Saturday, May 24, 2025

اعتصاب سراسری رانندگان کامیون و کامیون داران و نانوایان


 
اعتصاب راننده گان کامیون و کامیون داران
از روز اول خرداد و طبق اعلام قبلی کامیون داران و راننده گان کامیون اعتصاب سراسری خود را آغاز کردند. این اعتصاب در بسیاری استان ها و شهرهای مهم ایران از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب صورت گرفته و اکنون سومین روز خود را می گذراند. برنامه ی اعتصاب کننده گان این است که اعتصاب را به مدت یک هفته ادامه دهند.
به گفته ی اعتصاب کننده گان مهم ترین دلایل اعتراض و اعتصاب، گران شدن قطعات و لوازم یدکی و روغن و لاستیک و هزینه های بالای تعمیر کامیون، بالا رفتن عوارض، کمی سهمیه ی سوخت، اعلام سه نرخی شدن گازوئیل از تیرماه سال جاری به وسیله ی دولت و گران شدن آن برای کامیون داران و راننده گان کامیون، افرایش هزینه های بیمه تامین اجتماعی و بیمه های تکمیلی و در مقابل این همه، پایین بودن کرایه ی بار است.
راننده گان در اعتراض به سه نرخی شدن گازوئیل که یکی از دلایل مهم اعتصاب است گفته اند که با گازوئیل 300 تومانی نیز کرایه ها جواب زندگی شان را نمی داد حال که قرار است گازوئیل را با نرخ چند هزارتومانی خرید دیگر کار به صرفه نخواهد بود و باید کامیون را خواباند.
پس از اعتصاب در خرداد سال 1397 این مهم ترین اعتصابی است که کامیون داران و راننده گان کامیون به آن دست زده اند.
حمل و نقل جزو رشته های مهم اقتصادی کشور است. کامیون داران و راننده گان کامیون به گفته ای ستون فقرات حمل و نقل کشورهستند. هر گونه اختلالی در حمل و نقل، بسیاری از رشته های اقتصادی را دچار اختلال می کند.   
خصال اعتصاب
چند خصلت مهم اعتصاب عبارتند از:
 وجود اتحادیه تشکل های کامیون داران و راننده گان کامیون سراسر ایران که سازمانده اصلی اعتصاب است.
گرچه وجود چنین تشکلی به سبب امکانات کامیون داران به عنوان یک صنف قوی اقتصادی( مانند اتحادیه ی طلا فروشان و یا اتحادیه ی صنف پارچه فروش و دیگر اتحادیه های صنف های بازار) و نفوذ و توانایی مالی آنهاست، اما وجود آن و نقش سازماندهنده ی آن و در مقابل نبود چنین تشکل هایی در میان کارگران می تواند موجب بر انگیختن حس کمبود چنین تشکل هایی میان کارگران و آگاهی کارگران محروم از حقوق صنفی و سیاسی از نیازشان به چنین تشکل های صنفی رشته ای و سرتاسری گردد. اگر طبقه ی کارگر ما و در راس آن کارگران صنعتی رشته ای مانند کارگران نفت و فولاد و پتروشیمی و نیروگاه ها و ماشین سازی ها و ... بتوانند تشکل های سرتاسری را به پا کنند، گامی مهم در راه احقاق حقوق صنفی و سیاسی خود برداشته اند.
دومین خصلت اعتصاب سراسری بودن آن است که نیروی تاثیر آن را بسیار قوی می کند. هم اکنون در نتیجه ی اعتصاب، بارها در بخش های مهمی از کشور به روی زمین مانده، جایگاه های سوخت خالی از بنزین و گازوئیل شده و بسیاری از رشته های اقتصادی دچار اختلال گردیده اند.
سومین خصلت اعتصاب که باید مورد توجه قرارگیرد اتحاد طبقات خلقی مستتر درون اعتصاب است.  
در واقع در این اعتصاب حداقل سه لایه ی و طبقه شرکت دارند که متحدانه دست به اعتصاب زده اند. یک - راننده گان ساده کامیون که برای کامیون دار کار می کند و شاگرد راننده که جزو طبقه ی کارگر به شمار می آیند. دو- آنها که کامیون از خودشان دارند و یا با دیگری شریک اند و  به طور کلی روی کامیون های خودشان کار می کنند. یعنی هم مالک هستند و هم کارگر. این ها لایه های تهی دست و میانی خرده بورژوازی هستند. و سه - کامیون دارانی که تنها کامیون دارند و به راننده گان دستمزد می دهند. این ها نیز بسته به تعداد کامیون هایی که دارند به دسته های میانی خرده بورژوازی تا دسته های مرفه و سرمایه داران کوچک تعلق دارند.
 در اعتصاب های کامیون داران و راننده گان کامیون تمامی این لایه ها و دسته ها متحدند و با اتحاد خود اعتصاب را پیش می برند. بدون شک در میان این لایه ها تضادهای زیادی وجود دارد، به ویژه بین کارگران و سرمایه داران کوچک، اما منافع مشترکی نیز دارند و اعتصاب کنونی نیز بر مبنای منافع مشترک آنها صورت گرفته است. این اتحاد طبقاتی و چنان که گفتیم با توجه به تضادهای درون آن و از نظر کمونیست ها جدایی منافع کارگران حمل و نقل از سرمایه داران این رشته و استقلال منافع اقتصادی و سیاسی کارگران از دیگر طبقات، باید در تمامی جنبش های خلقی مد نظر قرار گیرد.
 اعتصاب نانوایان   
دیگر اعتصاب سراسری جاری اعتصاب نانوایان است. این اعتصاب مدتی است که در بسیاری از شهرهای ایران قم، اصفهان، اهواز، بیرجند، کرمانشاه، مشهد، شاهین شهر و ...جریان دارد. اعتراض نانوایان به افزایش هزینه های تولید همچون قیمت آرد آزاد، گرانی مواد اولیه، گرانی آب و برق، عدم پرداخت یارانه آرد و... در مقابل بهای کم نان و کاهش درآمد است. نانوایان نیز دارای لایه بندی طبقاتی هستند و عموما از کارگر ساده تا صاحب نانوایی را که گاه کار می کند و گاه تنها مالک است در بر می گیرند. در اینجا نیز منافع مشترک موجب اعتصاب گروهی شده است.
وخیم بودن اوضاع اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی
دو اعتصاب اخیر و نیز دیگر اعتصابات کارگری به ویژه اعتصاب کارگران نفت نشانگر وخیم شدن اوضاع اقتصادی حکومت ولایت فقیه خامنه ای و سران پاسدار است. هر چه که بحران کنونی اقتصادی شدیدتر و تورم و گرانی بیشتر می شود، اعتراضات و اعتصابات کارگری و نیز دیگر لایه هایی که به شکلی از این تورم و گرانی و بحران در رنج اند، بیشتر خواهد شد. اگر اوضاع به همین شکل پیش رود و نیز مذاکرات با آمریکا هر چه سریع تر به نتیجه نرسد و در نتیجه تحریم ها ادامه یابد دیر یا زود اعتصابات توده ای و سراسری، گستره ی بزرگ تری خواهد یافت.
 خامنه ای و سران پاسدارش با دزدی ها و اختلاس های صدها میلیاردی و همچنین جاه طلبی های داخل با پروژه ی هسته ای با مخارج سرسام آور و تا کنون بی نتیجه و در خارج با بسیج گروه های نیابتی و مبالغ گزاف برای آنها هزینه کردن وضع را به صورتی درآورده اند که اکنون ناتوان از تامین آب و برق و گاز روزانه ی توده های مردم شده اند. امری که بر شدت نارضایتی های کنونی افزوده است.
وظیفه ی همه ی ما پشتیبانی از اعتصابات توده ای سراسری است
پشتیبانی از راننده گان کامیون و کامیون داران و نانوایان و اعتصاب آنها و هر گونه یاری به آنها برای این که اعتصاب شان را پیش برند، وظیفه ی هر کارگر و زحمتکشی است. دیر نیست که تمامی جویبارهای اعتراض و اعتصاب یکی شوند و جنبش نیرومندی را مقابل حکومت دزد و جنایتکار سامان داده بساط این حکومت را برچینند.

زنده باد توده های اعتصاب کننده

 زنده باد انقلاب

مرگ بر حکومت ولایت فقیه

برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر

گروه مائوئیستی راه سرخ

ایران

چهارم خرداد 1404

     

 


تسلیم سران حزب کارگران کردستان به حکومت ستم و استثمار



درباره ی بیانیه ی پایانی کنگره ی پ ک ک و اعلام به زمین گذاشتن اسلحه و انحلال حزب

 

«پایان وظیفه ی تاریخی»! 

حزب کارگران کردستان در بیانیه ی پایانی کنگره ی فوق العاده ی خود که در ماه مه برگزار شد چنین می نویسد:

«فرایندی که با بیانیه ۲۷ فوریه رهبر عبدالله اوجالان آغاز شد، در پرتو تلاش‌های چندجانبه و دیدگاه‌های متنوع ارائه شده، با برگزاری موفقیت‌آمیز دوازدهمین کنگره حزب ما در روزهای ۵ تا ۷ می به پایان رسید.»سپس:

«دوازدهمین کنگره فوق‌العاده پ‌ک‌ک ارزیابی کرد که مبارزه پ‌ک‌ک سیاست انکار و نابودی علیه مردم ما را درهم شکسته، مسئله کُرد را به نقطه حل از طریق سیاست دموکراتیک رسانده و از این نظر، وظیفه تاریخی پ‌ک‌ک به پایان رسیده است.

بر این اساس، دوازدهمین کنگره پ‌ک‌ک تصمیماتی مبنی بر انحلال ساختار سازمانی پ‌ک‌ک و پایان دادن به روش مبارزه مسلحانه اتخاذ کرد تا فعالیت‌های انجام شده تحت نام پ‌ک‌ک، تحت مدیریت و اجرای رهبر آپو، به پایان برسد.»( سایت کردپرس)

در این که پ ک ک با مبارزات خود در چهار دهه گذشته و با همه ی انحرافات در جهان بینی و افت و خیزهایش در مبارزه، مهم ترین نقش را در میان سازمان های مبارز کرد منطقه علیه ستم ملی داشته است، در این که این مبارزات نقش مهمی در شکست سیاست« انکار و نابودی کوردها و سیاست نابودی مبتنی بر آن، و سیاست نسل کشی» از جانب سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور ترکیه داشته است شکی  نیست، اما این که بیانیه می گوید با این مبارزه و این دستاوردها«وظیفه تاریخی» یک حزب انقلابی و مردمی( نماینده ی لایه های تهیدست و میانی طبقات خرده بورژوازی) به پایان رسیده است یک نظر نادرست و فرصت طلبانه است و معنایی جز تسلیم به حکام ترکیه و سازش با آنها ندارد.

در واقع آنچه که در بیانیه گفته شده است بخش ناچیزی است از حداقل خواست های خلق کرد ترکیه برای رفع ستم ملی. به عبارت دیگر اگر حتی حداقل خواست های خلق کرد ترکیه یعنی رفع ستم ملی را درنظر گیریم، و نه خواست هایی  که حزب در تقریبا دو دهه ی نخستین فعالیت خود که ادعای مارکسیسم - لنینیسم داشت(1) و حداقل آن مبارزه برای برقراری حکومت طبقه ی کارگر در کردستان بود، تمامی شواهد نشان می دهد که گرچه وضع با دهه های گذشته فرق کرده است اما این ستم نه تنها برطرف نشده است بلکه تمامی فشارها روی این خلق به وسیله ی دولت و ارتش ترکیه ادامه دارد. (2)این مساله نه تنها در مورد کردستان ترکیه بلکه در مورد کردستان سوریه بیشتر صدق می کند که دولت ترکیه شمشیر بالای سرشان نگه داشته است و آنها را مجبور کرده است هر چه بیشتر به سوی امپریالیسم آمریکا بلغزند و خود را در پناه آن قرار دهند(همچون نیروهای حاکم بر اقلیم کردستان عراق) و نیز از جانب دولت ارتجاعی سوریه و پیشنهاد آن در مورد ادغام در ارتش زیر فشار قرار گیرند. سیاستی که در آن دولت ترکیه نقش «چماق» و دولت امپریالیستی آمریکا نقش «هویج» را بازی می کند.

 در هر صورت اگر «وظیفه  تاریخی» پ ک ک را حضور نماینده گانی از مردم کرد در پارلمان و انتخاب تعدادی شهردار در برخی از شهرها بدانیم، شهردارانی که در مجموع به شکلی در ستم و استثمار موجود و تداوم آن با سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور ترکیه شریک و سهیم گردیده و جزیی از نگه دارنده گان قدرت سیاسی و دولت خواهند شد، آری وظیفه و ماموریت آن تمام شده است.(3)

در کنار این قضیه، این نظر« مسئله کُرد را به نقطه حل از طریق سیاست دموکراتیک رسانده »یک زیاده گویی بی خاصیت است که متکی است به تغییرات اساسی در جهان بینی و دیدگاه های پ ک ک و تبدیل این جریان از یک جریان خرده بورژوایی(بیشتر خرده بورژوازی میانه و تهیدسست) به جریانی بورژوایی( و تا حدودی لایه های مرفه خرده بورژوازی).

 نگاهی به وضع کنونی کشورهایی که ملل زیر ستم در آنها وجود دارند نشان می دهد که «حل مساله» از طریق سیاستی به نام«سیاست دموکراتیک» یا به عبارت دیگر فراهم شدن امکان فعالیت سیاسی «قانونی» و« مسالمت آمیز» برای احزاب ملت های زیرستم و حل مسائل از طریق صرف مذاکره و انتخابات پارلمانی و شهرداری های محلی و غیره نتوانسته خواست های دموکراتیک خلق های زیرستم را تحقق بخشد.

اگر کردها توانستند در عراق اقلیم کردستان تشکیل دهند، جدای از این که این حکومت زیر چتر پشتیبانی امپریالیسم آمریکا و وابسته به آن است، اگر در سوریه توانستند منطقه ای آزاد که خود بر آن حاکم اند به وجود آورند، عمدتا از آن رو بوده است که مبارزات توده ای مسلحانه ای را برای دهه ها ادامه داده بودند. هم اکنون درمورد رژاوا نیز آینده این گونه است: یا باید بجنگند و یا در صورت خواست صلح به بخشی از ارتش مزدور سوریه یعنی دولت ارتجاعی سوریه و در خدمت منافع امپریالیسم آمریکا و اروپای غربی تبدیل خواهند شد و یا در بهترین حالت به حکومتی همچون اقلیم کردستان عراق. و در هر دو حالت اخیر چیزی از اشکال مبارزه جویانه ی کردها باقی نخواهد ماند و دولت های محلی ارتجاعی و در بهترین حالت از خود کردها بر این خلق حکومت خواهد کرد.

«ساخت جامعه دموکراتیک»

بیانیه ادامه می دهد:

«ما اطمینان کامل داریم که مردم ما تصمیم انحلال پ‌ک‌ک و پایان دادن به روش مبارزه مسلحانه را بهتر از هر کس دیگری درک کرده و بر اساس ساخت جامعه دموکراتیک، به وظایف دوره مبارزه دموکراتیک عمل خواهند کرد.»

این طرح یعنی ساخت«جامعه ی دموکراتیک» و پیشبرد«مبارزه دموکراتیک» برای تحقق آن، گرچه عنوان دهن پرکنی دارد اما به دلیل روش نشدن خصلت طبقاتی این مبارزه و این جامعه، جوهر آن نفی مبارزه ی طبقاتی برای تحقق جامعه ای است که کارگران و زحمتکشان در آن نقش مسلط را داشته باشند.

در واقع «جامعه ی دموکراتیک» از نظر طبقات گوناگون متفاوت است. برای بورژوازی جامعه ی کنونی درغرب«جامعه ی دموکراتیک» است اما این جامعه در واقع دیکتاتوری بورژوازی و ته رنگی از دموکراسی بورژوایی است. برای خرده بورژوایی اصلاح این جامعه و تحقق جامعه ای که دموکراسی خرده بورژوایی بر آن حاکم باشد اصل است. دموکراسی خرده بورژوایی نیز ماهیتا با گرایش به دو قطب مشخص می شود. یک قطب گرایش به دموکراسی بورژوایی دارد و به آن وصل می شود و قطب دیگر آن به دموکراسی پرولتری کشش دارد و باید به زیر رهبری طبقه ی کارگردر آید. برای طبقه ی کارگر جامعه ی دموکراتیک نخست جمهوری دموکراتیک خلق است که یک جنبه ی آن دموکراسی برای تمامی طبقات خلقی است و جنبه ی دیگرآن دیکتاتوری دموکراتیک خلق بر طبقات ضد خلق و دشمن است و سپس یک جامعه ی سوسیالیستی است که یک سوی آن دموکراسی پرولتری است یعنی دموکراسی برای کارگران و کشاورزان و زحمتکشان و تمامی طبقاتی که می توان در یک مرحله ی تاریخی عنوان خلق به آنها داد و سوی دیگر آن دیکتاتوری پرولتری یعنی دیکتاتوری بر طبقه ی سرمایه داران و مرتجعین بازمانده از گذشته که می توان عنوان ضد خلق به آنها داد وتمامی نیروهایی که برای بازگشت به سرمایه داری تلاش می کنند.

«جامعه ی دموکراتیک» همه طبقاتی و یا غیر طبقاتی که پ ک ک ندای آن را سر می دهد وجود نداشته و ندارد.

«مبارزه ی دموکراتیک» نیز طبقاتی است و بسته به خصلت طبقه ای که به آن دست می زند دارای خصالی متضاد از لیبرالی گرفته تا رادیکال است. در واقع این یک عنوان عمومی است که بیشتر برای مبارزه ی طبقات خلقی از طبقه ی کارگر گرفته تا بورژوازی ملی در جوامع زیرسلطه به کار برده می شود.(4) در مبارزه ی دموکراتیک مورد اشاره تمامی طبقات خلقی به رهبری یک طبقه متحد می شوند تا سلطه ی دیکتاتوری بورژوازی بوروکراتیک - کمپرادو و یا این طبقه به همراه مالکین و فئودال ها را براندازند و جمهوری دموکراتیک به پا کنند. اگر رهبر این مبارزه ی دموکراتیک، حزب انقلابی طبقه ی کارگر و جهان بینی اش مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی باشد، آنگاه هدف جمهوری دموکراتیک خلق و سپس گذار به سوسیالیسم و کمونیسم  است.«جامعه ی دموکراتیک» طبقه ی کارگر در مرحله ی نخست یعنی جمهوری دموکراتیک خلق که در آن تضاد با امپریالیست های و سرمایه داران بوروکراتیک - کمپرادور و باقی مانده های فئودالیسم حل و فصل می شود شرایط گذار به  مرحله «جامعه ی دموکراتیک» مرحله ی بعد یعنی انقلاب سوسیالیستی و جامعه ی سوسیالیستی را فراهم می کند که در آن تضاد کار و سرمایه باید حل و فصل شود. خصال و ویژگی های این دو «جامعه ی دموکراتیک» و تضادهایی که باید حل کنند با یکدیگر تفاوت های اساسی دارند. اما در صورتی که رهبر این مبارزه خرده بورژوازی و یا سرمایه داران لیبرال باشند وضع در نهایت و در بهترین حالت به جمهوری دموکراتیک بورژوازی یعنی دیکتاتوری بورژوازی پایان می پذیرد.

در عین حال مبارزه ی دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر در جوامع زیرسلطه ی امپریالیست ها دارای اشکال گوناگونی است که از مبارزات قانونی و مسالمت آمیز درصورت امکان تا مبارزات مسلحانه ی توده ای را شامل می شود و بنابراین نمی توان آن را به یک شکل یعنی مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز تقلیل داد و منجمد کرد.

این مجموعه ی پیچیده و پر تضاد، تحلیل طبقاتی مداوم و مبارزه ی طبقاتی ای که در سراسر این فرایند جریان دارد را زیر دو نام «مبارزه ی دموکراتیک» و«جامعه ی دموکراتیک»خشک و خالی در آوردن نشانگر نوسازی اندیشه نیست بلکه نشانگر سطحی نگاه کردن و مسخ کردن و تغییر ماهیت دادن مضامینی است که مدت هاست (بیش از 150 سال ) با جهشی بزرک از این حدود بورژوایی فراتر رفته و ژرفای نوین و تازه ای یافته است. طرح این مفاهیم به این شکل سر و دم بریده پیشرفت نیست بلکه بازگشت به درک لیبرالی - بورژوایی و دموکراتیک- خرده بورژوایی از مفاهیمی مانند «مبارزه ی دموکراتیک» و « جامعه ی دموکراتیک» است.

اوجالان و پ ک ک تصور می کنند با قافیه کردن«دموکراتیک» در دیدگاه ها و ادبیات سیاسی خویش( سیاست دموکراتیک، جامعه دموکراتیک، ملت دموکراتیک، مدرنیته  دموکراتیک و دیگر دموکراتیک ها...؟) می توانند ماهیت بورژوایی و ضد خلقی این دیدگاه ها را پنهان کنند.

در حقیقت این دیدگاه های فاقد تحلیل طبقاتی که نخستین گام در تدوین هر سیاست مشخص انقلابی ای است جز به معنای تسلیم شان به قدرت دیکتاتوری طبقات ارتجاعی حاکم بر ترکیه، سازش شان با امپریالیست های غربی و در راس شان آمریکا که ارباب دولت کنونی در ترکیه است معنای دیگری ندارد و این همه نیز جز در خدمت هدف نهایی شان که شریک شدن در حکومت سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور این کشوراست، در خدمت امر دیگری نیست.

چگونگی تحقق «جامعه ی دموکراتیک» اوجالان و پ ک ک

بیانیه ادامه  داده و هسته ی مرکزی برنامه ی «مبارزه ی دموکراتیک» و رسیدن به «جامعه دموکراتیک » پ ک ک را شرح می دهد:

«ایجاد سازمان‌های خودمدیر در تمام عرصه‌های زندگی به پیشاهنگی زنان و جوانان، سازماندهی بر اساس خودکفایی با زبان، هویت و فرهنگ خود، توانمندسازی برای دفاع از خود در برابر حملات و ساخت جامعه دموکراتیک کمونال با روحیه بسیج عمومی برای مردم ما حیاتی است.» و «بر این اساس، ما باور داریم که احزاب سیاسی کورد، سازمان‌های دموکراتیک و اندیشمندان به مسئولیت‌های خود در جهت توسعه دموکراسی کورد و تحقق ملت دموکراتیک کورد عمل خواهند کرد.»

 این همه ی آن چیزی است که «مبارزه ی دموکراتیک» نام گرفته است. و این مبارزه ی دموکراتیک قرار است به برپایی «جامعه ی دموکراتیک»اوجالان منجر شود.

«سازمان های خود مدیر» به پا کردن، اگر این سازمان ها قرار باشد مستقل از سازمان های دولتی بوده  یعنی«دولت» نباشند، و در عین حال مسئولیت های اجرایی یعنی مسئولیت هایی که دولت حاکم به عهده دارد، در قبال جامعه ( نخست کردستان) داشته باشند، و نیز از جانب کارگران و دهقانان و زحمتکشان به «پیشاهنگی زنان وجوانان»( که قرار است جای یک حزب – ظاهرا حزب انحلال یافته - که نماینده ی یک طبقه ی معین است را پرکنند) باشند و در یک کشور زیرسلطه ی امپریالیست ها که طبقه ی سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور( و یا به همراه شان فئودال ها)حاکم اند، این امور را به پیش برند، یک شعار و برنامه ی توخالی و پوچ است و جز فریب کارگران و زحمتکشان و زنان و جوانانی که قرار است نماینده آنان و مجری باشند چیز دیگری نیست.

این تصور که چنین «جامعه ی دموکراتیک»ی که در آن« مردم فقیر و کارگر ما، تمام گروه‌های باورداشتی، زنان و جوانان، کارگران، دهقانان و تمام اقشار خارج از قدرت، با دفاع از حقوق خود در روند صلح و جامعه دموکراتیک، زندگی مشترک را در فضایی عادلانه و دموکراتیک توسعه خواهند داد»( تاکید از ماست) در این جامعه ممکن است، تصوری پوچ وماهیتا فریبکارانه و دغلکارانه است. چرا که این سازمان های «خودمدیر» اگر امکان شکل گیری شان- نخست در کردستان ترکیه - فراهم شود که در شرایط عادی تکامل مبارزه ی طبقاتی امر شدنی ای نیست( و در شرایط انقلابی وضع به کلی به تصویر پ ک ک فرق دارد)یا باید مسخ گردیده و به مرور تابع نظام دیکتاتوری موجود و جزیی ازساز و کار دولت سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور حاکم گردند و یا عملا با سازماندهی موجود ارتجاعی در تضاد قرار گرفته و به ناچارباید با آن درگیر شوند؛ درگیری و مبارزه ای که امکان ندارد در عرصه ی این چنین یعنی در زمین سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور حاکم بتواند تداوم یابد. در چنین صورتی یعنی مبارزه و ایستادن در مقابل نظم و سازماندهی طبقات حاکم به وسیله دولت طبقه ی حاکم و ابزار سرکوب آن یعنی ارتش، دستگاه های امنیتی، نیروهای لباس شخصی و مافیایی و دستگاه قضایی و زندان هایش، در هم کوبیده و خرد و محو شوند.

راه سومی یعنی این راه که این «سازمان های خود مدیر» بتوانند دوام آورند و به مرور همراه با تحرک «قانونی» و «مسالمت آمیز» خود«جامعه دموکراتیک» را که نخست قرار است در کردستان شکل گیرد و «دموکراسی کورد» را توسعه داده و«ملت دموکراتیک کورد» را ایجاد کند و سپس در ترکیه منجر به «میهن مشترک و جمهوری دموکراتیک ترکیه ... که مردم کورد و ترک عناصر بنیانگذار آن هستند» گردد و«ملت دموکراتیک کرد- ترک را بر پا کند» ممکن و مقدور نیست.

ماهیت این طرح ها و برنامه های پ ک ک نشانگر ناتوانی از درک نقش دولت در جامعه به عنوان ابزار سرکوب طبقات مخالف حکومت است. پ ک ک می خواهد با این چنین طرح هایی دولت دیکتاتوری حاکم را دور بزند و درون نظام حاکم، «جامعه ی دموکراتیک» را از پایین برقرارکرده و به تدریج و به گونه ای رفرمیستی آن را به کل نظام گسترش داده و دولت را کوچک و کوچک تر کرده و «جامعه ی دموکراتیک کمونال» بی دولت را جایگزین آن کند. طرحی که اگر ریاکارانه و برای فریب توده ها نباشد طرحی تخیلی است.

«سوسیالیسم جامعه دموکراتیک»

«سوسیالیسم جامعه دموکراتیک، که مرحله جدیدی را در روند صلح و جامعه دموکراتیک و مبارزه برای سوسیالیسم نمایندگی می‌کند، با توسعه جنبش جهانی دموکراسی، منجر به ایجاد جهانی عادلانه و برابر خواهد شد. بر این اساس، ما از افکار عمومی دموکراتیک، به‌ویژه دوستانمان که پیشگام کارزار جهانی آزادی هستند، دعوت می‌کنیم تا همبستگی بین‌المللی را در چارچوب تئوری مدرنیته دموکراتیک گسترش دهند.»

این هم چگونگی فرایند جهانی شدن«سوسیالیسم جامعه دموکراتیک» و بر پایی«جامعه ی دموکراتیک کمونال»! اما این در بهترین حالت یک خیالبافی خرده بورژوایی، یک طرح آرمانشهری خرده بورژوایی و دیدگاهی تخیلی و متعلق به دوران سوسیالیسم تخیلی است و طرحی است که هرگز تحقق نخواهد یافت؛ اما در بدترین حالت که اکنون بیشتر متصور است فریب و ریاکاری ای است که توجیه گر سازش پ ک ک با دولت ارتجاعی ترکیه و امپریالیست های غربی به رهبری آمریکا است و هدف اش آرایش دولت ارتجاعی کنونی ترکیه و امپریالیست هاست.

«جنبش جهانی دموکراسی» که منظور از آن می تواند هر گونه مبارزه ای انقلابی و مترقی ای در کشورهای زیرسلطه و امپریالیستی علیه حکومت های ارتجاعی و امپریالیست ها باشد و موضوعات گوناگونی از محیط زیست و مسائل نژادی و قومی و ستم بر زنان و ستم ملی بر ملیت های دربند گرفته تا استثمار کارگران و زحمتکشان را در بر گیرد، یک جنبش بی چهره ی غیر طبقاتی و یا فراطبقاتی نیست بلکه یک جنبش طبقاتی است. این طبقات گوناگون از کارگر گرفته تا سرمایه دار لیبرال هستند که با درک های متفاوت و متضاد از دموکراسی در«جنبش جهانی دموکراسی»( مفهومی خام و باز نشده!) شرکت می کنند. برنامه و هدف هر کدام از این طبقات از مبارزه برای دموکراسی متفاوت و در برخی موارد به شدت متضاد است. هدف طبقه ی کارگر از مبارزه برای دموکراسی نهایتا مبارزه برای جمهوری دموکراتیک خلق( حال در کشورهای زیرسلطه) و یا مبارزه برای جمهوری سوسیالیستی( حال در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی) است. هدف بورژوازی شرکت کننده در این مبارزات در کشورهای زیرسلطه برقرار جمهوری دموکراتیک بورژوایی( دیکتاتوری بورژوازی ملی) و در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی غربی، پالودن امپریالیسم از برخی ویژگی های زمخت انحصارات و نرم کردن آن و یافتن جایگاه بهتر در این نظام است. خرده بورژوازی نیز میان این دو گزینه در نوسان است. گزینه های عام «همه طبقاتی» و یا «غیر طبقاتی» نیز وجود ندارد.   

«مجلس ملی کبیر ترکیه» دارای مسئولیت تاریخی در مشارکت در ساخت«جامعه ی دموکراتیک کمونال»!؟

«تصمیم کنگره ما مبنی بر انحلال پ‌ک‌ک و پایان دادن به روش مبارزه مسلحانه، زمینه قوی برای صلح پایدار و راه‌حل دموکراتیک فراهم می‌کند. اجرای این تصمیمات مستلزم رهبری و هدایت روند توسط رهبر آپو، به رسمیت شناختن حق سیاست دموکراتیک و تضمین حقوقی جامع و مستحکم است.»

چنانچه دیده می شود ریاکاری و فریبکاری مرزها را در نوردیده است. انحلال پ ک ک و پایان دادن  به روش مبارزه ی مسلحانه، شرایط «صلح پایدار»( زهی خوش خیالی!) و «راه حل دموکراتیک» را فراهم می کند( خودتان را گول می زنید و یا می خواهید مردم تان را فریب دهید؟). اجرای این تصمیمات مستلزم رهبر و هدایت کننده یعنی رهبر آپو و به رسمیت شناختن حق سیاست دموکراتیک و تضمین حقوقی جامع و مستحکم است. و کدام فرد و یا طبقه و یا نهاد قرار است این تضمین را بدهد که آپو حق دارد که «سیاست دموکراتیک» خودش را پیش ببرد و «جامعه ی دموکراتیک کمونال» اش را برپا کند!؟ 

«در این مرحله، ایفای نقش مجلس ملی کبیر ترکیه با مسئولیت تاریخی اهمیت دارد. به همین ترتیب، ما از تمام احزاب سیاسی حاضر در مجلس، به ویژه حزب حاکم و حزب اصلی اپوزیسیون، سازمان‌های جامعه مدنی، گروه‌های دینی و باورداشتی، نهادهای مطبوعاتی دموکراتیک، اندیشمندان، روشنفکران، آکادمیسین‌ها، هنرمندان، اتحادیه‌های کارگری، سازمان‌های زنان و جوانان، و جنبش‌های محیط زیستی دعوت می‌کنیم تا با پذیرش مسئولیت، در روند صلح و جامعه دموکراتیک مشارکت کنند.

در این جا عمق فرصت طلبی رهبری پ ک ک و امیدشان به پذیرش از سوی طبقه ی حاکم و شریک شدن شان در قدرت سیاسی مشخص می شود. مجلس ترکیه،«مجلس ملی کبیر» خوانده می شود و به آن اقتدا می شود. در کنار آن امید به احزاب ارتجاعی ای همچون حزب حاکم یعنی حزب ارتجاعی عدالت و توسعه ی اردوغان و حزب جمهوری خواه خلق به رهبری کمال قلیچ داروغلو و در بهترین حالت احزاب لیبرال و یا نیمچه دموکرات موجود در مجلس بسته می شود تا آنها در روند صلح و برپایی«جامعه دموکراتیک» کذایی رهبری پ ک ک مشارکت کنند. 

چنان که دیدیم رهبری پ ک ک از زنان و جوانانی صحبت کرده بود که قرار بود خود با «مبارزه ی دموکراتیک» به سوی «جامعه ی دموکراتیک» گام بر دارند، اما در اینجا امید برای مشارکت در ایجاد صلح و «جامعه ی دموکراتیک» به «مجلس کبیر» و دو حزبی بسته می شود که از آن طبقه ی حاکم هستند. در مورد «مجلس کبیر»  نیز روشن است که مجلس( پارلمان) در نظام های سرمایه داری امپریالیستی و کشورهای زیر سلطه اولا جزیی از دستگاه بوروکراتیک دولت است( سه گانه ی دولت عبارتند از دستگاه قانونگذاری، دستگاه اجرایی که خود شامل دستگاه بوروکراتیک اداری و نظامی است و دستگاه قضایی) و و نه چیزی جدای از دولت و مثلا نماینده ی واقعی مردم. و دوما مجلس در این نظام ها در سیطره ی طبقات  ارتجاعی و وابسته به امپریالیسم و یا ارتجاع حاکم است. اقتدا جستن و توکل کردن به مجلس نشانگر این است که تمامی حرف های پ ک ک در مورد نفی«سیستم اقتدارگرایانه- دولت‌گرایانه مردسالار» پوچ است و سران آن نیز در پی جای پایی در «دولت اقتدارگرا»ی ستمگر و استثمارگر کنونی و شراکت در آن هستند.

در این متن البته از «سازمان های جامعه ی مدنی» نیز نام برده شده است اما این سازمان و نهادها نیز در زیر رهبری طبقات هستند. در صورتی که در کل حزب انقلابی طبقه ی کارگر، رهبری این نهادها را در دست داشته و یا در آنها نفوذ داشته باشد این نهادها در مبارزه ی دموکراتیک - انقلابی برای جمهوری دموکراتیک انقلابی خلق به رهبری طبقه ی کارگر مشارکت خواهند داشت، اما در صورتی که زیر رهبری طبقه خرده بورژوازی و احزاب بورژوایی(مثلا احزاب ملی لیبرال) باشند در آن صورت و در بهترین حالت برای جمهوری دموکراتیک بورژوایی مبارزه خواهند کرد و نه برای «جامعه ی دموکراتیک» پ ک ک. و بالاخره در صورتی که احزاب ارتجاعی حاکم و یا اپوریسیون ارتجاعی در آنها نافذ گردند، دستاویز رقابت بین جناح های ارتجاعی حاکم خواهند شد( این امر در همین مبارزات اخیر در مورد شهردار استانبول دیده شد). از این رو یک امید کلی و عام بستن به این جنبش های دموکراتیک، بدون تجزیه و تحلیل این نکته که رهبری آنها در دستان کدام طبقه است جز تیر را بدون هدف و در تاریکی شلیک کردن معنای دیگری ندارد.    

 امید بستن رهبری پ ک ک به امپریالیست ها

«ما از قدرت‌های بین‌المللی می‌خواهیم با درک مسئولیت خود در قبال سیاست‌های نسل‌کشی صد ساله علیه مردم ما، مانع حل دموکراتیک نشوند و کمک‌های سازنده خود را به این روند ارائه دهند.»

این هم از نظرات پ ک ک و امیدشان به امپریالیست ها برای دادن جایی در قدرت به ایشان! «قدرت های بین المللی» یعنی امپریالیست ها و در راس شان امپریالیسم آمریکا به «حل دموکراتیک» مساله یعنی شراکت دادن سران پ ک ک در قدرت دولتی و پذیرش جایگاهی برای ایشان در حکومت کنونی و یا کردستان ترکیه«کمک سازنده» کنند!

 اگر دولت های ارتجاعی حاکم بر ترکیه دهه هاست که خلق کرد ترکیه( و دولت مرتجع شاه خلق کرد ایران) را سرکوب کرده اند این به دلیل طرح ها و سیاست های آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی بوده است و نه صرفا خواست دولت ارتجاعی ترکیه که مزدور امپریالیست های غربی است. به جای افشاگری امپریالیست ها درخواست این که «مانع حل دموکراتیک» نشوند و نیز درخواست«کمک سازنده» از آنها. شاید این امید بیهوده نباشد! بالاخره پ ک ک هم اسلحه به زمین گذاشته و هم خود را منحل کرده است. در عراق و سوریه هم رهبران کرد خود را یا در خدمت امپریالیست های غربی گذاشتند و یا در پناه شان قرار دادند. اوجالان و پ ک ک در ترکیه هم راه آنها را ادامه می دهند!

نه رویزیونیسم و سرمایه داری دولتی بلکه«سوسیالیسم دولتی»!

در پایان بیانیه نوشته شده است:

«سوسیالیسم دولت-ملتی به شکست؛ سوسیالیسم جامعه دموکراتیک به پیروزی می‌انجامد!اصرار بر انسانیت، اصرار بر سوسیالیسم است!»

این ها دیگر جز مشتی شعار بی خاصیت و صدها بار تکرار شده در تاریخ مبارزات طبقات ستمدیده و از جمله طبقه ی کارگر نیست . رهبری پ ک ک دیگر شورش را درآورده است! می خواهی اسلحه زمین بگذاری، بگذار! می خواهی حزب را منحل کنی، منحل کن! اما راست بگو رفتی طرف سرمایه داران و دولت های مرتجع و خواست ات گرفتن سهمی از قدرت است با کمک امپریالیست های غربی، دیگر این نوع توجیهات را سرهم کردن برای چه؟

منظور از «سوسیالیسم دولت - ملتی» یا «سوسیالیسم دولت محور» و یا به گفته ی دیگر اوجالان«سوسیالیسم رئال» دولت های رویزیونیستی یا دولت های خروشچفیستی شوروی و اروپای شرقی و تنگ سیائوپینگی چین و دولت های ویتنام و لائوس و کامبوج و کوبا و غیره و به همراه آنها البته دولت های انقلابی سوسیالیستی لنین و استالین در شوروی و مائو در چین است.

پ ک ک که بر خلاف ادعای دوران اولیه اش هیچ گاه مارکسیست - لنینیست نیوده و به گونه التقاطی و سانتریستی با رویزیونیسم دولت های به اصطلاح سوسیالیستی شوروی امپریالیست و اقمارش کنار آمده بود، حتی ناتوان است که یک موضع نصف و نیمه درست در مورد کشورهایی که در آنها انقلاب سوسیالیستی و یا دموکراتیک شد و پس از دورانی ( در مورد شوروی و چین حدود سی سال) به ورطه سرمایه داری غلتیدند بگیرد. آنها نمی خواهند بگویند این کشورها سوسیالیستی نبودند بلکه سرمایه داری دولتی بودند، بنابراین کماکان از «سوسیالیسم دولت محور» نام می برند. از خروشچف به بعد در شوروی سوسیالیسم نابود شد و بنابراین نه از «دولت محور» اش خبری بود و نه از غیر دولت محوراش . این مساله در چین پس از مائو نیز پیش آمد و کودتای تنگ سیائوپینگ سوسیالیسمی  چیزی از سوسیالیسم باقی نگذاشت، پس این مفهوم برای چه به کار گرفته می شود؟ برای این که اشاره ای به سرمایه داری دولتی بودن این کشورها نشود. از یک سو ذهن اوجالان و رهبری پ ک ک  به سم رویزیونیست ها که حکومت های خود را «سوسیالیستی» می خواندند آلوده و مسموم است و از سوی دیگر آنچه وی چونان محتوی جامعه ی آرمانی اش یعنی« سوسیالیسم جامعه ی دموکراتیک» در نظر دارد یک سرمایه داری است - اوجالان مخالف سرمایه داری نبوده و نیست - که مقداری دموکراسی اش بیشتر باشد!

اما «سوسیالیسم جامعه دموکراتیک» نیز همانند همان مفاهیم «دولت آزاد خلقی» است که زمانی سوسیال دموکرات های آلمانی به کار می بردند. صحبت بر سر جامعه ی سوسیالیستی نیست که باید دیکتاتوری پرولتاریا بر آن حاکم باشد و دموکراسی پرولتری برقرار کند، زیرا تنها در دموکراسی کارگری یعنی دیکتاتوری طبقه ی کارگر می توان از دموکراسی واقعی یعنی دموکراسی توده ای یعنی دموکراسی برای اکثریت زحمتکشان و ستمدیدگان صحبت کرد، در غیر این صورت این «جامعه ی دموکراتیک» تنها یک شعار پوچ و توخالی است، زیرا که در نظام سرمایه داری ( خواه نوع سرمایه داری صنعتی مدرن آن و خواه نوع سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور عقب مانده) اساسا امکان برقراری جامعه ای دموکراتیک برای کارگران و زحمتکشان وجود ندارد. عنوان کردن مبارزه یرای چنین جامعه ای تنها نشانگر این است که یک حزب و یا سازمان چگونه می خواهد فرصت طلبی و ابن الوقتی خود را زیر مفاهیم دهن پر کن و ِچِرت ببپوشاند.

 گذشته از این، مفاهیمی مانند «انسانیت» عمومی و غیرطبقاتی نیز وجود خارجی ندارد. «انسانیت» تنها طبقاتی است. ما تنها انسان تقسیم شده به طبقات داریم و نه انسانی بیرون و یا مافوق طبقات. «انسانیت» همچون امری عمومی- مثلا«باید انسان بود و انسانیت داشت!» - نیز برآمدی از نظرات طبقات گوناگون مردمی است که هر طبقه ای تفسیری خاص خودش را از آن دارد. ما انسان کارگر، انسان دهقان و انسان سرمایه دار و انسان خرده بورژوا  داریم .«انسانیت» امپریالیست ها و  سرمایه داران استثمار و سودپرستی و جنگ و نابودی زمین است و «انسانیت» کارگران بر مبنای عشق به زحمتکشان و برای رفع استثمار و سودپرستی و جنگ و نابودی و زمین و برقراری جامعه ی بی دولت کمونیستی بر مبنایی علمی است.

آفرینش انسان عام، انسانی آرمانی که همه ی انسان ها باید به کمال آن دست یابند در نظر هر طبقه ای انسان آرمانی آن طبقه است. انسان عام بورژوا، بورژوا است؛ یک بورژوای موفق و پیروز در کسب و کارش که استثمار کارگران و پیش بردن رقابت موفقیت آمیز با دیگر سرمایه داران می باشد، و انسان عام کارگر، یک کارگر بیرون از جامعه ی طبقاتی یعنی یک کارکن جامعه ی کمونیستی است که خود را اساسا وقف جامعه اش می کند. انسان عام بورژوا از زمان سرمایه داری به وجود آمد و جای انسان عام فئودال را گرفت و انسان عام کارگر که تحقق آن تنها در جامعه ی کمونیستی ممکن و مقدور است جای انسان عام بورژوا را گرفته و قطعا با سرنگونی سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم و کمونیسم بر کل جهان امکان به وجود آمدن خواهد یافت.

تحقق عملی انسان عام طبقه ی کارگر، انسان آرمانی، انسان نوین تنها در جامعه ی کمونیستی ممکن است.

 هرمزدامان

نیمه ی نخست خرداد1404

یادداشت ها

1-   پ ک ک جهان بینی خود را در آغاز مارکسیسم- لنینیسم می نامید اما نمی خواست( به دلیل امید به پشتیبانی روس ها از حزب و کمک مالی و دادن سلاح) و نتوانست موضعی درست در مورد رویزیونیسم در شوروی و تبدیل این کشور به یک کشور سوسیال امپریالیستی اتخاذ کند و کماکان آن را «سوسیالیستی» می نامید. موضعی که بیشتر سازمان های چریکی در آن زمان اتخاذ می کردند. این موضع پس از تغییرات در جهان بینی حزب به وسیله ی اوجالان، نقد مارکسیسم - لنینیسم و افتادن دنبال مد روزپست مدرنیسم و دیدگاه های آنارشیستی و...  ردیف کردن مشتی «دموکراتیک» پشت سر هم( مدرنیته دموکراتیک، سیاست دموکراتیک، جامعه  دموکراتیک، ملت دموکراتیک) به این موضع که رویزیونیسم و سرمایه داری امپریالیستی در شوروی را«سوسیالیسم رئال» بنامد تغییر کرد.

2-   در مقالاتی که در این مورد نگاشتیم دیده ایم که از سوی نیروهای گوناگون به این امر اشاره شده است و حتی در بیانیه همین کنگره اشاره شده که «کنگره ما با وجود شرایط دشوار ادامه درگیری‌ها، تداوم حملات هوایی و زمینی، محاصره مناطق ما و ادامه تحریم‌های حزب دموکرات کردستان (پ‌دک)، به شکلی امن برگزار شد. به دلایل امنیتی، کنگره به طور همزمان در دو منطقه مختلف برگزار شد.»

3-   این مثل آن است که انتخاب شهردارهای کشورهای امپریالیستی مانند انگلستان از میان مردم هندی و یا دیگر کشورهای آسیایی و افریقایی و آمریکای جنوبی و مرکزی صورت گیرد و بعد گفته شود که نژاد پرستی و قوم پرستی در کشورهای امپریالیستی به پایان رسیده است! و یا با رئیس جمهور شدن اوباما و یا شرکت چند سیاهپوست و آسیایی و ... در دولت آمریکا گفته شود حل مساله ی نژادی و ملی و قومی از طریق دموکراتیک پیش رفته است!

4-    مبارزه ی دموکراتیک در کشورهای امپریالیستی نیز وجود دارد اما موضوعات و مضمون و بافت طبقاتی و گستره ی آن با کشورهای زیر سلطه ی امپریالیسم بخشا متفاوت است.

Sunday, May 18, 2025

درباره ی سخنان ترامپ در مورد جمهوری اسلامی و واکنش توده ها و حکام جمهوری اسلامی

 

د

ترامپ بخشی از حقایق آشکار را گفت

گفته های ترامپ در عربستان سعودی(سه شنبه 23 اردیبهشت) در مورد مسائل و مشکلات کشور و ناتوانی حکام، که در چارچوب تضادهای دولت ترامپ با حکومت ولایت فقیه صورت گرفت، برخی از سران جمهوری اسلامی به ویژه خامنه ای و پزشکیان را بر آشفت و منجر به این شد که آنها واکنش نشان دهند.

در حقیقت ترامپ تا آنجا که در مورد آنچه جمهوری اسلامی هست، صحبت کرده یعنی دزدی و فساد و ناکارآمدی و به هدر دادن و تخریب ثروت ایران و نبود آب و قطع برق و نابودی محیط زیست و آبادکردن بیابان ها ... چیزی نگفته جز آنچه  توده ها در ایران سال ها و پس از پنج دهه زندگی در این حکومت می گویند. تکرار آنچه توده ها می اندیشند از زبان ترامپ رئیس جمهورآمریکا برای بخش هایی از آنها( بیشتر لایه های میانی جامعه) برانگیزنده بود و روشن است که از این حرف ها استقبال کرده و با مجموع آنها و سنگر گرفتن پشت آنها، حملات تازه ای را حداقل در زمینه ی اندیشه ی عمومی به حکومت و تحقیر آن سامان دهند. علت اساسی برآشفتن خامنه ای و پزشکیان و بقیه و وراجی های بی حاصل در مورد دروغگو بودن ترامپ در این است که آنچه ترامپ گفته از خود ترامپ نیست بلکه آن صحبت هایی است که سال هاست ورد زبان توده هاست.

آشفتگی خامنه ای و پزشکیان و دیگر حکام جمهوری اسلامی

از سوی دیگر این که خامنه ای و پزشکیان و سران سپاه و ... رگ های گردن شان را قوی کنند و به انکار این حقایق آشکار برخیزند دردی از دردهاشان را دوا و مشکل کینه و نفرت توده ها از آنها را حل نخواهد کرد بلکه آنها را دروغگوتر و فریبکارتر و شارلاتان تر نشان خواهد داد. توده ها و جامعه خود به این شناخت رسیده اند و با انکار خامنه ای و پزشکیان و بقیه آن را تغییر نخواهند داد.

از سوی دیگر این که در واکنش به این حرف ها، شعارهای ضدآمریکایی بی خاصیت دهند آن هم در حالی که در حال مذاکره با آمریکا و پذیرش بسیاری از خواست ها و پیشنهادهای آمریکا هستند و در عین حال ترامپ و سرمایه داران آمریکایی را دعوت به سرمایه گذاری در ایران می کنند، کسی را و حتی پیروان اکنون اندک شان را نیز که روز به روز هم کمتر می شوند فریب نخواهد داد. این که خامنه ای می گوید آمریکا باید از منطقه برود تنها یک شعار دهن پر کن است. نه این حرف های خامنه ای جدی است و نه توان بیرون کردن آمریکا از منطقه را دارد( پیش از این هم نداشت و حال با این وضع نیابتی ها بیشتر ندارد). این که آمریکا با این حرف ها - آن هم در حالی سوریه را هم مال خود کرده است و با کشورهایی مانند عربستان سعودی و قطر و امارات قراردادهای کلان اقتصادی بسته - راه خود را می گیرد و می رود خیالی واهی است.   

حقایق دیگری که ترامپ یادش رفت در مورد آنها صحبت کند!؟

می رسیم به حرف های ترامپ:

ترامپ  جمهوری اسلامی را به خودش نشان داد و در این مورد جز آن چه توده ها می اندیشند چیزی نگفت، اما یادش نیامد و در حقیقت نخواست که در مورد نقش کثیف امپریالیسم آمریکا و دولت امپریالیستی مکار و پلید انگلستان و نیز دولت های آلمان و فرانسه و کنفرانش گوادلوپ شان اشاره ای کند. بد نبود که ترامپ که حرف زیاد می زند، برای ملت ایران این را هم توضیح می داد که کدام دولت ها با خمینی و هم پیمانان اش وارد مذاکره شدند و آنها را برای مقاصد و اهداف خود در ایران و منطقه برگزیدند.

اگر ترامپ در عین حال می گفت که این ما امپریالیست های آمریکایی و اروپایی بودیم که نقشی مهم در اینکه چه گونه حکومتی در ایران پس از انقلاب بر سر کار بیاید داشتیم و به واسطه ی اهداف کثیف خود با خمینی و اعوان و انصارش کنار آمدیم( همان گونه که گروه هایی مانند القاعده و داعش را درست کردیم و همان طور که با طالبان در افغانستان کنار آمدیم و همان طور که تحریرالشام و دولت تازه ی سوریه را برپا کردیم و...) و روی آن ها حساب کردیم و با تمامی نیرو (اطلاعاتی - ساواک و.. نظامی - ارتش شاه و دیگر امکانات مان)کمک شان کردیم تا بتوانند خود را رو پا  نگه دارند و احزاب و سازمان های دموکرات و چپ را درهم کوبند و مبارزات طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان شهر و روستا و در یک کلام انقلاب بزرگ خلق ایران را علیه نوکرشان محمدرضا شاه و خودشان درهم شکنند و آرامش گورستانی را به ایران بازگردانند آنگاه کمی حقایق بیشتری را گفته بود.

اگر ترامپ به نیابت از کارتر و بقیه سران امپریالیسم آمریکا و اروپا و... چنین نکاتی را می گفت آنگاه تصویر به نسبه کامل تری از وضعیت کنونی مردم ایران و عاملین اصلی آن ارائه داده بود و آنگاه می شد گفت که آری! بالاخره روزی هم یک رئیس جمهور آمریکا کمی بیشتر از جوانب حقیقت را گفته و نه تنها بخشی از آن را!

 اکنون توده های مردم علیه خامنه ای و سران سپاه و دولت و کلا علیه حکومت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی و مملو از خشم و کینه و نفرت اند. شرایط حال به گونه ای است که هر نیرویی به هر دلیلی شناخت توده ها را از جمهوری اسلامی تایید کند و یا به شکل عملی به آن ضربه زند( حتی دولت صهیونیستی جنایتکار اسرائیل)، توده ها از آن تآیید و عمل، برای گرفتن نیرویی بیشتر، تحقیر حکومت و ضربه زدن به آن و راندن حکومت به عقب استفاده می کنند. صحبت های ترامپ جایگاهی بیشتر از این ندارد.

مساله ی پیشرفت های دولت های عربی منطقه

ترامپ در سفرش هم به کشورهای عربی میلیاردی اسلحه فروخت و هم قراردادهایی صدها میلیاردی برای سرمایه گذاری بست و هم قرار شد که آنها میلیاردی در آمریکا سرمایه گذاری کنند( مجموع قراردادهای ترامپ با سه کشور مورد بحث به ارزش1.4تریلیون دلار شده است) او در عین پیش بردن این معاملات که خیلی تازه گی ندارد و دهه هاست که امپریالیسم آمریکا این کشورها را می دوشد، از وضع کشورهای عربی(عربستان سعودی، قطر، امارات) تعریف کرد. امری که موجب شد باد به غبغب آنها بیفتد تا به جمهوری اسلامی پز دهند.

این کشورهای نفت فروش زیرسلطه ی بلوک امپریالیست های غربی هستند و اگر وضع آنها را در پنجاه سال اخیر نه با جمهوری اسلامی که به دلیل حکومت این تفاله های متعفن تاریخ به زمره ی عقب مانده ترین کشورها نه در منطقه بلکه در جهان درآمده است و در بیشتر آمارها جز تخریب و جنایت و اعدام جزو آخرین هاست، بلکه حتی با کشورهایی مانند کره جنوبی و یا برزیل مقایسه کنیم چندان هم پیشرفت نکرده اند، مگر این که نفت فروختن و اسلحه خریدن و تلنبار کردن و برج ساختن را پیشرفت بدانیم. زمانی که یکی از این کشورها توانست مانند ژاپن شود که طی حدود سی سال( از حدود 1870 تا 1900) از یک کشور فئودالی به یک کشور سرمایه داری امپریالیستی تبدیل شد و اکنون یکی از هفت کشور صنعتی برتر جهان است، آنگاه ما می توانیم بگوییم که در چارچوب سرمایه داری( در چارچوب سرمایه داری و نه چیزی دیگر) پیشرفت کرده اند و گرنه این که یک حکومت عقب مانده ی شیخی- فئودالی و ده ها قانون ارتجاعی قرون وسطایی داشته باشی و کشورت سرشار از نفت باشد و آن را بفروشی و اسلحه بخری و برج به پا کنی که هنر نیست.

طبقه ی کارگر و کشاورزان و زحمتکشان جامعه برای حرف های ترامپ در مورد مدل کردن دولت های مرتجع نفت فروش عرب برای ایران پشیزی ارزش قائل نخواهند بود. مدل انقلاب ایران انقلاب های دموکراتیک نوین چین( 1949) و انقلاب سوسیالیستی روسیه( اکتبر1918) است. یک جمهوری دموکراتیک انقلابی به رهبری طبقه ی کارگر که در راه انقلاب سوسیالیستی و برقراری سوسیالیسم و کمونیسم پیش خواهد رفت.

ترامپ و دولت صهیونیستی اسرائیل 

یکی دیگر از مسائل مطرح در سفر ترامپ  به منطقه، رابطه ی ترامپ و دولت اسرائیل بود. ظاهرا ترامپ با دولت ناتانیاهو تضادهایی دارد اما این تضادها همچون موارد پیش از آن چندان عمقی نداشته و ندارد. برخی ها این تضادها را بزرگ می کنند و می گویند ترامپ اسرائیل را در جریان مذاکرات اش با جمهوری اسلامی قرار نمی دهد و یا بدون اطلاع اسرائیل با حماس وارد مذاکره شد و گروگان آمریکایی- اسرائیلی را آزاد کرد و یا بدون در جریان گذاشتن دولت اسرائیل با حوثی ها وارد مذاکره و توافق گردید و قرار شد که آنها به کشتی ها شلیک نکنند و یا بدون اطلاع اسرائیل با جولانی دیدار و گفتگو کرد... و خلاصه به گونه وانمود می سازند که انگار شکاف های بزرگی میان دولت آمریکا با دولت اسرائیل وجود دارد.

 آمریکا یک قدرت امپریالیستی بزرگ است در حالی که دولت صهیونیستی اسرائیل یک دولت کمابیش مزدور امپریالیسم آمریکا و دیگر دولت های امپریالیستی غرب است؛ گرچه مزدوری دولت اسرائیل برای امپریالیست های غربی ویژه است و با مزدوری بیشتر دولت کشورهای زیرسلطه آنان، تفاوت های معینی دارد و در مقایسه با آنها از نظراز نظر موقعیت و وظایفی که این دولت در طرح و نمودار(چارت)امپریالیست ها به عهده دارد و جایگاه سران آن و کلا طبقه ی حاکم بر اسرائیل و دوری و نزدیکی شان به امپریالیست ها در یک سطح واحد نیست و کلا در سطح بالاتری قرار دارد.

این دولت در حالی که همواره لابی و طرفدارانی در دولت های آمریکا داشته و دارد اما در سیاست های آمپریالیسم آمریکا یک جایگاه عمدتا منطقه ای دارد. دولت اسرائیل در منطقه وظیفه ی ژاندارم امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های غربی را دارد و باید از منافع آنان دفاع کند. این دولت با کشورهای زیرسلطه ی امپریالیست های غربی مانند عربستان سعودی و امارات و مصر و اردن و عراق و به احتمال با دولت جایگزین شده ی سوریه، تضاد جدی ای ندارد. اختلافات بعضا سطحی میان این دولت ها با اسرائیل وجود دارد. مثلا دولت های عربی مزبور به دلیل ضدیت خلق های عرب در کشورهاشان نمی توانند به راحتی و آشکارا و در همه ی زمینه ها با دولت اسرائیل کنار بیایند و از این رو برخی از این اختلافات نه به دلیل وجود واقعی شان، بلکه به دلیل افکار عمومی داخلی و اجبار دولت های مرتجع عرب به در نظر گرفتن شان، شکل گرفته است. اگر این نفرت خلق های این کشورها از دولت صهیونیستی اسرائیل نبود این دولت ها با راحتی بیشتری با دولت اسرائیل کنار می آمدند و بیشتر این تضادها محو می شد.

در مورد «اختلاف» ترامپ با دولت صهیونیستی باید به کشتار غزه نگاه کرد. ترامپ از«جهنم» برای خلق فلسطین و مردم غزه صحبت کرد و راه بیشتری برای کشتارها و تخریب های بیشتر اسرائیل در غزه گشود. در واقع این جا اتحاد واقعی دولت ترامپ با دولت صهیونیستی اسرائیل خود را به بهترین شکل ممکن نشان می دهد. در کنار تضادهای دولت صهیونیستی متجاوز اسرائیل با خلق فلسطین همچنین دست امپریالیسم آمریکا و امپریالیست ها اروپای غربی از آستین نتانیاهو بیرون آمده است. می توان گفت بیشتر از آنچه دولت نتانیاهو جنایتکار هست، دولت های امپریالیست غربی( و روسیه و چین نیز) در نسل کشی مردم غزه جنایتکارند که چنین میدانی را برای او گشودند.

در مورد برجسته کردن اختلاف ترامپ با دولت اسرائیل پیش از دیدار از کشورهای عربستان سعودی و قطر و امارات می توان این گونه گفت که گرچه منافع امپریالیسم آمریکا( به همراه امپریالیست های اروپای غربی) بسیار گسترده تر از منافع دولت اسرائیل است و دولت آمریکا خود را موظف به در جریان قرار دادن دولت اسرائیل در روابط خود با دیگر کشورهای زیرسلطه اش نمی بیند( و قطعا تضادهایی در این خصوص وجود دارد)، اما به احتمال زیاد یک بازی سیاسی بوده است. این امکان که دولت اسرائیل در جریان تمامی این گفتگو ها و مذاکرات و توافقات( معامله با جمهوری اسلامی و حماس، توافق با حوثی ها و غیره) قرار داشته  دور از ذهن نیست. چنان که دیده شد ترامپ دنبال پیمان ابراهیم را گرفته و در صدد گسترش بیشتر آن و از جمله به دولت سوریه است. 

 در مورد بازی سیاسی هم به احتمال تصور این بوده است که در آستانه ی این سفر با رو آوردن عامدانه ی تضادهایی بین دولت ترامپ و اسرائیل و در شیپور کردن آن، تا حدودی افکار عمومی در کشورهای عربی منطقه که از نسل کشی غزه و نقش دولت آمریکا و ترامپ در آن به شدت برانگیخته شده، می توانسته آرام شود و توده های عرب بین دولت ترامپ و دولت صهیونیستی اسرائیل فرق گذارند و به این ترتیب آب سردی بر آن کینه و نفرتی پاشیده شود که ممکن بود به دلیل مشارکت ترامپ و کلا دولت آمریکا در قتل عام و نسل کشی غزه در مردم عرب انگیخته شده باشد.

گروه مائوئیستی راه سرخ

ایران

28 اردیبهشت 1404

            

 

 

 

 

 

Friday, May 16, 2025

درباره ی فراخوان اوجالان برای زمین گذاشتن سلاح ها و انحلال حزب کارگران ترکیه(9)


اخیرا کنگره ی 12 پ.ک.ک برگزار شد. در بیانیه پایانی این کنگره، پ.ک.ک پیام اوجلان مبنی بر زمین گذاشتن اسلحه و انحلال حزب را تایید کرد و به آن رسمیت بخشید.

 این که به ویژه مساله ی به زمین گذاشتن اسلحه به چه میزان موجب خوش خوشان جریان های رویزیونیستی از توده ای - اکثریتی ها تا قبایل تک نفره ی خروشچفیست های راه کارگری و همچنین حکمتیست های ترتسیکست مزدور شود قابل حدس بود. این دارودسته ها نه تنها هیچ گاه به مساله کسب قدرت از طریق انقلاب قهرآمیز  باوری نداشتند بلکه حتی با هر تبلوری از کاربرد سلاح به وسیله ی هر نیرویی همواره در ستیز بوده اند و بنابراین روشن است که پیوستن پ.ک.ک با هر نامی به بلوک فرصت طلبان و عشاق  فعالیت« قانونی» و«مسالمت آمیز» برای شراکت در قدرت سرمایه داران، موجب شود که از خوشحالی در پوست خود هم نگنجند.

در مقاله ی مستقلی در مورد این بیانیه و واکنش برخی از جریان ها و افراد فرصت طلب رویزیونیست و ترتسکیست جداگانه خواهیم نوشت.

 

 

 نقد نظرات کومه له در مورد پیام اوجالان( بخش دوم)

منظور کومه له از «بسیج سوسیالیستی» چیست؟
«در کردستان ترکیه نیز فقط با بسیج سوسیالیستی طبقه کارگر و پاسخ دادن به خواسته ها و مطالبات دمکراتیک و از جمله رفع ستمگری ملی از زاویه منافع طبقاتی کارگران است که می توان سیاست های فاشیستی آکپارتی و حزب حرکت ملی و همچنین استراتژی رفرمیستی حزب برابری و دمکراسی خلق ها را به چالش کشید.» (کمیته مرکزی کومه له - سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، تمامی بازگویه ها از این بیانیه است)(1)
منظور از «بسیج سوسیالیستی طبقه ی کارگر» در این عبارات چیست؟
اگر این است که یک حزب انقلابی کارگران باید یک حزب کمونیست باشد و نه حزب دموکرات خرده بورژوایی و بنابراین جهان بینی اش مارکسیستی ( لنینستی - مائوئیستی) وهدف اش سوسیالیسم و کمونیسم و نه تنها جمهوری دموکراتیک انقلابی باشد و بر مبنای چنین استراتژی انقلابی ای به نقد سیاست های فاشیستی حاکم و... همچنین استراتژی رفرمیستی حزب برابری و دموکراسی خلق بپردازد، درست است. در این صورت در این عبارت مفهوم بسیار مبهم«بسیج سوسیالیستی» جای همه ی این ها را گرفته است.
اگر منظور این است که حزب انقلابی باید در حد آگاهی دادن دموکراتیک به کارگران باقی نماند  و آگاهی طبقاتی کارگران را به آگاهی سوسیالیستی و کمونیستی ارتقاء دهد درست است.
اگر منظور این است که حزب باید کمونیست باشد و هدف سوسیالیسم و کمونیسم تا حزب بتواند ار موضع مارکسیستی( لنینیستی- مائوئیستی) و از «زاویه ی منافع کارگران» به «خواسته و مطالبات دموکراتیک انقلاب و از جمله رفع ستمگری ملی» پاسخ دهد و نه اینکه صرفا در حد مبارزه در حد رفع ستم ملی باقی بماند، درست است.
اما اگر منظور این است که مثلا در ترکیه یک حزب کمونیست باید اکنون به سازماندهی و بسیج  کارگران برای ««انقلاب سوسیالیستی»(بسیج سوسیالیستی کردن!) بپردازد و از طریق انقلاب سوسیالیستی، مسائل دموکراتیک انقلاب را حل کند نادرست و اشتباه است.
اگر منظور این است که از موضع «اکنون تضاد کار و سرمایه است» و اکنون زمان« انقلاب  سوسیالیستی»( که بی گمان نه حتی براساس باوری راستین- که اگرچنین بود نهایتا یک دیدگاه «چپ روانه» بود- که برای خالی نبودن عریضه است!) است بخواهد«سیاست های فاشیستی آکپارتی و حزب حرکت ملی و همچنین استراتژی رفرمیستی حزب برابری و دمکراسی خلق ها را به چالش» گیرد نادرست است. زیرا چنان که گفتیم مرحله ی کنونی انقلاب، دموکراتیک است و نه سوسیالیستی. 
و باز اما اگر منظور این است که مساله ی ستم ملی اهمیت ندارد و تابع مطلق انقلاب سوسیالیستی است، یعنی الان ما «انقلاب سوسیالیستی» می کنیم  و در حال انقلاب سوسیالیستی به رفع ستم ملی می پردازیم نادرست است.
کومه له فرمول بسیار گنگ و درهمی و در واقع یک فرمول اپورتونیستی و شبه ترتسکیستی را برای بیان نظرات خود در مورد ایرادات پ.ک.ک طرح کرده است.
این فرمول دو مرحله ی انقلاب در ترکیه را درهم می کند.
از دیدگاه ما وضع این گونه است: نخست مرحله ی انقلاب دموکراتیک نوین و سپس مرحله ی انقلاب سوسیالیستی. در چنین حالی مبارزه برای جمهوری دموکراتیک خلق در اولویت قرار می گیرد.
مساله ی ستم ملی یکی از مهم ترین مسائلی است که باید در انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر به آن پاسخ داده شود.
فرمول درهم کومه له که عامدانه اتخاذ شده جا برای این برداشت می گذارد که نخست باید کارگران را برای انقلاب سوسیالیستی بسیج کرد و سپس در گیرودار انقلاب سوسیالیستی به مسائل دموکراتیک انقلاب پاسخ داد. این البته به سان فرمول های توخالی و پوچ ترتسکیستی- حکمتیستی نیست که شیادانه و به دروغ از تضاد«کار و سرمایه» و تنها یک مرحله یعنی انقلاب سوسیالیستی صحبت می کنند در حال که مطلقا و مثقالی در اندیشه ی آن و سازماندهی برای آن نیستند و این گونه فرمول هاشان اساسا برای تخریب اتحاد طبقاتی مورد نیاز در انقلاب است، اما به هر حال تنه به تنه ی آنها می زند.
جایگاه مبارزه ی مسلحانه در نظر کومه له
نکته ی دیگر این است که از این عبارات می توان این گونه برداشت کرد که اگر حزب پ.ک.ک، ناسیونالیست( به مفهوم مورد نظر کومه له) نبود و حزب طبقه ی کارگر بود، و به «بسیح سوسیالیستی طبقه ی کارگر» می پرداخت، آنگاه دیگر خود را با مبارزه مسلحانه به عنوان مهم ترین شکل مبارزه تعریف نمی کرد.
این نیز دیدگاهی نادرست است!
یک حزب انقلابی طبقه ی کارگر( مارکسیست- لنینیست- مائوئیست) در حالی که به تبلیغ و ترویج سوسیالیسم و کمونیسم در میان طبقه ی کارگر می پردازد، در حالی که مبارزه عملی را برای کسب قدرت سیاسی و برقراری جمهوری انقلابی- دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر پیش می برد و در شرایطی که چنین حزبی راهی جز مبارزه مسلحانه ی طولانی برای کسب قدرت سیاسی نداشته باشد آن گاه چنین مبارزه ای در راس تمامی مبارزات سیاسی دیگر و همچنین مبارزات اقتصادی و فرهنگی قرار گرفته و همه تلاش های تئوریک- سیاسی و سازمانی و عملی در خدمت آن بوده و بنابراین مهم ترین شکل عملی ابراز وجود حزب و طبقه ای است که حزب نماینده ی آن است.
کومه له هم از درون و به دلیل تزلزل بر سر مبانی اساسی مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم و از جمله قانون تصرف قدرت سیاسی از راه قهرآمیز و هم به دلیل نقدهای رویزیونیستی و ترتسکیستی( دارودسته های حکمتی) از بیرون و اتهاماتی که این جریان های فرصت طلب وارد می کنند ناتوان از اتخاذ یک موضع درست انقلابی - مارکسیستی و از موضع منافع طبقه ی کارگر است.
منظور کومه له از«استراتژی رفرمیستی» چیست؟
اما منظور واقعی کومه له از اینکه « فقط با بسیج سوسیالیستی طبقه کارگر و پاسخ دادن به خواسته ها و مطالبات دمکراتیک... می توان استراتژی رفرمیستی حزب برابری و دمکراسی خلق ها را به چالش کشید.» چیست؟
 آیا منظور استراتژِی مبارزه از طریق راه مسالمت آمیز این حزب است و بنابراین کومه له می خواهد از طریق استراتژی راه قهرآمیز برای کسب قدرت سیاسی آن را به چالش بکشد؟
به نظر ما خیر!
منظور کومه له از «استراتژِی رفرمیستی» تنها این است که این گونه احزاب به «سوسیالیسم» مورد ادعای کومه له باوری ندارند. از نظر کومه له اگر این گونه احزاب به «سوسیالیسم» نوع کومه له ای باور داشتند آن گاه رفرمیست نبودند. این کنه بی مایه ی نظر کومه له است.
بنابراین کومه له استراتژی سوسیالیستی( و تازه نه کمونیستی) را در مقابل استراتژی رفرمیستی می گذارد. این در حالی است که در مقابل «استراتژی رفرمیستی» یعنی راه «آرام» و «تدریجی و بطئی» کسب قدرت سیاسی و «راه رفرم»، استراتژی راه تغییرات «شدید» و «سریع» و «جهشی» یعنی «راه انقلاب» قرار می گیرد. این استراتژی می تواند همراه با «بسیج سوسیالیستی» باشد و نیز می تواند صرفا با «بسیج دموکراتیک» صورت گیرد. به عبارت دیگر حتی یک حزب و یا سازمان انقلابی خرده بورژوایی( عموما لایه های تهیدست و میانی این طبقه) نیز که در حد انقلاب دموکراتیک می تواند انقلاب را همراهی کند می تواند ضد رفرمیسم باشد و استراتژِی انقلابی را با جهان بینی و درک هایی که دارد در پیش گیرد. بسیاری از احزاب و سازمان هایی که ماهیتا دموکرات انقلابی و نه کمونیست بودند با رفرمیسم مقابله کرده و از استراتژی انقلابی پیروی کرده اند. اما راه انقلاب یعنی راه کسب قدرت سیاسی از طریق قهر انقلابی و مبارزه ی مسلحانه و قیام و جنگ توده ای.
به این ترتیب در ماهیت امر «استراتژی رفرمیستی» کسب قدرت سیاسی، در مقابل استراتژی انقلابی  یعنی کاربرد قهر انقلابی برای کسب قدرت سیاسی قرار می گیرد.
 کومه له با چنین موضعی که به گونه ای می خواهد خود را با مبارزه ی مسلحانه تعریف نکند و با «بسیج سوسیالیستی» تعریف کند، در واقع امر انقلاب و کاربرد قهر انقلابی و مبارزه ی مسلحانه را به حاشیه می برد و به گونه ای ماست مالی می کند. به نظر می رسد که این همه نقد پ.ک.ک و «فریبکارانه» و «تسلیم طلبانه» بودن فراخوان اوجالان به این دلیل صورت نمی گیرد که اوجالان می خواهد اسلحه به زمین گذاشته شود!؟
کومه له و ایران
 حال می رسیم به ایران:
در ایران وضع از نظر سیاسی با ترکیه فرق می کند. اگر اوجالان از به زمین گذاشتن اسلحه و انحلال پ.ک.ک صحبت می کند این امید را دارد که مثلا مانند حزب «برادری و دموکراسی خلق ها» بتواند قانونی شده و مبارزات مسالمت آمیز قانونی را پیش برد، اما در جمهوری اسلامی هیچ حزب غیرحکومتی ای آزاد نیست و حتی احزاب اصلاح طلب حکومتی را نیز اجازه ی فعالیت مستمر سیاسی نمی دهند.
کومه له می نویسد:    
«کومه له در کردستان ایران با تکیه بر استراتژی سوسیالیستی که بسیج و سازماندهی طبقه کارگر حول منافع طبقاتی در محور آن قرار دارد، توانسته قاطعانه با تلاش های احزاب ناسیونالیست در کردستان برای نزدیکی و همگرایی با اصلاح طلبان حکومتی که زمانی در حکومت اسلامی برو بیایی داشتند، مقابله کند. کومه له با تکیه بر همین استراتژی سوسیالیستی توانسته سیاست احزاب ناسیونالیست برای هم پیمانی با احزاب اپوزیسیون بورژوازی نئولیبرال طرفدار غرب و سلطنت طلبان و آمادگی آنها برای سازش بر سر مصالح مردم کردستان در مقابل کسب امتیازات ناچیز را به چالش بکشد.»
این جا کومه له دو مساله را درهم می کند. نخست صحبت به زمین گذاشتن اسلحه از جانب پ.ک.ک و انحلال حزب و برگزیدن «استراتژی رفرمیستی» است. در مقابل این سیاست نادرست و با توجه به شرایطی که کومه له در مورد اقدامات دولت ترکیه قید می کند، موضع باید عدم انحلال حزب و تداوم مبارزه مسلحانه ی توده ای باشد. نقد جهان بینی و اقدامات پ.ک.ک از موضع مارکسیستی- لنینیستی - مائوئیستی که کومه له آن را« تکیه بر استراتژِی سوسیالیستی» تعیبر می کند در گذشته بوده و در آینده نیز می تواند تداوم داشته باشد.
اما در جایی دیگر یعنی در ایران صحبت از سیاست های سازشکارانه ی برخی از احزاب کردستان است. یک حزب با اصلاح طلبان مغازله می کند و می خواهد به آنها نزدیک شود و«همگرا» شود و دیگری می خواهد با جریان نئولیبرال طرفدار غرب و سلطنت طلبان «مصالحه» کند و در ازای مصالحه بر سر خواست های طبقه ی کارگر و زحمتکشان کردستان، امتیازات ناچیزی در کردستان کسب کند. در این جا نه صحبت از انحلال حزب است و نه به زمین گذاشتن اسلحه.
روشن است که یک حزب کمونیست انقلابی م.ل.م می تواند از موضع جهان بینی کمونیستی - خود که بیانگر «منافع طبقاتی» کارگران است در مورد چگونگی حل تضادهای کردستان و نیز منافع طبقه ی کارگر کرد و ایران، با این گونه اقدامات احزاب فرصت طلب بورژوایی بستیزد.
اما اینجا نیز فرمول مبهم و فرصت طلبانه است. می توان گفت که منظور کومه له از « تکیه بر استراتژی سوسیالیستی که بسیج و سازماندهی طبقه کارگر حول منافع طبقاتی در محور آن قرار دارد» همان« انقلاب سوسیالیستی»(2) است. زیرا با «تکیه به استراتژی سوسیالیستی و بسیج و سازماندهی طبقه ی کارگر حول منافع طبقاتی» اش می توان اولا حضور دیگر طبقات از جمله لایه های گوناگون خرده بورژوازی را در انقلاب دموکراتیک و نیز لایه های تهیدست خرده بورژوازی را در انقلاب سوسیالیستی انکار کرد و دوما در صورت انکار نکردن، طبقه ی کارگر را محصور در خود کرده و از وظایفی که طبقه ی کارگر در قبال دیگر طبقات زحمتکش و خلقی در ایران دارد از خود سلب مسئولیت نمود.
اشتباهات یا در واقع انحرافات اساسی عام کومه له در این بند خود را نشان می دهد. کومه له مبارزه ی سوسیالیستی و مبارزه ی دموکراتیک را درهم کرده و دومی را حاشیه ای بر نخستین اعلام می کند و به این وسیله مسائل دیگر را هم به حاشیه می برد.
به طور کلی جهان بینی انقلابی مارکسیستی - لنینستی - مائوئیستی و حزب انقلابی کمونیست که خود را نماینده ی منافع طبقاتی کارگران می داند، در برخورد به هر مساله ای از موضع« منافع طبقاتی کارگران» حرکت می کند. برخورد به سازمان های بورژوایی و خرده بورژوایی ملی و مترقی و همچنین اپورتونیستی و یا مزدور در کردستان نیز از همین موضع است. استراتژی یک چنین حزبی نخست انقلاب دموکراتیک نوین و سپس سوسیالیستی و در پایان کمونیستی است.
در شرایطی که حزب استراتژی انقلاب دموکراتیک را در پیش می گیرد بررسی و برخورد و نقدش به تمامی سیاست ها و برنامه ها و استراتژی و تاکتیک نماینده گان طبقات گوناگون خرده بورژوایی و بورژوایی در انقلاب دموکراتیک، در چارچوب مرحله ی دموکراتیک انقلاب، مسائل و تضادهای این انقلاب و چگونگی پیشروی آن و رسیدن به اهداف اش صورت می گیرد و نه در چارچوب مرحله ی انقلاب سوسیالیستی که عجالتا در دستور روز نیست؛ همان گونه که در زمانی که انقلاب سوسیالیستی در دستور کار قرار دارد بررسی و برخورد و نقد کمونیست ها به تمامی احزاب و سازمان های خرده بورژوایی در چارچوب انقلاب سوسیالیستی صورت می گیرد و نه دیگر در چارچوب انقلاب دموکراتیک.
در هر دو صورت، تمامی برخوردها و نقدها و اتحاد ها و جدایی ها از موضع جهان بینی کمونیستی و منافع طبقاتی کارگران و هدف نهایی یعنی انقلاب کمونیستی صورت می گیرد. در هر دو صورت برخوردها به احزاب خرده بورژوایی و بورژوایی برای رادیکالیزه کردن جنبش های آنان و راندن پیشروان و سازمان هاشان به سوی اتخاذ دیدگاه ها و مواضع رادیکال تر و در صورت مبارزه با رادیکالیسم انقلابی و سازش با دشمنان طبقه ی کارگر و خلق، منزوی کردن و منفعل کردن آنان و در صورت ایستادن مقابل خلق بسته به شکل آن، مبارزه در اشکال گوناگون با آنان، صورت می گیرد.
به عبارت دیگر در مرحله ی انقلاب دموکراتیک یک حزب کمونیست نه از موضع یک حزب دموکرات انقلابی بلکه از موضع یک حزب کمونیست و از دیدگاه جهان بینی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی و منافع طبقه ی کارگر دیگر جریان ها را نقد می کند و یا با آنها اتحادهای استراتژیکی و تاکتیکی برقرار کرده و همراه می گردد. اگر جز این باشد یعنی جهان بینی طبقه ی کارگر و منافع طبقاتی آن را در چارچوب انقلاب دموکراتیک محصور کنیم، آنگاه این طبقه نمی تواند رادیکال ترین طبقه در انقلاب دموکراتیک گردد و رهبر آن شود و آن را به سوی سوسیالیسم و کمونیسم پیش برد.
آنچه می توان در مورد بیانیه ی کومه له گفت ایناست که این بیانیه در حالی که نسبت به بیانیه های ترتسکیست ها و حکمتیست ها که از پیام اوجالان استقبال کرده و برای به زمین گذاشتن اسلحه و انحلال حزب کِل می کشیدند، تا حدودی متفاوت است و به نقد پیام اوجالان و به فریبکارانه و سازش کارانه بودن آن می پردازد اما به دلیل نداشتن یک جهان بینی مارکسیستی – لنینیستی – مائوئیستی و امتزاج  دیدگاه های شبه سوسیالیستی با دیدگاه های ترتسکیستی در مجموع ناتوان از ارائه ی یک دیدگاه درست و انقلابی در نقد پیام اوجالان و نیز استراتژی و تاکتیک درست یک حزب یا سازمان کمونیستی در انقلاب ایران است.    

هرمز دامان

نیمه دوم اردیبهشت 1404

یادداشت ها
1-             همچنین نگاه کنیدبه مصاحبه ی ابراهیم علیزاده با رادیو پیام کانادا با نام طرح انحلال کومه له و تاثیرات آن در منطقه مارس 2025، بیانیە پایانی نشست وسیع کمیتە مرکزی کومەلە -پنجشنبه - ۱۹ مهر ۱۴۰۳ و نیز بیانیە پایانی پلنوم دوم کمیتە مرکزی کومەلە-۱۷ دی ماە ۱۴۰۳
2-              اگر این برداشت درست باشد چنان که اشاره کردیم برای خالی نبودن عریضه است و گرنه جریانی مانند کومه له با این همه قر و قاطی بودن تئوریک - سیاسی و آغشتگی های فراوان حکمتی- ترتسکیستی به فکر انقلاب سوسیالیستی نیست.

درباره ی کنسرت لغو شده

  طبق اخبار حکومتی قرار بود کنسرتی به وسیله ی همایون شجریان در آزادی برگزار شود. سپس و در پی چند و چون هایی درباره ی چگونگی برگزاری و مسائلی...