Friday, July 18, 2025

اوضاع کنونی، وضعیت جناح های گوناگون حکومتی و غیر حکومتی و مواضع طبقه ی کارگر

 
خامنه ای و شرکای پاسدار یا باند مرکزی قدرت
در وضعیت کنونی مردم در میان صلح و جنگ به سر می برند. باند خامنه ای مراکز اصلی قدرت را کماکان در اختیار دارد و با وجود شکست در زمینه های گوناگون اداره ی کشور به هیچ وجه حاضر نیست که موقعیت خود را از دست دهد.
آنها از یک سو ناتوان از گرفتن تصمیم درست حتی منطبق با منافع مجموع طبقه ی حاکم و در چارچوب بقای نظام هستند و این در مورد تعیین سیاست جاری داخلی و خارجی کشور به چشم می خورد، و از سوی دیگر حاضر نیستند که تصمیم گیری در مورد سیاست های مهم کشور را به دیگر نیروها واگذار کنند.
 واقع این است که آنها خودشان هم نمی دانند چه می خواهند بکنند و نتایج و عواقب سیاست هاشان را نمی توانند ببینند. ته فکرشان این است که داخل را می توانند سرکوب کنند و بیرون را هم به گونه ای سامان خواهند داد که هم با امپریالیست ها و اسرائیل کنار بیایند و هم پایه های اجتماعی شان یعنی «ارزشی ها» را که برای بقای حکومت شان خود را نیازمند آنان می بینند، حفظ کنند.
آنچه مسلم است این است که آنها به هیچ قیمتی نمی خواهند قدرت را از دست بدهند. مالی است به چنگ شان افتاده و می خواهند حفظ اش کنند، و این در حالی است که سیر اوضاع به گونه ای است که قدرت نمی تواند به شکل کنونی در دست آنها باقی بماند. نه جناح های دیگر حکومت و نه طبقات گوناگون مردمی تمایلی به بودن آئها در قدرت دارند و نه با سیاست های کنونی شان امپریالیست های آمریکایی و اروپایی و همچنین دولت اسرائیل با آنها سرسازگاری داشته و خواهند داشت.
مورد اخیر به این معنا نیست که آنها واقعا مخالفتی با امپریالیست ها دارند. خیر! اگر مخالفت شان با امپریالیست ها کمی از جدیت ایدئولوژیک - سیاسی برخوردار بود حداقل اش این بود که این همه سازمان سیا و موساد درون جناح و باند شان نفوذ نمی کردند که بتوانند به این شکل آنها را درو کنند! روشن است که اگر قرار باشد جایی دنبال نفوذی ها گشت پیش از هر جا و جناح دیگری، درون همین باند خامنه ای و دستگاه های اطلاعاتی و نظامی است که بی چون و چرا رهبری اش دست خودشان و به طور کلی هسته ی سخت قدرت است.
 مساله ی «اتحاد ملی»خامنه ای و«تبیین و رفع مغالطات» به سبک وی
آنچه خامنه ای در سخنرانی اخیر خود در حضور سران دستگاه قضایی جنایتکارش گفت تفاوت چندانی با آنچه پیش از جنگ می گفت ندارد. همه ی رویدادها را به نفع خود تفسیر کردن و سرانجام پیروز میدان جنگ بودن با دشمنان و خلاصه بر وفق مراد هسته ی سخت قدرت سخن گفتن.
با این حال دو نکته ی مهم در مورد سخنرانی یکی این است که خامنه ای یعنی فرمانده کل قوا بالاخره روی زمین آمد و سخنرانی کرد و این احتمالا بدون این که به وی گرا داده باشند که کاری با او نخواهند داشت ممکن به نظر نمی رسید. معنای این سخن این است که احتمال دارد پنهانی برخی مذاکرات با ترامپ پیش رفته باشد و برخی تضمین ها داده شده باشد!  
و اما دیگری ادعای وی دائر بر نگاهداری «اتحاد ملی» و لابد بر مبنای «وزن مذهبی متفاوت» بین جناح های گوناگون در قدرت است که دروغ بزرگی است.
خامنه ای در سیاست ها و تاکتیک های خود تنها امری را که در نظر نداشته همین توازن بین جناح های اصول گرایان و نیز میان اصول گرایان و اصلاح طلبان و حفظ اتحاد این جناح ها بوده است. او که لابد خود و باندش را دارای «وزن مدهبی» بالا می دانست، در مقابل اصلاح طلبان دهه ی هفتاد و هشتاد موضع گرفت و بسیاری از آنها را به زندان های طولانی محکوم کرد و یا از کشور فراری داد. سپس در انتخابات 88 تقلب کرد و مانع انتخاب میر حسین موسوی شد و پس آن خواهان تسلط مطلق بر احمدی نژاد رئیس جمهور منتخب اش شد. آن گاه دولت روحانی را تا آنجا که توانست زیر فشار قرار داد و دست و پای وی را بست. پس از آن سراغ «دولت جوان حزب اللهی» و انتخاب رئیسی و کادرهای سپاه که لابد دارای «وزن مذهبی»زیادی بودند برای اداره ی امور کشور رفت و بالاخره به دلیل شکست های دولت رئیسی و باند پایداری ها مجبور شد که به راست ترین اصلاح طلبان و پزشکیان روی بیاورد تا او و باندش را از مخمصه سیاسی و اقتصادی که در آن گیر کرده بود بیرون بیاورند. این میان برخی از مهم ترین سران جناح های اصلاحات و اصول گرا را کشت و به زندان انداخت و یا خانه نشین کرد( و تازه این ها برخی از رئوس کارهای خامنه ای بوده است).
 به این ترتیب همه چیز بوده الی نگه داری تعادل بین جناح های رقیب در جمهوری اسلامی.
خامنه ای تنها قیافه ی یک رهبر مثلا سیاستمدار را می گیرد که میان جناح ها بر مبنای «وزن مذهبی» آنها اتحاد و یگانگی برقرار کرده است، آن هم احتمالا برای اینکه حماقت ها و ناتوانی هایی خود و سران ابله باندش را در مسائل جنگ دوازه روزه بپوشاند و گر نه وی سیاستمدار نیست و اگر هم باشد از زمره سیاستمداران قرون عتیق- دوران مانند دوران انکیزاسیون کلیسا- است که همه مسائل را در پستوها و با توطئه و خیانت و کشت و کشتار حل می کردند.
جناح اعتدالی ها و اصلاح طلبان حکومتی
بخش دیگر جریان های اصول گرایان اعتدالی یا میانه رو و اصلاح طلبان حکومتی ( دارودسته های پزشکیان و عارف و عبدی و زیدآبادی و...)هستند که بیشتر آلت دست جناح خامنه ای بوده اند. آنها نقشی در قدرت منطبق با نفوذشان در پایه های اجتماعی حکومت ندارند. تنها هنگامی که خامنه ای و باندش دچار گرفتاری های داخلی( مبارزات توده ها، مسائل اقتصادی و مشکلات و مجادله با کشورهای منطقه و امپریالیست ها) می شوند از آنها همچون ابزاری در خدمت به رفع مشکلات بقای باندشان در قدرت و تسلط شان بر کشور استفاده می کنند. سران این جناح و کادرهای آن خواسته و ناخواسته یک سلسله مهره  در دست خامنه ای و باند نظامی اش در سپاه و امنیتی هایش در سازمان های اطلاعاتی بوده و هستند.
اینان نیز پس از رویدادهای 88 نه تنها به این ابزار بودن در دست خامنه ای و هسته ی سخت قدرت تن داده اند بلکه خود نیز تا حدود زیادی به خدمت آنان شتافته و به مانده گاری خامنه ای و باند وی در قدرت یاری رسانده اند.
با این همه از زمان اصلاحات و به ویژه پایان اش و باز هم بیشتر از دی ماه 96 به این سو بیشتر این جریان ها تمایل داشته اند که با امپریالیست های غربی کنار بیایند و نیز در داخل آزادی های اجتماعی( و بخش های هایی از اصلاح طلبان برخی از آزادی های سیاسی تا حد آزادی احزاب و سازمان های رویزیونیستی - شبه دموکراسی ای مانند ترکیه) را به رسمیت شناسند.
در شرایط کنونی این جناح ها بیشتر تمایل دارند که برای حفظ بقای نظام یا در حقیقت تداوم قدرت طبقه ی حاکم، رهبری مذاکرات با ترامپ و امپریالیست های اروپایی و همچنین هدایت سیاست داخلی و برنامه ریزی اقتصادی به آنها سپرده شود، اما بیشترشان جسارت و شهامت مورد نیاز برای یک مبارزه ی جدی با باند خامنه ای و حتی محدود کردن شان در قدرت حاکم را ندارند. به همین دلیل همچنان پیرو و ثنا گوی خامنه ای و تابع دفتر رهبری و سران سپاه باقی مانده اند و انتقادات شان هم بیشتر حالت نق زدن پیدا کرده است تا یک جدال جدی بر سر قدرت.     
گروه  های موسوی و تاج زاده و دیگر اصلاح طلبان فاصله گرفته از حکومت
شرایط کنونی موجب شد میرحسین موسوی که می توان وی را در کنار تاج زاده و کروبی و برخی دیگر از اصلاح طلبان رانده شده از حکومت یا کناره گرفته از آن، یکی از سران اصلاح طلبان غیرحکومتی  دانست بیانیه ای بنویسد. در این بیانیه وی به یرخی نکات که مربوط به شرایط جنگ دوازده روزه است پرداخت و پیشنهادهایی را برای بیرون رفت از این اوضاع ارانه کرد.
درمورد جنگ دوازده روزه می توان این گونه گفت که نظرات موسوی به هر حال حاوی نوع نگاه موسوی به مخالفت و مبارزه ی تمامی طبقات مردمی ایران با جناح خامنه ای و سران سپاه بود که موسوی آن را «رنجیدگی عمیق» می نامد بود( به واقع کار چندین دهه است که از «رنجیده گی» گذشته و به « تنفرعمیق» تبدیل شده و طبقات خلقی ایران می خواهند که سر هم به تن این حکومت مرتجع و کثیف و جنایتکار که زندگی شان را به فلاکت کشیده، نباشد)، و همچنین «شهید» دانستن سران سپاه که او آنها را «فرزندان ملت» می نامد( راستی که توده های مردم دق می کردند اگر این جانیان فرزندان شان بودند!)؛
 درعین حال او دو خواست «آزادی زندانیان سیاسی» که خواست پیشرویی است و نیز از انحصار بیرون آوردن رسانه ی ملی و «تغییر در رویکردها»ی آن را به عنوان خواست هایی فوری پیش گذاشت. در کنار آن و برای گذر از اوضاع کنونی موسوی خواست پیشین خود مبنی بر رفراندوم برای تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی را پیش کشیده است.
این پیشنهادهای موسوی مورد تایید بخشی از لایه هایی مرفه و میانی جامعه واقع شده است و آنها  با دادن بیانیه هایی با تعداد زیادی امضا به پشتیبانی از آن برخاسته اند.( پیش از موسوی و در تاریخ 17 تیرماه 180اقتصاد دان نیز با طرح مشکلات کشور خواست هایی نزدیک به آن پیش گذاشته بودند). 
درمورد پیشنهاد وی که شامل برگزاری رفراندم برای تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی و نهایتا تغییر قانون اساسی است درگذشته صحبت کرده ایم. روشن است که خامنه ای و سران سپاه برای این گونه طرح ها پشیزی ارزش قائل نیستند. آنها حاضر نخواهند بود که موقعیت و قدرتی را که اکنون دارند از دست بدهند مگر این که به زور از آنها ستانده شود( آنها در مقابل نظر 180 اقتصاد دان که خواهان خروج نیروهای نظامی از امور اقتصادی شده بودند موضع گرفتند). بنابراین این پیشنهادها جدا از این که قرار است هشداری به سران حکومت و جناح های حاکم باشد، در عین حال  قرار است نقش محوری را بازی کنند که تمامی طبقات به گرد آن حلقه زنند و به اصطلاح همه ی جامعه یک چیز بخواهد و پیرامون آن تحرکی و جنبشی شکل بگیرد.
سیاست و خواست های طبقه ی کارگر در اوضاع کنونی
تاکتیک طبقه ی کارگر در مورد مبارزات میان جناح هایی که برشمردیم به این شکل می باشد: نوک حمله ی طبقه ی کارگر در داخل متوجه جناح اصول گرایان راست و به ویژه باند خامنه ای و دفتر رهبری و سران سپاه است. طبقه ی کارگر از تمامی جناح هایی که علیه این باند مبارزه می کنند پشتیبانی مشروط خواهد کرد. یعنی هم با آن ها در مواردی و به درجاتی موافق و هم با آنها در مواردی مخالف خواهد بود. موافقت تا جایی است که علیه خامنه ای و هسته ی سخت قدرت مبارزه می کنند و تلاش شان در تضعیف این قدرت به هر حدی حتی ناچیز، موثر باشد. مخالفت با آن در زمینه ی محدودیت های این مبارزه، چگونگی منافع این جناح ها در حفظ نظام اقتصادی - سیاسی حاکم، سیاست های اقتصادی نئولیبرالی و نیز میل وافر اینان به وابسته شدن به امپریالیست های غربی خواهد بود.
دوم طبقه ی کارگر از مبارزات جناح های اصلاح طلبان غیرحکومتی یعنی کسانی مانند موسوی و تاج زاده و بسیاری دیگر از اصلاح طلبان دربند و بریده گان و کناره گرفته گان از حکومت، بر علیه باند خامنه ای و نیز جناح های اصول گرایان میانه رو و اصلاح طلبان حکومتی پشتیبانی خواهد کرد. روشن است که خواست های لایه های گوناگون اینان در مخالفت با قدرت سیاسی حاکم با خواست های جناح های اصول گرایان میانه رو و نیز اصلاح طلبان حکومتی که در بند همین حکومت اند تفاوت دارد و به خواست های لیبرالی و دموکراتیک ( سرمایه داران ملی و لایه های مرفه و نیز تا حدودی میانی خرده بورژوازی) نزدیک تر است.
با این حال در برنامه ی اصلاح طلبان غیر حکومتی طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های تهیدست و میانی طبقه ی خرده بورژوازی که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می دهند، جز توده ای که باید سیاست های آنها را پشتیبانی کنند چیز دیگری نیستند. در بهترین برنامه ها از جانب اینان، جایی برای حضور نماینده گان طبقه ی کارگر در قدرت و امکان برنامه ریزی برای یک جمهوری دموکراتیک انقلابی واقعا توده ای و متکی به طبقه ی کارگر و کشاورزان وجود ندارد. از این رو طبقه ی کارگر باید ضمن پشتیبانی مشروط از پیشنهاد رفراندوم تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی، و در حالی که روشن است که خامنه ای و سران سپاه آن را به چیزی نخواهند گرفت - خط فاصل خود را در مساله ی چگونگی تغییر اوضاع و حکومت و قانون اساسی در پیش گذارد.
روشن است که طبقه ی کارگر نمی تواند خود را فریب دهد. این طبقه قدرت سیاسی را می خواهد و می داند برای رسیدن به آن در کشوری که در داخل و خارج اش سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور خواهان حکومت استبدادی و وابسته به امپریالیسم هستند و امپریالیست ها در حال توطئه برای تسلط بر تمامی ارکان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آن، امکان کسب قدرت از راه گذارهای مسالمت آمیز وجود ندارد.     
با این حال و در شرایط کنونی، جدا از مساله ی محکوم کردن تجاوز امپریالیست ها و نفی جنگ و خواهان آزادی زندانیان سیاسی شدن، خواست طبقه ی کارگر با توجه به سطح آگاهی و میزان سازمان یافتن این طبقه در این مرحله، بخشی از خواست های دموکراتیک این طبقه در مورد مساله ی دموکراسی یعنی دموکراسی سیاسی است؛ و اینها را همان گونه که تا حدودی در منشور 12ماده ای تجلی داشت پیشروان طبقه می توانند پیش گذارند و خط فاصل خود را با نماینده گان دیگر طبقات به روشنی ترسیم کنند.
نخستین گام در پبشرفت به سوی دموکراسی سیاسی، آزادی های سیاسی است و این یعنی آزادی بیان و مطبوعات و رسانه های اجتماعی و اینترنت، آزادی اجتماعات و آزادی احزاب و سازمان های سیاسی تمامی طبقاتی که با استبداد و وطن فروشی مخالف اند و خواهان حکومتی دموکراتیک و ملی هستند و نیز آزادی انتخاب شدن برای تمامی لایه های طبقات استثمار شده و ستمدیده به نماینده گی از سوی احزاب و سازمان های انقلابی و از جمله کمونیستی.
روشن است که بدون شروط اخیر و اجرای واقعی آنها، تشکبل هر گونه مجلس موسسانی- البته اگر ممکن و مقدور شود - برای طبقات استثمار شده و ستمدیده کارگران کشاورزان و توده های تهیدست طبقات میانی دستاوردی واقعی نخواهد داشت.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
   26 تیرماه 1404  

No comments:

Post a Comment

درباره ی کنسرت لغو شده

  طبق اخبار حکومتی قرار بود کنسرتی به وسیله ی همایون شجریان در آزادی برگزار شود. سپس و در پی چند و چون هایی درباره ی چگونگی برگزاری و مسائلی...