امپریالیست ها، جمهوری اسلامی و مردم ایران (1)
نکاتی درباره اوضاع کنونی
با تجدید نظر و ویراست تازه
طی چند ماه اخیر، شرایط حساسی برای
مردم ایران پدید آمده است. امپریالیست های غربی به سرکردگی آمریکا همچون تنها
متولیان جهان و یگانه دارندگان ویژه ی حق نیروی اتمی بودن، قلدر منشانه، محاصره ی اقتصادی
این کشور را ابعادی گسترده تر بخشیده و در
عین حال تهدید به جنگ علیه ایران را از نظر تبلیغاتی شدت داده اند. به دنبال آنها
دولت صهیونیستی اسرائیل نیز پر سر وصدا تر از گذشته ظاهر شده و گویا بیش از بقیه
خود را برای آغاز جنگ و حمله به تاسیسات اتمی ایران بی تاب نشان می دهد.
اجرای این برنامه به دنبال خواست امپریالیست
ها برای متوقف کردن پروژه هسته ای شدن ایران به وسیله ی رژیم جمهوری اسلامی و در
پی بازی کجدار و مریز حکومتگران مرتجع جمهوری اسلامی با آنها صورت می گیرد و بهانه هایی از قبیل «نقض حقوق بشر» و « تهدید
امنیت بین المللی به وسیله ی تروریسم» نیز تکمیل کننده آن گشته است.
صرف نظر از استدلاات طرفین این تضاد،
بی تردید آسیب ها و صدمات این محاصره اقتصادی و نیز چنین جنگی در صورتی که رخ دهد،
در درجه اول و بیش از همه متوجه طبقه کارگر و زحمتکشان و نیز اقشار گوناگون طبقه
خرده بورژوازی ایران بوده و خواهد بود. در شرایط کنونی، تلاش در جهت جلوگیری از
چنین جنگی مهم ترین وظیفه ما کمونیست ها، دموکرات ها و کلا همه میهن دوستان
انقلابی است.
1- خاورمیانه مرکز تضادهای کنونی بین
امپریالیست ها
پس از فروپاشی کشورهای بلوک شوروی،
مرکز ثقل تضادهای جهانی که در مرکز آن تضاد بین بلوک غرب از یک طرف و کشورهایی
همچون روسیه و چین از طرف دیگر قرار داشت، به منطقه خاورمیانه منتقل شد. همان گونه
که می دانیم این منطقه ای است سرشار از منابع نفتی و نیاز به تاکید ندارد که
تقریبا شاهرگ حیاتی جهان را حداقل در یک صد سال گذشته و نیز تا زمانی که منابع
جدید انرژی جایگزین نفت نگردد، تشکیل می دهد.
جدای از جنگ طولانی میان فلسطین و
اسرائیل و شرایط متضادی که در محدودیت برای امپریالیست ها و نیز در پیشبرد خواست هاشان
در منطقه ایجاد کرد( دو قطبی شدن کشورها در منطقه و شکل گیری کشورهای وابسته به
غرب در حاشیه خلیج فارس یعنی کشورهای عربستان سعودی و شیخ نشین ها و نیز اردن،
لبنان، مصر، از یک طرف و کشورهای وابسته به اردوگاه شرق یعنی عراق، سوریه، یمن
جنوبی از طرف دیگر) در واقع بیشترین درگیری ها طی 15 سال اخیر در این منطقه صورت
گرفته است. نکته اصلی همانا استفاده بلوک امپریالیستی غرب به ویژه آمریکا از فقدان
ابر قدرت شوروی و نیز ضعیف بودن روسیه کنونی، برای تسلط استراتژیک بر منابع نفت خاورمیانه، بهره برداری از آن برای تسلط سیاسی و نظامی بر
جهان و به دست آوردن بیشترین امکانات برای استثمار و سودآوری سرمایه است. به یک
معنی از نظر کشورهای سرمایه داری
امپریالیستی غرب تسلط بر خاورمیانه یعنی تسلط بر جهان در سی یا چهل سال
آینده.
2- تجارب افغانستان، عراق و...
در مورد علل و نتایج تهاجم و تجاوز و حضور
تقریبا بیش از یک دهه ی نیروهای امپریالیستی در کشورهای افغانستان و عراق به قدر
کفایت صحبت شده است. جنگ، کشتارصدها هزار توده های زحمتکش، ویرانی و نابودی تمامی
تاسیسات کلیدی اقتصادی، از هم پاشیدگی اقتصاد و تجارت و امور مالی، تحقیر خلق های
شریف و نجیب افغانستان و عراق( و نیز لیبی) به شکل های مختلف، به کار گماری رژیم
های دست نشانده مرتجع که مرید و مجری اوامر امپریالیست ها هستند، صورت ظاهری
دمکراسی دادن به این دولت های دست نشانده و در واقع فقدان هر گونه دمکراسی واقعی
در این کشورها که مثلا درمورد افغانستان حتی قابل قیاس با حکومت های مرتجع گذشته
طرفدار شوروی در این کشور نیستند، تسلط بر منابع و اقتصاد این کشورها و در اختیار گرفتن
پروژه های مالی و تجاری آنها و بالاخره استفاده ازامکانات آنها برای تسلط بر
نیروهای امپریالیستی مقابل، این هاست مهم ترین نتایج این جلوگیری از اتمی شدن
عراق، پایگاه تروریستی بودن افغانستان و... این هاست عمده ترین نتایج این تهاجم و حضورامپریالیستی!
3- وابستگی در ساختاراقتصادی و استقلال نسبی در
عرصه سیاسی
اغلب این گونه تصور می شود که صرف وابستگی در
ساخت اقتصادی، به گونه ای مکانیکی وابستگی سیاسی را به دنبال دارد. گفته می شود که
چنانچه کشوری از نظر اقتصادی وابسته به امپریالیسم گردد، آن کشور هر گونه تضادی
سیاسی با امپریالیست ها داشته باشد، آن تضاد دروغین است و صرفا یک بازی است. به
این ترتیب هر گونه برخوردی با رژیم آن
کشور بر مبنای این تحلیل صورت می گیرد که رژیمی به طور همه جانبه وابسته به امپریالیسم
است.
این البته درک نادرستی از رابطه ساخت
اقتصادی و روساخت های سیاسی و فرهنگی است. به طور کلی ما می پذیریم و باید بپذیریم
که میان ساخت های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی باید توازن و هماهنگی های معینی پدید
آید. اما این به این معنی نیست که چنین هماهنگی هایی از بدو تولد یک حکومت باید
پدید آید و گویا فی الفور پدید هم می آید!
مثلا این روشن است که در زمان شاه به طور کلی رابطه موزونی میان بخش
های ساخت تولیدی یعنی اقتصاد و سیاست و فرهنگ وجود داشت. در هر سه این موارد ما با
رژیمی روبرو بودیم که در اقتصاد، سیاست و فرهنگ زیرسلطه ی امپریالیست ها بود و
اوامر آنها را اجرا می کرد.
اما آنچه را به ساده گی در مورد رژیم
شاه می توان گفت، به همین ساده گی در مورد جمهوری اسلامی نمی توان گفت. می دانیم
که بسیاری در این مورد هم عقیده اند که
ساخت فرهنگی و تسلط مذهب بر روساخت
ایدئولوژیک، کاملا متضاد با ساخت اقتصادی مسلط بر تولید است.(1) یعنی در حالی که
کشور ایران در تولید، تجارت و امور مالی، به طور کلی کشوری است با یک سرمایه داری عقب مانده و وابسته به
غرب، اما در عرصه فرهنگی یعنی آنچه به طور رسمی وجود دارد، نه تنها دارای
ایدئولوژی حتی نیمه مدرن و وابسته به غرب نیست، بلکه خود را دارای ایدئولوژی ای
قرون وسطایی و در مقابل غرب می داند. و البته در این زمینه نه تنها تابع غرب نیست، بلکه در عین برای خود
این نقش را قائل است که این ایدئولوژی را به اشکال اصول گرایانه تری (با توجه به
رشد دارو دسته مصباح یزدی باید گفت و به اشکال به شدت عقب مانده تری) تبدیل نموده
به کشورهای منطقه و غرب نیز صادر کند.
از این رو می توان پرسید که اگر اشکال فرهنگی می
توانند در مقابل ساخت اقتصادی و در تضاد با گونه های متناسب با آنها (مثلا شکل
فرهنگی متناسب با سرمایه داری های عقب مانده می تواند یک فرهنگ شبه مدرن مثل زمان
شاه باشد) شکل گیرند و به زندگی خود ادامه دهند، چرا این مسئله در مورد اشکال
سیاسی نمی تواند رخ دهد؟
البته و بی تردید ساخت سیاسی بسی مهم تر
از ساخت فرهنگی و از جهاتی غیر قابل مقایسه است. این بدین معنا است که در حالی که
عموما امپریالیست ها در مقابل ایدئولوژی های عقب مانده مذهبی، تا حدودی و تا
آنجا که با سطح تکامل فرهنگی توده ها در یک کشور معین بتوانند دمخور شوند و به نوبه
خود در تخدیر ذهن توده ها و عقب نگاه داشتن آنها موثر واقع گردند و یا در تقابل با
دشمنان شان (مثلا در گذشته شوروی) به آنها کمک کنند و یا عموما به منافع شان ضربه
نزنند، دست به مدارا و سازش می زنند( در
واقع بسیاری از کشورهای اسلامی در منطقه خاورمیانه در حالی که از نظر اقتصادی و
سیاسی وابسته اند، اما در مورد اشکال ایدئولوژیک تا حدودی خود مختارند) اما در
مورد اشکال سیاسی این مدارا خیلی کمیاب می گردد.
علیرغم این در شرایطی که امپریالیست ها
این نوع ساخت های سیاسی نیمه مستقل و یا مستقل را با شرایط بدتر از آن(مثلا حکومت
اسلامی را با حکومت کمونیستی) مقایسه می کنند و یا این نوع اشکال حکومت را در
مقابل خود و به شکلی حی و حاضر می بینند و متوجه می شوند که اگر با اینها سازش
نکنند به آن دیگری (مثلا به کمونیستها) پا می دهند، و یا با وجود تلاش های مکرر به
این نتیجه رسیده اند که عجالتا و در شرایط فعلی توان سرنگون کردن آن را ندارند،
مجبورند با این نوع ساخت های نسبتا مستقل سیاسی تا حدودی سازش کرده و کنار بیایند.
البته این نوع سازش ها و پیش بردن
منافع و اختلافات به شکل کج دار و مریز تا زمانی می تواند ادامه یابد که این حکومت
ها به مانع جدی در معادلات بین المللی و مقاصد و استراتژی های امپریالیستی تبدیل
نشده اند. در صورتی که وضعیتی پیش آید که وجود این حکومت ها به مانع جدی در راه
مقاصد امپریالیستی تبدیل شوند، آن گاه امپریالیست ها چاره را در این می بینند که
به هر قیمتی و به هر شکل آنها را براندازند.
این وضعیت استقلال نسبی سیاسی در مورد
جمهوری اسلامی از زمان ایجاد آن تا دوران کنونی ادامه یافته و این حکومت توانسته
علیرغم وابستگی اقتصادی به امپریالیست ها، در زمینه سیاسی به درجاتی مستقل از
امپریالیست ها باقی بماند. بی تردید، علت اساسی آن به ویژه پس از سقوط بلوک شرق می
تواند این باشد که از یک سو جمهوری اسلامی توانسته در مجموع و به بهترین نحو جنبش
های توده ای و انقلابی در ایران را سرکوب و خفه کند و از این رو حداقل از نظر
داخلی تا حدودی برای امپریالیست ها مفید بوده است و از طرف دیگر خود امپریالیست ها
علیرغم همه تلاشها یا نتوانسته اند آن را سرنگون کنند و یا اصلا شرایط
لازم را برای سرنگون کردن آن را نداشته اند.
اما اکنون شرایطی است که وضع باید یا
تا حدودی و یا به طور کلی تغییر کند.
4- خصوصیات اصلی اوضاع کنونی جهان و
منطقه
در حال حاضر بیشتر کشورهای سرمایه
داری امپریالیستی بحران اقتصادی عمیقی را تجربه می کنند. در بسی از مهم ترین این
کشورها طی چند سال اخیر نرخ تورم دو رقمی شده، بیکاری افزایش یافته و از خدمات و امکانات
بهداشتی، تحصیلی، فرهنگی کاسته شده است. در بیشتر این کشورها از طرف حکومتگران
بورژوا - امپریالیست، برنامه های ریاضت اقتصادی( و یا در واقع تحمیل سطوح پایین تر
زندگی به توده های زحمتکش) دیکته شده و
طبقه کارگر را مجبور کرده اند به آنها گردن گذارد. به این دلیل و در بیشتر این
کشورها و در پی سقوط سطح زندگی طبقه کارگر و توده های زحمتکش، جمعیت زیادی به
خیابان ها و میدان ها آمده و دست به اعتراض و تظاهرات و مبارزه با دولت های
امپریالیستی زده اند.
از سوی دیگر طی دو سال اخیر، جنبش های
انقلابی خلق های خاورمیانه و شمال افریقا به وقوع پیوسته است. در این کشورها و در
پی سقوط نوکران پیشین غرب و یا نیمه مستقل هایی مانند قذافی نیروهایی به جای آنها
بر سرکار آمده اند که عموما گرایش های اسلامی داشته اند(مصر و تونس). کنترل رهبری
های این کشورها به شکلی که تبدیل به چیزی شبیه جمهوری اسلامی نشوند بلکه مثلا
بیشتر به ترکیه شبیه شوند، یکی از مسائل و مشکلات کنونی امپریالیست ها است. کنترل
جمهوری اسلامی که برای در انزوای نهایی قرار نگرفتن دست به بازی های مرگ و زندگی
می زند، از سویی به سوریه در سرکوب جنبش توده ها کمک می کند و از سوی دیگر امکان
گسترش نوینی را با توجه به قدرت گیری جریان هایی همچون اخوان المسلمین در مصر و یا
جریان های اسلامی در تونس می تواند تجربه کند، برای امپریالیست ها مسئله ای جدی
است.
از سوی سوم، جنبش دموکراتیک مردم
ایران که از سال های پیش از دوم خرداد 76 شروع شده بود، در پی انتخابات ریاست
جمهوری در سال 88 جهش وار وارد مراحل نوین و متکامل تری گشت. مراحلی که خصوصیت
ویژه آنها را تغییر اشکال مبارزه از شکل های گفتاری، نوشتاری و یا انتخاباتی به
شکل مبارزه خیابانی تشکیل می داد. اعتراضات، تظاهرات و تقابل هایی که در مقابل
رژیم و یا با نیروهای رژیم در این دوران رخ داد، در تاریخ جمهوری اسلامی پس از سال
های 60 تقریبا بی مانند بود؛ و چنانچه سازمان های واقعا انقلابی و با دورنما و افق
کمونیستی و یا دمکرات انقلابی در راس این جنبش بودند بی تردید نتیجه با آنچه با
وجود تسلط موسوی و کروبی و سازشکاری های آنها رخ داد، می توانست به کلی متفاوت
باشد. به هر حال تا جمهوری اسلامی هست امکان این جنبش ها نیز وجود دارد. و گرچه جمهوری
اسلامی گمان می کند با زدن رهبران و برخی از مهم ترین فعالین این جنبش ها و زهر
چشم گرفتن از مردم در شکنجه گاه ها می تواند این جنبش ها را در همان دم برآمدن شان
خفه کند، اما این جنبش ها هم می توانند فعالین و رهبران نوی از خود بیرون دهند و
هم در اشکال به کلی دگردیسی یافته تر و متکامل تری بروز نمایند.
آنچه در واقع مد نظر امپریالیست هاست نه سرکوب این جنبش ها به
وسیله ی جمهوری اسلامی بلکه امکان رخدادن دوباره آنهاست. در واقع نظر امپریالیست ها
این است که خود جمهوری اسلامی منبع اصلی نا آرامی و ناامنی برای سرمایه های
امپریالیستی در کشور ایران است و رخدادن چنین جنبش هایی در ایران حتی با وجود
رهبران سازشکار آنها می تواند هم برای ایران و هم برای منطقه بسیار خطرناک باشد.
بهر حال جنبش های خاورمیانه و شمال افریقا که عموما در کشورهای مسلمان نشین رخ دادند،
بی تاثیر از رویدادهای ایران از سال های 76 به این سو و به ویژه از اوج گیری جنبش
دموکراتیک پس از سال های 88 نبودند. هر چند پس از آن خود این جنبش ها به روی جنبش
دموکراتیک ایران تاثیر گذاشته و تاثیر خواهند گذاشت.
از سوی چهارم، با توجه به تضادهایی که
بین بلوک امپریالیستی در حال شکل گیری و تقویت است، جمهوری اسلامی در حال حاضر و
در صورتی که تکلیف اش تعیین نشود می تواند به بلوک روسیه و چین بپیوندد. این امر
با توجه به پشتیبانی نسبی آنها از جمهوری اسلامی و زیرکی حکومتگران جمهوری اسلامی
که جز به بقا خود به چیز دیگری نمی اندیشند امری دور از ذهن نیست.
بنابراین جمهوری اسلامی در شرایطی که خود
کشورهای غربی درگیر بحران داخلی هستند می تواند در غفلت آنها برنامه های خود را
پیش برد و بالاخره می تواند در شرایطی که غرب از جانب آن مطمئن نیست با رسیدن به
انرژی هسته ای موجب نگرانی غرب در مورد امنیت خود کشورهای غربی شود.(2)
بنابراین وجود جمهوری اسلامی به شکل کنونی خواه از نظر داخلی نگاه کنیم و
خواه از نظر خارجی دیگر نه تنها مفید نیست،
بلکه مضر هم است. از نظر داخلی می تواند منبع
تمام نشدنی اعتراضات و شورش هایی باشد که چنانچه گسترده تر و عمیق تر گردند هم
آینده ایران را پر مخاطره می کند و هم با سرایت به کشورهای دیگر امنیت منطقه را به
خطر می اندازد.
از نظر خارجی با توجه به وجود حکومتگرانی که
برای در انزوا قرار نگرفتن و تداوم بقا به
ناچار گسترش یافتن را در دستور کار خود دارند، می تواند در شکل گیری حکومت هایی
همچون جمهوری اسلامی و قطب نوینی در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا (در صورتی که حکومت بشار اسد سقوط نکند) موثر
واقع شود. قطبی که در پی سقوط حکومت های عراق و لیبی و نیز تغییراتی در حکومت مصر
و تونس و نیز برخی دیگر از کشورهایی که در آستانه تغییر هستند، می تواند شکل گیرد.
و نیز می تواند با پیوستن به بلوک روسیه و چین موجب از دست رفتن منابع و منافع
کشورهای سرمایه داری امپریالیستی غرب و نیز یک منطقه استراتژیک مهم از دست آنها
گردد.
اگر چنانچه تصور کنیم که چنین وضعیتی
در دورانی پدید می آید که خود کشورهای امپریالیستی با بحران داخلی مواجه هستند و
تلاش برای کنترل اوضاع داخلی به یکی از مهم ترین اولویت های آنها تبدیل شده و یا
در صورت گسترش یافتن و عمیق تر شدن خواهد شد، آن گاه موی دماغ امپریالیست ها شدن
جمهوری اسلامی بیشتر به چشم می آید. این است که کشورهای امپریالیستی علی رغم شرایط
عمومی و میل خود و چنانچه جمهوری اسلامی
به خواست هاشان گردن نگذارد با آن وارد جنگ خواهند شد. از نظر آنها یا جمهوری
اسلامی باید کاملا مطیع غرب شود و یا جای خود رابه رژیم دیگری بدهد که حتی اگر
قرار است اسلامی باشد باید از نوع مثلا ترکیه ای و یا افغانستانی آن باشد.
5- جنگ ادامه سیاست است به طرق دیگر
تضاد و سازش میان کشورهای سرمایه
داری امپریالیستی آمریکا و غرب و متحجرین بورژوا - بوروکرات جمهوری اسلامی سال های
زیادی است که ادامه دارد. اگر ما به بررسی سازش ها بپردازیم، این نوع سازش ها از زمان
انقلاب شروع شده و تا کنون ادامه یافته است. در زمان انقلاب امپریالیست ها در
مقابل رشد سریع انقلاب و امکان رشد کمونیست های اصیل در آن از یک سو و یا امکان رشد
نفوذ شوروی به واسطه ی عوامل اش از سوی دیگر و نیز بالاخره امکان گسترش و تسری
انقلاب به کشورهای همسایه همچون ترکیه، عراق، پاکستان و کلا منطقه خاور میانه،
مجبور شدند با خمینی و دور بری های او کنار بیایند و در قیاس با شرایط بسیار بدتر
آن را بپذیرند. نقطه های برجسته دیگر در
تکامل این نوع سازش ها، تلاش برای صلح بین عراق و ایران در سال 61 و پس از فتح
خرمشهر، آمدن مک فارلین به ایران و ملاقات با سران جمهوری اسلامی، ارتباط بر قرار
کردن صندوق بین المللی پول و بانک جهانی با ایران و تدوین برنامه های اقتصادی برای
آن، عدم واکنش جدی و یا سکوت در مقابل عموم کشتارهای انقلابیون و توده های خلق در
سال های 67، 76 به بعد و نیز دوره بعد از انتخابات ریاست جمهوری و نیز مذاکرات
متوالی در مورد مسائل عراق و منطقه خاورمیانه بوده است.
اگر چنانچه از تضاد ها صحبت کنیم،
سوای همراهی با شاه در سرکوب انقلاب و نیروهای رهبری کننده آن، تلاش برای سرنگونی
حکومت جمهوری اسلامی از طریق کودتا به وسیله ی سران وابسته ارتش شاه در دوره پس از
انقلاب مثل جریان طبس و نوژه، تشویق عراق به حمله به ایران و کمک به عراق برای
تداوم جنگ به مدت 7 سال، سرنگونی هواپپمای مسافر بری ایران در آسمان خلیج برای
فشار وارد کردن به ایران برای پذیرش صلح، دستاویز قرار دادن نقض حقوق بشر در مقابل
ایران و نیز گاه پشتیبانی دادخواست های سازمان عفو بین الملل و درخواست برقراری
دمکراسی در ایران، مبارزه با ایران زیر نام مبارزه با تروریسم بین المللی و
بالاخره در چند سال اخیر راه انداختن این بحث که جمهوری اسلامی در صدد دست یافتن
به انرژی هسته ای و تبدیل به نیروی اتمی بوده و بالاخره اعمال تحریم های اقتصادی علیه ایران است.
تضاد جاری که با تشدید محاصره اقتصادی
اوج جدیدی را تجربه می کند، می تواند در تکامل خود با توجه به مجموع شرایط بین
المللی و منطقه به جنگ نینجامد و نیز می تواند
بینجامد. همه چیز بستگی به نحوه برخورد طرفین و نیز تغییرات جدید در اوضاع جهانی
دارد. به طور کلی چنانچه روند سازش تکامل یابد و جمهوری اسلامی به حدود و مرزهای
مورد تمایل امپریالیست ها گردن گذاشته تسلط بلامنازع آنها را بپذیرد، اوامر آنها
را بی برو برگرد اجرا کند و نقش نوکر حلقه به گوش و بدون های و هوی آنها را بازی
کند، جنگی در کار نخواهد بود. و برعکس چنانچه جمهوری اسلامی بخواهد شکل نیمه مستقل خود
را حفظ کرده بر مواضع متضاد با امپریالیست ها پافشاری کند، این کشورها علیرغم
مشکلات فراوان در افغانستان و عراق و نیز دیگر کانون های جنبش و انقلاب به این
دلیل که جمهوری اسلامی را به شکل کنونی آن مانع جدی در راه تکامل برنامه های بین
المللی خود می بینند با آن وارد جنگ خواهند شد.
عجالتا باید اشاره کنیم که به نظر ما،
با توجه به میل و جنون دیوانه وار حکومتگران جمهوری اسلامی برای ماندن و بقا سخت
است که به ساده گی پای جنگی بروند که امکان پیروزی در آن برای آنها به شدت ضعیف
است و هست و نیست شان را تهدید می کند. همان طور که سران جمهوری اسلامی در مورد
هواپیمای مسافربری و نوشیدن زهر نشان دادند، آنجا که از نظر داخلی احساس ضعف کنند،
یعنی اطمینان حاصل کنند که توان بسیج توده ها را به مانند سال های 60 تا 65 ندارند
و نیز تحلیل شان از دشمن این باشد که وی شوخی ندارد و جایی برای مانور و زمان
خریدن و یا ادا در آوردن وجود ندارد و دشمن با وی وارد جنگ خواهد شد، دیر یا زود،
پای سازش خواهند رفت. در شرایط کنونی نیز مشکل است که آنها خود را درگیر جنگی
نمایند که نه تنها پیروزی در آن را به ساده گی ممکن نمی دانند، بلکه برعکس، شکست و
نابودی در آن و دچار شدن به سرنوشت صدام و
قذافی و بشار را بیشتر احساس می کنند.
6- تضاد میان جمهوری اسلامی و امپریالیست
ها
چنانچه ما دلایل اساسی بروز این جنگ-
چنانچه اوضاع به جنگ منجر شود- و خصوصیات
و مقاصد دو سر این تضاد یعنی جمهوری اسلامی ایران و امپریالیست های غربی را مورد
بررسی قرار دهیم ماهیت جنگ احتمالی بر ما آشکار می شود.
اغلب این گونه تصور می شود که ماهیت
یک جنگ تنها به وسیله ی ماهیت قدرت حاکم بر دو کشور تعیین می شود. گفته می شود
که چنانچه مثلا در دو کشور ارتجاع حاکم باشد پس جنگ ارتجاعی است.(3) اما این درست
نیست.
مثلا این روشن است که زمانی که استعمار گران و
یا امپریالیست ها به کشورهای عقب مانده حمله می کردند تا آنها را مستعمره خود
گردانند در این کشورهای عقب مانده حکومت های انقلابی و یا مترقی وجود نداشت بلکه
عموما حکومت های ارتجاعی و یا قبیله ای و عشیره ای وجود داشت. اما این هم روشن است
که جنگ از سوی کشورها و مردمی که مورد تهاجم استعمارگران و امپریالیست ها واقع می شدند،
کاملا برحق و عادلانه بود. در هندوستان، چین، ایران و بسیاری از کشورهای آمریکای
لاتین، آمریکا و افریقا زمانی که مورد تهاجم استعمارگران و امپریالیست ها واقع
شدند به هیچ وجه حکومتی مترقی وجود نداشته، بلکه بیشتر آنها ارتجاعی بودند اما بر
این مبنی نمی توان گفت که چون حکومت ها ارتجاعی بودند، بومیان حق دفاع از سرزمین
خود را نداشتند، بلکه مثلا می باید به جای جنگ با استعمارگران به جنگ با حکومت های
ارتجاعی و یا روسای قبایل که خود نیز درگیر جنگ با استعمارگران بودند، می پرداختند.
اکنون به دلایلی که برای بروز جنگ احتمالی وجود
دارد توجه کنیم: امپریالیست ها که کل جهان را در اختیار دارند خواهان تسلط بی چون
و چرا بر اقتصاد و سیاست ایران هستند و در حالی که با جمهوری اسلامی از نظر
اقتصادی مشکلی ندارند اما آن را از لحاظ سیاسی نه مطلوب برای امنیت داخلی ونه مطلوب برای منطقه خاورمیانه و به ویژه برخی
کانون های مهم تضاد همچون فلسطین و اسرائیل و نیز برخی مناطق در شمال افریقا می دانند.
جنگ از سوی امپریالیست ها جنگی است برای تبدیل کشوری که به طور کامل نو استعماری
نیست به یک کشور مستعمره و یا به طور کامل نو استعماری.
در طرف مقابل جمهوری اسلامی یک حکومت
ارتجاعی در یک کشور زیر سلطه است که چنانچه تمامی مرزها و حدود قدرت خود و طرفداران اش را در سراسر منطقه و
جهان برآورد کنیم، سر انگشت کوچک امپریالیست ها نیز نخواهد شد. حکومت اسلامی در
حالی که از نظر اقتصادی هیچ گونه مشکل اساسی با چپاول و غارت امپریالیست ها و تسلط
آنها بر تمامی منابع حیانی کشور ندارد، اما خواهان این است که تسلط امپریالیست ها
همراه با شناختن آنها (و نه مثلا سلطنت طلبان و یا گروه های دیگر هواخواه
امپریالیسم) به عنوان مزدور امپریالیسم
همراه باشد.
از سوی دیگر جمهوری اسلامی برای بقا حکومت مذهبی
عقب مانده خود در ایران در تلاش بوده است که به اصطلاح به صدور «انقلاب» بپردازد.
یعنی به ایجاد حکومت های عقب مانده همچون خود در کشورهای دیگر یاری رساند. و این
نیز عموما در جهت مخالف امپریالیست هایی بوده است که همواره خواسته اند که حوادث و
رویدادها را در چارچوب مورد نظر خود کنترل کرده و جهت دهند.
از این رو این جنگ برای تبدیل کشور ایران که خود
از لحاظ اقتصادی یک کشور زیر سلطه امپریالیست ها است به کشوری صورت می گیرد که به طور
مطلق یا به گونه ی کامل تری زیر سلطه ی
امپریالیست ها قرار گیرد.
نکته اصلی این است که علیرغم اینکه
جمهوری اسلامی حکومتی ارتجاعی است و اکثریت به اتفاق مردم ایران چنان که در
مبارزات خود از سال های 76 به بعد نشان دادند خواهان تداوم آن نیستند، اما این حق
مردم ایران است که آن را ساقط نمایند و نه نیروهای خارجی. از این رو به رسمیت
نشناختن این حق از سوی امپریالیست ها بدین معنی است که آنها مایل به مداخله در امور داخلی ایران و تعیین
سرنوشت برای ایران هستند. در حقیقت برای امپریالیست ها مهم نیست نیرویی که بر این
کشور سلطه دارد ارتجاعی است بلکه این است که چرا به طور کامل مطیع و منقاد آنان
نیست.
بنابراین هدف این جنگ از سوی
امپریالیست ها تبدیل ایران به یک کشور
نیمه مستعمره و یک کشور استعمارنویی کامل است. و گر چه در این کشور یک حکومت ضد
مردمی و ارتجاعی حاکم است اما این جنگ برای این نیست که این قدرت ارتجاعی کنار رود
و یک قدرت انقلابی یا مترقی جایگزین گردد بلکه برای این است که یک قدرت ارتجاعی
برود و قدرت ارتجاعی دیگری جایگزین شود که بیشتر مطیع و منقاد کشورهای سرمایه داری
امپریالیستی غرب باشد، کارایی و ساز و کار سرمایه های امپریالیستی را بالاتر برد و
از طرف دیگر کانونی امن تر در منطقه برای امپریالیست ها ایجاد کند و نیز امکانات
خود را در اختیار بلوک امپریالیستی غرب بگذارد.
7- مسئله صدور انقلاب
در مورد مسئله صدور انقلاب که در بالا
به آن اشاره کردیم باید بگوییم که نفس این
صدور نمی تواند مورد انتقاد کمونیست ها واقع شود. اغلب گفته می شود که جمهوری
اسلامی با صدور«انقلاب» دنبال ماجراجویی است. در واقع این خیلی درست نیست. جمهوری
اسلامی ناچار است که برای حفظ خود، نیروهای هوادار خود را مورد پشتیبانی قرار دهد
و یا از روی کار آمدن دولت های مذهبی پشتیبانی نماید. اگر از محتوی این صدور چشم
بپوشیم، نفس صدور به هیچ وجه نمی تواند
مورد انتقاد یک کمونیست قرار گیرد. کمونیست ها خود مبلغان و مروجان کمک به
انقلابات کمونیستی و دموکراتیک و کمک به ( و نیز شرکت در) مبارزات و جنگهای
آزادیبخش ملی در همه کشورها و در واقع انجام وظایف انترناسیونالیستی خود هستند و
در واقع اگر قرار باشد کمونیست ها از سوی خودشان و نه از سوی امپریالیست ها، مورد
نقد قرار گیرند، این نقد این نخواهد بود که چرا به جنبش های آزادیبخش یا انقلاابات
کمونیستی کمک کرده اند، بلکه این خواهد بود که چرا در فلان مورد و بهمان مورد کمک
نکرده اند و یا به قدر کافی کمک(و یا شرکت) نکرده اند. از این رو، از این لحاظ
معین، جمهوری اسلامی نمی تواند مورد نقد کمونیست ها واقع گردد. گر چه کشورهای
سرمایه داری امپریالیستی که خود به هزار و یک اعمال نفوذ، کودتا، راه انداختن دسته
های مسلح ضد انقلابی(همچون کنتراها) و خلاصه به مداخله در کشورهای مختلف دست زده
اند، آن را (همچنان که در گذشته کمونیست ها را) مورد بازخواست قرار می دهند که چرا
می خواهد مثلا انقلاب خود را صادر کند. آنچه مورد نقد کمونیستی است نه نفس صدور،
بلکه محتوای این صدور است. جمهوری اسلامی انقلاب صادر نمی کند، بلکه افکار و
اندیشه های عقب مانده صادر می کند و به برقراری حکومت های ارتجاعی در کشور های زیر
سلطه یاری می رساند.
8- مسئله ضد امپریالیست بودن جمهوری
اسلامی
همچنین به این نکته اشاره کنیم که
مبارزه با امپریالیسم امری نسبی است و نه مطلق. می توان از موضعی انقلابی - کمونیستی،
از موضعی انقلابی - آنارشیستی و یا غیر کمونیستی، از موضع یک دموکرات انقلابی، از
موضعی صرفا اصلاح طلبانه و حتی از موضعی ارتجاعی ضد امپریالیسم بود.
حکومتگران جمهوری اسلامی نیز با
امپریالیست ها تضاد دارند. مبارزه آنها با امپریالیست ها مبارزه از یک موضع
ارتجاعی است اما مقاصد این مبارزه ارتجاعی با مقاصد برخی جریان های مذهبی که آنها نیز
از یک موضع صرفا ارتجاعی با امپریالیست ها مبارزه می کنند، فرق می کند. مبارزه جمهوری
اسلامی با امپریالیست ها برای بقا حکومتی است که خود از لحاظ اقتصادی زیر سلطه
امپریالیست ها است. و این البته فرق می کند با مبارزه جریان هایی با ایدئولوژی
مذهبی که با امپریالیسم مبارزه می کنند برای اینکه حکومتی اسلامی ایجاد کنند.
جمهوری اسلامی به این دلیل به حماس و یا جریان های اسلامی کمک نمی کند تا از یک
موضع حتی ارتجاعی با امپریالیست ها بجنگند، بلکه به این دلیل به آنها کمک می کند
تا به موجودیت و بقای خود یاری رساند و مورد پذیرش امپریالیست ها واقع گردد. در
واقع جریان های ارتجاعی ضد امپریالیست بیشتر نقش دستاویز را برای جمهوری اسلامی
بازی می کنند تا به وی کمک کنند تا بماند. چنانچه امپریالیست ها با جمهوری اسلامی
کنار بیایند و اعتماد آن را جلب کنند، مشکل که جمهوری اسلامی دوستان خود را فدای سازش
با امپریالیست ها نکند.
بنابراین باید بین مبارزه ضد
امپریالیستی ارتجاعی جمهوری اسلامی که خود حکومتی است مستقر و برای بقای خود
مبارزه می کند، با مبارزه ضد امپریالیستی جریان های مذهبی که از یک موضع ارتجاعی اما برای کسب قدرت می جنگند،
فرق گذاشت. مبارزه ضد امپریالیستی جمهوری اسلامی توام با مبارزه کنارامپریالیست ها
و در یاری به آنها بوده و هست و ضمنا در خود آن مبارزه هم هر آن امکان سازش وجود
دارد. امری که برای جریان های مذهبی که تازه برای قدرت می جنگند، نیز ممکن است اما
نه به آن ساده گی که جمهوری اسلامی ممکن است به آن دست زند.
9- بررسی برخی تجارب کمونیست ها
اغلب از سوی برخی نیروهای چپ و برای اتخاذ تاکتیک درست، وضع کنونی با وضع
روسیه و یا چین مقایسه می شود.
از نظر ما مقایسه وضع کنونی با روسیه
به هیچ وجه درست نیست. جنگ امپریالیستی اول جنگی بود میان امپریالیست ها و برای
تقسیم دوباره جهان میان آنها. جنگی بر سر سرزمین ها و حوزه های نفوذ سرمایه مالی،
در اختیار گرفتن مواد خام و منابع و برای استخراج مافوق سود امپریالیستی از گرده طبقه
کارگر و توده های زحمتکش در کشورهای زیر سلطه. اهداف واقعی این جنگ صرف نظر از
اینکه چه جناح هایی از سرمایه داران در هر
کشور مشخص امپریالیستی بر سر کار بودند، این بود که سهمی که به دست یک دسته از
امپریالیست ها می افتد بیشتر از طرف دیگر باشد. به این دلیل در این جنگ این اهمیت
نداشت که کدام کشور به کدام کشور تجاوز می کند، بلکه این اهمیت داشت که این تجاوز
به چه دلیل صورت می گیرد.
از سوی دیگر اتخاذ تاکتیک جنگ امپریالیستی را به
جنگ داخلی تبدیل کنیم، ربطی به این که کمونیست ها در هر کشور معین چه مقدار نیرو
داشتند، نداشت. چه یک نفر و چه صد نفر و چه ده ها هزار نفر، این یگانه تاکتیک درست
بود. تفاوت می توانست آنجا باشد که آنجا که یک نفر وجود داشت او تنها می توانست یک
تاکتیک درست را طرح و تبلیع کند اما آنجا که ده ها هزار نفر وجود داشتند و یک حزب
کمونیست قوی، آنها می توانستند نه تنها این سیاست درست را تبلیغ کنند، بلکه در عین
حال آن را عملی نمایند. ضمنا اتخاذ این تاکتیک هیچ ربطی به قوت و ضعف نیروهای حاکم
نداشت. اتخاذ این تاکتیک تنها و تنها به ماهیت واقعی جنگ یعنی اهدافی که جنگ به خاطر
آنها صورت می گرفت داشت و بس.
پس اتخاذ این تاکتیک از سوی لنین و بلشویک
ها بسیار صحیح بوده و آنها نه تنها توانستند این سیاست را تبلیغ کنند، بلکه به واسطه
ی وجود حزب انقلابی طبقه کارگر یعنی حزب پر قدرت بلشویک که میلیون ها کارگر را
رهبری می کرد آن را به ضد آن، یعنی جنگ داخلی تبدیل کرده، انقلاب را عملی کنند.
اما در مورد چین وضع به کلی فرق می کرد.
در چین، یک کشور سرمایه داری امپریالیستی یعنی ژاپن، به کشوری عقب مانده و نیمه
مستعمره همچون چین یورش می آورد تا آن را از دست رقبا در آورده به مستعمره خود
تبدیل کند. چین خود کشوری زیر سلطه بود که در معرض جنگ میان امپریالیست ها قرار گرفته بود. این جنگ از سوی بورژوا - امپریالیست های ژاپنی، جنگی ناحق و ارتجاعی
و از سوی چین سوای اینکه چه نیرویی در چین حاکم بود، جنگی بر حق و عادلانه بود.
در آن زمان در چین دو نیرو با مناطق نفوذ مربوط
به خود وجود داشت؛ یکی گومیندان و یکی حزب کمونیست. گومیندان حزبی بود که تقریبا
تمامی طیف ها و دارو دسته های بورژوازی چین را در خود جای داده بود؛ یعنی بورژوازی
طرفدار سرمایه داران امپریالیست غربی، بورژوازی طرفدار سرمایه داران امپریالیست
ژاپنی که البته دسته کوچک تری بودند و بالاخره طیف های مختلف بورژوازی ملی. نیروی
وابسته به امپریالیسم ژاپن نسبت به دو نیروی دیگر، ضعیف تر بود و در همان اوان جنگ
نقش عامل ژاپنی ها را بازی کرد. دو نیروی مهم دیگر یکی نیروهای وابسته به
امپریالیست های آمریکا و غرب و دیگری نیروهای بورژوازی ملی چین بودند. در آغاز
حمله ی ژاپن به چین، افسران و فرماندهان وابسته به بورژوازی ملی علیه جریان آمریکایی-
اروپای غربی گومیندان وارد مبارزه شده و چیانکای چک رهبر این جریان و یکی از مهم ترین عوامل کشتار و سرکوب کمونیست
ها را به این سبب که مایل به مبارزه جدی علیه ژاپن نبوده و تنها حاضر به مبارزه
علیه حزب کمونیست بود بازداشت و زندانی کردند و اگر چنانچه مساعی مائو تسه تونگ
نبود چه بسا چیانکایچک( که اگر اشتباه نکنم همسر مائو در سال 1928 نیز به دستور
مستقیم وی اعدام شد) در همان زمان کشته می شد.
به هر حال به وساطت مائو که می دانست چیانکایشک در میان
بخش هایی از توده های طبقه متوسط نفوذ دارد و در عین حال چون وابسته به آمریکا است
امکان شرکت نیروهای وابسته به آمریکا را درجنگ با ژاپن فراهم می آورد و یا حداقل
مانع از رشد تضاد آنها با کمونیست ها می شود، چیانکایشک آزاد شد. و گر چه وی و
ارتش او در طی جنگ به گونه ای جدی وارد
مبارزه با ژاپنی ها نشدند، اما منفرد و منزوی گردید و علی رغم تلاش برای تخریب
جبهه متحد و برخی تهاجمات علیه حزب کمونیست که با تاکتیک های حساب شده مائو و حزب کمونیست چین خنثی شد، نتوانست تاثیر
مخربی بر روند جنگی که در آن، ملت چین نیاز به وحدت داشت، بگذارد و خرابکاری زیادی
به عمل آورد. حزب کمونیست و گومیندان وارد همکاری شده و به وسیله ی مساعی خلق چین
و رهبری آن به وسیله ی حزب کمونیست، ژاپن از کشور بیرون شد.
البته در چین مبارزه علیه امپریالیسم
با مبارزه برای دموکراسی در داخل پیوند داشت. از این رو در حالی که تضاد عمده تضاد
با امپریالیسم به شمار می رفت، معهذا در شرایط معینی مبارزه برای دموکراسی و بر
علیه جریان هایی درون گومیندان که دامنه دموکراسی را تنگ کرده و مانع اتحاد خلق
چین می شدند عمده شده و حزب کمونیست چین این مبارزه را در کنار مبارزه بر ضد
امپریالیست های ژاپنی پیش می برد.
پیش از آنکه وارد بحث بیشتری درباره
شرایط ایران شویم مقدمتا اشاره کنیم که وضع کنونی ایران از نقطه نظر ماهیت جنگ
شبیه روسیه در جنگ جهانی اول نبوده بلکه تا حدودی شبیه وضع کشور چین در هنگام حمله
امپریالیسم ژاپن است. اهداف این جنگ احتمالی مبارزه برای تقسیم دوباره جهان مابین
نیروهای امپریالیستی نبوده بلکه میان یک نیروی امپریالیستی و رژیم ارتجاعی یک کشور
عقب مانده است که امپریالیست ها می خواهند آن را به طور کامل در حیطه نفوذ خود
داشته باشند. بنابراین این جنگ از سوی امپریالیست ها جنگی ارتجاعی و از سوی مردم
ایران که حق سرنگونی رژیم ارتجاعی به آنها
تعلق دارد، جنگی عادلانه، آزادیبخش، مترقی و انقلابی خواهد بود.
البته در چنین جنگی، در صورتی که حکومتگران جمهوری اسلامی امکان تداوم قدرت مرکزی خود را داشته باشند، که امری بعید به نظر می رسد(4) و در مبارزه مردم با امپریالیست ها خلل وارد کنند و بخواهند به دلیل جنگ، همه و هر گونه آزادی های سیاسی و اجتماعی را مانع گردد و به جای جنگ با نیروهای متجاوز به جنگ با مردم و نیروهای انقلابی و ترقیخواه بپردازند، باید با آن وارد مبارزه سیاسی به خاطر آزادی و دمکراسی گردید اما باید تلاش کرد که چنین مبارزه ای در حالی که می تواند در مقاطع و لحظاتی عمده شود به هیچ وجه به روی مبارزه نظامی بر علیه امپریالیست ها که به طور کلی تضاد عمده مرحله تجاوز نظامی امپریالیستی خواهد بود، سایه نیفکند و آن را تحت الشعاع قرار ندهد.
هرمز دامان
اردیبهشت 91
یادداشت ها
1- بر ترکیب ایدئولوژیک می تواند اساطیر، هنر، فلسفه، اخلاق،
مذهب، سیاست و ... مسلط گردد. مثلا در یونان باستان در دورانی اسطوره ها و در
دورانی فلسفه اشکال ایدئولوژیک مسلط بودند.
در چین در سده باستان و میانه، اخلاق به ویژه اخلاق کنفوسیوسی و در هند در همین
دوران ها آمیزه ای از فلسفه و اخلاق بر
ساخت ایدئولوژیک تسلط داشت. در ایران در
دوران قبل از اسلام ترکیب اخلاقی- مذهبی دین زرتشتی که بیشتر یک دین طبیعی بود
مسلط بود. در دوران پس از اسلام تا زمان رضا خان مذهب و در دوران سلسله پهلوی
آمیزه ای از سیاست( شوینیسم) و مذهب و به ویژه شبه مدرنیسم فرهنگی و بالاخره در
دوران جمهوری اسلامی مذهب در متحجرترین و سره ترین شکل خود به سان اشکال ایدئولوژیک
مسلط بوده اند.
2- توجه کنیم که تبدیل جمهوری اسلامی به نیروی هسته ای از نظر سرمایه
داران امپریالیست نه با کشور پاکستان قابل قیاس است و نه با کره شمالی(مورد
اسرائیل به کلی فرق می کند). در پاکستان نیروهای طرفدار غرب تسلط داشته و دارند و
با توجه به نفوذ و تسلط امپریالیست ها بر ژنرال های پاکستانی و کلا ارتش پاکستان
حتی اگر برخی نیروها سیاسی و یا نظامی بخواهند تمایل به نیمچه استقلالی داشته
باشند و یا پا را از گلیم خود درازتر کنند، به سادگی و به شکل های گوناگون سر به
نیست می شوند. کودتاهای ژنرال های وابسته
به امریکا و مرگ های مشکوک سیاستمدارانی همچون ذولفقار علی بوتو و ... نمونه ای
است از این سیاست«مراقبت» امپریالیست ها. از طرف دیگر پاکستان طی 50 سال اخیر نشان
داده که علی رغم وجود احزاب و وجود دموکراسی پارلمانی ای که تداوم اش در این کشور با
توجه به این همه درگیری های مداوم و پر هیاهوی قومی و مذهبی عجیب و غریب می نماید،
چندان آماده تغییرات پایه ای نبوده و اصولا شکل گیری نیروهای دمکرات و کمونیست
بسیار کند و بطئی پیش می رود. همچنین پاکستان سوای تضادش با هندوستان کشوری نیست
که خیلی بخواهد برای خودش در منطقه حریم امنیت درست کند و چیزی شبیه انقلاب به
کشورهای دیگر صادر کند. کره شمالی نیز از جهاتی شبیه پاکستان است. به طور کلی کره
شمالی که نظام سرمایه داری دولتی بر اقتصاد آن و شکلی از دیکتاتوری موروثی بر
حکومت آن و سکوتی تقریبا 60 ساله، مرموز و هول انگیز بر
طبقه کارگر و زحمتکشان آن مسلط است کشوری است
که پس از فروپاشی بلوک شرق وضعیتی نیمه مستقل داشته، صرفا نظرش به دفاع از
خود در مقابل دشمنان است. و گر چه سوای معامله با غرب، وارد داد و ستد با نیروهایی
که با امپریالیست ها غربی در تضادند و فروش برخی آلات و ادوات نظامی به آنها می شود
اما انگیزه و میلی برای گسترش نفوذ خود، صدور انقلاب و چیزهایی از این قبیل ندارد و
چنانچه پا روی دم اش نگذارند و کاری به
کارش نداشته باشند و اجازه دهند نیمچه رابطه ای با دنیای خارج برای حل مسائل
اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود داشته باشد او نیز کاری به کار کسی ندارد. از این
لحاظ از نظر امپریالیست ها این کشور خیلی مخل امنیت کنونی جهان نیست.
3- بگذریم که در ایران از طرف بیشتر گروه های ترتسکیستی حکمتی
به ویژه دارو دسته کمونیسم کارگری که اینک به آرایشگران بورژوا- امپریالیست ها
یعنی سرمایه داران مهاجم غربی تبدیل شده اند، ماهیت جنگ نه با تحلیل از مقاصد و
اهداف واقعی اقتصادی- سیاسی جنگ، بلکه با توجه به مدرن و متمدن بودن و عقب مانده
بودن از لحاظ فرهنگی تعیین می شود. از این رو اینان به بزک کردن چهره کشورهای سرمایه داری غرب پرداخته
و از کشورهای امپریالیستی بسیار بسیار« متمدن» غربی در مقابل جمهوری اسلامی ارتجاعی
عقب مانده شرقی حمایت می کنند و منتظرند ارتش «آزادیبخش» امپریالیستی ناتو قفل
ایران را برایشان بگشایند و آنان در رکاب ایشان بتوانند به نان و نوایی برسند. مواضع
ترتسکیست های حکمتی ایرانی که پشت و پسله ی بابک زهرایی که خود مجری سیاست های بین الملل چهارم بودهستند،
چندان فرقی با مواضع و رفتار ترتسکیست ها در کشورهای زیر سلطه که عموما مزدوری
برای امپریالیست ها بوده است، نمی کند. نمونه
ای از مواضع و رفتار ترتسکیست ها در کشور چین را به هنگام حمله ژاپن به این کشورمی
آوریم:« پس از شکست انقلاب چین در سال 1927 در چین نیز عده قلیلی ترتسکیست پیدا شدند
که با چن دوسیو و مرتدین دیگر پیوند اتحاد بستند و در سال1929 یک گروه کوچک ضد
انقلابی را تشکیل دادند. آنها با دعوی این که گومیندان انقلاب بورژوا-
دموکراتیک را انجام داده تبلیغات ضد انقلابی می کردند و به صورت عناصر پستی در دست
امپریالیسم و گومیندان برای مبارزه علیه خلق درآمدند. ترتسکیست های چین علنا در
سازمان های جاسوسی گومیندان وارد شدند. پس
از حادثه 18 سپتامبر (حمله ژاپن به چین) طبق دستورات ترتسکی مرتد که از آنها می خواست«
مانع اشغال چین به وسیله ی امپریالیسم ژاپن نشوند» همکاری خود را با سازمان های
جاسوسی ژاپن آغاز کردند و از اشغالگران ژاپنی کمک مالی گرفتند و به هر گونه
فعالیتی به سود ژاپن دست زدند.»(منتخب آثار مائو، جلد اول، ص 269، یادداشت های
مقاله درباره تاکتیک های مبارزه علیه امپریالیسم ژاپن که به وسیله ناشر یعنی
کمیسیون کمیته مرکزی حزب کمونیست چین نوشته شده است) بزودی تخم و ترکه ی حکمت
ترتسکیست و نان خورهای سلطنت طلبان و بورژوا- امپریالیست های غربی که مبارزه علیه
امپریالیسم را ارتجاعی ارزیابی می کنند، به طور علنی و شفاف نقشی همتراز با ترتسکیست های پیشین چینی را در ایران
به عهده خواهند گرفت.
4- زیرا در دوران کنونی، امپریالیست ها تا زمانی که به طور جدی
مجبور نشوند به هیچ وجه وارد جنگ های دراز مدت نخواهند شد. در واقع به سبب فقدان
نیروهای کمونیست و انقلابی و امکان شکل گرفتن ارتش طبقه کارگر و توده های زحمتکش و
نیز قدرت های امپریالیستی و یا سوسیالیستی بوده که امپریالیست های آمریکا و غرب
وارد این جنگ ها شده اند. آنان به هیچ وجه تمایلی به پرداختن هزینه های گزاف و به ویژه
تلفات انسانی را که موجب واکنش شدید در کشورهاشان می شود، ندارند. از این رو
همچنان که تجارب افغانستان،عراق و لیبی نشان داد تلاش می کنند نخست از طریق هوایی
تمامی تاسیسات صنعتی را ویران کنند و اقتصاد کشور را فلج نمایند و سپس با ضربه های
متوالی هوایی به نیروهای نظامی موجبات به هم ریختگی، پراکندگی و آشفتگی این نیروها
را فراهم کرده حکومت مرکزی را به شدت تضعیف نمایند. انها زمانی نیرو پیاده خواهند
کرد که امکان پیشروی سریع و سرنگونی سریع
حکومت مرکزی برایشان مقدور باشد. در ادامه همین نوشته درباره این نکات و امکانات
متفاوت تکامل اوضاع بیشتر سخن خواهیم گفت.
No comments:
Post a Comment