بخش دوم - راه های تصرف قدرت سیاسی و شرایط ایران
یک- دموکراسی بورژوایی و دیدگاه رویزیونیستی فعالیت سیاسی مسالمت آمیز به عنوان شکل مطلق فعالیت
مساله نخست رشد سرمایه داری، بروز انقلاب های بورژوایی و همپایه ی آن برقراری دموکراسی بورژوایی است.
نگاهی به تاریخ رشد سرمایه داری صنعتی در کشورهای اروپایی نشان می دهد که پس از پیروزی انقلاب های بورژوایی، یک سلسله دموکراسی های بورژوایی در کشورهایی که در آنها انقلاب شده بود برقرار گردید. انگلستان و فرانسه و آلمان کشورهایی بودند که در آنها این دموکراسی بورژوایی در قرن نوزدهم به کمال رسید. در این گونه کشورها به دلیل وجود آزادی های بورژوایی امکان فعالیت سیاسی به عنوان شکل عمده ی فعالیت احزاب کمونیست که آن زمان با نام سوسیال دموکرات و یا سوسیالیست فعالیت می کردند، موجود بود و برخی از احزاب همچون جزب سوسیال دموکرات آلمان از اواخر قرن نوزده هم تا پیش از جنگ جهانی نخست، توانستند الگوهایی از چگونگی فعالیت در این گونه دموکراسی ها و استفاده از پارلمان را برای کمونیست ها ایجاد کنند.
حال بر مبنای همین فرایند تاریخی که در کشورهای اروپای غربی وقوع یافته است رویزیونیست ها و ترتسکیست ها چنین نتیجه گیری می کنند که رشد سرمایه داری و جایگزینی آن به جای فئودالیسم مساوی است با جایگزینی فعالیت سیاسی به جای هر نوع فعالیت دیگر.
و می دانیم برای رویزیونیست ها مساله ی عمده و غیر عمده وجود ندارد و تنها شکل فعالیت سیاسی، فعالیت مطلقا مسالمت آمیز و پارلمانی است . برای این دسته ها به گفته ی مارکس آغل پارلمان بورژوازی یک وسیله نیست که احزاب کمونیست باید از آن در چارچوب عمده بودن فعالیت سیاسی به عنوان تریبونی برای افشاگری و تبلیغ و آگاهی بخشیدن به طبقه ی کارگر و توده ها و یاری به سازمان دادن آنها استفاده کنند، و این طبقه را برای قیام مسلحانه و انقلاب و جنگ داخلی محتوم آماده کنند، بلکه تماما هدف است.
در واقع مبارزه ی پارلمانی و بدست آوردن اکثریت و در دست گرفتن دولت تمامی برنامه ی رویزیونیست هاست و آنها البته در بدست آوردن پست و مقام در دولت های بورژوایی و حتی به دست گرفتن دولت موفق هم بودند( مثلا در همان اواخر سده ی بیستم در فرانسه به وسیله حزب سوسیالیست فرانسه که دیگر تغییر ماهیت داده بود) اما نه به عنوان کمونیست و انقلابی بلکه همچون رویزیونیست و به عنوان«سوسیالیست» و «سوسیال دموکرات»( و منطبق با نام های امروزی آنها و احزابی مانند «حزب سوسیالیست فرانسه» و «حزب سوسیال دموکرات آلمان») که بدل رویزیونیستی کمونیست ها و احزاب نام برده بودند. چنان که می دانیم در سده ی نوزدهم و دو دهه ی نخست سده ی بیستم احزاب کمونیست نام سوسیال دمکرات و یا سوسیالیست داشتند.
به طور کلی حضرات رویزیونیست و ترتسکیست به گونه ای صحبت می کنند که انگار قرار است که طبقه ی کارگر در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی از راه مسالمت آمیز قدرت سیاسی را به دست آورد و نه از طریق جنگ داخلی. اکنون دیگر از نظر برخی از اینان به ویژه ترتسکیست ها جنگ و سلاح علامت روستایی و سنتی بودن و عقب مانده گی است.
از سوی دیگر امر باور به فعالیت مطلقا سیاسی در دموکراسی های بورژوایی کشورهای امپریالیستی، با درهم کردن سرمایه داری صنعتی خودرو و کلاسیک با سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور تحمیل شده به وسیله ی امپریالیست ها که ساخت افتصادی کشورهای زیرسلطه را تشکیل می دهد و جا زدن دومی به جای اولی زیر نام «سرمایه داری» صورت می گیرد.
روشن است که این یک انحراف رویزیونیستی و ترتسکیستی است، زیرا در کشورهایی زیرسلطه مانند ایران جز در مقاطع انقلاب ها و یا گشایش هایی که نتیحه ی شرایط داخلی و یا بین المللی بوده است، نه تنها رشد سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور موجب باز شدن فضا و برقراری دموکراسی بورژوایی نشده بلکه در مجموع و در بیشتر کشورهای زیرسلطه موجب برقراری استبداد چغرتر و سرکوبی همه جانبه تری شده است و آنجا هم که به اصطلاح دموکراسی برقرار گردیده یک شبه دموکراسی فریبنده به جای دموکراسی بورژوایی دوره ی رقابت آزاد به مردم قالب شده است.
جدا از این می توان به نقش امپریالیست های انگلستان و آمریکا و فرانسه و سوسیال امپریالیسم شوروی(اکنون امپریالیسم روسیه) و دیگر قدرت های امپریالیستی در برقراری حکومت های استبدادی و تداوم آنها اشاره کرد.
این دو وجه یعنی شکل خاص سرمایه داری در کشورهای زیر سلطه و نیز حاکمیت امپریالیست ها بر آن مهم ترین وجوهی بوده اند- جدا از مساله ی دهقانی که خود یک مساله ی بارز بود و اکنون در بخشی از کشورهای زیرسلطه به شکل پیشین خود وجود ندارد - که تفاوت های اساسی بین کشورهای زیرسلطه را با کشورهای سرمایه داری صنعتی سده ی نوزدهم و بیستم رقم زده اند.
به این ترتیب مساله اولا بر سر فعالیت سیاسی به عنوان شکل عمده ی فعالیت انقلابی در صورتی که واقعا شرایط آن وجود داشته باشد نیست و هر حزب کمونیست انقلابی می تواند درصورت وجود دموکراسی بورژوایی و آزادی های سیاسی و امکان فعالیت قانونی شکل سیاسی را شکل عمده و شکل نظامی را شکل غیرعمده فعالیت خود کند، بلکه بر سر نفس پذیرش قهر انقلابی و استراتژی تصرف قدرت سیاسی از طریق قهرانقلابی است؛
و دوما سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور با سرمایه داری صنعتی کلاسیک و استبداد حاکم با دموکراسی بورژوایی مورد بحث در دوره ای از تاریخ سرمایه داری تفاوت اساسی دارد و در این گونه سرمایه داری به دلیل خصال ویژه ی آن و برقراری سلطه ی امپریالیسم اساسا امکان به وجود آمدن دموکراسی بورژوایی و استفاده ی احزاب کمونیست انقلابی از آن وجود ندارد. کشورهای کره جنوبی و ترکیه و نیز برخی از کشورهای آمریکای جنوبی( برای نمونه به پرو در زمان ریاست جمهوری آلن گارسیا توجه کنیم) و مرکزی همچون نمونه های مهمی پیش روی ما هستند.(1)
حال می بینیم وضع به گونه ای شده که احزاب و سازمان های مخالف جمهوری اسلامی که داعیه ی چپ دارند بدون اینکه قانونی باشند و سر سوزنی اجازه ی فعالیت سیاسی در داخل داشته باشند هوار مبارزه مسالمت آمیز سر می دهند گویی در کشور نه حکومت ولایت فقیه و استبداد دینی بلکه دموکراسی بورژوایی برقرار است.( به این مساله در بخش بعدی برمی گردیم)
سه- مبارزه ی نظامی در کشورهای سرمایه داری
نکته ی دیگر به مساله ی وجود شکل مبارزه ی نظامی در این کشورها بر می گردد. چنان که در بخش پیشین اشاره کردیم حضرات رشد سرمایه داری و افزایش شهرها و کمیت طبقه ی کارگر را نشانگر ضرورت تغییر در مبارزه ی نظامی به مبارزه ی مطلقا سیاسی( البته با دیدگاه های خاص رویزیونیستی و ترتسکیستی) می بینند. اما تاریخ کشورهای اروپایی نشان می دهد که گسترش سرمایه داری و شهرها و طبقه ی کارگر نفی شکل مبارزه ی نظامی به عنوان شکل عمده ی مبارزه را در هر شرایطی به همراه ندارد.
برای نمونه مبارزه در اسپانیا در دوره معینی در همین قرن بیستم نظامی بود و جنگ داخلی گسترده ای 1939- 1936 در این کشور پس از انقلاب 1931به وجود آمد، حال آن که اسپانیا درآن دوران علیرغم وجود دو طبقه ی مالکین و دهقانان، در مجموع کشور سرمایه داری صنعتی و مستقل و خودش یک پا امپریالیسم و استعمارگر بود.
همچنین در جنگ جهانی دوم در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی( ایتالیا و فرانسه شاید شاخص ترین باشند) برای مدت 6 سال گروه های پارتیزانی مشغول مبارزه ی نظامی با اشغالگران فاشیست و خیانتکاران داخلی بودند. در عین حال در کشورهای اروپای شرقی که همه سرمایه داری بودند گروه های پارتیزانی به وجود آمد که علیه اشغال کشورهاشان با نازی ها و ارتش آلمان هیتلری و دولت های مرتجع محلی به نبرد برخاستند.
در مورد ایرلند و ارتش آزادیبخش ایرلند نیز همین مساله پس از جنگ دوم جهانی- گرچه تاریخ مبارزات آزادیبخش خلق ایرلند به دهه های پیش از این جنگ برمی گردد- صدق می کند. ایرلند کشوری سرمایه داری بود و شهرها و طبقه ی کارگر در آن کمیت قابل ملاحظه ای داشتند اما برای مبارزه با تسلط انگلستان انقلابیون ایرلند دست به مبارزه ی نظامی گسترده ای زدند که برای دهه ها ادامه یافت.
در همین دوران گروه اتا را می بینیم که در باسک اسپانیا برای استقلال باسک دست به مبارزه ی نظامی آن هم در یک کشور امپریالیستی زد و برای مدت ها این مبارزه را ادامه داد.
و ما البته از مبارزات سازمان هایی صحبت می کنیم که متکی به توده ها بودند و نامی از سازمان های چپی که مبارزه ی مسلحانه ی انفرادی را پیشه کردند( ارتش سرخ ایتالیا، گروه بادرماینهوف آلمان و ارتش سرخ ژاپن) به میان نمی آوریم. تمام این مبارزات برای سال ها و دهه ها در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی رخ داد.
چهار- مساله رشد تکنولوژی اطلاعاتی و نظامی
گفته می شود( برخی از فسیل ها و مومیایی های خروشچفیست راه کارگری آشکارا می گویند) اکنون دیگر با رشد تکنولوژی و دستگاه های پیشرفته ی اطلاعاتی و نظامی(ماهواره ها، اینترنت، هوش مصنوعی، پهپادها و ریزپرنده ها) دیگر این گونه مبارزات مسلحانه امکان پذیر نیست و شکست آنها قطعی است. اما این حرف مفتی است. توانایی و کیفیت سازمانی و امکانات فنی و تکنیک های نیروهای کمونیست و انقلابی هر زمان و شرایط و هر کشوری را نه تنها نسبت به زمان ها و شرایط دیگر، بلکه نخست نسبت به زمان خودش می سنجند. در زمانی که ارتش جمهوریخواه ایرلند می جنگید امپریالیسم انگلستان یکی از پنج قدرت برتر جهان بود و صاحب تکنولوژی اطلاعاتی و آلات و ادوات نظامی بسیار پیشرفته ای بود، با این وجود ارتش جمهوریخواه ایرلند وضع خود را در مبارزه ارتقاء داده و برای دهه ها توانست با آن مبارزه ی نظامی کند و به آن ضربه وارد سازد و گیج و گنگ اش سازد.
هر پدیده ای ضد خود را نیز ایجاد می کند. پیشرفت های اطلاعاتی و تکامل تکنولوژی نظامی طبقات حاکم که از جمله در مبارزه علیه انقلابیون طبقه ی کارگر و خلق به کار می افتد و شکست های طبقه ی کارگر و انقلابیون و کسب تجربه در مبارزه به وسیله ی آنها، شرایط آشنایی با وضعیت تازه را به وجود می آورد و نیروهای انقلابی دیر یا زود به شیوه های مبارزه با این ابداعات دست خواهند یافت. و درعین حال- و این نکته ای بسیار مهم تر است- خود شیوه های نوینی در مبارزه خواهند آفرید. نیروی طبقه ی کارگر و خلق بی پایان است. در تحلیل نهایی این طبقات حاکم هستند که از طبقه ی کارگر و انقلابیون عقب خواهند افتاد. تاریخ مبارزات طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده جز این را نشان نمی دهد.
چینی ها، ویتنامی ها، لائوسی ها و کامبوجی ها و خلق ها و انقلابیون کشورهای افریقایی و آمریکای جنوبی و مرکزی با دست خالی برای دهه با امپریالیسم ژاپن، فرانسه و آمریکا جنگیدند که هر کدام غول های تکنولوژی اطلاعاتی و نظامی در زمان خودشان بودند. اما این مبارزین و خلق های ستمدیده به مرور راه های مبارزه با این غول ها را یاد گرفته و خود بسیاری راه ها و شیوه های مبارزه آفریدند که در عمل این غول را به عجز کشانید.
اکنون نیز چنان که دیده می شود اسرائیل و آمریکا که اوج تکنولوژی اطلاعاتی و نظامی هستند توان لازم را برای از پای درآوردن سریع و کامل نیرویی کوچک مانند حماس نداشته اند و این نیرو علیرغم ضربات هولناکی که به آن وارد شده و شکست های سنگینی که خورده است باز هم مقاومت می کند.
دیر یا زود انقلابیون پادزهر تکنولوژی های پیشرفته ی اطلاعاتی و نظامی جاری و نیز توان مقابله با آنها را خواهند یافت و خود را به آنها مسلح خواهند کرد. هر چه که امپریالیست ها و مرتجعین ابزار و ادوات جنگی خود را تکامل دهند در مقابل نیز توده ها و انقلابیون نیز شیوه ی مبارزه با آنها را فرا گرفته و تکنیک ها و شیوه های مبارزه ی خود را تکامل خواهند داد و افزون بر این بسیاری شیوه های نو خلق خواهند کرد. تاریخ این گونه پیش می رود و نه اینکه دستگاه های حاکم پیشرفت کنند و انقلابیون در عصر حجر باقی بمانند.
تازه، گذشته از این ها همه چیز تکنولوژی نیست. انسان مهم تر از تکنولوژی است. این انسان است که تکنولوژی رامی سازد و نه برعکس. و نیز امپریالیست ها و مرتجعین قدرت های پوشالی و دروغین و کهنه و رو به مرگ هستند و های و هوی شان زیاد و درون شان خالی است و در عین حال پشتیبانی توده ای ندارند، اما طبقه ی کارگر و توده ها همه چیز هستند. لنین در مورد پیروزی انقلاب اکتبر به این حقیقت اشاره کرد که اگر طبقه ی کارگر بین المللی از انقلاب اکتبر پشتیبانی نمی کرد مادر جنگ داخلی شکست می خوردیم. یک طبقه ی بین المللی در مقابل امپریالیسم و سرمایه داری بر می خیزد و می ایستد و نه صرفا طبقه ی کارگر یک کشور معین .
رویزیونیست ها وحشت زده گان از پیشرفت های تکنولوژیکی امپریالیست هستند که برای نفی مبارزه مسلحانه، پهپادها و ریزپرنده ها و هوش مصنوعی و غیره را پیش می کشند و تمامی این حقایق ساده را از نظر دور می دارند.
پنج- احزاب کمونیست و فعالیت های قانونی و غیرقانونی
نکته ی دیگر در مورد مبارزه ی سیاسی به عنوان شکل عمده ی مبارزه است. ممکن است کسی بگوید که کدام حکومت است که به کمونیست ها اجازه دهد تا با فعالیت سیاسی قانونی و آزاد خود طبقه ی کارگر را آگاه و متشکل و برای قیام مسلحانه آماده کنند.
البته هیچ حکومت مرتجع و یا حتی بورژوایی مترقی ای چنین اجازه ای را نخواهد داد اما باید توجه کرد که طبقه ی کارگر و کمونیست ها درون یک نظام سیاسی معین و مشخص تاریخی مبارزات خود را پیش می برند که به سبب مکانیزم های درونی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی اش ناچار است که زیر چتر دیکتاتوری طبقه ی حاکم که ردخور ندارد یا سطحی( حداکثر، میانه و حداقل) از دموکراسی بورژوایی را به رسمیت شناسد و یا به رسمیت نشناسد و یک استبداد سیاسی برقرار کند. کمونیست ها و طبقه ی کارگر بر مبنای سطح موجود دموکراسی و یا فقدان آن برنامه ی مبارزات خود را تنظیم می کنند. این فعالیت در هر حال دو وجه فعالیت مخفی که اساس است و فعالیت علنی را که عموما غیرعمده است دارد. در صورتی که آزادی های سیاسی به درجه ای باشد که برای حزب انقلابی کمونیست امکان آزادی قانونی و فعالیت علنی وجود داشته باشد و حزب بتواند از امکانات قانونی برای تبلیغ و ترویج و سازماندهی استفاده کند، فعالیت سیاسی به جهت عمده ی فعالیت حزب تبدیل خواهد شد و در غیر این صورت فعالیت نظامی جهت عمده خواهد گردید.
بنابراین مساله از یک سو این نیست که حکومت با وجود آگاهی از استراتژی یک حزب معین (مثلا حزب بلشویک) برای کسب قدرت سیاسی به وسیله ی قیام مسلحانه و به آماده گی سیاسی و تشکیلاتی رساندن طبقه ی کارگر و توده ها برای تحقق آن، به چنین حزبی امکان و آزادی فعالیت می دهد( این گونه آزادی ها چنان که گفتیم از یک سو محصول مبارزات طبقات خلقی به رهبری بورژوازی است و از سوی دیگر نیازهای ساخت اقتصادی جامعه و رقابت میان دسته های گوناگون سرمایه داران و یا در کنار آنها مثلا اشراف است)(2)، یعنی در واقع در شرایط معین اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تاریخی حکومت چاره ای ندارد جز این که این وضع را به وجود آورد و یا بپذیرد و شکل گرفتن چنین وضعیت هایی همچون ضرورت بروز می کنند و بنابراین در چنان شرایطی از عهده ی حکومت بیرون است که هر وضعی که دل اش می خواهد ایجاد کند؛
و از سوی دیگر در کشورهایی که ساخت اقتصادی و اجتماعی اجازه ی ساخت سیاسی استبدادی و ممنوع بودن فعالیت سیاسی را می دهد دیگر جای بحثی نیست که مبارزه نظامی به عنوان شکل عمده ی مبارزه در دستور روز قرار می گیرد و شکل سیاسی در کل مبارزه غیر عمده می شود و تنها در مناطقی موجودیت عمده می یابد که امکان مبارزه ی نظامی گسترده به دلیل قوی بودن نیروی نظامی حکومت و یا عدم آماده گی توده ها وجود ندارد.
خلاصه کنیم: کمونیست ها و طبقه ی کارگر بر مبنای واقعیت نظامی که وجود دارد برنامه ی مبارزه ی خود و اشکال عمده و یا غیر عمده ی مبارزه را تعیین می کنند. اگر در این نظام آزادی سیاسی وجود داشته باشد - و ما می دانیم که در چارچوب همین آزادی های سیاسی که وجود دارد نمی توانیم قدرت سیاسی را کسب کنیم - جنبه ی فعالیت آشکار و قانونی کمونیست ها نسبتا افزایش یافته و از امکانات قانونی برای تبلیغ و ترویج و سازماندهی طبقه ی کارگر استفاده خواهند کرد و در صورتی که وجود نداشته باشد طبعا وجه فعالیت غیرقانونی و مخفی افزایش بیشتری یافته و چنان که گفتیم مبارزه ی نظامی جنبه ی عمده خواهد شد.
و بالاخره در مجموع باید در نظر داشت که خود مبارزات طبقه ی کارگر و حزب انقلابی کمونیست نیز در صورت رشد و تبدیل شدن به قدرت تاثیرگذار در جامعه و سیاست، در تحول سیاسی اوضاع و تغییر جهت سیاسی و مانورهای طبقه ی حاکم نقش خواهد داشت و آنها را به سوی تغییرات سیاسی و یا جلوگیری از تغییرات سیاسی سوق خواهند داد. استراتژِی و تاکتیک و شکل مبارزه حزب کمونیست برای مبنای شرایط واقعی و چنین وضعیت های تنظیم خواهد شد.
هرمز
دامان
نیمه
ی دوم تیرماه 1404
یادداشت
ها1- نکته مهم در مورد کشورهایی مانند کره جنونی و ترکیه این است که بخشی ازمهم ترین پایگاه های نظامی آمریکا در این دو کشور قرار دارد.
2- باید توجه کرد که خود این دموکراسی بورژوایی صرفا محصول مبارزات بورژوازی در زمانی که مترقی بود نبوده بلکه در عین حال محصول مبارزات کارگران و دهقانان و خرده بورژوازی بود که زیر رهبری بورژوازی و در انقلاب های بورژوایی کلاسیک گرد آمده بودند و برای تحقق شعارهای «آزادی» و «برابری» مبارزه می کردند. بدون مبارزات این طبقات و پشتیبانی شان از بورژوازی این طبقه نمی توانست طبقه ی فئودال ها را سرنگون کرده و خود را طبقه حاکم سازد.
No comments:
Post a Comment