درباره ی عقب نشینی های تحمیل شده به حکومت در زمینه های
فرهنگی و سیاسی
و
عقب نشینی های با برنامه ی آن
تغییراتی را که در این دو عرصه پدید آمده است می توان از دو سو مورد بررسی قرارداد.
یک سوی، کارگران و کشاورزان و دیگر طبقات خلقی هستند. تاثیرات خیزش ژینا به روی این طبقات بسیار بوده است.
سوی دیگر حکام جمهوری اسلامی می باشند. تاثیرات این جنبش ها به روی حکام و به ویژه در زمینه ی ایجاد شکاف ها و محدود شدن باندهای متحجر و پذیرش برخی عقب نشینی ها در این دو زمینه بوده است.
یک - تغییرات در عرصه ی فرهنگی
در میان تغییرات فرهنگی مهمی که می توان برشمرد نخست تغییر پوشش زنان در جامعه است. اوضاع در مقایسه با پیش از خیزش «زن، زندگی، آزادی» تا حدود زیادی دگرگون شده است. اکنون بخش هایی زیادی از دختران و زنان پوشش خود را آن گونه که مایل هستند انتخاب می کرده و آنچه می خواهند به زور به حکومت تحمیل می کنند.
حکومت ولایت فقیه نیز که با «لایحه ی عفاف و حجاب» و تصویب نماینده گان خامنه ای می خواست آب رفته را به جوی بازگرداند اکنون با مصوبه ی شورای امنیت ملی به مجلس دستور داده است که لایحه ی مزبور را مسکوت گذارد.
این که بخش هایی از حکومت تصور کنند که می توانند آنچه را که به وجود آمده در شرایط عقب نشینی جنبش توده ها به عقب بازگردانند، تصوری واهی است.
پس از عقب نشینی نسبی خیزش ژینا که عمدتا عقب نشینی از شورش های خیابانی به آن شکل بود، تا زمان معینی این امکان وجود داشت که وضع تا حدودی به عقب بازگردانده شود و تمامی تلاش های حکومت از جمله انتخاب مزدور جانی بهرام رادان و شاخ و شانه کشیدن های وی برای زنان و توده ها و به راه انداختن دسته های حجاب بان و گشت و غیره در جهت بازگرداندن وضع به عقب بود؛ اما ایستاده گی روزمره و مداوم زنان و دختران و همچنین هزینه های فراوان و مهم تر از همه جان باختن چند دختر نوجوان در دوران پس از خیزش ژینا و خشم توده ها که نشان هر آن فوران کردن داشت، وضعی به وجود آورد که حکومت مجبور به تمکین و پذیرش عقب نشینی شد. به این ترتیب تا حدود زیادی و در محدوده ی معینی، قانون حجاب اجباری مغلوب مبارزه ی دختران و زنان گردید.
می توان این گونه گفت که در حالی که به دلیل شکل های وحشیانه و کثیف و خونین سرکوب، خیزش ژینا از درگیری ها و زد و خوردهای خیابانی عقب نشینی کرد اما پس از آن پیشروی خیابانی به شکلی دیگر و در قاموس جنبش زنان با پوشش آزاد ظاهر گشته و ادامه یافت. در هر دو شکل خود، خیزش، تعرضی بود. در شکل اول تعرض به شکل زد و خورد و حمله به عوامل و نیروها و نهادها حکومت و در عین حال تغییرات فرهنگی بسیار در صفوف دختران و زنان و در پی آنان جامعه بود و در دومی که تداوم حمله به قوانینی بود که حکومت وضع کرده بود دختران و زنان با پوشش خویش خیزش بزرگ را نیمه کاره نگذاشته و آن را به برخی از خواست های مهم اش رساندند.
تهاجم فرهنگی مزبور و بی اهمیتی کردن نسبت به قوانین ارتجاعی حاکم و رویگردانی از آنها و همچنین برپایی عناصر نوین خیزش« زن، زندگی، آزادی» جدا از عرصه های فرهنگی مانند آداب و سنن گذشته و سوگ ها و شادی ها و... بخشی از مهم ترین تاثیرات خود را به روی وضع هنری کشور گذاشت. پس از خیزش ژینا یک هنر زیرزمینی( یا هنر بدون مجوز ارشاد و به اصطلاح غیرقانونی) و به ویژه در حوزه ی تولید فیلم شکل گرفت. در زمینه ی تولید سینمایی، در فیلم هایی که ساخته شد مضامین تازه و ممنوعه طرح شد و دختران و زنان بی حجاب ظاهر گشتند. در حالی که نمایش عمومی این گونه فیلم ها ممنوع بود، اما نمایش غیرقانونی آنها در فضای مجازی، مورد استقبال توده ها قرار گرفت. در عین حال این فیلم ها در جشنواره های مهم خارجی به نمایش در آمدند و برخی از آنها مانند یک تصادف ساده ساخته ی جعفر پناهی فیلمساز مبارز جایزه نیز گرفتند.
همچنین این سینمای زیرزمینی و غیر قانونی تاثیرات خود را تا حدودی و در برخی زمینه ها به روی سینمای قانونی گذاشت. برای نمونه اجازه ی شرکت در فستیوال به فیلمی که با اجازه ی دستگاه های حکومتی ساخته شد دادند و به دنبال آن در فستیوال کان بازیگران زن فیلم اجازه یافتند که اشکال خشک و رسمی حجاب را کنار گذاشته و در لباس ها و حجاب هایی که دیگر سنتی نمی نمود، در انظار ظاهر گردند. این ها از یک سو بر پیشرفت جنبش توده ها و فضایی که این پیشرفت ایجاد کرده است متکی بود و از سوی دیگر بر عقب نشینی هایی که حکومت مجبور شد به آنها تن دهد.
باید اشاره کرد که عقب نشینی های حکومت در حالی که تا حدود زیادی اجباری و در نتیجه ی جنبش ها و شورش های پی در پی توده ها و گام های غول آسا به پیش بود اما به دلیل این که حکومت یکدست نبوده و دارای جناح ها و باندهایی بود- کل اصلاح طلبان حکومتی به همراه بخش های روز به روز بیشتری از باندهای اصول گرا که از خامنه ای با این پشتک واروهای پی در پی مواضع اش ناامید شده و تداوم تسلط وی را بر کشور به ضرر منافع بخش زیادی از طبقه ی حاکم می بینند - که چندان با تداوم حجاب اجباری و برخی فشارها در این زمینه و یا سخت گیری های بیش از حد در زمینه ی محتوی فیلم ها و به طور کلی سانسور آثار هنری( ادبی و اجتماعی) و ... موافق نبودند، با فشار از درون برای عقب نشینی های آگاهانه توام گردید.
در کل، فشار از بیرون و به وسیله ی توده ها به خامنه ای و سران سپاه و کلا هسته ی سخت و متحجر و منجمد قدرت با فشار از درون حکومت به همین بخش ها موجب شد که این عقب نشینی صرفا اجبارانه و واکنشی نباشد و تا حدودی آگاهانه و با برنامه و برای کنترل اوضاع تغییرات به وسیله ی حکومتگران گردد. از دیدگاه این جناح ها با عقب نشینی های آگاهانه می شد که امواج مبارزات توده ای و فشارها و تغییرات ناشی از آن را کنترل کرده و در مجراهایی انداخت که ضربه ای به بنیان و تداوم حکومت ولایت فقیه وارد نکند.
اختلاف میان رادیکال ها و محافظه کاران در عرصه ی فرهنگی
جدا از این، جنبش مهسا موجب یک خط و مرز و یا خط کشی بین رادیکال های خیزش نوین فرهنگی و آنها که به دلیل کارهای گذشته خویش در نظرگاه توده ها صادق اما تا حدودی محتاط و یا محافظه کار بودند گردید. در هنر نمایشی و به ویژه در سینما این امر محسوس تر و چشمگیرتر از دیگر عرصه ها بود.
اکنون در این حوزه سه دسته وجود دارند. دسته ی نخست اساسا حکومتی هستند که تمامی شریان های اصلی فرهنگ و رسانه ها را در دست دارند. در کنار آنها برخی« هنرمندان» خود فروخته و یا تمکین کرده به حکومت قرار دارند. دسته ی اخیر دنبال پول و شهرت و تجملات بوده و چیز دیگری برایشان اهمیت ندارد. اینها به یاری دسته ی نخست، سینما و تلویزیون را قرق کرده و همواره همان هستند که بودند و تغییر نکرده اند.
برخی دیگر حکومتی نیستند و می خواهند با طبقات ضد حکومتی، برخی با لایه های طبقات متوسط و میانی و برخی دیگر با توده های زحمتکش و ستمدیده باشند اما فکر می کنند چنانچه به قواعد جاری حکومت پایبند نباشند، نمی توانند کار خود را تداوم بخشند. یا باید به زندان بروند و یا شغل شان را تغییر دهند و یا خانه نشین شوند و یا به خارج کشور بروند.
این گروه فکر می کنند که برای تداوم کار فرهنگی خود( که از نظر اینان بالاخره نقشی در بر انگیختن اندیشه و تفکر برخی از طبقات و لایه های مورد علاقه شان دارد)، فعالیت کردن با در نظرداشت برخی محدودیت های حکومت و دایره ی حرکتی که حکومت ایجاد کرده است و به اصطلاح با حکومت و استبداد کنار آمدن، بهتر از گزینه های مزبور است. شعار این دسته ها در زمینه ی ابراز دیدگاه ها و باورها به طور آشکار نیست و در این زمینه تا حدودی از سیاست« آسته برو آسته بیا که گربه شاخت نزنه» پیروی می کنند.
جز هنرمندانی که در عرصه های هنری کار می کنند برخی از افرادی و دسته هایی که در برخی مجلات هنری ای کار می کنند که سالیان سال است منتشر می شوند و هیچ گاه توقیف نشده و کسی هم آنچنان به آنها نگفته بالای چشمتان ابرو است از این گونه ی دوم آنها هستند. این ها عموما از نظر سیاسی محافظه کارند و بیشترشان صرفا علاقه به کار خود(«عشق به هنر») داشته و مایل نیستند که خللی در کارشان ایجاد گردد. دو دسته ی اخیر تا حدودی یکدیگر را عملا تکمیل می کنند.
دسته ی سوم آنهاهستند که که پشت به قوانین کردند و معیارهای تازه پدیدآمده ی خیزش ژینا( به معنای معیارهای غیرحکومتی خیزش ژینا) را حاکم کردند. اینها که می توان رادیکال ها خطاب شان کرد، سانسور را در نظر نمی گیرند و رفتن به وزارت ارشاد و گرفتن مجوز را به هیچ گرفته اند. آثارهنری خود را بر طبق اندیشه ها و باورهای خود می سازند و آشکارا خواه در مورد مسائل سیاسی و خواه در هنر خویش موضع می گیرند و در آثارشان بیشتر قواعد ممنوعه و از جمله حجاب اجباری را لغو می کنند.
این وضعیت موجب کشاکش و بحث و جدل ها میان این دو گروه اخیر شده است.
شیوه ی درست برخورد رایکال ها به محافظه کاران در عرصه ی فرهنگی
پرسش های مهم پدیدآمده که پیرامون چگونگی فعالیت هنرمندان پس از خیزش ژینا است این هاست:
آیا در زمانی که دختران و زنان قوانین حکومتی را به هیچ می گیرند و هزار خطر را به جان می خرند و حتی از جان شان مایه می گذارند و بی حجاب به خیابان می آیند درست است که فیلمسازان بخواهند در چارچوب قوانین حکومتی و سانسور موجود فیلم بسازند و در آنها زنان را با حجاب نشان دهند و یا به جنبش جاری که روز به روز ژرف تر می شود نپردازند؟
آیا درست است که هنرمندان زن در حالی که بسیاری زنان و از جمله برخی از هنرمندان زن به دلیل مبارزات خود علیه وضع موجود زیر شکنجه اند و یا به زندان های طولانی محکوم شده اند و یا مجبور شده اند قید کار در سینما را بزنند و نیز بخش هایی از هنرمندان زن به پشتیبانی از مبارزات جنبش های جاری مداوما سخنرانی می کنند و در داخل کشور و در معابر و مراسم و یا در فستیوال های بین المللی بی حجاب ظاهر می شوند و بخشا نظرات خود را علیه حکومت به طور آشکارا بیان می کنند و عواقب آن را به جان می خرند، برخی دیگر در حالی که اعتقادی به حجاب ندارند با حجاب حتی نصف و نیمه ظاهر شوند و به نوعی به خیزش ژینا دهن کجی و یا پشت کنند؟
این پرسش ها انگیزنده بحث ها و جدل های فراوان در میان پیشروان و توده ها گردیده است. به نظر ما طبعا حق با رادیکال هاست و آنها پیشروان چنبش در زمینه ی هنر و مطبوعات و نشر کتاب هستند، اما درست است که برخوردها به جریان نیمه محافظه کار- بسته به فرد و یا گروه مورد نظر - برخورد انتقادی دوستانه توام با حد نگه داری باشد و نه برخوردی افشا کننده و طرد کننده.
نمی توان از همه انتظار داشت که رادیکال و یا انقلابی باشند. امر انتقاد موحب می شود که جنبش بتواند به روی خط محافظه کارانی که صادق اند و قصدشان خدمت به توده هاست تاثیر گذارده و در عین حال خصال رادیکال خود را همه جانبه تر و دقیق تر و ژرف تر سازد. امر حد نگه داری در برخورد به دسته های محافظه کار موجب می شود که به آنها فرصت داده میشود که بهتر بیندیشند و به طرف گروه های مرید حکومت سوق داده نشوند. همچنین اتحاد با آنها موجب نیرومندی این جریان علیه جریان فاسد حکومتی و یا فرصت طلب در هنر و فرهنگ گردد و جریان مزبور را که همراه حکومت و عمده تر است، منزوی کند.
شکی نیست که دشمن عمده خود حکومتیان و هنرمندانی هستند که بلندگوی حکومت هستند و نه حتی دسته هایی که تنها به فکر خودشان و پول و شهرت و تجملات و فخرفروشی هستند. سیاست ما در مورد این دسته ها در بهترین حالت باید تغییر آنها به نفع محافظه کاران و در بدترین حالت منزوی کردن باشد و نه تبدیل شان به بلندگوی رژیم.
دو - تغییرات در عرصه ی سیاسی
تغییرات در جامعه و در شرایط توده ها و پیشروان و امکان تبدیل جنبش های جاری به جنیش هایی همه جانبه تر، دامنه دارتر، شدیدتر و رادیکاتر علیه حکام منجر به عقب نشینی هایی در زمینه ی سیاسی از سوی حکومت گردیده است. اینجا نیز عقب نشینی از یک سو اجباری و در نتیجه ی فشار جنبش و از سوی دیگر آگاهانه و بر مبنای نقشه و برای کنترل و به مجرای دلخواه انداختن مسیر مبارزات است. اینجا نیز تاثیر اصلاح طلبان حکومتی و اصول گرایان به اصطلاح میانه به روی هسته ی سخت قدرت و تلاش برای محدود کردن خامنه ای و باندهای متحجر در دفتر رهبری و سپاه و سازمان های اطلاعاتی و امنیتی نقش مهمی دارند.
اکنون وضع به گونه ای گردیده که برخی از مخالفین لیبرال و یا دمکرات حکومت آزادانه تر از گذشته حرف می زنند و از حکومت و خامنه ای انتقاد می کنند و حتی راسا خواهان استعفای وی می شوند و یا برنامه های تلویزیونی آزاد در مورد موضوعات تا پیش از این ممنوعه تهیه می کنند. این که لیبرال ها و نیمه دموکرات هایی مانند حاتم قادری و یا مصطفی مهر آیین و صدیقه ی وسمقی و ... رک و صریح از استعفای خامنه ای حرف می زنند - حرف ها و درخواست هایی که یک دهه پیش تحمل نمی شد و 14نفر به دلیل درخواست هایی مانند اینها از خامنه ای برای اصلاح نظام به زندان افتادند - و دستگاه های اطلاعاتی کار آنچنانی با آنها ندارند، نشانگر تجدید نظرهایی در سیاست های پیشین حکومت است.
همچنین در مطبوعات شاهد آنیم که یک بازی موش و گربه بین خبرنگاران روزنامه ها و حکومت در گرفته است. این بازی در گذشته و از زمان آزادی نسبی مطبوعات در دوران پس از دوم خرداد نیز وجود داشته و گاه در دوره های انتخابات ریاست جمهوری و یا مجلس بروز می کرد، اما اکنون شدیدتر شده و در موارد بسیاری به خط قرمزها گسترش یافته است. وضع به گونه ای است که خبرنگاران امروز در مورد اخبار مذاکرات و مواضع جمهوری اسلامی نوشته و صحبت هایی در این مورد که سران جمهوری اسلامی درخواست ترامپ را پذیرفته اند به میان می کشند و همچنین نظر خودشان را که عموما خواست عقب نشینی حکومت و پذیرش درخواست های آمریکاست بیان می کنند؛ و فردا که ارگان های حکومتی تذکر دادند که خبرهای مذاکرات را از منابع خارجی نقل نکنید و جز مواضع رسمی چیزی ننویسید، عقب نشینی کرده و سکوت اختیار می کنند و پس فردا دوباره با رو آمدن رویدادی دیگر همین رویه را در پیش می گیرند. این روش حکومتیان را خسته و فرسوده کرده و در کل به به عقب نشینی هایی وادار کرده است.
می توانیم این فضا را گونه ای پا گذاشتن به حال و هوای دوره ی پیش از انقلاب 57 دانسته و آن را با سیاست های شاه در مورد «باز کردن فضای سیاسی»( که عموما شامل لیبرال ها و تودهای ها می شد) مقایسه کنیم.
فضای مورد بحث البته تنها برای لایه هایی از مخالفین باز می شود که در دهه های اخیر مخالفین محافظه کار و اصلاح طلب حکومت بوده اند. این دسته ها به اصطلاح خودشان گذار طلب از طریق تغییرات مسالمت آمیز هستند و اعتراض ها و مخالفت هاشان با حکومت خامنه ای و جمهوری اسلامی از این حدود فراتر نمی رود. البته تفاوت این ها با اصطلاح طلبان حکومتی روشن است. اصلاح طلبان حکومتی طرفدار بقای حکومت جمهوری اسلامی هستند و حتی بخشی از آنها می خواهند ولایت فقیه را همچون یک موقعیت تشریفاتی حفظ کنند اما این گروه ها مخالف ولایت فقیه بوده و رادیکال هاشان هوادار یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی هستند.
هرمز
دامان
نیمه
ی نخست خرداد 1404
No comments:
Post a Comment