Monday, October 14, 2024

تضاد بین دولت صهیونیستی اسرائیل با حزب الله و حکومت ولایت فقیه خامنه ای

 


تضاد بین دولت صهیونیستی اسرائیل با حزب الله و حکومت ولایت فقیه خامنه ای
و مواضع احزاب و سازمان ترتسکیستی و رویزیونیستی
 
 پس از عملیات 8 اکتبر سال گذشته برخی تضادهای موجود در خاورمیانه سرعت و شدت بیشتری گرفته وارد مراحل نوینی شده اند. از یک سو حملات دولت صهیونیستی و متجاوز و جنایتکار اسرائیل به غزه و لبنان و کشتار توده های این دو کشور با این عنوان که با حماس و حزب الله می جنگد همچنان ادامه دارد و از سوی دیگر این دولت برنامه هایی را به پیش می کشد که می تواند به افزایش درگیری ها و زد و خوردهای کنونی با دولت مرتجع ولایت فقیه منجر شده و آن را به یک جنگ گسترده بین دو حکومت ارتجاعی تبدیل کند.
درگیری های کنونی بین دولت ها و احزاب و سازمان های سیاسی در منطقه بر مبنای تضادهای گوناگونی صورت می گیرد که هر کدام دارای ویژگی های معینی  است. در گذشته به برخی از این تضادها( تضاد دولت جنایتکار اسرائیل با خلق فلسطین و همچنین سازمان حماس) پرداخته ایم. در این نوشته نخست به برخی دیگر از این تضادها و ویژگی های آنها می پردازیم و سپس اشاره ای به موضع احزاب و سازمان های سیاسی در ایران می کنیم.
یکم - تضاد امپریالیست های غربی و دولت صهیونیستی اسرائیل با حزب الله (و گروه های«محور مقاومت») 
دو سوی این تضاد یعنی از یک سو دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست های پشتیبان آن و از سوی دیگر حزب الله ماهیت ارتجاعی دارند. حزب الله یک سازمان برآمده از خلق لبنان نبوده بلکه اساسا دست ساز جمهوری اسلامی و به وسیله ی خروارها پول، تحمیل شده به جامعه ی لبنان است( قدرت سازمان امل در گذشته با حزب الله قابل مقایسه نیست). با این حال در چارچوب تضاد اسرائیل و امپریالیست ها با حزب الله، این حزب الله نیست که دشمن شماره یک طبقه ی کارگر و خلق لبنان و خلق های منطقه به شمار می آید، بلکه این دولت متجاوز و اشغالگر اسرائیل و امپریالیست هاهستند که دشمن شماره یک طبقه ی کارگر و خلق ها در لبنان و منطقه هستند.
در مورد این تقابل، به هیچ وجه نمی توان علامت تساوی میان این دو ارتجاع گذاشت و به یکسان هر دو را زیر ضرب گرفت.  برای روشن شدن بیشتر می توان گفت که کندن شر حزب الله (و گروه های محور مقاومت) کندن شر امپریالیست ها و اسرائیل نیست، اما کندن شر دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست های مرتجع قطعا - اگر چه نه به طور مکانیکی و علت و معلولی زیرا حزب الله  و محور مقاومتی ها جایگاه و نقش خود را دارند- کندن شر حزب الله نیز هست.
این تضاد را نمی توان با تضادهایی مانند تضاد بین امپریالیست ها بر سر تقسیم جهان در دو جنگ جهانی اول و دوم مقایسه کرد. امپریالیست برای تجدید تقسیم  جهان جنگ را آغاز کردند. میان امپریالیست ها در جنگ ارتجاعی شان بر سر جهان علیرغم اهمیت و نقش و قدرت های کم یا زیادشان، می توان علامت تساوی گذاشت و آنها را در یک ردیف قرار داد. از نظر کلی درست است که تمامی امپریالیست ها را به گونه ای یکسان محکوم و از طریق مبارزه با امپریالیسم خودی در هر کشور با همه امپریالیست ها و نظام سرمایه داری امپریالیستی مبارزه کرد.
با این همه  گر چه در کل طبقه ی کارگر بین المللی و تمامی احزاب کمونیست انقلابی در مقابل این امپریالیست ها به عنوان یک کل قرار می گیرند اما اولا شدت مبارزه و حمله ی طبقه ی کارگر و نیروهای کمونیست به امپریالیست های گوناگون که دارای جایگاه و موقعیت و نقش و توانایی و قدرت های متفاوتی در نظام بین المللی امپریالیستی هستند یکسان نیست و مثلا در جنگ جهانی اول نمی توان امپریالیسم انگلستان و پادشاهی رومانی که هر دو در یک جبهه ی امپریالیستی بودند و یا امپریالیسم آلمان و بلغارستان در جبهه ی مقابل را دارای نقش تعیین کننده گی برابر در نظام بین المللی دانست،
و دوما در هر کشور طبقه ی کارگر و کمونیست های آن کشور با امپریالیست کشور خود روبرو هستند، مثلا در جنگ جهانی اول دولت تزاری روسیه، دشمن شماره یک طبقه ی کارگر و خلق روسیه بود و نه مثلا امپریالیسم فرانسه و یا انگلیس و یا آلمان، و بنابراین افشای این دشمن و مبارزه با آن می باید برای کمونیست های روسیه عمده می بود.
به این ترتیب در حالی که در کل تمامی کمونیست ها باید علیه جنگ افروزی امپریالیست ها و نظام امپریالیستی می بودند، اولا باید میان این امپریالیست ها از نقطه نظر موقعیت و جایگاه و قدرت و نقش شان در تعیین روندهای جهانی و سلطه گی بر کشورهای مستعمره تفاوت قائل می شدند و دوما، در هر کشوری لبه ی تیز حمله ی طبقه ی کارگر و حزب کمونیست هر کشور می باید علیه امپریالیسم خودی می بود.
 این تضاد نه در کل و نه در جزء قابل تعمیم به تضاد اسرائیل و حزب الله نیست.
 جنگ اسرائیل و حزب الله( و نیروهای محور مقاومتی) گرچه جنگ دو نیروی ارتجاعی است اما جنگ میان امپریالیست ها و یا دولت های ارتجاعی(برای نمونه جنگ جمهوری اسلامی با عراق پس از فتح خرمشهر) نیست. نمی توان گفت که در جنگ اسرائیل و حزب الله طبقه ی کارگر و خلق لبنان باید حمله ی خود را به گونه ای مساوی متوجه دو ارتجاع کند و یا از آن بدتر تنها روی حزب الله متمرکز کند. این جنگ، جنگ یک قدرت منطقه ای که پشتیبانی امپریالیست ها را دارد با نیرویی ارتجاعی از میان یک خلق زیرسلطه است.
در لبنان مضحک است که بگوییم تضاد میان اسرائیل و حزب الله را به جنگ داخلی تبدیل کنید. مضحک است که بگوییم در این جنگ، طبقه ی کارگر و خلق لبنان باید لبه ی تیز حمله ی خود را متوجه حزب الله لبنان کند، آن هم در شرایطی که دولت صهیونیستی اسرائیل است که متجاوز است و جنایات بی شمار در لبنان مرتکب شده و می شود. افزون بر این ها حزب الله تمامی دولت و حکومت لبنان نیست بلکه بخشی از آن است
بر این مبنا، لبه ی تیز حمله ی طبقه ی کارگر و کمونیست ها در منطقه باید متوجه اسرائیل و امپریالیست ها باشد که نقش مهمی خواه در عرصه ی جهانی و خواه در عرصه ی منطقه ای دارند و دشمن شماره یک خلق لبنان و تمامی خلق های منطقه هستند و افشای سازمان ارتجاعی حزب الله در درجه ی دوم اهمیت قرار می گیرد.
در درجه ی دوم اهمیت قرار گرفتن حزب الله در مرحله ی کنونی و کمتر بودن شدت مبارزه علیه آن، به معنای مثلا اتحاد تاکتیکی با حزب الله علیه اسرائیل نیست(گرچه در جنگ حزب الله با دولت اسرائیل نمی توان گفت ما باید با حزب الله و اسرائیل در آن واحد بجنگیم) بلکه به دلیل نقش و جایگاه و اهمیت آن خواه در مجموع تضادها و خواه در این تضاد معین است. از این دیدگاه حزب الله نیز باید زیر ضرب افشاگری قرار گیرد و با آن مبارزه شود، اما نه به میزان دولت صهیونیستی اسرائیل. این صرفا به معنای این است که در تقابل با دو دشمن، کدام دشمن عمده است و کدام دشمن غیرعمده. با کدام باید بیشتر مبارزه کرد با کدام کمتر. کدام را باید زیر ضرب افشاگری گرفت و با آن مبارزه عملی کرد و کدام یک را باید در تقابل اش با طبقه ی کارگر و کمونیست ها، منفعل و منفرد و منزوی کرد و مانع شدت گیری تضادش با جبهه ی خلق و ضرباتش به طبقه ی کارگر و جبهه ی خلق گردید.
در چنین وضعی روشن است که دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست ها، ارتجاعی عمده تر هستند و نه حزب الله. چنان که در بیانیه های خود گفته ایم حزب الله و گروه های نیابتی به همراه جمهوری اسلامی در مقابل اسرائیل و امپریالیست ها عددی نیستند و قدرت و جایگاه و موقعیت و نقش تعیین کننده گی شان در منطقه و در جهان، به هیچ وجه یک سان با نقش امپریالیست ها و دولت صهیونیستی اسرائیل نیست.  
عجالتا اشاره کنیم که هر گونه در یک ردیف قرار دادن دو سوی این تضاد و علامت تساوی گذاشتن میان دولت صهیونیستی اسرائیل و حزب الله که بیشتر از سوی برخی جریان های ترتسکیست و خروشچفیست راه کارگری طرح می گردد، در بهترین حالت و در صورتی که به وسیله ی نیروهای درگیر( و نه مشتی حراف و هیچ کاره) به عنوان موضع عملی اتخاذ شود، یا به انفعال سیاسی و عملی و یا به ماجراجویی( که این کمتر ممکن است) در قبال این تضاد منجر می شود و یا در بدترین حالت به پشتیبانی نظری و عملی از امپریالیست های غربی و اسرائیل کشیده می شود که در صورت تکامل تضادها، امکان این یک بسیار بیشتر است.
دوم: تضاد های طبقه ی کارگر و زحمتکشان و طبقات میانی لبنان با حزب الله در لبنان
در مورد تضادهای داخلی لبنان طبعا ما نمی توانیم نظر جامعی بیان کنیم اما روشن است که قضیه کیفیتا فرق می کند. آنچه مشهود است این هاست:
در لبنان حزب الله یکی از سازمان های طبقه ی حاکم بوروکرات- کمپرادور لبنان به شمار می آید و نه تمامی سازمان طبقه ی حاکم یا حکومت این کشور. از این رو سازمان حزب الله تنها می تواند به عنوان گروهی ارتجاعی که طبقه ی کارگر و توده های لبنان را فدای اهداف و مطامع ارتجاعی خود و جمهوری اسلامی می کند و همچون بخشی از سازمان طبقه ی سرمایه دار مزدور حاکم زیر ضرب قرار گیرد. کندن شر حزب الله به عنوان یکی از سازمان های مهم نگهبان نظام سرمایه داری بوروکرات - کمپرادور حاکم بر لبنان و همچنین دخالت های جمهوری اسلامی در جامعه ی لبنان به وسیله ی حزب الله، وظیفه طبقه ی کارگر لبنان و احزاب و سازمان های انقلابی در این کشور است( آنچه در مورد وضع و موقعیت حزب الله در لبنان و وظیفه ی طبقه ی کارگر و احزاب کمونیست انقلابی این کشور گفته شد می تواند با تفاوت هایی در مورد گروه های متحجر نیابتی در کشورهایی مانند عراق تعمیم داده شود).
البته این تضادها یعنی تضاد اسرائیل با حزب الله و تضاد خلق لبنان با اسرائیل و تضاد خلق لبنان با حزب الله با هم تداخل می کنند و در این تداخل ها و به ویژه به نسبت چرخش تضادها، گاه لبه ی تیز حمله از یکی به دیگری چرخش می کند. اما این تداخل ها نباید مانع تشخیص درست تضادها و برخورد به هر تضاد معین و نوع موضع گیری اساسی طبقه ی کارگر در مورد مجموع آنها را ایجاد کند.
سوم: تضاد خلق ایران با حزب الله و جمهوری اسلامی 
اینجا مبارزه اساسا متوجه جمهوری اسلامی است که سازماندهی حزب الله و گروه های نیابتی به دستان او بوده است و از آن در خدمت سرکوب مبارزات انقلابی و مترقی خلق های لبنان و سوریه و ایران بهره برداری کرده و می کند. حزب الله و به همراه آن نیروهای نیابتی بدون جمهوری اسلامی نیروی قابل توجهی نیستند.
چهارم - تضاد طبقه ی کارگر و کشاورزان و طبقات میانی با جمهوری اسلامی
اینجا مبارزه با حکومت ولایت فقیه و خامنه ای و دفتر رهبری و سران مرتجع سپاه عمده است و اساس مبارزه بر جنبش توده ای انقلابی توده ها و در راس آنها طبقه ی کارگر و کشاورز و زحمتکشان و بر قراری دیکتاتوری انقلابی - دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر گذاشته می شود. تلاش برای گسترش و عمق یافتن و شدت گرفتن حملات جنبش انقلابی- دموکراتیک علیه خامنه ای و سران پاسدار و کلا طبقه ی حاکم خواه اصول گرا و خواه اصلاح طلبان حکومتی شریک در دولت کنونی، اساس است.
پنجم: تضاد بین جمهوری اسلامی و امپریالیست ها
در گذشته ما به گونه ای مفصل در مورد این تضاد نوشته ایم. وضع کنونی دو سوی این تضاد و شیوه های برخورد آنها با یکدیگر تا حدودی با گذشته فرق کرده است اما اکنون وضع به گونه ای نیست که این تضاد به شکل حادی طرح شده باشد و مثلا امپریالیست ها تجاوز و تغییر حکومت ولایت فقیه را در دستور کار خود قرار داده باشند.
در صورت شدت گرفتن این تضاد در کنار تضاد جمهوری اسلامی با دولت صهیونیستی اسرائیل یعنی دو تضادی که اساسا یک تضاد هستند، چرا که تضاد دولت صهونیستی اسرائیل با جمهوری اسلامی خیلی بیرون از تضاد امپریالیست های غربی با جمهوری اسلامی نیست، به آن خواهیم پرداخت.
موضع «شبه چپ» ترتسکیست و رویزیونیست در مورد این تضادها
در مورد تضاد میان دولت جنایتکار اسرائیل و به همراه آن امپریالیست های غربی از یک سو و  حزب الله و جمهوری اسلامی از سوی دیگر( و در کنار آن تضاد دولت اسرائیل و امپریالیست ها با جمهوری اسلامی به گونه ای جداگانه، که به علت تکامل نیافتن آن به مراحل بالاتر کمتر متوجه آن خواهیم بود)، سه موضع مهم در میان احزاب و سازمان ها موجود چپ و«شبه چپ» بروز کرده است.
یکم: ترتسکیست های حزب کمونیست کارگری و دیگر گروه های همسو
این ها یا کاملا همراه با دولت مرتجع اسرائیل و امپریالیست های غربی و سلطنت طلبان و غیره و صرفا علیه حزب الله و حکومت ارتجاعی ولایت فقیه( «سرمار در تهران است») هستند و یا  لبه ی تیز حمله ی خود را به روی حکومت ولایت فقیه می گذارند و دولت اسرائیل را آنچنان زیر ضرب نمی گیرند و اگر هم به این دولت( مثلا صهیونیستی بودن و یا...) و اشاره ای بکنند بیشتر برای خالی نبودن عریضه است و نه مخالفت واقعی با متجاوزین و جانیان صهیونیست.
 در راس این جریان های حکمتی - ترتسکیسیت حزب کمونیست کارگری( حزب مزدوران«شبه چپ» سلطنت طلبان و امپریالیست ها) قرار دارد که بیخ دل مرتجعین سلطنت طلب و
امپریالیست های غربی و دولت صهیونیست اسرائیل خوابیده اند.
سران مرتجع این حزب با پرچم کردن جنایت های حزب الله و جمهوری اسلامی، از دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست ها و سلطنت طلبان پشتیبانی می کنند و به این وسیله مراتب چاکری خود را نسبت به شاه پرستان و امپریالیست ها و دولت جنایتکار اسرائیل ابراز می دارند!   این دارودسته ی مزدور از کشته شدن حسن نصرالله به وسیله ی دولت اسرائیل سراز پا نشناخته( بیانیه حزب کمونیست کارگری در مورد هلاکت حسن نصرالله – یکشنبه 8 مهر 1403) و گمان کرده بودند که اگر خود را همراه با شادی مردم از مرگ حسن نصرالله نشان دهند می توانند به گونه ای بین شادی مردم از مرگ این مرتجع و دولت صهیونیستی اسرائیل که وی را ترور کرده و خود این حزب و بنابراین سلطنت طلبان و امپریالیست های غربی که همه سوروسات راه انداخته بودند رابطه ای ترسیم کنند و به این ترتیب خود را همراه توده ها و توده ها را همراه خود و اسرائیل و سلطنت طلبان و امپریالیست ها نشان دهند. این حزب حکمتی-  ترتسکیستی منحط خود را به نفهمی در مورد این می زند که شادی مردم از مرگ نصرالله به معنای همراهی شان با دولت اسرائیل و سلطنت طلبان و امپریالیست ها نبوده بلکه صرفا محصور به این است که اولا حسن نصرالله رهبری سازمانی بود که در کشتار توده ها در سال های 88 و 96 و 98 و احتمالا 1401 به جمهوری اسلامی خدمت کرد، و دوما مرگ وی به گونه ای ضربه ای به تمامی کبکه و دبدبه ی جمهوری اسلامی است که برای این ها سرمایه گذاری کلان کرد؛ سرمایه گذاری هایی که ضمن هدر دادن ثروت کشور توده های مردم را به فلاکت کشانید. برای طبقه ی کارگر و توده ها مهم نیست که چه دولتی و برای چه حسن نصرالله را کشته، برای آنها این مهم است که حسن نصرالله کشته شده و اکنون آنها می توانند از مرگ یکی از دشمنان شان شادی کنند و این شادی را چون وجهی از مبارزه روانی و فرهنگی با جمهوری اسلامی و در راس اش خامنه ای و سران سپاه بینگارند. وجهی از مبارزه که به مبارزه ی سیاسی با این حکومت و سرنگونی آن خدمت می کند.
 شکی نیست که مبارزه با امپریالیست های غربی و دولت صهیونیست، متجاوز و اشغالگر اسرائیل و سلطنت طلبان یکی از وجوه مبارزه طبقه ی کارگر و توده ها با طبقات حاکم بوروکرات - کمپرادور حاکم است. بخشی از این مبارزه قطعا مبارزه با جریان های ترتسکیست است که مستقیم و غیرمستفیم مزدور امپریالیست ها و سلطنت طلبان در درون کشور هستند و عامل تخریب جنبش طبقه ی کارگر و خلق ایران.
دوم - رویزیونیست های توده ای- اکثریتی
موضع دیگر از آن رویزیونیست های توده ای و اکثریتی است که دفاع از« محور مقاومت» را در بوق و شیپور می کنند. این ها نیز بیخ دل حکومت ولایت فقیه و گروه های مرتجع «محور مقاومت» و در راس شان حزب الله و( در سطح جهانی روسیه و چین و کره شمالی و کوبا و ...) پناه گرفته و سفت و سخت جا خوش کرده اند.
این دریوزه گان و کاسه لیسان حکومت و به همراه آنها و در خط آنها مشتی استاد دانشگاه مدعی سوسیالیست که مزد بگیر دانشگاه های داخلی و خدمتگزار حکومت ولایت فقیه و اصول گرایان هستند با پنهان شدن پشت آرمان فلسطین، از حزب الله و در واقع از جمهوری اسلامی پشتیبانی کرده و به این وسیله مراتب بنده گی خود را به خامنه ای و سران سپاه و حکومت ولایت فقیه اعلام می کنند. این دارودسته ها امید دارند که مثلا خامنه ای به عنوان رهبر مبارزه ی ضد آمریکایی شان به همراه نوچه هایش یعنی«محور مقاومتی» ها پوزه ی آمریکا را به خاک بمالد و حضرات این میان برایش کف بزنند و هورا بکشند( کار دیگری که نمی توانند انجام دهند!)
 در مورد این دارودسته باید اشاره کنیم که برخی از رویزیونیست های هوادار«چپ نو» و «مارکسیسم غربی» و حضراتی که خود را «مارکسی»می نامند آب شان همیشه با این گروه در یک جوی می رود، اما این دسته ها بیشتر رویزیونیست های غرب گرا هستند و نه مانند رویزیونیست های توده ای - اکثریتی روسیه گرا و یا چین گرا. به این ترتیب علیرغم همراهی اینان با رویزیونیست های روسیه پرست، بیشترشان و یا همه شان سربزنگاه جبهه ی روسیه پرستان و چین پرستان را رها کرده و به دارودسته ی ترتسکیست ها می پیوندند.
 سوم: احزاب حکمتیستی- ترتسکیستی 
اینها یکی و دو تا نیستند اما مواضع همه شان مانند هم است. این دارودسته ی شیاد برخلاف «حزب کمونیست کارگری» تلاش می کنند که یک خط تساوی بین امپریالیست ها ی غربی و دولت مرتجع اسرائیل از یک سو و حزب الله و جمهوری اسلامی از سوی دیگر بگذارند و بر خلاف حزب کمونیست کارگری هر دو طرف را در ظاهر بکوبند. اما پای عمل که می رسد حضرات همچون همکیشان ترتسکیست خود در حزب کمونیست کارگری در سوی امپریالیسم و دولت صهیونیستی اسرائیل و سلطنت طلبان می ایستند. امثال رحمان حسین زاده ترتسکیست پرمدعا و البته تهی و پوچ از زمره ی این دارودسته است.
هرمز دامان
نیمه دوم مهر 1403

No comments:

Post a Comment

این آتش خاموش نمی شود

    شب های انقلاب و تداوم خیزش انقلابی در کهگیلویه و بویر احمد   مرگ بر دیکتاتور شعار توده ها در شب 22 بهمن در شب های 21 و22 و 23 بهمن ماه ،...