پس از سه ساعت مذاکرات که به گفته ی مقامات آمریکایی«مستقیم و غیرمستقیم» بوده است، طرف آمریکایی آن را«مثبت» ارزیابی کرده و گفته است که« از نتایج امروز مذاکرات دلگرم شدیم و مشتاقانه منتظر دیدار بعدی هستیم که در آینده برگزار خواهد شد» و نیز اشاره کرده است که برای ادامه ی مذاکرات توافق شده است.
سخنگوی
وزارت خارجه ی جمهوری اسلامی اسماعیل بقایی نیز این دور گفتگوها را« دشوار اما
مفید» ارزیابی کرده و گفته است که «مذاکرات برای درک بهتر مواضع یکدیگر و یافتن
راه هایی معقول و واقع بینانه برای حل مسائل
ادامه خواهد یافت». وی ادامه داده است که دور بعدی مذاکرات و زمان و مکان
آن را دولت عمان مشخص خواهد کرد.
جز این ها، اخبار حاکی از آن است که مذاکرات برای ادامه ی بررسی مسائل فنی نیز ادامه یابد. امر اخیر بیشتر نشانگر آن است که علیرغم کش و قوس ها این مذاکرات از نتایج مورد نظر ترامپ و دولت آمریکا نیز گذشته و کار به بررسی جزییات و چگونگی انجام توافقات کشیده شده است.
دعوای دو طرف
دعوای دو طرف که منجر به افت و خیزهایی در مذاکرات شده است این است که خواست های دولت آمریکا - حداقل آنچه در سطح و آشکارا دیده می شود - این است که غنی سازی نه تنها بالای 60 درصد اورانیوم، بلکه کلا متوقف شود و تمامی برنامه ی هسته ای جمهوری اسلامی کنار گذاشته شده و تاسیسات نظنز و فردو و اصفهان برچیده شوند. در مقابل سران جمهو ری اسلامی و از جمله پزشکیان رئیس جمهور بر ادامه ی برنامه ی صلح آمیز هسته ای تاکید کرده اند و آن را همچنان حق خود دانسته اند.
تغییراتی در خواست های دولت ترامپ از جمهوری اسلامی
امید طرف جمهوری اسلامی آن بوده - و احتمالا هست - که دولت آمریکا با ادامه برنامه ی هسته ای و غنی سازی67/3 اورانیوم موافقت کند( این در برجام قید شده است که جمهوری اسلامی حق غنی سازی تا 65/3 را دارد) که به نظر می رسد دولت ترامپ در آغاز با آن موافقت داشته است و مذاکرات دور نخست بیشتر بر مبنای آن پیش رفته است. اما پس از آن به دلیل بروز تضادها درون دولت ترامپ و رو آمدن نظرات جناح تندروتر، این سیاست تا حدودی تغییر کرده است و آمریکا خواست پایان دادن به برنامه ی هسته ای ایران را پیش گذاشته است. گفتنی است که دو جناحی که در دولت ترامپ در مورد چگونگی سیاست آمریکا در قبال ایران شکل گرفته اند، یکی به رهبری جی دی ونس معاون رئیس جمهور است و استیو ویتکاف و پیت هگزت وزیر دفاع مهم ترین عناصر آن هستند. این ها خواهان حل اختلافات از طریق دیپلماسی و مذاکره و دادن امتیازاتی به جمهوری اسلامی می باشند. جناح دیگر که مایک والتز مشاور امنیت ملی و مارکو روبیو وزیر امور خارجه سران اصلی آن هستند معتقدند آمریکا که به جمهوری اسلامی اعتمادی نیست و آمریکا نباید هیچ امتیازی بدهد و باید بخواهد که کل برنامه ی هسته ای ایران جمع شود.
به هر حال به نظر می رسد که تغییرات در دیدگاه های دولت ترامپ و تا حدودی رو آمدن نظرات جناح مایک والتز و مارکو روبیو و احتمالا دیدن شرایط ضعیف و عقب نشینی های خامنه ای در مذاکرات، منجر به این شده که دولت ترامپ پا پیش گذاشته و خواست برچیدن بساط سانترفیوژها و کلا برنامه ی هسته ای را طرح کند.
خامنه ای در شرایطی نیست که تعیین کند چه می خواهد!
آن چه به نظر می رسد این است که خامنه ای و شرکای پاسدار و کلا هیئت حاکمه ایران در شرایطی نیستند که بگویند چه می خواهند، جز این که هر امتیازی آمریکا خواست بدهند تا دولت آمریکا و نیز دولت های امپریالیست متحد اروپای غربی، تحریم ها را لغو کرده و روابط عادی با آنها برقرار کرده و تلاش کنند اقتصاد ایران را روی غلتک بیندازند؛ یعنی به مانند آنچه پس از توافقنامه ی برجام تا زمان مخالفت ترامپ با برجام و خروج آمریکا از آن دیده شد.
از این رو، به نظر می رسد که کار مذاکره با همه ی افت و خیزها که ناشی از تضادهای بین جناح های درون جمهوری اسلامی و نیز جناح های درون دولت ترامپ است ادامه یابد. در واقع خامنه ای و سران سپاه گرچه تلاش می کنند سیاست ها و تاکتیک های گوناگونی برای حفظ موقعیت کنونی خود به کار برند، اما چاره ای ندارند جز این که با خواست های ترامپ موافقت کنند.
برای آنی تصور کنیم که در صورت تغییر نکردن خواست های ترامپ، خامنه ای و بخشی از سران سپاه با خواست های وی مخالفت کنند. و نیز تصور کنیم که خامنه ای و سران سپاه برای حفظ برنامه ی صلح آمیز هسته ای، حملات امپریالیسم آمریکا و دولت صهیونیستی اسرائیل را نیز به جان خریده اند. پس از آن چه پیش می آید؟ نه تنها به احتمال زیاد این تاسیسات به شکلی قهرآمیز و با تخریب، عملا برچیده خواهد شد - و این امر برای دولت آمریکا و اسرائیل هزینه ای در افکار عمومی جهان نیز نخواهد داشت زیرا حکومت ولایت فقیه جایگاهی در افکار عمومی جهان ندارد- بلکه در چنان شرایطی امکان شدت یافتن جنبش توده ها بسیار بیشتر از زمانی خواهد بود که جمهوری اسلامی و سران سپاه خواست های ترامپ را بپذیرند. در عین حال پس از تخریب نیز خامنه ای و سران سپاه نه تنها نمی توانند و نیرویش را ندارند که پاسخ حملات آمریکا و اسرائیل را بدهند - در صورتی که پاسخ جدی ای بدهند وضع شان پس از آن بسیار بدتر خواهد شد - بلکه ناچارند دوباره و این بار از موضعی ضعیف تر از پیش، پشت میز مذاکره بنشینند و عقب نشینی های بیشتری کرده و امتیازات بازهم بیشتری بدهند.
بر مبنای این دورنما می توان گفت که وضع کنونی به گونه ای است که خامنه ای و سپاه ناچارند موافقت کنند و در عین حال از دولت ترامپ بخواهند فکری برای آبروی نداشته ی آنها در داخل و میان توده ها بکند. اگر قرار باشد ترامپ و دولت اش حتی اجازه غنی سازی 65/3 را ندهد و اصرار داشته و پیگیر باشد که کل برنامه ی هسته ای جمهوری اسلامی برچیده شود، پس خامنه ای و سران سپاه که این همه خرج کردند و توده ها را زیر شدیدتر فشارها قرار دادند، چه پاسخی دارند که به آنها بدهند. توده هایی که اینک می پرسند نتیجه ی این خرج ها چه شد؟
از این رو مساله ی خامنه ای و سران سپاه نه حتی جمع کردن بساط هسته ای جدا از خرج ها و سود بری در آینده از این برنامه، بلکه ترس از عواقب آن و بازخواست توده ها و جنبش آنهاست که در حال حاضر مهم ترین تهدید کننده ی بقای حکومت است.
امپریالیسم آمریکا و مساله ی ضعیف شدن خامنه ای و سپاه
باید در نظر داشت که این گونه به نظر نمی رسد که دولت ترامپ بخواهد خامنه ای و سران سپاه را به سوی پرتگاه هل دهد و شرایطی برای آنها به وجود آورد که در داخل موجب برآمدن جنبش ها و خیزش های تازه شده و در معرض خطر سرنگونی قرار گیرند؛ زیرا چنین نتیجه ای نیز به نفع اش نیست. از این رو به نظر می رسد که دولت مزبور ضمن تداوم این فشارها، التماس های خامنه ای و سران سپاه را در نظر خواهد داشت و پس از رسیدن به خواست ها که هنوز احتمال آن هست که با مصالحه هایی با جمهوری اسلامی سبک تر شوند، شرایطی برای این حاکمان به وجود خواهد آورد تا بتوانند به بقای خود ادامه دهند.
جز این ها، اخبار حاکی از آن است که مذاکرات برای ادامه ی بررسی مسائل فنی نیز ادامه یابد. امر اخیر بیشتر نشانگر آن است که علیرغم کش و قوس ها این مذاکرات از نتایج مورد نظر ترامپ و دولت آمریکا نیز گذشته و کار به بررسی جزییات و چگونگی انجام توافقات کشیده شده است.
دعوای دو طرف
دعوای دو طرف که منجر به افت و خیزهایی در مذاکرات شده است این است که خواست های دولت آمریکا - حداقل آنچه در سطح و آشکارا دیده می شود - این است که غنی سازی نه تنها بالای 60 درصد اورانیوم، بلکه کلا متوقف شود و تمامی برنامه ی هسته ای جمهوری اسلامی کنار گذاشته شده و تاسیسات نظنز و فردو و اصفهان برچیده شوند. در مقابل سران جمهو ری اسلامی و از جمله پزشکیان رئیس جمهور بر ادامه ی برنامه ی صلح آمیز هسته ای تاکید کرده اند و آن را همچنان حق خود دانسته اند.
تغییراتی در خواست های دولت ترامپ از جمهوری اسلامی
امید طرف جمهوری اسلامی آن بوده - و احتمالا هست - که دولت آمریکا با ادامه برنامه ی هسته ای و غنی سازی67/3 اورانیوم موافقت کند( این در برجام قید شده است که جمهوری اسلامی حق غنی سازی تا 65/3 را دارد) که به نظر می رسد دولت ترامپ در آغاز با آن موافقت داشته است و مذاکرات دور نخست بیشتر بر مبنای آن پیش رفته است. اما پس از آن به دلیل بروز تضادها درون دولت ترامپ و رو آمدن نظرات جناح تندروتر، این سیاست تا حدودی تغییر کرده است و آمریکا خواست پایان دادن به برنامه ی هسته ای ایران را پیش گذاشته است. گفتنی است که دو جناحی که در دولت ترامپ در مورد چگونگی سیاست آمریکا در قبال ایران شکل گرفته اند، یکی به رهبری جی دی ونس معاون رئیس جمهور است و استیو ویتکاف و پیت هگزت وزیر دفاع مهم ترین عناصر آن هستند. این ها خواهان حل اختلافات از طریق دیپلماسی و مذاکره و دادن امتیازاتی به جمهوری اسلامی می باشند. جناح دیگر که مایک والتز مشاور امنیت ملی و مارکو روبیو وزیر امور خارجه سران اصلی آن هستند معتقدند آمریکا که به جمهوری اسلامی اعتمادی نیست و آمریکا نباید هیچ امتیازی بدهد و باید بخواهد که کل برنامه ی هسته ای ایران جمع شود.
به هر حال به نظر می رسد که تغییرات در دیدگاه های دولت ترامپ و تا حدودی رو آمدن نظرات جناح مایک والتز و مارکو روبیو و احتمالا دیدن شرایط ضعیف و عقب نشینی های خامنه ای در مذاکرات، منجر به این شده که دولت ترامپ پا پیش گذاشته و خواست برچیدن بساط سانترفیوژها و کلا برنامه ی هسته ای را طرح کند.
خامنه ای در شرایطی نیست که تعیین کند چه می خواهد!
آن چه به نظر می رسد این است که خامنه ای و شرکای پاسدار و کلا هیئت حاکمه ایران در شرایطی نیستند که بگویند چه می خواهند، جز این که هر امتیازی آمریکا خواست بدهند تا دولت آمریکا و نیز دولت های امپریالیست متحد اروپای غربی، تحریم ها را لغو کرده و روابط عادی با آنها برقرار کرده و تلاش کنند اقتصاد ایران را روی غلتک بیندازند؛ یعنی به مانند آنچه پس از توافقنامه ی برجام تا زمان مخالفت ترامپ با برجام و خروج آمریکا از آن دیده شد.
از این رو، به نظر می رسد که کار مذاکره با همه ی افت و خیزها که ناشی از تضادهای بین جناح های درون جمهوری اسلامی و نیز جناح های درون دولت ترامپ است ادامه یابد. در واقع خامنه ای و سران سپاه گرچه تلاش می کنند سیاست ها و تاکتیک های گوناگونی برای حفظ موقعیت کنونی خود به کار برند، اما چاره ای ندارند جز این که با خواست های ترامپ موافقت کنند.
برای آنی تصور کنیم که در صورت تغییر نکردن خواست های ترامپ، خامنه ای و بخشی از سران سپاه با خواست های وی مخالفت کنند. و نیز تصور کنیم که خامنه ای و سران سپاه برای حفظ برنامه ی صلح آمیز هسته ای، حملات امپریالیسم آمریکا و دولت صهیونیستی اسرائیل را نیز به جان خریده اند. پس از آن چه پیش می آید؟ نه تنها به احتمال زیاد این تاسیسات به شکلی قهرآمیز و با تخریب، عملا برچیده خواهد شد - و این امر برای دولت آمریکا و اسرائیل هزینه ای در افکار عمومی جهان نیز نخواهد داشت زیرا حکومت ولایت فقیه جایگاهی در افکار عمومی جهان ندارد- بلکه در چنان شرایطی امکان شدت یافتن جنبش توده ها بسیار بیشتر از زمانی خواهد بود که جمهوری اسلامی و سران سپاه خواست های ترامپ را بپذیرند. در عین حال پس از تخریب نیز خامنه ای و سران سپاه نه تنها نمی توانند و نیرویش را ندارند که پاسخ حملات آمریکا و اسرائیل را بدهند - در صورتی که پاسخ جدی ای بدهند وضع شان پس از آن بسیار بدتر خواهد شد - بلکه ناچارند دوباره و این بار از موضعی ضعیف تر از پیش، پشت میز مذاکره بنشینند و عقب نشینی های بیشتری کرده و امتیازات بازهم بیشتری بدهند.
بر مبنای این دورنما می توان گفت که وضع کنونی به گونه ای است که خامنه ای و سپاه ناچارند موافقت کنند و در عین حال از دولت ترامپ بخواهند فکری برای آبروی نداشته ی آنها در داخل و میان توده ها بکند. اگر قرار باشد ترامپ و دولت اش حتی اجازه غنی سازی 65/3 را ندهد و اصرار داشته و پیگیر باشد که کل برنامه ی هسته ای جمهوری اسلامی برچیده شود، پس خامنه ای و سران سپاه که این همه خرج کردند و توده ها را زیر شدیدتر فشارها قرار دادند، چه پاسخی دارند که به آنها بدهند. توده هایی که اینک می پرسند نتیجه ی این خرج ها چه شد؟
از این رو مساله ی خامنه ای و سران سپاه نه حتی جمع کردن بساط هسته ای جدا از خرج ها و سود بری در آینده از این برنامه، بلکه ترس از عواقب آن و بازخواست توده ها و جنبش آنهاست که در حال حاضر مهم ترین تهدید کننده ی بقای حکومت است.
امپریالیسم آمریکا و مساله ی ضعیف شدن خامنه ای و سپاه
باید در نظر داشت که این گونه به نظر نمی رسد که دولت ترامپ بخواهد خامنه ای و سران سپاه را به سوی پرتگاه هل دهد و شرایطی برای آنها به وجود آورد که در داخل موجب برآمدن جنبش ها و خیزش های تازه شده و در معرض خطر سرنگونی قرار گیرند؛ زیرا چنین نتیجه ای نیز به نفع اش نیست. از این رو به نظر می رسد که دولت مزبور ضمن تداوم این فشارها، التماس های خامنه ای و سران سپاه را در نظر خواهد داشت و پس از رسیدن به خواست ها که هنوز احتمال آن هست که با مصالحه هایی با جمهوری اسلامی سبک تر شوند، شرایطی برای این حاکمان به وجود خواهد آورد تا بتوانند به بقای خود ادامه دهند.
گروه
مائوئیستی راه سرخ
ایران
22
اردیبهشت 1404
No comments:
Post a Comment