امپریالیست ها، جمهوری اسلامی و مردم ایران (2)
نکاتی
درباره اوضاع کنونی
همچنان که در بخش یکم این نوشته گفتیم
ما علیرغم کرکری خواندن های طرفین امکان وقوع جنگ را با توجه به شرایط و مشکلات
کنونی غرب (خواه در خود کشورهای غربی و خواه در افغانستان، عراق، لیبی و نیز سوریه
) که موجب آن گشته که فشار به جمهوری اسلامی برای پذیرش خواستهای شان، در
چارچوب فشارهای اقتصادی و سیاسی باشد، و
نیز سازش های بزرگ حکومتگران جمهوری اسلامی در بزنگاه های ویژه، امری مسلم
ندانسته، بلکه آن را تنها یک احتمال به شمار می آوریم؛ و تا حدودی به سبب همین
احتمال لازم می دانیم که تا حد ممکن به روشن کردن نکات حول و حوش آن، به بررسی
واقعیات و گمانه پردازی و تحلیل بپردازیم. در حال حاضر جنبه عمده این مباحث می تواند
این باشد که تا حدودی بررسی ها و تحلیل های خود در مورد ویژگی های شرایط عمومی
کشور ما، منطقه و جهان را روشن تر کرده و عمق بخشیم.
10- برآورد وضعیت نیروها و شرایط
طرفین
الف- جمهوری اسلامی
از نظر کلی نیروهای دو سوی این تقابل
به هیچ وجه در تساوی قرار ندارند. نیروهای جمهوری اسلامی محدود است به ارتش، سپاه
پاسداران و نیروهای بسیجی و نیز ابزار و ادوات جنگی ای که غیر قابل قیاس با ساز و
برگ امپریالیست ها است. ابزاری که یا از خود کشورهای غربی گرفته شده اند( و می دانیم
که اینان هر سلاحی را در اختیارکشورهای زیر سلطه به ویژه کشورهایی که با آنها مشکل
دارند، قرار نمی دهند) و یا از کشورهای
دیگر همچون روسیه، چین و یا کره شمالی دریافت شده اند که اینها نیز علیرغم هیاهوی
جمهوری اسلامی، عموما از نظر تکنولوژی نسبت به ابزارهایی که غرب در اختیار دارد،
بسیار عقب مانده اند.
در مورد نیروهای ارتش، مشکل بتوان روی
آنها در صورتی که جنگی طولانی رخ دهد حساب جدی باز کرد. بیشتررهبران و کادرهای
فوقانی این ارتش حتی با توجه به تسویه های مداوم جمهوری اسلامی و یا دادن پست و
مقام به رده های پایین تر برای گزین کردن وفادارترین نیروهای به نظام( به اصطلاح
تو را بالا می آورم و تو به من وفادار باش) به واسطه ی سیستم ارتش و مبنایی که بر
آن پایه ریزی شده بود، کمابیش در حال و هوای ارتش شاهی به سر می برند. این نیروها
حتی زمانی- حدود دو سه سال به پایان جنگ ایران و عراق مانده (سال های بین 65 تا
67) - نیز به مرور دچار ضعف شده و نرفتن به خدمت و یا فرار سربازان از جبهه های
جنگ به امری رایج در آنها تبدیل شده بود؛ از این رو جمهوری اسلامی عموما مجبور بود
با زور افراد را گرفته و به خدمت گسیل دارد. در حال حاضر با توجه به جو عمومی علیه
جمهوری اسلامی میان مردم که خواه ناخواه در ارتش به ویژه در رده های میانی و پایین
نیز بازتاب خود را دارد، وضع بسیار بدتر از آن سال ها است.
گر چه وضعی که در مورد ارتش وجود دارد در مورد
سپاه پاسداران در فاصله بین سال های 60 تا 67 وجود نداشت، اما با توجه به پاک شدن
سپاه از نیروهای مومن و معتقد یعنی جوانان صادقی که گمان می کردند اسلام و خمینی
می توانند به خواست هاشان پاسخ دهد و یا نیروهای حزب اللهی که جزو پیروان متعصب
خمینی بودند، کشته شدن بسیاری از این ها در جبهه های جنگ و یا منفعل شدن و تحلیل
رفتن شان در زندگی های معمولی، وضع در این نهاد نظامی تا حدود زیادی تغییر کرده
است. این نهاد خواه در همان سال ها و خواه
پس از آن کم و بیش به نهادی همچون ارتش
تبدیل شده که جوانان دوره خدمت سربازی خود را در آن می گذرانند. در آن زمان
رهبری و کادرهای این نهاد را عمدتا
نیروهای وفادار به خمینی تشکیل می دادند اما با ریزش این نیروها به ویژه پس از جنگ
و نخست شکل گیری خط امامی ها و سپس دوم خرداد و اصلاح طلبان، این رهبری بیش از پیش
از نیروهایی تشکیل شد که بیشتر به خامنه ای و یا پس از آن به احمدی نژاد گرایش
داشتند. اینان اکنون از هارترین، فرصت طلب ترین و نان به نرخ روز خورترین نیروها
هستند و مشکل که بتوان آنها را با نیروهایی مقایسه کرد که از دل یک انقلاب بیرون
آمدند و به ایدئولوژی مذهبی خود ایمان، خواه مومنانه و خواه متعصبانه همچون بسیاری
از حزب اللهی ها داشتند. همچنین در این نهاد
گر چه آموزش ایدئولوژیک و تبعیت از احکام مذهبی جایگاهی برتر و وزنی بسیار
بالاتر از ارتش داشت و دارد، اما در مجموع
وضعیت این نیرو تا حدود زیادی شبیه ارتش شده است. شاید یکی از دلایل اصلی
توسل به جمع کردن صوری نیروهای بسیجی برای
برقراری حکومت نظامی اعلام نشده در تهران، میل جمهوری اسلامی برای فاش نشدن نقش
سپاه در سرکوب مبارزات و همچنین درجه ی قدرت
آن بوده است.(1)
در مورد بسیج نیز وضع به سان سال های جنگ نیست. بسیج در آن زمان تا
حد زیادی متکی به نیروهای داوطلبی بود که از روستاها و شهرها، از کارخانه ها و
مزارع به جبهه فرستاده می شدند. بسیاری از این نیروهای داوطلب که سنین میانه به
بالا در میان شان کم نبود تا حد زیادی انگیزهای دینی داشتند و گمان می کردند که چنانچه
وضع به شرایط عادی باز گردد نظامی در خدمت مستضعفان برقرار خواهد شد. چنین انگیزه
هایی به آنان نیرو میداد و به آینده امیدوارشان می کرد. بسیاری از آنان به همراه
عده زیادی در سپاه پاسداران فکر می کردند که چنانچه جنگ به پایان رسد و فرصت
بازسازی فراهم گردد، ایران به مدد حکومتگران اسلام خواه بهشت برین خواهد شد. اما
تمامی افکار و آمال اینان نقش بر آب شد زمانی که رفسنجانی پس جنگ از تریبون نماز
جمعه از مرفهان مسلمان خواست که از زندگی لذت برند و به عیش و نوش اسلامی پردازند.
به مرور مفاهیمی همچون مستضعفان از ادبیات جمهوری اسلامی رخت بر بست و جای خود را
به «اقشار آسیب دیده» و یا «آسیب پذیر» داد. بیشترامتیازات خانواده شهدا قطع شد و
بسیاری از نیروهایی که صادقانه در جنگ شرکت کرده بودند و معلولین در زیر فشارهای
دوران سازندگی که عموما برنامه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را پیاده می
کرد، خرد شدند. این تحولات منجر به تجزیه و قطب بندی های جدید در نیروهای بسیجی
گشت.(2)
بنابراین اکنون که بسیاری از همین
بسیجی ها و نیز لایه هایی درون پاسداران
تغییر عقیده داده یا در رکاب خاتمی و یا اکنون در رکاب موسوی و کروبی اند و یا به طور
کلی ریزش کرده اند، مشکل بتوان روی بسیج
برای یک نبرد بلند مدت حساب باز کرد.(3)
در مورد وضع مردم و چگونگی انگیزه های
واقعی آنان در نبرد با امپریالیست ها پایین تر صحبت خواهیم کرد اما عجالتا اشاره
کنیم که وضع از لحاظ توان جمهوری اسلامی در بسیج نیروهایی که به خاطر جمهوری
اسلامی و برای ماندن و بقای آن وارد جنگ با امپریالیست ها شوند، بسیار بدتر است.
اگر ما شرایط اکنون را با شرایط دهه شصت قیاس کنیم تفاوت ها بسیار مشهود است. در
آن سال ها جمهوری اسلامی تا حدودی پایه توده ای
و قدرت بسیج داشت. خمینی با نفوذ بود و نیروهای متضاد زیر پرچم او تا حدودی
مراعات حال یکدیگر را می کردند. اما از سال های پس از جنگ و به ویژه پس از سال های
76 که شکاف ها در هیئت حاکمه روز بروز گسترده تر و عمیق تر شد و نیز به ویژه پس از انتخابات ریاست جمهوری و اعتراضات، تظاهرات
و شورش های رخ داده و به طور کلی طی چهار سال گذشته وضع به کلی عکس آن دوران شد.
بنابراین اگر در آن دوران جمهوری
اسلامی قدرت بسیج توده ها را داشت اکنون توده ها پشتیبان او به بخش کوچکی که
طرفدار اویند(که تازه خود آنها نیز با توجه به دو جناح شدن اصول گرایان، تقسیم شده
اند) و نیز طرفداران موسوی و کروبی (که در مورد طرفداران آنها نیز تجزیه و ریزش
ادامه دارد) تقسیم شده اند.
ب- امپریالیست ها
در مورد نیروهای امپریالیست ها تا
آنجا که بحث بر سر ساز و برگ جنگی باشد، جای هیچ بحثی وجود ندارد که اینان مسلح به
انواع سلاح ها با تکنولوژی فوق العاده
مدرن هستند که برایشان نابودی تأسیسات اقتصادی ایران و نیز ضربه زدن به قلب
نیروهای جمهوری اسلامی و از پا در آوردن نیروهای جنگی آن در مراحل اولیه، امری شاید
چندان مشکل به حساب نیامده و ساده و پیش پا افتاده بنماید.
اما اگر بحث بر سر تصرف زمینی باشد و
آن هم نه کوتاه مدت بلکه دراز مدت، این امری بسیار سخت برای آنها خواهد بود. در
اینجا نقش ابزار و ادوات علیرغم اهمیت آن در یک جنگ، پایین آمده و نقش انسان، انگیزه
ها، تمایلات، خواست ها و آرزوها، اهداف و برحق یا ناحق بودن چنین انسان هایی بالا
خواهد رفت. در این خصوص نیروهای امپریالیستی- خواه از خود کشورهای امپریالیستی
بیایند و خواه از دیگر کشورهای زیر سلطه اجیر شده و گوشت دم توپ نیروهای اصلی شوند- با دو نوع مقاومت در داخل روبرو خواهند
شد. یکی مقاومت از جانب وفادارترین نیروهای رژیم و دیگری نیروهای مردمی که به
فراخور گسترش جنگ، نخست خود به خودی و به فراخور شرایط و در صورت رشد نیروهای
انقلابی و مترقی، آگاهانه و سازماندهی شده شکل خواهند گرفت. مقاومت از جانب
نیروهای رژیم نیز خواه برای حفظ قدرت موجود
تا زمانی که سرنگون نشده و خواه برای برگرداندن قدرت به رژیم جمهوری اسلامی در
صورتی که سرنگون شود، امری است که به مرور نیرو و توان خود را از دست داده و دچار
ضعف می گردد و بخش های مهمی از آن (پس از سرنگونی رژیم) در مقاومت های شکل گرفته
مردمی مستحیل خواهد شد. این امر را با توجه به این نکته می گوییم که امپریالیست ها
دست به ریسک های خطرناکی که تلفات جانی آنها را بالا ببرد، نخواهند زد(و به احتمال
از سربازان کشورهای عراق، افغانستان و یا کشورهای دیگر استفاده خواهند کرد) و در
صورتی به تصرف زمینی ایران دست خواهند زد که مطمئن از نابودی اولیه ی حداقل مهم ترین
بخش نیروهای وابسته به رژیم باشند. بسیاری از نیروهای پروار شده قدرت سیاسی نیز به
محض اینکه احساس خطر کنند، بار و بندیل خود را برداشته از کشور خارج شده و در
کشورهای دیگر سکنی خواهند گزید.
بنابراین
گرچه فتح ایران ممکن است برای امپریالیست ها کار در مجموع ساده ای باشد اما نگاهداری آن چنین
نیست و در پرتو مبارزه طبقات مردمی که اساس مقاومت را در مقابل امپریالیست ها
خواهند ساخت، کار بسیار مشکلی خواهد بود.
اما مبارزه در خود کشورهای
امپریالیستی و نیز کشورهای زیر سلطه مانعی
جدی برای ادامه جنگ نیز خواهد بود و این امکان وجود دارد که جنبشی ضد جنگ شبیه به
سال های پس از حمله به عراق، در بیشتر
کشورها شکل بگیرد. مردم کشورهای امپریالیستی مدت بیش از ده سال است که جنگ های
افغانستان و عراق را دیده اند و با توجه به گیر کردن امپریالیست ها در این جنگ ها،
سخت است که آنها بتوانند مردم کشور خود را با
توجه به بحران جاری اقتصادی، تورم
، گرانی و بیکاری مجاب کنند تا با یک جنگ
طولانی همراه شوند و هزینه های انسانی و مالی چنین جنگی را بپردازند. چنانچه جنبشی
ضد جنگ در شرایط کنونی برپا شود، آمیخته شدن آن با واکنش طبقه کارگر و زحمتکشان به
بحران اقتصادی جاری و اعتراضات کنونی بر علیه سیاست های ریاضت اقتصادی، کار را برای بورژوا - امپریالیست ها بسیار
پرهزینه تر خواهد کرد و شاید عواقب آن خیلی قابل پیش بینی نباشد.
بنابراین در صورتی که جنگ از جانب امپریالیست
ها رخ دهد به احتمال زیاد باید برق آسا باشد و در کوتاه ترین مدت به نتیجه برسد.
شاید بهترین کار برای امپریالیست ها تشکیل یک دولت در تبعید به وسیله ی رضا
پهلوی و یا جمهوری خواهان وابسته به
امپریالیسم آمریکا و غرب در آستانه جنگ، تصرف سریع ایران و سپردن آن به دست اینان
باشد، تا اینها بتوانند نقش مهمی در ایجاد انفعال در لایه ها و بخش هایی از طبقات
متوسط و میانی که گمان می کنند پسر شاه بیاید وضع بهتر خواهدشد، داشته باشند؛ و یا
اینکه حداقل در مراحل اولیه پس از سرنگونی رژیم از افرادی وجیه المله و یا
نیروهایی که از میان اصلاح طلبان برخاستند و به آنها ملحق شده اند برای جلوگیری از
هر گونه تداوم جنگ از سوی مردم و تحمیل حکومت دست ساخته امپریالیست ها و تمکین
مردم به آن استفاده کنند.
11- جمهوری اسلامی و مردم ایران
چنانچه ما وضع ایران را از نقطه نظر داخلی مورد بررسی
قرار دهیم، تضاد شدید و رشد یابنده ای را میان حکومتگران مرتجع جمهوری اسلامی که
نماینده طبقه بورژوازی بورکرات- تجاری و متحجرترین لایه های نهاد قرون وسطایی
روحانیت ایران هستند از یک سو و توده های عظیم خلق که طبقه کارگر، توده های کثیر
خرده مالکان و کشاورزان روستا، لایه های فقیر، متوسط و مرفه خرده بورژوازی شهری و
بورژوازی ملی هستند را از سوی دیگر می بینیم. اگر امپریالیست ها دست به تجاوز
نزنند، کماکان تضاد میان خلق و ارتجاع داخلی تضاد عمده در ایران خواهد بود و مبارزات مترقی و انقلابی به گرد
آزادی خواهی و دموکراسی جریان خواهد داشت.
وضع عمومی پس از مبارزات دموکراتیکی
که در پی تقلب در انتخابات سال 88 به وجود آمد از این قرار است: نیروهای حاکم باند
خامنه ای و احمدی نژاد مشترکا به سرکوب شدید جنبش توده های مردم پرداخته و این
جنبش را که عمدتا اشکال مسالمت آمیز مبارزه را دنبال می کرد، سرکوب کردند. چگونگی طبقه
بندی کردن این سرکوب و اشکال آن با توجه به تجاربی که سرکوب گران از چگونگی تکامل
انقلاب 57 داشتند، از منطق زیر پیروی میکرد:
«جنبش را در نطفه خفه کنیم و نگذاریم
انقلاب شکل گیرد. اجازه ندهیم هیچ تجمعی صورت گیرد. همه راه های حرکت جنبش را
ببندیم. اصلاح طلبان ضعیف و جبون را در شکنجه گاه ها و دادگاه ها خرد کنیم، رهبران
سازشکار را در گوشه ای حبس کنیم، فعال ترین عناصر را بکشیم و یا به حبس کشیم، از
توده ای از فعال ترین مبارزین جوان از دختر و پسر، پیر و جوان زهر چشم بگیریم و به
شکل های مختلف آنها را تحقیر کنیم. عکس چگونگی کشتن های فجیع، شکنجه شده ها و آزار
دیده ها را بگیریم و در بین مردم پخش کنیم تا ترس به جان مردم افتد و دیگر کسی به
خیابان نیاید و خانواده ها جلوی فرزندان خود را بگیرند، چوبه های دار در هر شهر و
ده (به ویژه استان های کردستان، بلوچستان و خوزستان) بر قرار کنیم و هر روز و هر
هفته عده ای را (به عناوین مختلف قاچاقچی، تجاوز و...)که حکم اعدام برایشان صادر
شده و مردم در مقابل اعدام شان حالت منفعل خواهند داشت، به بالای دار و زیر چوخه
های اعدام قرار دهیم تا بوی مرگ در فضا
بپیچد و فضای کشتار ایجاد گردد، آن گاه از یک سو کسی در خیابان نخواهد آمد و از
سوی دیگر اگر بیاید ما در این فضا به راحتی
می توانیم کشتار کنیم و خلاصه ... مراقب
هر مطلبی در مطبوعات باشیم و هر جای بوی اعتراض و حرکت آمد به سرعت بکوبیم. از آن طرف
راه خارج را باز کنیم و بگذاریم که هر کس می خواهد برود و یا آنها را با نا امن
کردن شرایط به سوی خارج برانیم. این نسل را همین جا تمام ش کنیم!»
مواضع رهبران سازشکارجنبش یعنی عمدتا
موسوی و کروبی در مقابل این اشکال ممتد و تکامل یابند کشتار، سرکوب، شکنجه و تحقیر، تکامل مبارزه به اشکال عالی تر نبوده، بلکه
تقلیل آن به اشکال پایین تر بوده است. از این رو علیرغم نقطه اوج جنبش در روزهای
تاسوعا و عاشورا، آنان در روز 22 بهمن از
نیروهای خود خواستند که به تظاهرات بیایند و با سکوت خود مبارزه
کنند.
به این ترتیب جنبشی که در آن مقطع
دارای امکانات گوناگون برای تکامل مبارزه بود به دلیل سازشکاری رهبران، کشتار و سرکوب
فعالان و نیز دیگر ضعف های این جنبش به ویژه
عدم شرکت متشکل و سازماندهی شده طبقه کارگر(که تا حدودی متاثر از شرایط واقعی خود
این طبقه و نیز بسیار بیشتر متاثر از وضع «پیشروان» آن است)، عدم گسترش مکفی مبارزه
به شهرستان ها و نیز عدم ارتقاء به اشکال نوین مبارزه، خواه در عرض(اعتصاب و
تظاهرات های توده ای) و خواه در عمق( تشکیل دسته ها و گروه های نیمه مسلح و تمام
مسلح از فعالان و جوانان، در مراحل اولیه برای دفاع از خود در برابر نیروهایی که
بی محابا به مردم بی سلاح شلیک می کنند و در مراحل متکامل تر برای تعرض) دچار افت
شد و برنامه و نقشه سرکوب سران جمهوری اسلامی موقتا پیروز شد.
اما علیرغم پیروزی سران سرکوب و افت
جنبش، حرکت این جنبش به شکل پرسش ها از رهبران و تکامل شناخت ها و خواست ها ادامه
یافته و موجب تجزیه نیروهای بدنه این جنبش گشته و می گردد. از یک سو رادیکالیسم منتج
از طبقه کارگر و زحمتکشان و نیروهای وابسته به آنان که پیش از سرکوب، نقش بیشتری
در مبارزات به عهده می گرفت، در بخش عمده این جنبش در حال رشد بوده و هست و از سوی
دیگر گرایش های لیبرال در میان بخش کمتری از آن به موقعیتی کامل تر پای می گذارد.
چنانچه امپریالیسم آمریکا و دیگر متحدین آن دست به تجاوز به ایران زنند و بخواهند
ایران را همچون افغانستان و عراق مستعمره خود گرانند، و بدین سان مبارزه با
امپریالیسم در ایران تضاد عمده گردد، گرایش های رادیکال و میانه، نقش اصلی را در
بدنه جنبش ضد امپریالیستی به عهده خواهد داشت.
به طور کلی، مردم ایران خواهان سرنگونی جمهوری
اسلامی و برقراری یک جمهوری دموکراتیک هستند که دست همه امپریالیست ها را از
اقتصاد ایران کوتاه کند، دین را از دولت جدا و به عنوان امر خصوصی افراد را به
رسمیت شناسد(4)، آزادی های اساسی را برای عموم طبقات خلق برقرار سازد و در جهت
تداوم آنها بکوشد، حق تعیین سرنوشت برای ملیت های ایران، تدوین حقوق برابر با
مردان برای زنان و بالاخره یک فرهنگ
دموکراتیک ملی بر مبنای خطوط زنده و پویای فرهنگ و سنن بومی همراه با
پیشرفته ترین وجوه فرهنگی ملل دیگر( جذب انتقادی) بر پا کند. وظیفه برقراری این جمهوری دموکراتیک در دوران کنونی
به عهده طبقه کارگر است؛ و چنانچه این طبقه ناتوان از رهبری مبارزات تمامی طبقات
زحمتکش و نیز طبقات متوسط باشد، آن گاه حتی چنانچه چنین جمهوری دموکراتیکی به
رهبری طبقات دیگر بر پا شود، امر و خواست توده ها انجام نخواهد شد و چنین جمهوری
ای بقا نخواهد یافت.
همچنان که گفتیم پس از انتخابات 88 تضاد میان
خلق و حکومت جاری شدت یافت و جنبش دموکراتیک توده ها به رهبری جریان های اصلاح طلب
و به واسطه ی سازشکاری های آنها و نیز سرکوب شدید حکومت جمهوری اسلامی موقتا دچار
افت گردید. اما این تضاد در حال حاضر تضاد عمده
کشور ماست و به دلیل بحران جاری اقتصادی جهانی، روز به روز به حدت آن نیز
افزوده می گردد. به این ترتیب جمهوری اسلامی از نقطه نظر داخلی، منزوی و مورد
انزجار مردم است.
12- سنجش نیروهای جمهوری اسلامی،امپریالیست
ها و مردم ایران نسبت به یکدیگر
اکنون و با در نظر داشت مطالبی که در مورد وضعیت
نیروهای امپریالیست ها و جمهوری اسلامی در بند دهم بازگو کردیم می توانیم به این
نکته اشاره کنیم که در صورتی که ما نیروی های جمهوری اسلامی را نسبت به نیروی امپریالیست
ها بسنجیم، این نیروها مجموعا ناتوان و ضعیف می نمایند؛ و اگر از جنجال آفرینی های
پر سرو صدا، داد و فریادهای گوشخراش و در شیپور کردن های حکومتگران این
جمهوری در مورد ابزار و آلاتی که گویا
مدرن ترین و پیشرفته ترین نوع خود در جهان هستند بگذریم و به طور واقعی وضعیت نیروهای آن را از لحاظ تکنولوژی مورد سنجش
قراردهیم، این نیروها نه تنها معرف قدرت زیاد جمهوری اسلامی نبوده بلکه بر عکس
معرف ضعف و ناتوانی آن در مقابل امپریالیست ها هستند. همچنین اگر آن را از نظر
نفرات انسانی یعنی کسانی که حاضرند با آگاهی و از دل و جان برای آن بجنگند نسبت به
گذشته بسنجیم این نیروها نسبت به سال های 60 تا 65 در جنگ ایران و عراق تقریبا
دچار تحولی اساسی شده و آن اعتقادات و آن تمایلاتی که آن دوره در میان این نیروها(عموما
پاسداران و بسیجی ها) وجود داشت، در آن حدود و کیفیات وجود ندارد. این نکته اخیر در مورد نیروهای
امپریالیستی نیز کمابیش صدق می کند؛ زیرا
این نیروها نیز از هر گونه انگیزه واقعی
برای جنگ به دورند و به وسیله تبلیغات امپریالیستی و به زور تکنولوژی و سلاح مدرن به آنها احساس
قدرت تلقین می شود. بنابراین نیروهای کمی و کیفی جمهوری اسلامی در مقابل امپریالیست
ها به هیچ وجه معرف واقعی نیرو و قدرت واقعی طبقات مردمی ایران نبوده، بلکه بر
خلاف هیاهو، لوده گی و ژست قدرت گرفتن های آن، در مقابل امپریالیست ها بسیار ضعیف می باشند.
رهبران این نیرو یعنی سران حکومتگراسلامی
نیز در مقابل امپریالیست ها عموما بی پرنسیپ، بدون عزت نفس وعموما خوار و ذلیل و خاک بوس امپریالیست ها
هستند.(5)
از سوی دیگر اگر ما این نیرو را از
نقطه نظر داخلی و در مقابل طبقات مردمی و مبارزات آنها بسنجیم نه تنها از نقطه نظر
آلات و ادوات و تا دندان مسلح بودن، نسبت به مردمی که سلاحی در دست ندارند بسیار
مقتدر می نمایند، بلکه مستبد، تحمیل گر، متفرعن، تحقیرکننده، کشتارکننده، نابودگر
هر نوع آزادی و حقوق انسانی و خلاصه صاحب همه و هر چیز می نمایند. بنابراین این
نیرو از لحاظ کمیت نسبت به نیروی امپریالیستی ضعیف و نسبت به توده ها که در حال
حاضر فاقد سلاح اند، قوی می نماید. حال آنکه از لحاظ انگیزه و تمایل برای مبارزه و
جنگ در هر دو مورد یعنی خواه نسبت به امپریالیست ها و خواه نسبت به مردم در هر حال
فاقد انگیزه های لازم برای مبارزات درازمدت و یا مبارزاتی با گستره و عمق زیاد است. در عوض طبقات مردمی در حالی که از نظر تشکل
و نیروی نظامی نسبت به هر دو نیرو
امپریالیستی و جمهوری اسلامی در حال حاضر
ضعیف و ناتوان نشان می دهد، اما از لحاظ انگیزه
قوی بوده و در صورت یک کار آگاه گرانه
متداوم، این انگیزه ها می تواند قوی تر گردد. در کل جمهوری اسلامی در مقابل
نیروهای مردم در یک مبارزه داخلی از نظر تاکتیکی قوی و نابود کننده، اما از نظر یک
مبارزه متداوم و طولانی یعنی از لحاظ استراتژیک ضعیف و ناتوان می نماید. این وضعیت
درمورد امپریالیست ها نیز مشابه وضعیت جمهوری اسلامی درمقابل مردم است. در صورتی که طبقه کارگر متشکل شده و به وسیله ی
یک حزب کمونیست انقلابی رهبری گردد و بتواند توده های روستا و اقشار میانی را به
زیر پرچم خود برای استقلال و آزادی گرد آورد، وخواه جنگ- اگر رخ دهد- و خواه
مبارزه داخلی را رهبری کند، وضع به کلی متفاوت خواهد شد.
13- خلق ایران مخالف جنگ است
مردم ایران به هیچ وجه جنگ نمی خواهند.
آنان به شدت از هر سو زیر فشار هستند. تورم، گرانی و فشارهای متناوب اقتصادی،
سیاسی و فرهنگی کمر آنان را خرد کرده است در شرایط کنونی جنگ می تواند دردها و رنج
های آنها را بسیار بیشتر کند.
جنگ می تواند تمامی تاسیسات اقتصادی
ایران را نابود کند و یا به آنها صدمات جدی وارد نماید. چه کسی باید بهای آنها را
بپردازد؟ کارگر ان و زحمتکشان؛
جنگ می تواند ویرانی و تخریب نقاط
مسکونی را به همراه بیاورد. چه کسی باید دوباره آنها را بسازد؟ کارگران و زحمتکشان؛
جنگ می تواند کشتار و نابودی انسان های بیشماری را به همراه آورد و معلولین
بسیار به جای گذارد. چه کسی باید رنج فقدان آنها را بر خود هموار کند؟ خلق
کمونیستها جز خواست خلق چیزی نمی خواهند.
کمونیست ها به هیچ وجه جنگ امپریالیست ها علیه ایران را برنمی تابند، زیرا به خوبی می دانند که امپریالیست
ها به هیچ وجه اهداف نیکی ندارند. آنان می خواهند به جای جمهوری اسلامی یک سلطنت و
یا جمهوری وابسته تر ایجاد کنند و نوکر و سگ زنجیری ای را به جای حکومتگران کنونی
بنشانند.
14 - تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی به
عهده مردم ایران است
امپریالیست ها می گویند جمهوری اسلامی
به دنبال تبدیل شدن به قدرت اتمی است و اتمی شدن ایران برای منطقه و جهان خطرناک
است و عواقب ان ناامن شدن منطقه و کشورهای سرمایه داری غرب است. آنها می گویند که
ایران مروج و گسترش دهنده تروریسم است و نیز ایران ناقض حقوق بشر است.
در مورد این ادعاهای امپریالیست ها که خود مسبب
اساسی ناامنی در سراسر جهان هستند و دو
جنگ امپریالیستی و ده ها و صدها جنگ کوچک و بزرگ را در سراسر گیتی دامن زده اند،
کودتا ها در کشورهای گوناگون سامان داده و به اشکال مختلف در کشورها ی زیر سلطه و
یا حتی کشورهای امپریالیستی دیگر مداخله
کرده اند، گروه ها گوناگون تروریستی را درست کرده اند و به جان خلق ها
انداخته اند، سخن بسیار گفته شده است، اما صرف نظر از هر آنچه که امپریالیست ها می
گویند که عموما تنها ابزار و یا بهانه هایی است که آنها مقاصد واقعی خود را به وسیله
ی آنها پیش می برند، وظیفه ی تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی به عهده نیروهای خارجی
نیست بلکه به عهده مردم ایران است. چنانچه مردم نتوانند جمهوری اسلامی را سرنگون
کند این به آنها مربوط می شود که زیر چنین حکومت مرتجع و عقب مانده ای به سختی و
با رنج و مرارات فراوان زندگی می کنند و به ناچار باید زندگی کنند. خلق ایران
تجارب گذشته امپریالیست ها را در کشورهای گوناگون زیر سلطه به مانند ویتنام،
کامبوج، لائوس و نیز کشورهای افریقایی و آمریکای لاتین دیده و حال آنها را نیز، در
کشورهایی همچون افغانستان، عراق و لیبی می بیند و به هیچ وجه به امپریالیست هایی
که می خواهند برای او «حقوق بشر» و «دموکراسی» بیاورند اعتماد و اعتقادی ندارد.
اما گویا در میان برخی اقشار و طبقات، دسته ها و
گروه هایی بافت می شوند که به دلیل نفرت از جمهوری اسلامی می خواهند به هر قیمتی
از شر آن خلاص شوند. چنانچه این قیمت، ورود امپریالیست ها به ایران و مستعمره کردن
ایران باشد، از لحاظ آنها فرقی نمی کند:
« بفرمایید کشور ما مال شماست! ما از
دست این حکومت خسته و کلافه ایم! ما (منظور خودشان است) ناتوان از سرنگونی این
حکومت هستیم! قدم رنجه فرمایید ما را از شر اینان خلاص کنید! اجازه دهید زیر سایه
شما راحت و آسوده زندگی کنیم!»
آیا اینها وحشتناک نیست؟ اگر چنین کسانی در میان برخی طبقات میانی و
متوسط ایران یافت شوند که آرزو کنند امپریالیست
ها به ایران حمله کنند و این شر زمینی را از ایران بزدایند و برای آنها «آسایش» و
«راحتی» بیاورند، آیا این نشانگر اوج ضعف، زبونی و حقارت آنها نیست؟ آیا چنین کسانی
نباید در خود توش و توانی ببینند که خود قادرند و باید که این شر زمینی را از
ایران بزدایند؟ آیا این گونه نیست که آنان خود را هیچ می بینند و امپریالیست ها را
همه چیز؟
15- نقش بازدارنده و گشایش گر تضاد با امپریالیست ها
در رشد تضادهای مردم ایران با جمهوری اسلامی
در مباحثی که اکنون در میان فعالین چپ
جاری است، اغلب گفته می شود که امپریالیست ها مانع تکامل مبارزه طبقاتی با جمهوری
اسلامی هستند و خواه این تحریم های اقتصادی را در نظر بگیریم و خواه امپریالیست ها
به ایران تجاوز کنند، در هر حال آنها به جمهوری اسلامی کمک کرده و برای وی فرصت
های تازه ای در سرکوب توده ها ایجاد خواهند کرد.
در این مباحث باید بیشتر دقت کرد.
زیرا در حالی که از جهاتی درست هستند، اما از جهاتی دیگر درست نیستند و واقعیت را
درست بازتاب نمی کنند.
اگر ما به برخوردهای حکومتگران جمهوری اسلامی با
مبارزات و جنبش های توده ای در طول انقلاب و نیز در سال های بعد از 76 نگاه کنیم،
تا آنجا که این حکومتگران به سرکوب مبارزات توده ها دست زده اند، امپریالیست ها یا
پشتیبانی کرده اند و یا سکوت کرده اند. سوای آموزش نیروهای جدید امنیتی به وسیله ی
افراد با تجربه ای همچون سپهبد فردوست و همکاری برخی از نیروهای ساواک با جمهوری
اسلامی، تقریبا بیشتر تهاجماتی که علیه مبارزات توده ها صورت می گرفت و ارتش در
آنها نقش داشت( مانند سرکوب مبارزات خلق کرد و عرب) فرماندهی ارتش در دست نیروهایی
بود که به نوعی هوادار آمریکا بودند.
از سوی دیگر جنگ عراق علیه ایران که زیر نام مبارزه با «صدور انقلاب» صورت گرفت خود
با نظر مساعد آمریکا رخ داد و هدف اصلی آن زیر ضرب
قرار دادن انقلاب در ایران و به هرز بردن انرژی انقلابی توده ها بود. در واقع می توان
گفت که عراق که مورد پشتیبانی امپریالیست ها قرار گرفت، با حمله به ایران از تکامل
تضادهای داخلی و مبارزه طبقاتی در داخل کشور جلوگیری کرده و این امکان را برای
دولت جمهوری اسلامی و خمینی به وجود آورد تا زیر نام جنگ به سرکوب تمامی مبارزات و
اعتراضات طبقات زحمتکش و نابود کردن گروه ها و احزاب انقلابی بپردازد.(6)
در مورد مبارزات دموکراتیک پس از سال های
76 و نیز پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 نیز می توان همین را گفت. در واقع
آمریکا بر خلاف پشتیبانی ظاهری از جنبش دموکراتیک و آزادی خواهانه که رهبری آن در
دست اصلاح طلبان بود، در عمل و به طور واقعی به هیچ وچه تمایلی به تداوم چنین
جنبشی نداشت و آن را خواه از لحاظ تکامل مبارزه طبقاتی در ایران و خواه تاثیر در منطقه به نفع خود نمی دانست. بنابراین
تمایل اصلی وی سرکوب هر چه تمام تر این
جنبش بود. این البته مغایر این نبوده و نیست که آمریکا خود را آماده پذیرش و
پشتیبانی نیروهای اصلاح طلبی قرار دهد که پس از این سال ها از ایران بیرون آمدند و
برخی از آنها همچون سازگارا خود را در خدمت به امپریالیسم آمریکا قرار دادند؛ هم
ژست دمکراسی خواهی آمریکا بر جای می ماند و هم گویا تداوم پشتیبانی وی از جنبش
دموکراتیک و آزادی خواهانه مردم ایران.
در دوران کنونی نیز چنان که امپریالیست
ها به جنگی علیه جمهوری اسلامی دست زنند این جنگ سوای اینکه در شرایط بین المللی
رخ می دهد که تا حدودی با آن زمان فرق می کند، اما اهداف آن کمابیش شبیه همان
اهداف جنگ عراق با ایران است. به این معنی که در واقع تلاش ایران برای دستیابی به
انرژی هسته ای، جای صدور انقلاب را گرفته و بهانه هایی همچون «حقوق بشر» و یا «تروریسم»
نیز به آن اضافه شده است. اگر در آن دوران،
جنگ عراق و امپریالیست ها علیه ایران دلایلی همچون محدود کردن ایران درون مرزهای
خود، جلوگیری از تاثیر انقلاب در منطقه و تحقیر شخصیت ملت ایران میان ملت های
همجوار و مهم تر از همه تحلیل بردن انرژی انقلابی مردم ایران در جنگ به جای تکامل
مبارزه طبقاتی داخلی داشت، اینک نیز چنین جنگی به هر حال مانع تکوین مبارزه طبقاتی
ای داخلی خواهد بود که به ویژه در سال 88
دورانی از اوج را تجربه کرد. این تا اینجا نقش امپریالیست ها در مانعت از
پیشرفت تضادهای داخلی.(7)
اما باید در نظر داشت که تضادهای
داخلی تنها تضادهای موجود در کشور ما نبوده بلکه آنها به همراه تضادهای خارجی
مجموع تضادهای جامعه ما و عموما کشورهای زیر
سلطه را می سازند.
به طور کلی در کشور ما دو نوع تضاد
وجود دارد: یکی تضاد های داخلی که طبقات مختلف مردم رودر روی متحجرین بورژوا - بورکرات جمهوری
اسلامی و روحانیون حاکم بر کشور هستند و هدف آن به دست آوردن دموکراسی و آزادی است و دیگری تضاد
های خارجی که مشخص کننده اصلی آنها تضاد مردم ایران با امپریالیست ها است و اینان
آماج اصلی طبقات مردمی برای کسب استقلال واقعی می باشند.
البته بین این دو نوع تضاد، بسته به نوع حکومت داخلی و شکل ها و نیز شدت
و ضعف وابستگی آن به امپریالیسم درجات متفاوتی از ارتباط و وابستگی متقابل وجود
دارد. مثلا در زمان شاه چنین ارتباطات و وابستگی هایی در تمامی زمینه ها و به حد
لازم وجود داشت. در نتیجه بین تضاد های داخلی و خارجی علیرغم تمایز، تقریبا پیوند
همه جانبه و عمیقی بر قرار بود چندان که مبارزه با استبداد سلطنتی در عین حال
مبارزه با امپریالیسم و مبارزه با امپریالیسم در عین حال مبارزه با استبداد شاهی
بود. گر چه عموما و حداقل تا آنجا که تکوین مبارزه داخلی ایجاب کرد، مبارزه با
امپریالیسم از کانال مبارزه با استبداد و دیکتاتوری سلطنتی شاه می گذشت و یا در
درون آن پنهان بود. اما در جمهوری اسلامی چنین پیوندهایی نه در همه زمینه های وجود
دارد و نه در هر زمینه ای به حد یا به درجه ضروری برای مبارزه با امپریالیست ها.
در نتیجه در حالی که مبارز با شاه در عین حال مبارزه با امپریالیسم بود، اما
مبارزه با جمهوری اسلامی لزوما به معنای مبارزه تام و تمام با امپریالیسم نیست و
نیز برعکس.
در
اینجا همچنان که گفتیم این حدود و درجات متفاوت وجود دارد، ولی معهذا در مورد این
تفاوت ها نباید اغراق کرد. این به این معنی است که وابستگی و ارتباطاتی که بین جمهوری
اسلامی و امپریالیست ها وجود دارد، خواه ناخواه در محدوده های معینی مبارزه با
جمهوری اسلامی را نیز مبارزه با امپریالیست ها می کند و در عین حال مبارزه با امپریالیست
ها را مبارزه با جمهوی اسلامی.( 8) همچنین، اگر چه مبارزه امپریالیست ها با خلق
ایران و تجاوز و یا تصرف این کشور از تکامل تضادهای داخلی و مبارزه طبقاتی داخلی
به اشکال گذشته آن جلوگیری می کند، اما آنها را در شکل های جدیدی پیشرفت داده،
متکامل می سازد.
به عبارت دیگر تکامل تضادهای داخلی و خارجی
ایران که با یکدیگر وحدت دارند، ناموزون بوده و رشد و تداوم یکی در عین اینکه مانع
رشد و تداوم دیگری می شود، در عین حال در درون خود آن را رشد می دهد. یعنی در حالی
که مبارزه با امپریالیست ها در شکل صوری خود، از تکوین تضادهای داخلی جلوگیری کرده
و آنها را به تضادهای غیر عمده تبدیل می کند، معهذا پیشرفت تضاد با امپریالیست ها،
در بطن خود رشد و تکامل تضادهای داخلی را در بر داشته و در بر خواهد داشت؛ و زمانی
که یکی از این دو دچار افت گردیده و دیگری ادامه رشد خود را از سر می گیرد، از آن شرایط و وضعیتی آغاز نمی کند که پیش از آن در
آن جا ناتمام باقی مانده بود، بلکه از وضعیت و شرایط متکامل نوینی آغاز می کند که
طبقات مختلف پس از حرکت و رشد طی پروسه
تضاد عمده پیشین به آن می رسند.(9)
در حقیقت برخی از افراد یا جریان هایی که
مداخلات امپریالیستی را به طور مطلق مانع تکوین مبارزه طبقاتی داخلی می دانند به
مرحله انقلاب دموکراتیک نوین معتقد نیستند و تنها به انقلاب سوسیالیستی باور
دارند. از این رو اینها فکر می کنند اگر امپریالیست ها تجاوز کنند آنها نمی توانند
انقلاب سوسیالیستی خود را که البته مدت 30 سال« ناقابل» است که آغازش کرده اند،
تداوم بخشند. البته بیشتر آنها در عین حال گمان می کنند که طبقه کارگر نه تنها در
مبارزات ضد امپریالیستی با دیگر طبقات ممزوج خواهد شد، بلکه در مبارزه دموکراتیک نیز
چنین امتزاجی صورت می گیرد و از نظر آنها چنین امتزاجی نباید صورت بگیرد. بیشتر
اینها کسانی هستند که به طبقه کارگر توصیه می کردند که در مبارزات دموکراتیک شرکت
نکند زیرا این مبارزات به او مربوط نیست.
آنان از این طبقه درخواست می کردند که تنها در مبارزاتی شرکت کند که برای خواست های
خود این طبقه به طور منفرد به وجود می آید. بدین سان این چپ های کارگری مبارزات
کارگری صد درصد خالص را می خواستند.
طبیعی است که از نظر اینان طبقه کارگر
نباید در هیچ مبارزه ای غیر از مبارزات برای خواست های طبقه کارگر شرکت کند و تلاش
کند که رهبری آن را به دست آورد. از این رو آه و فغان اینان در می آید: « باز هم
انحراف! بازهم اشتباه! بازهم «چپ بورژوایی»!
مبارزه دموکراتیک دیگر چه صیغه ای است؟ مبارزه ضد امپریالیستی دیگر چه صیغه
ای است؟ »
اینان و بسیاری دیگر به همراه شان متوجه نیستند
که در حالی که ما با هر گونه تجاوز امپریالیستی به کشور خود مخالف ایم ولی با این
حال خود را فریب نمی دهیم و متوجه ایم که در کشورهای زیر سلطه امپریالیست ها،
مبارزه برای کسب قدرت و یا تثبیت قدرت سیاسی، به ویژه - و هزار بار مسلم تر- زمانی که طبقه کارگر متشکل شده و رهبری شده به وسیله
ی حزب خود در راس انقلاب قرار گیرد، خواه ناخواه از یک مبارزه طولانی با نیروهای
امپریالیستی گذر خواهد کرد.
اکنون گمانه زنی و تحلیل در مورد چگونگی تضادهای
داخلی و خارجی و نحوه ارتباط آنها با یکدیگر اندکی مشکل است، زیرا امپریالیست ها
به ایران حمله نکرده اند و نیز شکل تکامل مبارزه طبقاتی و ملی از این لحاظ که آیا
جمهوری اسلامی بر جای می ماند و خیز و نیز با برجای ماندن آن مبارزه ادامه می یابد
و یا پس از مدتی جنگ، سرنگون می شود و حکومتی مانند شاه جای آن می نشیند و یا
اینکه اساسا امپریالیست ها درگیر جنگی به مانند عراق یا افغانستان خواهند شد، به
هر حال چندان روشن نیست. در هر کدام از این اشکال رابطه تضادهای داخلی و خارجی
اشکال ویژه ای به خود خواهد گرفت. ما نیز عجالتا بحث خود را در حدود وضعیت جاری
نگه میداریم و به بحث پیرامون رابطه معین میان مبارزه برای دموکراسی با ارتجاع
داخلی و مبارزه برای استقلال با امپریالیست ها می پردازیم و به مسائل پیرامون آن
توجه می کنیم.
هرمز
دامان
اردیبهشت 91
یادداشت ها
1-
توضیحا بگوییم که نیروهایی که در سرکوب خونین مبارزات دموکراتیک سال 88 نقش
داشتند- سوای نیروهایی که از لبنان و سوریه آورده بودند- عمدتا نیروهای سپاه بودند
که با لباس مبدل ظاهر می شدند اما رژیم توانست در سرکوب مبارزات پس از انتخابات
ریاست جمهوری نیروی زیادی را بسیج کند، در خیابان ها بگمارد و حکومتی نظامی بر
قرار سازد. این نیروهای بسیج شده از اطراف تهران و یا شهرستان ها که بسیاری شان
جوان و نوجوان بودند بیش از آنکه در سرکوب ها شرکت داشته باشند، شکلی نمایشی داشته
و صرفا برای جلوگیری از گردهمایی ها به خیابان ها آورده شده بودند. اینان سوای
نقشی که در تحقیر مردم مبارز داشتند تا حدود زیادی به روی خود نیروی سرکوب - که به
نام و شکل و شمایل سپاه سرکوب نکرد- و
وضعیت واقعی آن سایه می افکنند. این نیرو تنها برای جلوگیری از تجمع جمع آوری شده
بود و روشن است که تمامی این نیروها چنانکه درگیری رخ می داد نمی توانستند نقش
فعالی داشته باشند و به ناچار اتکا به همان سپاه و نیروهای انتظامی و دریده ترین و
هارترین نیروهای آنها بود. در مورد نیروهای بسیج باید گفت که زمانی که صحبت از یک
جنگ طولانی باشد بسیج کردن این نیرو و به خصوص تداوم بخشیدن به حضور آن امری بسیار
مشکل خواهد بود.
2-
میدانیم که اولین برآمدها اعتراضی پیش از دوم خرداد 76 در شیراز، اراک و مشهد
به همین طیف ها تعلق داشت. برای بررسی بیشتر در مورد این جریان، طبقات جامعه ایران
ولایه بندی های آنان نک به «طبقه کارگر و جنبش دموکراتیک»، هرمز دامان، بخش های دوم
تا پنجم؛
3-
به یادداشت شماره یک نگاه شود.
4-
نگارنده این سطور در مقاله درباره «برخی انحرافات در مبارزه فرهنگی» درباره
مسئله مبارزه با مذهب تا حدودی صحبت کرده است. در اینجا لازم است اشاره شود که هر
چند مبارزه با این حکومت از مبارزه با مذهب جدا نیست یعنی در چنین مبارزه ای خواه
ناخواه بسیاری مباحث اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حقوقی و...در مذهب زیر سئوال می رود
و به نقد کشیده می شود، اما هدف اصلی مبارزه عمومی دموکراتیک با مذهب مبارزه با
نفس مذهب نبوده بلکه مبارزه برای جدایی مذهب از حکومت و شناختن مذهب به عنوان امر
خصوصی افراد است. این دو مسئله را نباید با یکدیگر درهم کرد. مثلا این روشن است که
بورژوازی اروپا در دوران انقلابات بورژوایی با مذهب و کلیسا مبارزه می کرد زیرا
کلیسا و دولت یکی بود، اما بورژوازی در انقلابات بورژوایی برای جدایی مذهب از دولت
مبارزه می کرد. امری که خواه ناخواه در انقلاب کنونی - البته با تفاوت هایی معین- به
واسطه ی جنبه ی بورژوایی آن الزامی است. به این دلیل است که در جمهوری دموکراتیک
خلق، آزادی مذاهب همچنان که آزادی بی دینی
به وسیله ی دولت طبقه کارگر به رسمیت شناخته می شود. اما از نظر مارکسیسم امر
مبارزه با مذهب از لحاظ حزب طبقه کارگر امر خصوصی نبوده و چنین حزبی باید وظیفه
خود بداند که با مذهب مبارزه کند و دیدگاه
های ماتریالیستی و آته ایستی را رواج دهد. مقاله در این مورد بود که چنین مبارزه
ای نباید با مبارزه برای جدایی دین از دولت مخلوط شود و ضمنا در شرایط مشخص ایران
چگونه باید باشد و بر چه مبنایی پیش رود.
5-
البته ذکر این نکته ضروری است که ممکن است در بدنه و رده های پایین این نیروها
هنوز دسته ها و گروه هایی یافت شوند که واقعا حاضر باشند در مقابل امپریالیست ها
مبارزه کنند ولی حساب چنین افراد و گروه هایی از حساب نیروهای ارتش و سپاه به عنوان
نیروهایی متشکل جداست و در صورتی که جنگ ادامه یابد این نیروها وضعیتی متفاوت از
وضعیت نیروهای نظامی به عنوان یک سازمان و سیستم خواهند داشت.
6-
گرچه هدف نخستین جنگ تصرف منطقه نفت
خیز خوزستان و جدا کردن آن از ایران بود؛ و این امری بود که تحقق نیافت. ضمنا در
خرداد 61 عراق و امپریالیست ها صلح را
پیشنهاد کردند زیرا از یک سو در سال های آغازین جنگ تا آزادی خرمشهر، مقاومت
نیروهای ایران بسیار زیاد و شاید از نظر امپریالیست ها تا حدودی بیشتر از حدود پیش
بینی شده بود، و از سوی دیگر خمینی طی سال 60 به سرکوب های گسترده ای دست زده و از
نظر داخلی تا حدودی تسلط شان بیشتر شده بود. اما دارودسته های حاکم به این سبب که
امکاناتی را که جنگ برای سرکوب و تثبیت بیشتر خودشان فراهم می کرد، به روشنی می دیدند،
ترجیح دادند که جنگ را به مدت 7 سال تداوم
بخشند. در بخش بعدی این مقاله درباره جنگ
ایران و عراق بیشتر صحبت خواهیم کرد.
7-
این البته وجهی از قضیه است. در صورت که طبقه کارگر متشکل بوده و به وسیله ی
حزب خود رهبری می شد، این طبقه به شکل دیگری از این مبارزات بیرون می آمد. در واقع
بسیاری از مشکلات و نیز اشتباه در تحلیل ها از آنجا ناشی می شود که بنا به دلایل
گوناگون طبقه کارگر طی هیچ کدام از این فراشدها موفق نبوده و تقریبا همه آنها تا
کنون علی الظاهر به نفع حکومتگران جمهوری اسلامی تمام شده است. در نتیجه بیشتر
گروه ها این نوع مسیرها را نه از ماهیت تضادهای حال حاضر جامعه ما بلکه عموما
توطئه دشمنان ارزیابی می کنند و خواهان یک جاده صاف و تر و تمیز برای مبارزه
انقلابی هستند. یک طبقه کارگر و یک بورژوازی و یک مبارزه صد درصد خالص کارگری و
بدون هیچ پستی و بلندی و«انحرافی»! بد نیست! بی خود نیست که اینها اغلب از اینکه
جریات تاریخ منطبق با میل ایشان حرکت نمی کند، شاکی هستند!
8-
یکی دیگر از این نوع انحرافات، مبارزه اصلاح طلبان با حکومتگران جمهوری اسلامی
بر سر مبارزه ضد امپریالیستی بود. اینان به درستی به روی شعاری بودن، توخالی بودن
و یا مصرف داخلی داشتن این شعارها از سوی این حکومتگران متحجر تاکید می کردند، اما
از جهتی دیگر، خواه برای خالی کردن دست رقیب از این شعارها و برای پیشبرد تضادهای
داخلی و خواه به سبب توهمی که خود نسبت به امپریالیسم داشتند(باصطلاح رها شدن روشنفکران
مذهبی از شر تحجر و پذیرش مدرنیزاسیون ) و خواه به سبب برخی الزامات اقتصادی -
سیاسی که تسلط بر دولت برایشان ایجاد می کرد، به آن روی سکه در می غلتیدند و زیر
نام برنامه «تشنج زدایی» با امپریالیسم، اینان که خود روزگاری خط امامی و اشغال
کننده سفارت آمریکا در تهران بودند، نفس
تضادهای ماهوی بین مردم ایران و امپریالیست ها را منکر شده آب پاکی به روی امپریالیست
ها ریخته، توهم را نسبت به امپریالیست ها درون صفوف مردم دامن می زدند. این نوع مواضع و جهت گیری ها در مراحل بعدی به روی آوردن برخی از اینان به امپریالیست ها و
پناه بردن به آنها موثر افتاد. تحلیل بیشتر در مورد این مسائل در آینده به وسیله ی
جمعی از مائوئیست های ایران صورت خواهد گرفت.
9-
وقایع و حوادث مهمی که تا کنون تضادهای داخلی را
تحت الشعاع خود قرار داده اند، جنگ عراق با ایران، محاصره اقتصادی کنونی و در
صورتی که جنگ از جانب امپریالیست ها آغاز شود چنین جنگی خواهد بود. به طور کلی طی سی سال اخیر تضادهای
داخلی عمده بوده و تضادهای خارجی عموما زیر تاثیر تضادهای داخلی حرکت کرده اند.
No comments:
Post a Comment