درباره ی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور
و نقد نظریه ی گونزالو( صدر پیشین
حزب کمونیست پرو)(1)*
گونزالو در مقاله “مسئله ملی” به سال 1974 حین بررسی
سرمایه داری بوروکراتیک چنین می نویسد:
«منظور ما از سرمایه داری بوروکراتیک چیست؟
عبارت از آن سرمایه داری ای است كه امپریالیسم در كشور
های عقب مانده گسترش می دهد، نوعی از سرمایه داری، شكلی خاص از سرمایه داری، كه
به وسیله ی كشوری امپریالیست در كشوری عقب مانده ایجاد می گردد، چه آن{كشور عقب
نگهداشته شده} نیمه فئودالی باشد، چه نیمه مستعمره.»
( سخنرانی صدر گونزالو در كنفرانسی كه به وسیله ی
اتحادیه معلمان منطقه “هومانگا” در آیاكوچوی كشور پیرو، به سال 1974،برگزار
گردیده بود - تمامی بازگویه ها از این متن است)
دراینجا نیمه فئودالی در مقابل نیمه مستعمره قرارداده
شده است وسرمایه داری بوروکراتیک انگار به دو ساخت وصل می شود یا به ساختار نیمه
فئودالی و یا به ساخت نیمه مستعمره.
این شکل درستی برای طرح و پاسخ به مساله نیست.
دراین جا ما به چهار مفهوم روبروییم:
یک - مستعمره
دو- نیمه
مستعمره
سه- نیمه فئودالی
چهار- سرمایه داری بوروکراتیک
دو مفهوم نخست به رابطه ی کشور مزبور با امپریالیست ها
اشاره دارد.
مستعمره به این معناست که کشورهایی که مورد اشاره هستند
به وسیله ی امپریالیست ها اشغال نظامی شده اند و امپریالیست ها حاکم مطلق العنان
هستند و نوکران آنها در کنار حضور نظامی آنها وظایف خود را انجام می دهند.
مفهوم نیمه مستعمره که ما به جای آن از مفهوم «زیرسلطه ی
امپریالیسم »استفاده می کنیم اشاره به این دارد که کشورهایی که مورد بحث هستند
دارای استقلال سیاسی ظاهری بوده اما در واقع و در تمامی روابط اقتصادی و سیاسی و
فرهنگی خود زیرسلطه ی امپریالیست ها هستند. از این رو این خصلت یعنی نیمه مستعمره
در مقابل مستعمره که به معنای اشغال نظامی است قرار می گیرد.
به این ترتیب در
مقابل مستعمرات کشورهایی وجود دارند که سران آنها ظاهرا نماینده و برگزیده ی
امپریالیست ها نیستند و از درون کنش های سیاسی کشور مثلا انتخابات ریاست جمهوری و
یا انتخابات پارلمانی و یا کودتای داخلی(ظاهرا ملی و در واقع امپریالیستی ) وغیره
برآمده اند و بنابراین ظاهر مستقل دارند اما در واقع از هر نظر و عمیقا وابسته به
امپریالیست ها و نوکر و مزدور آنها هستند.
این دو مفهوم به ساخت اقتصادی مشخص حاکم در این گونه
کشورها( فئودالی، نیمه فئودالی و سرمایه داری بوروکراتیک) اشاره نمی کنند بلکه به
وابسته بودن آشکار و یا غیرآشکار آنها و حضور مستقیم و آشکار و یا حضور پنهانی و
غیرمستقیم در تمامی جوانب اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و نظامی و اطلاعاتی اشاره می
کنند. از این رو زمانی که ما مفهوم نیمه مستعمره را به کارمی بریم به این معناست
که امپریالیست ها در تمامی روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و نظامی کشور
مزبور نقش تعیین کننده دارند بی آنکه کشور را اشغال نظامی کرده باشند.
دو مفهوم سوم و چهارم به ساختار اقتصادی اشاره دارند.
کشورهای مستعمره
و نیمه مستعمره عموما دو ساخت اقتصادی دارند:
یک - نیمه
فئودالی- نیمه سرمایه داری بوروکراتیک
و دو - نبود ساخت فئودالی و صرفا سرمایه داری
بوروکراتیک.
در دوران کنونی
کشورهای با ساخت نیمه فئودالی، عموما نیمه مستعمره( و نه مستعمره) هستند اما ممکن
است که کشوری نیمه مستعمره باشد اما نیمه فئودالی به معنای وجود ساخت نیمه
فئودالی( درمقابل نیمه سرمایه داری بوروکراتیک) در ساخت اقتصاد آن کشور، نباشد.
زمانی که می گوییم ساخت فئودالی در اقتصاد نداشته باشد
به این معناست که روابط فئودالی بین مالکین زمین و دهقانان( در ایران با نام ارباب
- رعیتی) وجود نداشته باشد. این به معنای نبود روابط و ستم ها فئودالی و نیمه فئودالی در دیگر روابط
از جمله شکل های دیگری از آن در روابط اقتصادی روستایی( مثلا در شکل خرده مالکی) و
نیز به ویژه در ساخت و روابط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی(جهان بینی، روابط حقوقی و
مذهبی و غیره) جامعه نیست. در واقع بسیاری از این روابط در این عرصه ها در کشورهای
نیمه مستعمره وجود دارند و طبقات حاکم بوروکرات - کمپرادور حفظ آنها را برای بقای خود و امپریالیست ها لازم می
بینند.
از این رو ما نباید این دو را به عنوان دو وجه در روابط
کشورهای زیر سلطه در مقابل هم قرار دهیم و بگوییم یا نیمه فئودالی یا نیمه
مستعمره.
اکنون می توانیم روابط موجود را برشماریم:
یک مستعمره- افغانستان و عراق و لیبی و سوریه در دوره ی
اشغال امپریالیستی
نیمه مستعمره - تمامی کشورهای غیرامپریالیستی (
امپریالیست ها از درجه یک تا سه دارند)(1) که زیرسلطه ی غیر آشکار امپریالیست ها
هستند.
ساخت های اقتصادی کشورهای نیمه مستعمره یا زیرسلطه
امپریالیسم:
یک– نیمه فئودالی- نیمه سرمایه داری بوروکراتیک
دو – سرمایه داری بوروکراتیک
تمامی شکل های این دو نوع ساخت اقتصادی که در مستعمرات و
نیمه مستعمرات موجودند وابسته به امپریالیسم هستند. نمونه نخست یعنی مستعمرات
آشکارا و نمونه ی دوم یا نیمه مستعمرات غیرآشکار و به ظاهر مستقل.
به این ترتیب اگر بخواهیم بر مبنای ترم های پیشین، ساخت
اقتصادی یک کشور زیرسلطه را بیان کنیم این گونه می شود:
کشور: نیمه مستعمره
- ساخت: نیمه فئودالی- نیمه سرمایه داری بوروکراتیک
کشور: نیمه مستعمره- ساخت: سرمایه داری بوروکراتیک
زمانی که ما از کشور زیر سلطه ای که داری اقتصاد سرمایه
داری بوروکراتیک - کمپرادور است صحبت می کنیم در واقع داریم از کشوری نیمه مستعمره
صحبت می کنیم که دارای ساخت اقتصادی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور است. در
چنین ساختی تضاد اساسی کار و سرمایه نبوده و به هیچ وجه انقلاب سوسیالیستی در
دستور کار طبقه ی کارگر نیست بلکه انقلاب کماکان دموکراتیک نوین است و تمامی طبقات
خلقی( کارگران، کشاورزان، خرده بورژوازی و سرمایه داران ملی که یا وابستگی به
امپریالیسم ندارند و یا وابستگی جزیی دارند) در این انقلاب شرکت داشته و می توانند
متحد شوند. برقراری جمهوری دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر مرحله نخست این انقلاب
و سپس انقلاب سوسیالیستی در دستورکار قرارمی گیرد.
به ادامه ی نظرات گونزالو برمی گردیم:
«اما صدر گونزالو برای آنكه نظریات اشتباه در خصوص
سرمایه داری محض و خالص دانستن سرمایه داری بوروکراتیک را خاطر نشان كند، به تشریح
و توضیح فرق می پردازد:
مسئله سرمایه داری بوروکراتیک مهم است، زیرا كه برای ما
اجازه درک این موضوع را می دهد كه راه غالبی كه امپریالیسم در یک كشور عقب مانده
اعمال می كند، در یک كشور نیمه فئودالی- نیمه مستعمره اعمال می كند كدام است.»
چنان که دیده می شود گونزالو اساسا وجود و رشد سرمایه
داری بوروکراتیک - کمپرادور را درکشورهای زیرسلطه به معنای وجود در ساخت اقتصادی
کشور مزبور نمی داند. این در حالی است که سرمایه داری بوروکراتیک- صرفا سرمایه
داران بوروکراتیک – کمپرادور در قدرت نیستند بلکه یک ساخت اقتصادی است.
گونزالو البته به طور غیرمستقیم به پذیرش سرمایه داری
بوروکراتیک در ساخت اقتصادی اشاره می کند به این شکل که «سرمایه داری بوروکراتیک
... راه غالبی[است] كه امپریالیسم در یک كشور عقب مانده اعمال می كند، در یک كشور
نیمه فئودالی- نیمه مستعمره اعمال می كند»
اگر جز این باشد آنگاه بخش سرمایه داری اقتصاد، تماما
سرمایه داری ملی است و نه بوروکراتیک – کمپرادور.
حال می توان پرسید که آیا این راه غالبی که
امپریالیسم در کشور نیمه مستعمره اعمال می
کند تغییری در ساخت اقتصادی موجود یعنی نیمه فئودالی ایجاد می کند و یا خیر!
اگرایجاد می کند منجر به چه وضعی می شود؟
اگر این منجر به همگونی روابط فئودالی و روابط سرمایه
داری کمپرادوری شود، آنگاه این دو رابطه با یکدیگر در تضاد قرار گرفته و به مرور و
با رشد سرمایه داری بوروکراتیک، این رابطه ی اقتصادی بر رابطه ی اقتصادی فئودالی
غلبه می کند. از زمان غلبه ی سرمایه داری بوروکراتیک – کمپرادور دیگر نمی شود ساخت
را«نیمه فئودالی» خواند.
از دهه های شصت میلادی به این سو در بخشی از کشورهای
نیمه مستعمره این همگونی به نفع سرمایه داری بوروکراتیک – کمپرادور پیش رفت. نتیجه
آن شد که سرمایه داری بوروکراتیک – کمپرادور در کشور نیمه مستعمره( یا زیرسلطه)بر
نیمه فئودالیسم غلبه یافت. ساخت این گونه کشورها که یکی دوتا هم نیستند اکنون دیگر
نیمه فئودالی نبوده بلکه سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور است. روشن است که وجه
نیمه مستعمره ی این گونه کشورها تغییر کیفی نکرده و این کشورها کماکان نیمه
مستعمره و زیرسلطه ی امپریالیسم هستند.
ما ترم سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادوررا از آن رو بر
می گزینیم که این تئوری خصلت اساسی کشورهایی را که از فرایند نیمه فئودالیسم و نه
نیمه مستعمره گذر کرده و در حالی که کماکان نیمه مستعمره(استعمار نو) هستند، ساخت
اقتصادی شان دیگر نیمه فئودالی به مفهوم وجود رابطه ی استثماری میان دهقانان و
فئودال ها نیست بیان می کند.
هرمز دامان
نیمه
نخست خرداد 1404
·
این مقاله در دو بخش
تنظیم شده است.
یادداشت
No comments:
Post a Comment