقلابی - مارکسیستی و انترناسیونالیستی وی بود. همچنین نقد وی به بلشویک ها در مورد «مرکزیت» و« آزادی مخالف» در نظام سوسیالیستی به هیچ وجه به معنای پذیرش «دموکراسی عام و مطلق»، تایید«رفرمیسم»و یا «گذار مسالمت آمیز» از نظام سرمایه داری به نظام سوسیالیستی نبود.

 از سوی دیگر نظر روزا در مورد دموکراسی، طبقاتی و مساله ی آزادی نماینده گان طبقاتی است که در زمره ی خلق به شمار می آیند و  در عین اتحاد با طبقه ی کارگر نظرات متضادی درباره ی حل مسائل و مشکلات دارند و نه دشمنان طبقه ی کارگر و مخالفان مرتجع و سرمایه داران و احزابی که برای براندازی دیکتاتوری پرولتاریا به هر گونه توطئه و جنایتی دست می زنند و در مقابل تحول سوسیالیستی مقاومت می کنند.

«این سنت بر یک اصل ساده استوار است: سوسیالیسم باید از دل دموکراسی مشارکتی و از پایین ساخته شود.  نه با حزب واحد، نه با انضباط آهنین، نه با دولت متمرکز.»

این اشارات به کلی نظرات رزا را در مساله ی مورد بحث یعنی گذار از نظام سرمایه داری به سوسیالیسم  تحریف می کند.

نخست انتقادات رزا را به «سانترالیسم» در حزب لنینی واحد پرولتاریا( که لنینیست ها با آن توافقی ندارند) بهانه ای برای نفی حزب انقلابی پرولتاریا و انضباط آهنین و نقش برجسته ی پیشاهنگ پرولتاریا از جانب رزا می کند. در واقع نه تنها رزا با حزب انقلابی پرولتاریا مشکلی نداشت بلکه تجربه انقلابی هم وی را به سوی جدایی از حزب رویزیونیست سوسیال دموکرات آلمان و تشکیل چنین حزبی یعنی «جامعه اسپارتاکوس» راند. در نوشته اش به نام جامعه اسپاتاکوس چه می خواهد رزا از حزب و حزبیت انقلابی همچون گردان پیشاهنگ پرولتاریا- با همان عبارات مارکس و انگلس در مانیفست- سخن می راند و سازمان اسپارتاکوس را چنین حزبی می خواند.

سپس آنچه این رویزیونیست«دموکراسی مشارکتی» می نامد و بنیاد اساسی آن نه انقلاب بلکه نفی انقلاب است با جوهر نظرات رزا در مورد دموکراسی هیچ گونه وجه اشتراکی ندارد. از دیدگاه وی دموکراسی نه دموکراسی بورژوایی بلکه دموکراسی پرولتری است( صرف نظر از تفسیر رزا از آن) که باید در پی یک انقلاب پرولتری و سرنگونی قهرآمیز طبقات حاکم برپا شود و بنابراین آن مضمونی را که این هوادار «سوسیالیسم دموکراتیک» تلاش می کند به آن بدهد یعنی گسترش «دموکراسی» بر مبنای «مشارکت» در همین نظام های ارتجاعی موجود ندارد.

 و سوم، انقلاب قهرآمیز و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا یعنی بخشی از مبانی نظریه ی رزا را در مورد گذار انقلابی به سوسیالیسم  یعنی آنچه وی را در آن زمان یکی انقلابی مارکسیست می کرد کاملا حذف می کند. گویی رزا به این دیدگاه های مارکسیستی باوری نداشته است.( تمامی این نظرات رزا را می توان در همین بخش هایی که ما از نوشته ی وی به نام جامعه ی اسپارتاکوس چه می خواهد مندرج است)

و به این ترتیب این رویزیونیست، یک تقلب، یک تحریف آشکار صورت می دهد و یک انقلابی مارکسیست را که به مبانی تئوریک- سیاسی و قواعد اساسی آن باور و در کل جهان بینی انقلابی مارکسیستی دارد به یک رویزیونیست به یک رفرمیست تبدیل می کند.

رویزیونیست ما اینک ادعای کذایی اش را به پیش می کشد:

«در این جملات، تمام و کمال نظریه دموکراسی سوسیالیستی نهفته است؛ نظریه‌ای که لوکزامبورگ و یار مبارزاتی‌اش کارل لیبکنشت و همراهی ژان ژورس فرانسوی و فیلیپو توراتی ایتالیایی را به نخستین پرچم‌داران سوسیالیسم دموکراتیک بدل کرد.»

 به این ترتیب بالاخره و پس از بالا و پایین پریدن ها رزا را به عنوان یکی از «نخستین پرچم داران سوسیالیسم دموکراتیک» معرفی می کند.

 هرمز دامان

نیمه ی نخست آذر 1404

* برشت این سوگ‌سرود را در رثای رزا نوشت:
« و اکنون رزای سرخ ناپدید شده است،
هیچکس نمی داند کجا خوابیده است.
چون حقیقت را به فقرا آموخت،
ثروتمندان، شکارش کردند و از جهان محو»

یادداشت ها

1-              در واقع در ایران به جز توده ای های«محور مقاومتی» و اصلاح طلبان حکومتی جریانی وجود ندارد که خواهان گذر از حکومت ولایت فقیه نباشد و روشن است که گذار از حکومت ولایت فقیه لزوما به معنای گذار از مناسبات تولیدی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور به مناسبات تولیدی دموکراتیک - سوسیالیستی به رهبری طبقه ی کارگر در جمهوری دموکراتیک خلق نیست و یا اگر در مورد بخشی از مخالفان «شبه چپ» و یا دیگر مخالفین ملی هم باشد در بهترین حالت برقراری جمهوری دموکراتیک بورژوایی و مناسبات تولیدی سرمایه داری ملی است.

2-             مفهومی که به همراه«دیرینه شناسی»از جانب میشل فوکو( یکی از نماینده گان جریان خرده بورژوایی و بورژوایی ساخت گرایی) و در خلال پیش برد مباحث«ساخت گرایی» به جای مفهوم تاریخ طرح شد و برخلاف نظریه ی مارکسیستی تاریخ به «علیت» در توالی رویدادها و «قانون» و «ضرورت» در تاریخ باوری ندارد.   

توفان مبارزه ی ضداستبدادی در سرزمین سربداران( بیانیه دوم)

نقش کثیف سلطنت طلبان و پادشاهی خواهان مزدور در آیین یادبود قهرمان خسرو علیکردی  در مشهد و نیز نقش حزب اللهی های سلطنت طلب شده و مزدور در...