Saturday, August 9, 2025

دو مقاله درباره ی شعار «دشمن ما همین جاست دروغ می گن آمریکاست»


از نظر استراتژی انقلاب دموکراتیک،

مبارزه ی ضدامپریالیستی اهمیت مبارزه ی دموکراتیک برای آزادی و دموکراسی توده ای را دارد! 

درباره ی شعار

« دشمن ما همین جاست، دروغ می گن آمریکاست»

مبارزه ی دموکراتیک برای آزادی و دموکراسی خلق به رهبری طبقه ی کارگر است. مبارزه ی ضدامپریالیستی برای استقلال اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. این ها دو جانب انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی کنونی هستند.  
پیکان حمله ی مبارزه ی دموکراتیک متوجه حکومت های مرتجع داخلی از استبداد سلطنتی تا استبداد دینی و در حال حاضر حکومت ولایت مطلقه ی فقیه است و هدف مبارزه ی ضدامپریالیستی، مبارزه با سلطه ی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی امپریالیست ها و نوکران شان بر کشور ما و برای استقلال همه جانبه ی ملت ماست.
حمله ی نخستین به سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور است که نوکر امپریالیست ها هستند. حمله ی دومی به سرمایه داران جهانخوار امپریالیست است که پشتیبان نوکران خویش می باشند. 

این دو در یکدیگر نافذند و حمله به یکی حمله به دیگری را به عنوان وجهی غیرعمده در خود دارد. برعکس هر گونه محدود کردن یکی به خودش یعنی مبارزه ی دموکراتیک به مبارزه ی صرفا دموکراتیک و یا مبارزه ی ضد امپریالیستی به مبارزه ی صرفا ضدامپریالیستی و حذف یا مخدوش کردن دیگری موجب سازش با ارتجاع مستبد داخلی و یا برعکس امپریالیست ها می شود.  

نکاتی درباره ی شعار« دشمن ما همین جاست، دروغ می گن آمریکاست.»
این شعار دو بخش دارد: یکی این است که «دشمن ما همین جاست». در این که دشمن ما عجالتا و به طور عمده همین جا و جمهوری اسلامی و حکومت ولایت فقیه است تردیدی نیست.
اما این که دشمن ما به طور عمده حکومت ولایت فقیه است نباید موجب این گردد که دشمن دیگری که همین جا هم هست به طور مطلق حذف شود.
طرفه آنکه جمهوری اسلامی از زمان برقرار شدن و در طی چهل سال اخیر بدون پشتیبانی امپریالیست های غربی و شرقی نه می توانست خود را برقرار و مستحکم کند و نه تداوم بخشد. فراموشی این نکته در این شعار به معنای سایه انداختن به روی وابستگی اقتصادی و سیاسی این حکومت( در این مورد بیشتر تابع روسیه بوده است) به امپریالیست ها است. نگاهی به سیاست های نئولیبرالی که این حکومت به پیروی از صندوق بین المللی پول و بانک جهانی که هر دو وابسته به امپریالیست های غربی هستند، در اواخر دهه ی شصت در پیش گرفت و تا کنون ادامه داده است، خود معرف حضور دشمنان امپریالیست خلق ایران در اینجا یعنی در اقتصاد و در سیاست است. بخش هایی از فلاکت طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان نتیجه پیاده کردن این سیاست های امپریالیستی بوده و می باشد.
بخش دوم آن می گوید« دروغ می گند آمریکاست». در اینجا لبه ی تیز حمله ی شعار متوجه دروغ گویی سران حکومت است که تبلیغ می کنند که تمامی مشکلات کشور زیر سر آمریکاست و فریبکارانه شعار«مرگ بر آمریکا» می دهند.
از نظر توده ها مسبب تمامی فلاکت چهل سال همین حکومت بوده که تمامی ارکان زندگی از اقتصاد تا سیاست و فرهنگ و حتی زندگی مردم را در دست داشته است.
از نظر توده ها حکومت اسلامی اولا با این نظر که همه بدبختی ها زیر سر آمریکاست نقش کثیف خود را لاپوشی می کند؛ نقشی که توده ها با افشاگری های فراوان در مورد دزدی ها و اختلاس ها، فرار با میلیون ها دلار پول و زندگی های آنچنانی برای خود و خانواده و بسته گان در کشورهای امپریالیستی و نیز جنایت های فراوانی که مرتکب شده و می شوند متوجه آن شده اند. دوما علیرغم شعارهاشان علیه آمریکا همواره رابطه ی پنهانی با آمریکا داشته اند. بنابراین شعار علیه دروغ گویی های سران جمهوری اسلامی است.
 با این حال و اگر چه سران جمهوری اسلامی دروغ می گویند اما نیروهای سیاسی دیگری هستند که به نقش کثیف امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های غربی به ویژه انگلستان و آلمان و فرانسه و دخالت هایشان در امور ایران در 45 سال اخیر اشاره کرده و آن را به کرات و در زمینه های اقتصادی و سیاسی افشا کرده اند.
از این رو نباید این گرایش در شعار را که گویا «آمریکا دشمن  طبقه ی کارگر و خلق ایران نیست»، درست دانست. نه تنها جمهوری اسلامی و حکومت ولایت فقیه دشمن تمامی طبقات مردمی است، دولت امپریالیستی آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی و همچنین امپریالیسم روسیه و نیز دولت سرمایه داری چین هم دشمنان خلق ما هستند.
مساله بر سر این نیست که اینها دشمن نیستند، بلکه بر سر این است که اکنون لبه ی تیز حمله ی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش و ستمدیده ی ایران باید متوجه کدام باشد: متوجه جمهوری اسلامی و یا متوجه آمریکا.
هرگونه غفلت در مورد این دشمنان دیگر به معنای از چاله به چاه افتادن است.
از جمله کسانی که پشت این شعار پنهان می شوند سلطنت طلبان مزدور آمریکا و ایدئولوگ های آن ها هستند که به وسیله امپریالیسم آمریکا در آب نمک خوابانده شوند تا در روز مبادا دوباره بر سر کارشان آوردند و حکومتی وابسته به امپریالیست غربی در ایران برقرار سازند.  
 جز این ها نیروهای سیاسی ای هستند که نام خود را«چپ کارگری» می گذارند( آنها «نیم چپ» هم نیستند بلکه چپ دروغین یا «شبه چپ» از قماش ترتسکیستی یا مارکسیسم غربی و... هستند و در عمل پیروی طبقات سرمایه دارند) و این شعار باب دل شان است و تقدیس اش می کنند. این ها نیز تا اسم امپریالیسم و مبارزه ی علیه امپریالیسم می آید دچار تب و لرز و سرگیجه می شوند. آنها خواهان«مبارزه ضد سرمایه داری»هستند و اساسا نه مارکسیسم و نه نیرویی به نام امپریالیسم را قبول ندارند. این ها نیز گرچه نیرویی ندارند اما پر جنجال و هیاهو و تخریب گر هستند و کارشان و نقش شان شکاف انداختن در میان جنبش کارگری و نیروهای کمونیست وفادار به طبقه ی کارگر و نیز دیگر طبقات خلقی است. در این که اینها نیز آگاهانه و یا ناآگاهانه به مرتجعین و امپریالیست ها خدمت می کنند شک و تردیدی نیست.

 هرمز دامان

26  بهمن 1403

نکاتی درباره یک شعار

این روزها، از میان شعارهایی که در حرکت ها و جنبش های اعتراضی طبقات مختلف مردم داده می شود برخی گستره تقریبا بیشتری یافته و یا تا حدودی بیشتر تکرار می شود. یکی از آنها «دشمن ما همین جاست، دروغ میگن آمریکاست» می باشد.

 این شعار هم روی درستی دارد و هم رویی نادرست. روی درست آن از محتوایی برمی خیزد که خود نتیجه ترازبندی برخی تجارب در حکومت اسلامی از جانب لایه های از طبقات مردمی ایران می باشد؛ و اما روی نادرست آن محتوایی است که نشان از فراموش کردن وجوهی از تضادهای اساسی جامعه ایران و دشمنان طبقات خلقی این جامعه دارد و به اصطلاح از «افتادن از یک روی به روی دیگر» حکایت می کند.(1)

روشن است که وجه نخست و عمده این شعار اشاره به این دارد که دشمن مردم ایران همین جا در ایران می باشد؛ و این تا حدودی درست است. زیرا وجود دشمن درون ایران را در مقابل کسانی یا حکومتی که این دشمن را صرفا بیرونی و آمریکا می دانند، تایید می کند و بر این نکته پا فشاری می کند که دشمن مردم ایران داخل ایران و همین حکومت ایران است و این تقابل با حکومتی که این دشمن را صرفا بیرونی می داند، نکته ای درست در این شعار است.

 اما این شعار نمی گوید که دشمن مردم ایران اینجاهم هست (گفته می شود دشمن همین جاست، یعنی بیرون از ایران نیست) و یا تنها بیرون از ایران نیست، بلکه درون ایران هم هست و در حال حاضر این دشمن داخلی است که عمده است. برعکس شعار مزبور در مقابل حکومتی که این دشمن بیرونی را، آن هم صرفا در چارچوب تضادهای صوری و واقعی خودش، مطلق می کند، این نکته را مطلق می کند که این دشمن درون ایران است. یعنی دشمن را صرفا داخل ایران و تنها حکومت اسلامی می داند. اما نکته این است که دشمن ما تنها اینجا در ایران نیست، بلکه در بیرون از ایران نیز هست و تنها بیرون از ایران نیست، بلکه اینجا درون ایران هم هست. دوباره به این نکته باز خواهیم گشت.

 این دشمن که همین جاست، حکومت استبدادی اسلامی یعنی حکومت آخوندها و مکلاهای دزد، جنایتکار، سالوس و ریاکاری است که به نام دین و مذهب به مدت تقریبا چهل سال همچون بختکی غریب بر سر مردم ایران فرود آمده و بر جان و مال مردم مسلط گردیده اند. حکومتی که تا مغز استخوان فاسد است و جدای از گندیدگی ای که به خودی خود از کهنه بودن نفس آن(نهادها، لایه ها و طبقاتی که مروج آن بوده و هستند، اعتقادات و عقاید آن، حکومت سیاسی - دینی مطلوب آن یعنی ولایت فقیه، اقتصادی که می خواست حاکم کند، آداب و سننی که به آن باور داشت و...) برمی خاست، خود آن نیز در فرایندی چهل ساله به فساد، گندیدگی و تعفنی مضاعف در غلتیده است. به عبارت دیگر، گندیده در گندیده است.

و باز روشن است که طبقات اصلی مردم ایران بیش از گذشته پی برده اند که اختلاف این حکومت با آمریکا، نه در گذشته و به هنگام جنگ عراق با ایران که تا حدودی جنبه واقعی و عملی داشت ( اگر از برخی نکات جانبی صرف نظر کنیم) و نه پس از آن که عموما ذهنی، صوری وغیر واقعی بوده و بیشتر جنبه شعاری صرف پیدا کرده است، به هیچ وجه از منافع واقعی طبقات خلقی ایران بر نخاسته و نمی خیزد، بلکه اینها بیش از پیش، از نیاز به حفظ و بقای حکومت این لایه قلیل است که برمی خیزد. و اینها جدای از ریاکاری ها و دشمن تراشی های دروغینی است که بیشتر مصرف داخلی دارد و برای گمراه گردن مردم از پیگیری راه اصلی که مبارزه با خود این حکومت است و یا نگاه داشتن هواداران اندک شمار پیرامون خود صورت میگیرد.

به عبارت دیگر این حکومت وحدت و تضادهایی با امپریالیسم آمریکا داشته و دارد. امپریالیسم آمریکا هم دوست اینان و هم دشمن اینهاست. در مقابله هایی که با جنبش مردم ایران و سرکوب ها و کشتارهایی که از انقلاب بدین سو کرده اند و نیز در مراودات اقتصادی و سیاسی، آمریکا کمابیش دوست آنها بوده است، و در زیاده خواهی ها و برخی سیاست های درونی و منطقه ای که اساسا به دلیل میل این حکومت به حفظ خود صورت گرفته، آمریکا با آنها اختلاف داشته است. اما جنس اختلاف آنها که هر دو ارتجاعی هستند از جنس اختلاف مردم ایران با امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها نیست.

بنابراین زمانی که اینها آمریکا را عمده می کنند در حالی که آمریکا یکی از مهم ترین دشمنان خلق ایران است، اما این عمده کردن آن از جانب این حکومت از دید منافع خلق ایران و تضادهای واقعی خلق ایران با امپریالیست ها صورت نمی گیرد، بلکه تا آنجا که صوری و شعاری است برای تداوم بخشیدن به سیاست های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود و نیز گمراه کردن مردم، و تا آنجا که واقعی است صرفا برای حفظ خودشان در قدرت صورت می گیرد.

بر مبنای تجارب چهل ساله در این حکومت طبقات اصلی مردم این نکته را تشخیص داده اند که تمامی آنچه این حکومت در باره مبارزه خود با آمریکا می گوید فریب و نیرنگ است و خود اینها بدون تردید دشمن عمده کنونی داخلی مردم ایران به ویژه طبقات استثمار شده و ستمکش کارگر و کشاورز هستند. از این رو زمانی که توده هایی از میان مردم شعار می دهند که دشمن ما همین جاست (گرچه تاکید می کنیم باید گفته شود اینجا هم هست) تجارب چهل ساله خود را به شکل یک شعار ارائه می دهند.

اینها روی درست این شعار است. دشمن عمده کنونی تمامی طبقات خلقی ایران در حال حاضر و لحظه کنونی خود این حکومت است و این شعار هم به درستی همین حکومت را نشانه گرفته است.

در عین حال این شعار، دروغ گویی و ریاکاری این حکومت را نیز نشانه گرفته است که  به دروغ به مردم می گوید که در حال مبارزه با آمریکا به خاطر منافع مردم ایران است و دشمن مردم ایران صرفا در بیرون از ایران و آمریکا است.

اینهاست برخی مضامین تا حدودی درست این شعار.

اما این شعار روی عمیقا نادرستی را با خود حمل می کند که باید آن را مورد کنکاش قرار داده و بررسی کرد.

مردم ایران به ویژه طبقات زحمتکش کارگر و کشاورز و نیز لایه های خرده بورژوازی دو دشمن واقعی دارند؛ یکی همین حکومت مستبد اسلامی است و دیگری هم امپریالیسم بین المللی و در صدرش امپریالیسم آمریکا.

اینکه در شرایط کنونی دشمنی با حکومت اسلامی مستبد، فاسد و دزد عمده شده است هرگز نباید به روی دشمنی امپریالیسم آمریکا با مردم ایران پرده بکشد.

اینکه این حکومت به دروغ  و برای منحرف کردن ذهن مردم می گوید که تنها دشمن مردم ایران آمریکاست، نباید مانع راستین بودن این حکم و حقیقت روشن شود که دشمن مردم ایران، آمریکا هم هست. به عبارت چون اینها می گویند دشمن ما آمریکاست، نباید موضع صرفا عکس العملی و تنها نافی گرانه گرفت و گفت« خیر! دشمن ما آمریکا نیست، بلکه تنها شما هستید».  

در حقیقت، دشمن اصلی و مهم تر مردم ایران همان امپریالیسم آمریکا است. در معادلات جهانی امپریالیسم حرف اول را می زند و نه جمهوری اسلامی. حکومت اسلامی گرچه در دوران و لحظه حاضر برای تمامی طبقات خلقی ایران دشمن عمده و مهمی است- و این نکته ای است که باید  به روی آن فراوان تاکید کرد- اما درعرصه بین المللی و در قیاس با امپریالیست ها از هر نظر که بنگریم، قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی، نیروی نظامی، فرهنگ سازی و بُرد فرهنگی و یا نفوذ در مناطق جهان عددی به شمار نمی آید. این حکومت نهایتا در برخی شیعیان و مسلمانان برخی مناطق همچون لبنان، سوریه، عراق، یمن نفوذ دارد و از نظر نفوذ، توطئه و دسیسه چینی و مداخله گری، مقابله با انقلاب های خلق های دربند، تمایل برای الحاق تمامی کشورهای عقب مانده به منطقه نفوذ خود و وابسته به خود نگه داشتن آنها و مهیب بودن بین المللی آن، حتی سر سوزنی با امپریالیسم آمریکا قابل مقایسه نیست.

طبقات اصلی مردم ایران اکنون با این حکومت روبرو هستند و به همین دلیل از یک سو خود این حکومت را نشانه گرفته اند و از دیگر سو با فرا افکنی های آن به مبارزه بر می خیزند. فرا افکنی هایی که تلاش دارد که  دشمنی مردم را با خود، به دشمنی مردم با آمریکا، آن هم نه با وجوهی واقعی و همان گونه که گفتیم از جنس تضادهای واقعی تمامی طبقات مردم ایران با آمریکا، بلکه از جنسی دروغین و با نیاز به بقای خود و حفظ حکومت خود تبدیل کند. یعنی تضاد های واقعی مردم با امپریالیسم آمریکا را تبدیل به تضادهای خود با حکومت آمریکا کند و یا در چارچوب تضادهای خود نگه داشته و آنها را«خفه» کند.

این مسائل اهمیت فراوانی دارد، و به ویژه در دوران کنونی که امپریالیسم آمریکا جامه ی پشتیبانی از مبارزه مردم ایران را با حکومت اسلامی در بر کرده و شعار پشتیبانی از جنبش مردم و تنها نگذاشتن مردم ایران را می دهد، اهمیت دو چندانی می بابد.

امپریالیسم آمریکا به هیچ وجه دوست مردم ایران حتی در مبارزه شان با حکومت اسلامی نیست. این یک حقیقت است. امپریالیسم آمریکا دنبال منافع خودش است و این منافع نیز با منافع مردم ایران منطبق یا «جور» نمی شود.(2) دولت آمریکا تا آنجا پشتیبان این جنبش است که بتواند این جنبش را در چارچوب امیال و خواست های خود محدود و در بسته کند. یعنی نهایتا حکومت دلخواه خود، حکومت سلطنت طلبان خود فروخته و یا جمهوری خواهان وابسته به امپریالیسم را بر سرکار آورد. اگر این جنبش اعتراضی به انقلابی منجر شود که طبقه کارگر (و یا حتی دیگر طبقات زحمتکش خلقی) در راس آن باشد و بخواهد یک حکومت انقلابی و مردمی یعنی جمهوری دموکراتیک خلق  ایران (و یا حتی یک حکومت ملی مستقل از امپریالیسم و البته برای مدتی کوتاه، زیرا چنین حکومت هایی به رهبری طبقاتی غیر از طبقه کارگر نمی توانند دوام یابند) را بر سرکار آورد، آنگاه امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های غربی به همراه ژاپن و نوکران متحدشان، بار دیگر روی واقعی خود و دشمنی عمیق شان با طبقات مردمی و ملی ایران را نشان خواهند داد.

به این ترتیب آنچه این شعار پوشیده می دارد و یا به تاریکی مطلق می راند، همانا دشمنی امپریالیسم آمریکا با مردم ایران است. تاریخ ایران از مشروطیت بدین سو(و تاریخ تمامی کشورهای  مستعمره و زیر سلطه نیز) به ما چنین نشان می دهد که امپریالیست ها هرگز دوست مردم ایران (و دوست ملت های زیر سلطه) نبوده و نیستند، و برعکس هرگز دشمنی خود را با طبقات اصلی مردم از یاد نبرده اند.

در انقلاب مشروطیت، امپریالیسم انگلیس ژست پشتیبانی از جنبش مردم ایران را گرفت، اما این به سبب تضادهایش با امپریالیسم روسیه تزاری بود و هدف اش این که حکومتی را که نوکر و مطیع  وی باشد، جایگزین حکومت طرفدار امپریالیسم روس کند. همین امپریالیسم انگلیس در تمامی دوران مشروطیت که جامعه ایران درگیر تضادهای درونی شدیدی شده بود از پشتیبانی از مرتجع ترین جریان ها در ایران خود داری نکرد و عاقبت سید ضیاء نوکر خود را مامور کودتا کرد و نهایتا کار را با کودتای رضاخان قلدر، نوکر حقیرش به سرانجام رساند و در پی آن ده ها قرار داد استعماری با ایران وضع کرد و به مدت بیست سال جامعه را که در تاب و تاب تحول و پیشرفتی اصیل و واقعی بود، در زیردست یک مستبد خونخوار قرار داد و با برخی تغییرات اقتصادی که در جهت منافع خود آن بود، سر و ته کار را هم آورد. 

در سال های 20 تا 32 نیز شاهد توطئه های امپریالیسم انگلستان و آمریکا بودیم و می دانیم که امپریالیسم آمریکا، کار یک حکومت ملی را با یک کودتای امپریالیستی تمام عیار که به وسیله ی سازمان سیا طراحی شده بود تمام کرد، و پس از آن به مدت بیست و پنج سال جامعه ما را به وسیله ی یک حکومت استبدادی سلطنتی به زیر کنترل گرفت و هر آنچه خواست و منافع اش ایجاب می کرد با اقتصاد، سیاست و فرهنگ ایران کرد.

 در سال های انقلاب نیز این حکومت آمریکا( و امپریالیسم بین المللی) که تا آنجا که توانست از حکومت شاه نوکر صفت پشتیبانی کرد و زمانی که دیگر نتوانست این پشتیبانی را ادامه دهد و از ترس روی کار آمدن یک حکومت مردمی واقعی متکی به طبقات زحمتکش، و نیز به واسطه ی تضادهایش با امپریالیسم روس با خمینی سازش کرد و کمک کرد تا این بختک و بلای غریب بر ملت ایران حاکم شود.

پس از انقلاب نیز این امپریالیسم آمریکا بود که صدام را تحریک کرد که به ایران حمله کند و انرژی انقلابی مردم ایران را در راه یک جنگ بی ثمر به هدر دهد، و از قضا بیشترین کسانی که از جنگ با عراق سود بردند و حکومت خود را تداوم بخشیدند همین حضاری هستند که بخش هایی از مردم که این شعار را می دهند اینک آنها را متهم می کنند که دروغگو هستند و دشمن ما همین جا و در ایران و همین ها هستند.

 و باز از قضا آمریکا بود که حکومت را به کشتار 67 در زندان ترغیب کرد و در مقابل این جنایت هولناک مهر سکوت بر لب زد. و باز این آمریکا بود که با واسطه مک فارلین با دسته گل و قرآن و تقدیم اسلحه به دیدار خمینی آمد و به او در بقای خود یاری رساند؛ و باز این آمریکا به همراه  دیگر امپریالیست ها بود که با واسطه ی صندوق بین المللی و بانک جهانی، رژیم ایران را به سیاست های تازه ای راند که جز سود برای امپریالیست ها و  فقر و بدبختی برای کارگران و زحمتکشان ایران نتیجه ای نداشت.

اگر واقعا آمریکا دشمن ملت ایران نیست و اگر واقعا می خواهد مردم ایران حکومت دلخواه خود را سازمان دهند چرا مثلا نمی گوید ایرانیان حق دارند احزاب سیاسی خود را داشته باشند و این احزاب در انتخاباتی آزاد، حکومت (نمایندگان مجلس و دولت )خود را انتخاب کنند؟ چرا آمریکا همیشه از حکومت های استبدادی و دیکتاتوری پشتیبانی کرده است؟ چرا هرگز از صنعتی شدن ایران سخنی به میان نمی آورد و می خواهد ملت ایران تنها نفت بفروشد و کالای امپریالیست ها را بخرد؟ چرا می خواهد ایران همیشه وابسته به امپریالیسم بین المللی و به ویژه آمریکا باشد؟ و بسیاری پرسش های ساده دیگر.   

این نکته قابل درک است که تضادها عمده و غیرعمده  دارند. برخی زمان ها این تضاد و برخی زمان های دیگر تضاد دیگری عمده می شود. در بین تضادها همواره باید توجه عمده به روی  تضاد عمده باشد، اما در عین حال هرگز نباید تضادهای غیرعمده را نادیده گرفت و یا به آنها توجه لازم را نکرد.

طبقات خلقی ملت ایران  در روند انقلاب دموکراتیک خود دو دشمن اصلی دارند. یکی بورژوا – کمپرادورهای کهنه پرست و ارتجاعی کنونی حکومت اسلامی هستند و دیگری امپریالیسم جهانی به ویژه امپریالیسم آمریکاست که سردسته توطئه گران بین المللی می باشد.

ملتی که به ترازبندی تجارب چهل ساله خود بر می خیزد و در مقابل حکومتی که می گوید دشمن مردم ایران تنها بیرون ایران و آمریکا است، می گوید این دشمن در ایران است و آن شماها هستید، نباید این دیدگاه را با نفی تراز بندی تجارب بیش از یکصد ساله خود همراه کند و آن چه را که در آن یک صد سال و به بهایی گران به دست آمده فراموش کند و بگوید که  دشمن بیرونی ندارد و تنها دشمنی درونی دارد. این نفی دیدگاهی است که ملت ایران در انقلاب 57  داشت؛ دیدگاهی که امپریالیسم آمریکا را پشتیبان شاه و دشمن مردم ایران می دانست و دشمن را هم درونی و هم بیرونی می دانست.

این شعار به وسیله ی یک جنبش خودبه خودی داده می شود و تفاوت شعارهای یک جنبش خودبه خودی با شعارهای یک جنبش آگاهانه نکاتی این گونه است. جنبش خودبه خودی تمامی جنبه های یک پدیده را مورد بررسی قرار نمی دهد و زمانی که به جنبه ای توجه کرد عموما از دیگر جنبه ها غافل می شود.  تاملی در مورد ریشه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مسائل و مشکلات جامعه در سطح کلان انجام نمی دهد و از چگونگی روند تکوین و فرایند درازمدت آنها بی خبر است. این جنبش ها گرچه به تجارب عینی توده ها متکی هستند اما عموما عکس العملی می باشند و از آگاهی در چیده و منطقی  پیشرویی برخوردار نیستند. به راحتی از این رو به آن رو می افتند و هنگامی که از این رو به آن رو افتادند روی پیشین را فراموش می کنند. بنابراین چنانچه کار دست جنبش های خودبه خودی باشد و چنانچه تضاد با امپریالیسم آمریکا عمده شود دور نیست که دوباره به همین یکسو نگری ها و یا مطلق گرایی ها دچار گشته و این بار همه چیز را در آمریکا ببیند و از دشمنان داخلی خود غافل شود. 

اشاره ای هم به ریشه های طبقاتی چنین شعارهایی بکنیم. این شعارها عموما از جانب لایه های منسوب به خرده بورژوازی داده شده است. مثلا در گردهمایی ها و تظاهرات مال باختگان که بیشتر لایه هایی از خرده بورژوازی فقیر و میانه هستند. همین گونه در برخی گردهمایی ها و تظاهرات عمومی در برخی شهرها که تمامی طبقات خلقی در آن شرکت کرده بودند. اما این شعار از جانب کارگران داده نشده است یا حداقل نگارنده  نخوانده و یا نشنیده است. گر چه حتی اگر از جانب کارگران نیز داده شده باشد در کمبودی ها و نادرستی های مندرج در آن، تغییری پدید نمی آورد.    

خلاصه کنیم: بدیهی است که یکی از دشمنان طبقه کارگر و تمامی طبقات مردمی ایران همینجا در ایران است و آن حکومت مستبد آخوندها و مکلاهای دزد است. گر چه این راست است که این حکومت به دروغ می گوید که دشمن مردم ایران اینجا نیست و باز گرچه این راست است که اینها به دروغ می گویند که دشمن آمریکا هستند، اما این فریب های آنها نباید مانع آن شود که ما این حقیقت را که آمریکا هم دشمن خلق ایران است نادیده بگیریم و فراموش کنیم. به عبارت دیگر به سبب دروغ حکومتیان که مایل اند مبارزه مردم را از خودشان منحرف کنند و به سوی یک مبارزه شعاری و توخالی با آمریکا که صرفا مصرف داخلی دارد بیندازند به روی این حقیقت روشن که امپریالیسم آمریکا دشمن شماره یک مردم ایران به ویژه طبقات اصلی زحمتکش آن است پرده بکشیم.

 و سخن آخر: یک تفاوت کیفی بین سیاست های امپریالیسم آمریکا در قبال رژیم شاه سابق و یا حسنی مبارک در مصر( و همچنین تونس و یا دیگر کشورهایی که مردم علیه نظامی وابسته به امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها برخاسته بودند) و ایران کنونی وجود دارد. در رژیم شاه سابق و یا حسنی مبارک در مصر، حکومت آمریکا با جنبش ها و انقلاب های توده ای طرف بود که علیه حکومت  بورژوا - ملاک های کمپرادور این کشورها برخاسته بودند. بنابراین حکومت آمریکا هرگز نمی توانست خود را پشتیبان جنبش توده های  ایران و مصر (و یا تونس) نشان دهد. در مورد مصر( و سوریه نیز با تفاوت هایی) با هزار و یک توطئه و دسیسه کاری کرد که مصری ها دعا کنند که کاش می توانستند در همان حکومت پیشین زندگی کنند.

 در ایران کنونی وضع نه کاملا، اما تا حدودی برعکس است. یعنی آمریکا با حکومتی روبروست که منطبق با میل اش نیست و به این سبب خواهان ماندگاریش هم نیست. و این وضعی به وجود آورده که بتواند خود را با ریاکاری تمام عیاری دوست مردم ایران جا بزند. اما اینجا بیشتر از آمریکا خود این حکومت کاری کرد که بخش هایی از مردم ایران از انقلاب خود پشیمان شوند و بگویند که کاش انقلاب نمی کردند و کاش در همان رژیم سابق بودند. این نکته ایست که باید از آن هراس داشت!

هرمز دامان

نیمه نخست مرداد 97       

      یادداشت ها

1-   البته افتادن از یک روی به روی دیگر امری واقعی است و مدام در تجارب ما رخ می دهد. آنچه که جنبه نادرست در«از یک روی به روی دیگر افتادن» است این است که زمانی که به یک روی می افتیم، روی دیگر را مطلقا فراموش کنیم و تنها همان روی برآمده را ببینیم.

2-   ما این امکان را نفی نمی کنیم که برخی لحظات در فرایندهای انقلابات دموکراتیک و یا سوسیالیستی پیش می آید که منافع جنبش خلق یک کشور آن را بدان سو می راند که از تضادهای بین نیروهای ارتجاعی و امپریالیست ها استفاده کند و مثلا هنگامی که تضاد با یک امپریالیسم عمده شود با امپریالیسم دیگری که با امپریالیسمی که عمده است تضاد دارد،علیه نیروی امپریالیسم عمده، وارد ائتلاف تاکتیکی و موقتی شود. اینجا به نظر می رسد که جورشدنی بین منافع انقلاب و ارتجاع به وقوع می پیوندد اما این ائتلافات تاکتیکی و موقتی هرگز نمی تواند به ائتلافات استراتژیک و دراز مدت تبدیل شود. و تازه اینها یک جور شدن مطلق و تمام عیار نیست، بلکه نسبی است و یا به واژه هایی دیگر«انطباقی» موقتی صورت می گیرد. 

No comments:

Post a Comment

درباره ی کنسرت لغو شده

  طبق اخبار حکومتی قرار بود کنسرتی به وسیله ی همایون شجریان در آزادی برگزار شود. سپس و در پی چند و چون هایی درباره ی چگونگی برگزاری و مسائلی...