Monday, April 28, 2025

روز اول ماه مه روز جهانی کارگر

 
 
 کارگران و زحمتکشان، انقلابیون پیشرو و پیشروان طبقه ی کارگر
11 اردیبهشت روز کارگر را در ایران گرامی بداریم و با گردهمایی ها و راهپیمایی ها و با اعلام خواست های اقتصادی و سیاسی خود به آن جان دهیم. علیه سموم و تبلیغات زهر آگین رویزیونیسم و ترتسکیسم در جنبش پیشروان فکری و پیشروان طبقه ی کارگر مبارزه کنیم و مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم(مائوئیسم) را اشاعه دهیم. علیه حکومت استبدادی ولایت فقیه و امپریالیست ها مبارزه کنیم و برای کسب قدرت سیاسی ابزارهای مورد نیاز حزب، ارتش انقلابی و جبهه ی متحد را سامان دهیم. جهت خود را برقراری جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر قرار دهیم و برای سوسیالیسم و کمونیسم مبارزه را پیش بریم.
  
روز اول ماه مه روز جهانی کارگر
 
طبقه ی کارگر درحالی اول ماه مه امسال را برگزار می کند که صحنه ی جهانی از یک سو شاهد فشارهای بی پایان امپریالیست های بر طبقه ی کارگر و زحمتکشان کشورهای امپریالیستی و خلق های زیرسلطه است و از سوی دیگر دستخوش تضادهای گوناگون امپریالیست، جنگ های آنها و نیز سازش های آنها با یکدیگر می باشد.
جنگ غزه - جنگ امپریالیسم و صهیونیسم علیه خلق فلسطین
جنگ غزه کماکان ادامه دارد و آن هم از به گونه ای یک جانبه از سوی اسرائیل. تداوم این جنگ نشان داده است که دولت صهیونیستی اسرائیل بیش از آنکه به فکر آزادی گروگان ها و باشد در فکر بی خانمان و آواره کردن ملت فلسطین است. سیاست اصلی که این دولت جانی تا کنون دنبال کرده است، سیاست تخریب و نسل کشی بوده است. حال دیگر بیش از 50 هزار قربانی از خلق فلسطین گرفته است و ملتی را بی خانمان و آواره کرده است.
پس از مذاکرات صلح و آتش بس، آتش جنگ را اسرائیل شعله ور کرد و باقی مانده ی ساختمان ها و مراکز درمانی را به آتش کشید. ترامپ رئیس جمهور پرهای و هوی و هوچی امپریالیسم آمریکا در این راه با دولت صهیونیستی اسرائیل همراه است. او بود که گفت«اگر گروگان ها آزاد نشوند در غزه جهنم به پا خواهد شد». تو گویی آنچه در یک سال و اندی اخیر بر پا شده بود جهنم برای خلق فلسطین نبوده است و بهشت بوده است! با این همه اکنون که بیش از یک سال و نیم از آغاز جنگ می گذرد دولت صهیونیستی اسرائیل نشان داد که با این همه کبکبه و دبدبه و تلنبارکردن انبوهی از سلاح های مرگبار و توان بالایی از قدرت آتش، ناتوان از  مبارزه با یک گروه کوچک مسلح است.
اقدامات  دولت صهیونیستی اسرائیل در یک سال و نیم اخیر خشم و نفرت و کینه ی تمامی طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده در خاور میانه و جهان و مبارزه ی آنها با دولت اسرائیل و امپریالیست های پشتیبان آن برانگیخته و به همدردی عمیق و پشتیبانی از خلق ستمدیده فلسطین کشانده است.
معاملات امپریالیست ها بر سر سوریه و اواکراین
صلح در اواکرین بخشی مهم از سازش مهم امپریالیست های آمریکا و روسیه است. امپریالیست ها وارد معامله شده و قرار گذاشته اند  که 20 درصد از خاک اوکراین که در تصرف روسیه است به این کشور الحاق پیدا کند. سازش ترامپ و پوتین ادامه ی کنار آمدن و سازش آنها در سوریه است که مدتی پیش انجام شد و در آن امپریالیسم روسیه، سوریه را تقدیم نیروهای ارتجاعی وابسته به امپریالیست های آمریکایی و اروپایی کرد. فشارهای ترامپ به زلنسکی برای پذیرش آتش بس و صلح در چارچوب مورد نظر آمریکا در همین زمینه صورت می گیرد.
در عین حال در هر دو کشور روسیه و اوکراین نداهای ضد جنگ روز به روز بیش از پیش شنیده می شود. آنچه از همان آغاز جنگ به چشم می آمد تمایل نداشتن بسیاری از جوانان و توده ها برای رفتن به جبهه های جنگ و گوشت دم توپ الیگارش های روسیه و اوکراین شدن بود. این امر اکنون بسیار بیش از پیش شده است. آنچه ترامپ به زلنسکی گفت دایر بر اینکه«شما سرباز ندارید» بیان این حقیقت است. امپریالیسم روسیه نیز این اواخر دست به کار استفاده از نیروهای کره شمالی گشته است و اینک هر دو کشور کره شمالی و روسیه به آن اعتراف هم کرده اند. از این نظر وضع هر دو کشور روسیه و اوکراین خراب است و چنانکه جنگ ادامه یابد دیر یا زود اعتراضات و مبارزات علیه آن آغاز می شود. اعتراضات و  مبارزاتی که تا کنون نیز فضای پلیسی حاکم بر هر دو کشور مانع از انجام و گسترش آن گشته است.
مساله ی حوثی ها
در تداوم حذف نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه از جانب امپریالیست ها و دولت صهیونیستی اسرائیل سرکوب حوثی های یمن شکل گرفته است. این روند چندی است ادامه دارد و به نظر می رسد که مقاومت حوثی های یمن کار را برای امپریالیست های آمریکایی تا حدودی دشوار و به احتمال زمان بر کرده است.
 تاسف بار است که در دوران کنونی به دلیل ضعف نیروهای انقلابی کمونیست در سطح جهانی، تضاد نیروهای کهنه پرست و ارتجاعی با امپریالیست ها بیشتر رو آمده و به این منجر گشته که رهبری مبارزات ضد امپریالیستی حداقل در منطقه ی خاورمیانه و شمال افریقا به دست این گونه نیروها بیفتد. نیروهایی که در صورت کنار آمدن امپریالیست ها با آنها به ساده گی در نظام سرمایه داری امپریالیستی تحلیل می روند. جدا از حکومت ارتجاعی ایران که تا کنون خود را در پناه امپریالیسم روسیه قرار داده بود و اینک در حال چرخش به سوی امپریالیسم آمریکا و خود را در پناه آن قرار دادن است، طالبان افغانستان دیده می شود. نیرویی مرتجع که تضادی ارتجاعی با امپریالیست های شرقی و غربی داشت و اکنون در آغوش امپریالیست های غربی جا خوش کرده است و در عین حال امتیازاتی نیز به کشورهایی مانند امپریالیسم روسیه و چین داده است. هر چه این دوره طولانی تر شود درد و رنج طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های خلق های زیرسلطه به ویژه در خاورمیانه بیشتر خواهد شد.  
وضع طبقه ی کارگر در کشورهای امپریالیستی
به دلیل تداوم بحران اقتصادی و همچنین جنگ هایی مانند جنگ اوکراین و غزه و نیز جنگ در سودان افریقا وضع طبقه ی کارگر در کشورهای امپریالیستی بدتر از سال گذشته شده است. در کشورهای امپریالیستی غرب تورم و گرانی افسارگسیخته و ترمز بریده بیداد می کندو روز به روز سطح زندگی طبقه ی کارگر این کشورها را پایین تر می آورد.
این امر موجب نارضایتی بیش از پیش کارگران و زحمتکشان در این کشورها شده است. سه امر این را که این نارضایتی به شکل اعتصاب ها واعتراضات گسترده در نیامده است موجب گردیده است. این سه عبارتند از نخست فشار پلیسی حاکم ازجانب امپریالیست ها بر طبقه ی کارگر و لایه های پایینی و میانی خرده بورژوازی( کشاورزان جزء، فرهنگیان، کارمندان ادارات، کسبه ی جزء ، دانشجویان و...)، دوم نقش کثیف و لاشخورگونه ی رهبری اتحادیه ها و سندیکاهای زرد در سد سازی در مقابل موج های اعتراض کارگران و کنترل و کانالیزه کردن آنها در مسیر سازش با سرمایه داران امپریالیست. و سوم امری که بیش از پیش خود را نشان می دهند ضعف نیروهای کمونیست(مارکسیست- لنینیست- مائوئیست) طبقه ی کارگر که هم در زیر فشار سازمان های پلیسی و گروه های مافیایی و فشار دولت های امپریالیستی هستند و هم یک بحران درونی تا کنون حل نشده را طی می کنند. بحرانی که موجب پراکنده گی ذهنی و تشکیلاتی آنها گشته است و همچون مانعی سخت، ناتوان از نقش انقلابی شان کرده است.   
وضع طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده در ایران
بحران اقتصادی ای که در بالا اشاره به آن شد در ایران نیز تاثیرات خود را داشته است. تورم و گرانی در سال گذشته افزایشی کم سابقه در تاریخ کشور داشت تا جایی که در نزدیکی ها سال نو قیمت دلار از100 هزار تومان گذر کرد. امری که بر زندگی کارگران و توده ها اثر گذاشته و انها را به فقر و فاقه و فلاکت بیشتری کشانده است.
 افزون بر این بحران طبقه ی کارگر و کشاورزان در کشور ما با حکومتی دزد و جنایتکار طرف اند که روی پلیدترین و جنایتکارترین دولت ها را در تاریخ سفید کرده است.
در سال گذشته همچون سال های پیش مبارزات اقتصادی طبقه ی کارگر در ابعادی بسیار گسترده ادامه یافت. صدها اعتصاب با خواست های اقتصادی و صنفی از جمله  پرداخت باقیمانده ی حقوق های معوقه، افزایش حداقل دستمزد و حقوق ها همراه با تورم و گرانی، اجرای طرح طبقه بندی مشاغل، حذف قراردادهای سفید و  پیمانکاری ها و از این گونه خواست ها در رشته های گوناگون صنعتی و خدماتی شکل گرفت و تکان تازه و شدیدی به مبارزات اقتصادی طبقه ی کارگر داد.
در کنار کارگران شاغل کارگران بازنشسته نیز به طورمداوم پیگیرخواست های خود بودند.آنها به طور هفتگی به خیابان ها آمده و با برقراری گردهمایی ها و راهپیمایی ها خواست های خود را در کف خیابان فریاد کردند. آنچه یک ویژگی مهم اعتراضات بازنشسته گان را تشکیل می دهد همانا شعارهای سیاسی آنها در مورد مسائل مهم کشور به ویژه مساله ی زنان، دخالت های جاه طلبانه ی جمهوری اسلامی در منطقه و بی کفایتی و ناتوانی مسئولین در اداره ی امور کشور می باشد.
فرهنگیان و پرستاران از دیگر لایه های زحمتکش می باشند که برای احقاق حقوق صنفی و اقتتصادی خود دست به مبارزات مداوم زدند که این میان مبارزات کارکنان بهداشت و درمان به دلیل گستره ی خود که در تاریخ معاصر کم نظیر بود در خور توجه است.
طبقه ی کارگر و مساله ی تشکیلات صنفی 
مساله ی تشکیلات صنفی یکی از مهم ترین مسائل کارگران را تشکیل می دهد. کارگران ایران از جمله ی بی حقوق ترین کارگران در کشورهای زیر سلطه هستند. آنها دهه هاست که از حق داشتن تشکل های سندیکایی و اتحادیه ایی محروم اند. این امر ضربات سنگینی به منافع آنها زده است و منجر به این شده که آنها نتوانند یگانگی و اتحاد خویش را در مقابل سرمایه داران حفظ کنند و از حقوق خود دفاع کنند. این در حالی است که سرمایه داران حاکم جدا از دولت مرتجع و  دیگر ارگان های سیاسی و نظامی، خودشان انواع و اقسام تشکل های صنفی و تعاونی ها را داشته و می توانند به اشکال گوناگون علیه کارگران متحد شوند.
از این رو مبارزه برای تشکل صنفی سندیکا و اتحادیه های سراسری یکی از مهم ترین مبارزات کارگران را همواره تشکیل داده و کماکان تشکیل خواهد داد.
تشکیلات سیاسی و نظامی- جبهه ی متحد طبقات خلقی
مساله دیگر برای کارگران و به ویژه کارگران پیشرو صنعتی تشکیلات سیاسی - انقلابی است. طبقه ی کارگر در جهان نه برای فروش بهتر نیروی کار خویش به برده داران نوین صنعتی که تازه همین نیز در دوران کنونی سخت شده است، نه برای کمتر استثمار شدن و نه برای  بهبود وضع برده گی خویش در نظام برده داری مدرن یعنی سرمایه داری، بلکه برای تصرف قدرت سیاسی، نابودی نظام استثمارگر سرمایه داری و برقراری نظام سوسیالیستی و کمونیستی مبارزه می کند. برای پیشبرد چنین مبارزه ای طبقه ی کارگر ایران به عنوان جزیی از طبقه ی کارگر جهانی نیاز به ابزار سیاسی خود دارد. این ابزار حزب طبقه ی کارگر، حزب کمونیست است. حزبی که بر پایه ی تئوریک مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم بنا شده و توانایی انطباق این تئوری را با شرایط خاص جامعه ی ایران داشته باشد. بدون چنین حزبی سخنی از رهایی طبقه ی کارگر از نظام سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور حاکم بر ایران و برقراری یک جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر و گذار به سوسیالیسم و کمونیسم در میان نخواهد بود. از این رو وظیفه انقلابیون کمونیست و پیشروترین کارگران در رشته های صنعتی است که چنین حزبی را تدارک بینند.
نیروی مسلح و جبهه ی متحد طبقات خلقی
حزب ابزار است و طبقه ی کارگر برای غلیه بر دو دشمن اساسی خویش یعنی سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور و امپریالیست ها خواه شرقی و خواه غربی پشتیبان آنها و تصرف قدرت سیاسی همچنین نیاز به ابزار ارتش مسلح و جبهه ی متحد طبقات خلقی( کشاورزان و طبقات میانی) دارد. مبارزه برای ایجاد این تشکیلات و شکل دادن این ابزارها که بدون آنها کسب قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر محال است، مهم ترین وظایف پیشروان و طبقه ی کارگر ایران است.
 روشن است که تمامی اشکال مبارزات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی بدون این ابزار می تواند ادامه یابد و پیش رود، اما بدون این ها نه تشکل طبقه ی کارگر به عنوان یک طبقه ، نه اتحاد با متحدین نزدیک خویش یعنی طبقه ی کشاورز و نه رهبری طبقه ی کارگر بر طبقات خلقی و انقلاب ممکن است و نه پیروزی نهایی به دست می آید.
مبارزه با رویزیونیسم و ترتسکیسم
 برای اینکه طبقه ی کارگر بتواند ابزارهای خود برای کسب قدرت سیاسی را بسازد و برای آن مبارزه کند پیشروان وی باید از موضعی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی مبارزه ای همه جانبه و سخت و پیگیر را علیه انواع اپورتونیسم و رویزیونیسم و ترتسکیسم پیش برند.
در ایران و در فضایی که طبقه ی کارگر تنفس می کند هوای مسموم انواع رویزیونیسم و سوسیال دموکراسی و ترتسکیسم جریان دارد که از راه های گوناگون تلاش می کنند ذهن سیاسی طبقه ی کارگر را مشوب، مسموم و تخریب کنند و مانع وحدت تئوریک و تشکیلاتی وی بر مبنای مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم گردند. این ها دسته های گوناگون توده ای- اکثریتی و  طوایف گوناگون خروشچفیستی راه کارگری و دیگر جریان های رویزیونیستی و سوسیال دموکرات از یک سو و دارودسته های ترتسکیست حکمتی و جریان های غرب گرای«مارکسی» از سوی دیگر هستند. تمامی این احزاب و دسته ها که همه گی علیه وجوه انقلابی مارکسیسم متحدند، بدون استثنا بر علیه مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم مبارزه کرده و تلاش می کنند کوچک ترین ردی از اندیشه های انقلابی که ماهیت مارکسیسم را شکل می دهد در جنبش پیشروان فکری باقی نماند و از آن مهم تر به درون پیشروان طبقه ی کارگر نافذ نگردد. این دارودسته ها از یک سو طبقه ی کارگر را در حول و حوش خواست های اقتصادی خویش نگه می دارند و از سوی دیگر آنجا که پای سیاست در کار باشد سیاست سوسیال دموکرات ها را دنبال می کنند. مهم ترین مشخصات سیاست آنهاهم عبارتند از تسلیم به جریان خود به خودی یعنی آنچه وجود دارد و در شرایطی که حتی این نیز رادیکال می شود لگام زدن به آن و هدایت آن در مسیر سازش، مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز و از راه انتخابات و رفراندوم به اصطلاح برای کسب قدرت که در واقع و در بهترین حالت برای دریافت سهمی از قدرت به وسیله اینان است.
بدون مبارزه با این جریان ها و خلع سلاح کامل آنها و جارو کردن آنها از درون جنبش پیشروان فکری و  طبقه ی کارگر محال است که طبقه ی کارگر بتواند در جهت کسب قدرت سیاسی  تحرکی انقلابی داشته باشد چه برسد به اینکه آن را به دست آورد.
خنثی کردن تبلیغ و ترویج و سموم این رویزیونیست ها و ترتسکیست ها و «مارکسی» ها و بیرون راندن آنها از جنبش پبشروان فکری و طبقه ی کارگر امری است که وظیفه ی همه ی ما انقلابیون کمونیست است و آن را انجام خواهیم داد.

  
گرامی باد روز اول ماه مه (11 اردیبهشت) روز جهانی کارگر
سرنگون باد جمهوری اسلامی
برقرار باید جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری  طبقه ی کارگر
زنده باد انقلاب
زنده باد کمونیسم
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
8 اردیبهشت 1404

درباره حادثه ی دلخراش بندرعباس

 به روز شده
امروز انفجاری بزرگ در کانتینرهای مواد شیمیایی در اسکله ی رجایی شهر رخ داد. انفجاری که تا کنون یر طبق اخبار رسمی بیش از 60 کشته و1200 مجروح داشته که به تقریب بیشتر آنها کارگران و زحمتکشان درگیر در محل بوده اند. حادثه ای تلخ که عواقب جسمی و روانی و مادی آن مدت ها ادامه خواهد داشت و گریبان مردم شهر و منطقه و کشور را خواهد گرفت.
برمبنای اطلاعاتی که تا کنون منتشر شده کانتینرهای منفجر شده محل موادی بوده که برای سوخت موشک های دوربرد جمهوری اسلامی مورد استفاده قرار می گرفت.
پس از حادثه توده های مردم به یاری آسیب دیده گان شتافتند و نیز صف هایی دراز برای اهدای خون در جلوی بیمارستان ها تشکیل شد.
علت واقعه و عوامل مسئول آن هنوز روشن نیست. گمان زنی ها چند مورد است و با توجه به در جریان بودن مذاکرات دولت ترامپ با سران جمهوری اسلامی عموما در رابطه با آن است:
 توطئه ای از جانب باندهایی در سپاه و یا سازمان های وابسته به آن و به طور کلی از جانب باندهایی در درون حکومت است که مخالف مذاکرات هستند و برای تخریب روند مذاکرات بین دولت ترامپ و جمهوری اسلامی صورت می گیرد؛
 اقدامی از جانب دولت صهیونیستی اسرائیل است که یا برای تخریب مذاکرات می باشد و یا برعکس علامتی به جمهوری اسلامی است که اگر در مذاکرات به خواست های دولت ترامپ گردن نگذارد وضع در این چنین جهاتی پیش خواهد رفت؛
 اقدامی از جانب باند مرتبط با سلطنت طلبان است و برای تخریب روند مذاکرات صورت می گیرد. آنها می خواهند که ترامپ با خامنه ای کنار نیاید و سیاست هایش در جهت تغییر حکومت باشد.
بی مبالاتی از جانب مسئولین کانتینرها و منطقه و کلا حکومت صورت گرفته است.
به نظر می رسد که تا حکومت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی هست ملت ایران از هیچ حادثه و پبش آمدی در امان نیست. این حکومت طاعونی است که به جان خلق ایران افتاده است و تا زمانی که هست از این حوادث و اتفاقات تلخ هم خواهد بود.
ما به سهم خود با خانواده ها و فامیل و بستگان قربانیان حادثه که عموما کارگر هستند و همچنین ملت دردمند ایران اظهار همدردی می کنیم و خود را در عم و اندوه شان شریک می دانیم.

گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
شنبه 6 اردیبهشت 1404

Friday, April 25, 2025

درباره ی فراخوان اوجالان برای زمین گذاشتن سلاح ها و انحلال حزب کارگران ترکیه(7)


 

نظرات ترتسکیستی حزب حکمتیست درباره ی انحلال پ ک ک به وسیله ی اوجالان

( بخش دوم)

در ادامه و پس از این که دارودسته ی حزب حکمتیست مسبب این وضع را تهاجم دولت ترکیه به کردها ارزیابی می کنند چرخشی کرده و مواضع خود را بیان می کنند :

«با این وصف سازش احتمالی دولت ترکیه و پ.ک.ک در صورتی میتواند گامی به جلو در جهت کاهش مصائب ناشی ازستمگری دیرینه وعواقب مضر این کشمکشها بر دوش مردم محسوب شود که در همان آغازپروسه به نتایج زیر منجر گردد:

١-  وضعیت اضطراری و میلیتاریسم  چند دهه تحمیل شده بر شرایط زندگی و کار مردم در کردستان ترکیه فورأ پایان داده شود.( یعنی ترتسکیست ها می خواهند دولت ترکیه به یکی از علل اساسی مبارزه ی نظامی کردهای ترکیه پایان دهد؛)

٢-  همه زندانیان سیاسی و از جمله عبدالله اوجالان آزاد شوند.( یعنی شکل دیگری از ستم ملی به خلق کرد رفع گردد؛)

۳- در راستای پایان دادن به ستمگری ملی و حل مسئله ملی به رأی عمومی مردم کردستان ترکیه مراجعه شود. اعلام شود که مردم مناطق کردنشین ترکیه شهروندان متساوی الحقوق در همه سطوح و جنبه های زندگی جامعه ترکیه هستند. این حق اولیه مردم در قانون اساسی قابل تغییر آن کشور با وضوح قید و لازم الاجرا اعلام شود. ( به عبارت دیگر به ستم ملی علیه خلق کرد در ترکیه پایان داده شود.)

٤- امنیت و امکان فعالیت آزادانه سیاسی اعضای پ. ک.ک تامین و تضمین شود.»( در واقع یعنی در ترکیه دموکراسی بورژوایی برقرار گردد.)

چنان که دیده می شود حزب حکمتیست اصلا مشکلی با فعالیت آزادانه ی سیاسی اعضای پ. ک. ک که آن را حزب «بورژوا - ناسیونالیست» ارزیابی می کند، یعنی مبارزه ی مسالمت آمیز حزب قانونی برای رفع ستم ملی ندارد بلکه آن را توصیه و از آن استقبال نیز می کند، تنها، تنها حزب حکمتیست با «مبارزه ی مسلحانه ی گریلایی» این «بورژوا- ناسیونالیست» ها برای رفع ستم ملی مخالف است.

این همه رو منبر بری و ور بزنی که«این سیاست( منظور سیاست های مندرج در پیام اوجالان «کنفدرالیسم دموکراتیک» و «جامعه ی دموکراتیک» است - دامان) نه از سر تسلیم طلبی ...بلکه باهدف سیاسی شناخته شده جریانات بورژوا ناسیونالیسم کرد یعنی شریک شدن خود در قدرت سیاسی با بورژوازی بالادست در مرکز تحت پوشش فریبکارانه "کسب حقوق ملی کرد" منطبق است.» و آن گاه بیایی و از همین«پوشش فریبکارانه» یعنی« کسب حقوق ملی کرد» و تلاش «بورژوا ناسیونالیست کرد» دفاع کنی!؟ و بگویی« در راستای پایان دادن به ستمگری ملی و حل مسئله ملی به رأی عمومی مردم کردستان ترکیه مراجعه شود.»

این همه وراجی در مورد «فریبکاری» حزبی کنی آنگاه کارت به جایی برسد که برای این حزب چنین دلسوز شوی!؟

 

به عبارت دیگر اگر دولت ترکیه این ستمگری ملی را به این شکل پایان دهد که حل مساله ی ملی را به رای عمومی مردم کردستان گذارد و اعلام کند«که مردم مناطق کردنشین ترکیه شهروندان متساوی الحقوق در همه سطوح و جنبه های زندگی جامعه ترکیه هستند. این حق اولیه مردم در قانون اساسی قابل تغییر آن کشور با وضوح قید و لازم الاجرا اعلام شود.» این خوب است و «آینده دار»و« در راستای منافع طبقه ی کارگر و مردم حق طلب است». است اما اگر کردهای ترکیه برای چنین حقی که نداشته اند مبارزه ی نظامی کنند این خوب نیست و «بی آینده» است و «در راستای منافع طبقه ی کارگر و مردم حق طلب نیست».

روشن است که حتی اگر دولت مرتجع ترکیه چنین خواست هایی را بپذیرد این نیز به طور عمده در نتیجه ی همان مبارزات انقلابی و مسلحانه ی کردها بدست آمده است.

باری اکنون روشن می شود که چه چیز آینده دارد و فایده دارد:

مبارزه ی مسالمت آمیز در چارچوب نظام ارتجاعی حاکم و رسیدن به خواست ها از طریق حزب قانونی! این شیره ی تمامی مباحث این حزب است که با قایم باشک بازی بیان می شود.

می بینیم که موضع حزب حکمتیست با موضع ترتسکیست هوچی محمود قزوینی تفاوتی ندارد. هر دو از یک آبشخور آّب می خورند. هر دو از تبدیل حزب کارگران ترکیه به حزبی همچون دم پارتی استقبال می کنند.

توجه کنیم که اینجا صحبت از این نیست که یک حزب کمونیست انقلابی در یک کشور زیرسلطه که تلفیقی از استبداد آشکار و پنهان نظامیان و یک«شبه دموکراسی»( آزادی های محدود برای برخی احزاب لیبرال و همچنین احزاب بی خاصیت رویزیونیست و ترتسکیست)است، می تواند و باید هم چنان که خواهان آزادی فعالیت سیاسی برای خودش است، خواهان آزادی فعالیت سیاسی برای تمامی احزاب سیاسی دموکرات و لیبرال خرده بورژوازی و بورژوازی باشد؛ در عین حال اینجا صحبت  بر سر استفاده یک حزب سیاسی انقلابی از امکان رفرم، مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز که بخش جانبی از مبارزه ی انقلابی، مبارزه ی غیرقانونی و قهر آمیز است، نیست، بلکه در مورد این است که یک حزب سیاسی - نظامی خرده بورژوایی استراتژی فعالیت انقلابی مسلحانه ی خود علیه ستم ملی را ترک کند و به استراتژی فعالیت مسالمت آمیز، رفرمیستی و پارلمانتاریستی روی آورد. روشن است اگر نتایجی که حزب حکمتیست بر می شمارد به وسیله ی دولت اردوغان و یا هر دولت دیگری در ترکیه تحقق نیابد که علائمی که تا کنون وجود داشته نشان می دهد تحقق نخواهد یافت، این حزب کماکان بر سر موضع خود یعنی« بی آیندگی مبارزه مسلحانه گریلایی» باقی خواهد ماند.  

حالا حکمتیست ها شروع می کنند به ننه من غریبم بازی: 

«روشن است رفع ستمگری ملی و حل مسئله ملی در ترکیه گامی بجلو است. اما نه مردم و نه کارگران کرد زبان "آزاد" نخواهند شد و بلافاصله خود را در مقابل بورژوازی "خودی" خواهند دید.»

 راستی که چشم بسته غیب می گویید!

البته رفع واقعی وعملی ستمگری ملی و حل مساله ی ملی در ترکیه که عملا یک کشور استبدادی- نظامی است می تواند گامی به پیش  به سوی یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی باشد و نیز برآوردن یک خواست دموکراتیک بورژوایی مسائل اساسی طبقه ی کارگر را حل وفصل نکرده و تنها درچنین جمهوری بورژوایی ای مبارزه ی طبقاتی را شفاف تر خواهد کرد؛(1)

اما ای شارلاتان های سیاسی! شما که اصلا مبارزه جهت حل ستمگری ملی و حل مساله ی ملی را قبول نداشتید و آن را«پوشش فریب فریبکارانه» از جانب« جریانات بورژوا ناسیونالیسم کرد برای  شریک شدن خود در قدرت سیاسی با بورژوازی بالادست در مرکز» می دانستید حال چه شد که حل این مساله «گامی رو به جلو» گردید؟

دارودسته ی حکمتیست سپس شروع به نوحه سرایی های ثنار سی شاهی و اشک های دروغین ریختن برای مردم کرد می کنند:

«حاکمیت دولت اقلیم کردستان عراق و بی حقوقیهای که طی سه دهه اخیر به کارگران و زنان و مردم کردستان عراق تحمیل شده تجربه زنده حاکمیت "بورژوازی کرد" است.»

حال مبارزه علیه ستم ملی به این دلیل نفی می گردد که جز به حاکمیت بورژوازی کرد منجر نمی گردد. یعنی فلان و بهمان خواست دموکراتیک و برحق توده ها به این دلیل نفی می گردند  که به وسیله بورژوازی رهبری می شوند و به حکومت بورژوازی می انجامند.

اما خود خواست دموکراتیک برحق توده ها در مورد رفع ستم ملی و حق تعییین سرنوشت چه ربطی به رهبری آن دارد؟ مبارزه علیه ستم ملی که یک خواست دموکراتیک ماهیتا بورژوایی است برحق است، حال می خواهد رهبری آن در دست بورژوازی باشد یا طبقه ی کارگر. در نخستین چون تنها این خواست برجسته است، در بهترین حالت به جمهوری دموکراتیک بورژوایی و در بدترین حالت به حکومت های مرتجعی همچون طالبانی ها و بارزانی ها می انجامد و در دومین این خواست در عین اینکه مستقلا مطرح است و باید برای آن مبارزه شود اما در سطحی گسترده تر تابع مبارزه برای جمهوری دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر و جمهوری سوسیالیستی است و به آن می انجامد.

 صحبت حزب حکمتیست ها اصلا  برسر این نیست که در برخی از شرایط خواست رفع ستم ملی تابع مبارزه ی متحد طبقه ی کارگر برای کمونیسم قرار می گیردبلکه اساسا نفی مبارزه انقلابی در جهت رفع ستم ملی است به این علت که آن را«ناسیونالیستی» و« بورژوایی»ارزیابی می کند.   

می دانیم که در دوران کنونی رهبری تمامی مبارزات دموکراتیک خواه درون ملتی که از ستم ملی رنج می برد و علیه آن مبارزه می کند و خواه در یک ملت بزرگ تر که چندین ملت در آن زندگی می کنندبه عهده ی طبقه ی کارگر است و نه به عهده ی بورژوازی. و اگر در برخی مناطق این رهبری به دست جریان های خرده بورژوایی و بورژوایی افتاده نه از این روست که دوران، دوران صد سال پیش است، بلکه به این دلیل است که وضع جنبش انقلابی کمونیستی وضع خوبی نیست و طبقه ی کارگر در بیشتر کشورها از پیشاهنگان انقلابی خود محروم است.

در مورد برخورد به رهبری های مبارزه علیه ستم ملی نیز باید گفت که در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم، احزابی که تنها به دنبال حل مساله ی ملی هستند و تنها علیه ستم ملی مبارزه می کنند بسته به محتوی خواست ها و اشکال مبارزه شان احزاب دموکرات- خرده بورژوایی و یا لیبرال- بورژوایی و یا ارتجاعی- فئودالی هستند اما سیاست طبقه ی کارگر در مورد  چنین احزابی( به جز احزاب ارتجاعی مزدور فئودالی) که جزو خلق به شمار می آیند، نفی و رد مطلق آنها زیر نام هایی مانند«ناسیونالیست» و« بورژوا» نیست، بلکه سیاست اتحاد- انتقاد- اتحاد است. از مبارزه شان شان علیه ستم ملی و از جمله محتوی دموکراتیک ناسیونالیسم آنها وخواست های برحق و همچنین اشکال انقلابی مبارزه شان دفاع می کند و در عین حال محدودیت های مبارزه ی آنها را از جهت محتوی و خواست ها و اشکال مبارزه شان از دیدگاه طبقه ی کارگر شرح و با آن مبارزه می کند. این امر تا زمانی که رهبری های این مبارزه در جبهه ی طبقات خلقی در کشور زیرسلطه هستند ادامه می یابد، اما اگر این احزاب به ارتجاع غلتیدند و یا به حکومت رسیده و سیاست های ارتجاعی پیشه کردند روشن است که از جبهه ی طبقات خلقی خارج شده و بنابراین سیاست طبقه ی کارگر تنها مبارزه با آنها خواهد بود.   

حکمتیست ها ادامه می دهند:

«با این وصف از زاویه طبقه کارگر و مردم محروم و کمونیستها آغاز و جاری شدن فضای سیاسی و اجتماعی به دور از سرکوبگری و زندان و جنگ کنونی در کردستان ترکیه و برسمیت شناسی حقوق شهروندی برابر برای همه آحاد مردم در ترکیه صرفنظر از انتصاب شان به قوم و مذهب و زبان، گامی در راستای پیشرفت جامعه و پیشبرد جدال طبقاتی موجود و پیگیری مطالبات اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر خواهد بود».

البته اگر می شد که در ترکیه فضایی ایجاد شود که خلق کرد بتواند خواست های خود را به دور از سرکوبگری و زندان و جنگ پیش ببرد بد نبود، اما واقعیت به ما می گوید که چنین شرایطی در ترکیه بسیار بعید است که به وجود آید( نگاهی به همین ماجرای برکناری اکرم امام اوغلو شهردار استانبول بکنیم!) و اگر هم به وجود آید بیشتر نتیجه ی مبارزات مردمی است و نه سازش دولت فاشیست اردوغان و اوجالان.

حال حکمتیست ها یک تصویر از صحنه ی آرمانی خود برای مبارزه ی طبقاتی ایضا آرمانی و البته دروغین خود ارائه می دهند. مشخصات این تصویر کدام ها هستند؟

یک - سرکوبگری نباشد؛ دو- زندان نباشد؛ سه - جنگ نباشد؛ حقوق شهروندی برابر برای همه ی آحاد مردم در ترکیه صرف نظر از انتصاب شان به قوم و مذهب و زبان به رسمیت شناخته شوند؛

از این تصویر آرمانی تصویر آرمانی دیگری بیرون می زند که در آن پنهان است:

«اگر چنین شد آنگاه این گامی در راستای پیشرفت جامعه و پیشبرد جدال طبقاتی موجود و پیگیری مطالبات اقتصادی و سیاسی طبقه ی کارگر خواهد بود.»

به عبارت دیگر باید سرکوبگری نباشد، زندان نباشد و جنگ نباشد و خلاصه همه چیزها بر رفق مراد حکمتیست ها باشد تا طبقه ی کارگر بتواند«جدال طبقاتی» خود را پیش  برد و به پیگیری «مطالبات اقتصادی و سیاسی» خود بپردازند. اگر جز این باشد یعنی زندان باشد و جنگ باشد و غیره طبقه کارگر نه «جدال طبقاتی» می تواند پیش برد و نه طبقه ی کارگر می تواند« مطالبات اقتصادی و سیاسی» خود را پیگیری کند.

 به این ترتیب شرایط آرمانی حزب حکمتیست کشوری با سرمایه داری شسته و رفته و یک «دموکراسی بورژوایی» است، نه به این دلیل که یک حزب انقلابی در یک دموکراسی بورژوایی می تواند از امکانات قانونی مبارزه( آزادی بیان و مطبوعات، آزادی احزاب، آزادی گردهمایی ها و راهپیمایی ها و آزادی نماینده شدن برای پارلمان و تشکیل فراکسیون انقلابی کارگری در پارلمان و ...) استفاده کرده و مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر و طبقه ی سرمایه دار را شفاف تر برای کارگران توضیح دهد و آگاهی طبقاتی آنها را سریع تر بالا برد و در نتیجه آنها را برای نبرد قطعی مسلحانه برای کسب قدرت سیاسی که باید در چنین اوضاع و احوالی تدارک دیده شود آماده سازد، بلکه برای اینکه دموکراسی بورژوایی (که اکنون حتی درکشورهای امپریالیستی هم وجود ندارد) درست آخرین منزل است و طبقه ی کارگر می تواند یک «جدال طبقاتی» را سازمان دهد و برای«مطالبات اقتصادی و سیاسی» خود با سرمایه داران چک و چانه بزند.(2) 

«در صورت تحقق چنین نتایجی، شرایط مناسب تری برای مقابله با سموم ناسیونالیستی در صفوف طبقه کارگر ترکیه اعم از منطقه کردستان و بقیه کشور و برای پیشرفت همبستگی کارگری و طبقاتی در سراسر ترکیه ایجاد خواهد شد.»

تا حالا داشتند از« برسمیت شناختن حقوق شهروندی برابر برای همه آحاد مردم در ترکیه صرفنظر از انتصابشان به قوم و مذهب و زبان» به وسیله ی حکومت اردوغان صحبت می کردند(آشکار است که اگر چنین شود اساس طرح چنین خواست هایی موضوعیت خود را از دست خواهند داد و هیچ گروهی دنبال شان نخواهد کرد) اما پس از آنکه چنین شد و فضا باز شد می خواهند با«سموم ناسیونالیستی» در صفوف طبقه ی کارگر مبارزه کنند.

و طبق معمول ترتسکیست ها به واژه ها و عبارت پردازی های آشنای دیگر بی خاصیت شده و قافیه های معمول خودشان رجعت می کنند:

«فرصتی ایجاد خواهد شد، تا کمونیسم طبقه کارگر صف متمایز خود را در مقابل بورژوازی از هر نوع و بعنوان یک طبقه واحد بسازد. پایه های جنبش طبقاتی اش را محکم کند که با پیشروی و پیروزی آن، رهایی قطعی انسان و جامعه آزاد و برابر و فارغ از هر نوع تبعیض و ستمی را میسر سازد. تضمین واقعی این مهم در گرو عروج كمونیسم و طبقه کارگر متحد و خود آگاه و برقراری یک نظام فارغ از سیاست و قوانین مبتنی بر تبعیض ملی و مذهبی است. آزادی مردم و کارگران در سراسر ترکیه در گرو انقلاب کارگری علیه وضع موجود و برقراری سوسیالیسم است.»

چهل سال تجربه نشان می دهد این ها مشتی اراجیف از جانب ترتسکیست هاست و آنها نه تنها هرگز گامی برای پیشیرد مبارزات کارگران انجام نداده اند بلکه برعکس هر جا که حضوری داشتند تا توانسته اند به این مبارزات ضربه زده موجب تخریب و تفرقه و از هم پاشیده گی جنبش طبقه ی کارگر گردیده اند.  

هرمز دامان

نیمه ی نخست فروردین1404

یادداشت ها

1-   البته اگر جمهوری دموکراتیک بورژوایی مانند اواخر سده ی نوزدهم و نیمه ی نخست قرن بیستم باشد. در حال حاضر بورژوازی امپریالیستی با ایجاد بدترین فضای امنیتی و کنترل و تبلیغ  و ترویج و مغز شویی و نیز اتحادیه ها و سندیدکاهای زرد با فریبکاری های سران شان و تحمیق طبقه ی کارگر چنان فضای تار و کدری در کشورهای امپریالیستی به وجود آورده اند که این تصور که در این حکومت ها مبارزه ی طبقاتی شفاف تر شود و طبقه ی کارگر همچون یک طبقه ی سیاسی خود را در مقابل بورژوازی خودی ببیند، دور از واقعیت است. به احتمال شوک هایی قوی و صاعقه وار خواه ازدرون این جوامع وخواه ازبیرون نیاز است تا وضع کنونی این جوامع تغییر کند.

2-   ترتسکیست ها درکشورهای استبدادی زیرسلطه ی امپریالیسم( استبداد سلطنتی، دینی، حزبی یا نظامی) حتی برای جمهوری بورژوایی و دموکراسی بورژوایی هم مبارزه نمی کنند، بلکه وظیفه شان مبارزه با دیدگاه های انقلابی مارکسیستی - لنینیستی- مائوئیستی و احزاب انقلابی کمونیستی و دموکرات و حتی لیبرال اصلاح طلب ملی است. اگر حکومت باب طبعشان باشد مانند استبداد سلطنتی یا در پناه آن مبارزه می کنند و یا در اپوزیسیون وظایف محوله را برای تخریب جنبش چپ دنبال می کنند. در شرایط کنونی کشور ما عملا  یک تقسیم کار دوگانه بین احزاب ترتسکیستی کمونیسم کارگری صورت گرفته است. دسته ای از آن ها مانند حزب کمونیسم کارگری تقوایی به عنوان مزدور سلطنت طلبان و ساواکی ها در جبهه ی آنها قرار گرفته اند و دسته های دیگر مانند همین حزب حکمتیست که ظاهرا مخالف سلطنت طلبان هستند در جنبش چپ نقش تخریبی و مبارزه با دیدگاه ها و احزابی را که در بالا نام بردیم به عهده دارند. دفاع از دموکراسی بورژوایی از جانب آنها صرفا برای مبارزه با جوهره ی انقلابی سازمان های کمونیست و دموکرات انقلابی است.

Saturday, April 19, 2025

درباره ی فراخوان اوجالان برای زمین گذاشتن سلاح ها و انحلال حزب کارگران ترکیه(6)


 

نظرات ترتسکیستی حزب حکمتیست درباره ی انحلال پ ک ک به وسیله ی اوجالان

( بخش اول) 

حزب حکمتیست ازجمله جریان های ترتسکیستی است که به نوعی به پیام اوجالان خوش آمد گفته است. در بیانیه ی حزب پس از اشاره به نگرانی های دولت ترکیه در مورد استفاده ی دولت اسرائیل و هم پیمانان او از مساله ی کرد و بنابراین تلاش برای خنثی کردن آن که دلیل اساسی دادن امتیازهایی به کردها و سازش با پ.ک.ک از جانب حزب حکمتیست تلقی شده، در مورد دلایل پ.ک.ک چنین آمده است:

«از سوی دیگر شکست محور مقاومت مورد اتکای پ.ک.ک و بی آیندگی جنبش مسلحانه گریلایی و بن بست فعالیت در شکاف دولتها و بی سرانجامی سیکل "جنگ - مذاکره - جنگ"  بیش از پیش پ.ک.ک را در مسیر سازش با دولت ترکیه و شیفت اساسی در فعالیت سیاسی خود قرار داده است. پیام اوجالان تلاشی برای برون رفت پ.ک.ک از این وضعیت است و به همین دلیل مورد استقبال بی اما و اگررهبری این جریان قرار گرفت.»( حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست، درباره پیام «آشتی» اوجالان و آتش بس پ. ک. ک. سایت حزب حکمتیست)

 در این جا چند مساله با یکدیگر درهم شده اند. نخستین و مهم ترین مساله اشاره این جریان ترتسکیست به «بی آیندگی جنبش مسلحانه گریلایی» است. با توجه به اینکه هیچ اشاره ای به نوع دیگری از مبارزه ی مسلحانه نشده است که آینده داشته باشد، این امر نشانگر موضع این گروه در مورد دست بردن به سلاح به وسیله ی خلق کرد ترکیه ( و طبعا ایران و سوریه و...) برای مبارزه علیه ستم ملی و گرفتن حق خود است.

اشاره به بی آینده بودن جنبش مسلحانه به عنوان یک موضع به معنای نفی کاربرد سلاح و قهر در جنبش های انقلابی و ملی و ازجمله در مبارزه ی طبقه ی کارگر علیه استثمار است. نکته ی مهمی که باید توجه داشت این است که مبارزات مسلحانه ی خلق کرد در چهار کشور ترکیه، ایران و عراق و سوریه یک جنبش مسلحانه ی جدا از توده و چریکی به معنای رایج آن در چپ نبوده بلکه یک جنبش مسلحانه ی توده ای بوده است. تفاوت کیفی است بین فعالیت های مسلحانه ی پ. ک. ک و یا کومه له در کردستان ایران با مثلا سازمان چریک های فدایی خلق ایران در دهه ی چهل و پنجاه و یا سازمان هایی که در آمریکای جنوبی و مرکزی بر مبنای مشی چریکی دست به مبارزه ی مسلحانه زدند.

روشن است که اگر بپذیریم جنبش مبارزه علیه ستم ملی در کردستان ترکیه برحق است و در عین حال بپذیریم که یک مبارزه ی مسلحانه ی توده ای در کردستان ترکیه علیه این ستم ملی در جریان بوده است، آن گاه «بی آینده» دانستن چنین جنبشی نشانگر مخالفت با جنبش توده ای علیه ستم ملی و نفی مبارزه ی مسلحانه ای است که توده ها به آن دست زده اند. 

نکته ی دوم در مورد «بن بست فعالیت در شکاف دولت» هاست. این مساله ی دیگری است. در واقع می توان به  تاکتیک های حزب کارگران ترکیه انتقاد داشت اما این انتقاد ربطی به نفس مبارزه ی مسلحانه ی آنها برای احقاق حق ملی خود ندارد. این امر در مورد «بی سرانجامی سیکل جنگ - مذاکره - جنگ» نیز صدق می کند. مساله ی مذکور ممکن است در بدترین حالت نشانگر مشکلات مبارزه با ستم ملی در کردستان ترکیه باشد. امری که باید به جستجوی راه حل برای آن منتچ شود و نه اینک دلیلی برای مبارزه ی مسلحانه نکردن علیه ستم ملی از آن استنتاج گردد. جالب این که طرف پ - ک - ک یکی از فاشیستی ترین دولت های منطقه و دارای یکی از بزرگ ترین ارتش های منطقه و ناتو است، با این حال پ .ک. ک توانسته چندین ده مبارزه ی ممتدی را با این ارتش انجام داده و حداقل مدت زمان زیادی پشتیبانی خلق کرد ترکیه را با خود داشته باشد وضربات سنگینی به دولت ترکیه وارد سازد.

سپس گفته می شود:

«این سیاست نه از سر تسلیم طلبی بلکه با افق سیاسی ودیدگاه جا افتاده اوجالان و پ.ک.ک مبنی بر "کنفدرالیسم دمکراتیک" و "جوامع دمکراتیک" و بزعم اوجالان حضور در پروسه های "دموکراتیزه کردن" جامعه ترکیه و تبدیل شدن به حزب سیاسی پارلمانی انطباق دارد. این حرکت سیاسی همچنین با هدف سیاسی شناخته شده جریانات بورژوا ناسیونالیسم کرد یعنی شریک شدن خود در قدرت سیاسی با بورژوازی بالادست در مرکز تحت پوشش فریبکارانه "کسب حقوق ملی کرد" منطبق است. همان چهارچوبی که هم اکنون حزب "دم پارتی" نزدیک به پ.ک.ک در آن فعالیت میکند.»

اما نکته اینجاست که همین جریان های «بورژوا- ناسیونالیست کرد»( پ ک ک چند بار ریل عوض کرد) چهار دهه با بورژوازی بالادست در مرکز جنگیدند. و آنچه که مهم است تداوم این مبارزه است.

پ ک ک نه یک جریان مارکسیستی - لنینیستی- مائوئیستی بوده و نه یک جریان بورژوایی ملی پیروی لیبرالیسم و مبارزه ی مسالمت آمیز قانونی، بلکه در ماهیت امر یک جریان خرده بورژایی دموکرات انقلابی با مواضعی پر ابهام و با تغییرات بسیار بوده است. همچنین به این دلیل که مهم ترین سازمان مبارز در کردستان ترکیه بود توانسته نقش مهمی در پیگیری خواست های خلق کرد و پیشبردن مبارزه ی مسلحانه داشته باشد.

از این رو این نظر که این سیاست از روی تسلیم طلبی نیست به این معناست که پ ک ک نه از زمان چرخش در مواضع اوجالان و پیش کشیدن نظراتی همچون«کنفدرالیسم دموکراتیک» و «جوامع دموکراتیک» و علاقه به حزب سیاسی پارلمانی شدن، بلکه از همان آغاز نماینده جریان های بورژوازی کرد( که عموما از دید ترتسکیست ها ارتجاعی هستند) بوده است. این با نوع نظر جریان های ترتسکیستی که هر مبارزه ی دموکراتیکی علیه هر گونه ستمی را نفی می کنند و به دروغ و فریب هوار«تضاد کار و سرمایه» و مبارزه ی صرفا کارگری می کشند تطبیق می کند.

در عین حال در اینجا این مساله که این سیاست های تازه ی اوجالان است که «پوشش فریبکارانه» ی«کسب حقوق ملی کرد»( حضرات ترتسکیست کسب حقوق ملی کرد را به استهزا در گیومه قرار داده اند) را به خود بسته است با سیاست های  مبارزه جویانه گذشته ی این حزب درهم می شود. گویی اوجالان و پ. ک. ک از همان آغاز«فریبکار» بوده اند و اساسا خود مبارزه برای حقوق ملی کرد نیز یک «پوشش فریبکارانه» است.

سپس حزب حکمتیست این جنبه از موضع ترتسکیستی خود را به شکل روشن تری بیان می کند:

«تجربه چهار دهه جنگ و تقابل نیروی نظامی دولت ترکیه و نیروی مسلح پ.ک.ک این واقعیت طبقاتی و سیاسی را دوباره تاکید میکند که جنگ دولت و جریانات ناسیونالیست کرد در راستای منافع کارگران و مردم حق طلب نیست.»

 ما متوجه نشدیم که حضرات ترتسکیست های حزب حکمتیست چگونه به این استنتاج رسیده اند! یک مبارزه ی دموکراتیک برحق از جانب ملتی زیرستم علیه دولتی ستمگر به وسیله ی یک سازمان خرده بورژوایی در جریان است. این مبارزه در رشد آگاهی دموکراتیک «طبقه ی کارگر و مردم حق طلب» نقش دارد و موجب اتحاد ملی این طبقه و آماده گی بیشترش برای مبارزات کمونیستی (در چارچوب آن ملت زیرستم) می گردد. از سوی دیگر طبقه ی کارگر ملت زیرستم اساسا نمی تواند با طبقه ی کارگر ملت ستمگر( زمانی که چارجوب ملت زیر ستم را فراتر ببریم) یکی شود مگر این که حق تعیین سرنوشت ملی وی از جانب طبقه ی کارگر ملت ستمگر پذیرفته شود. تنها بر چنین بستری است که مبارزه کارگران«در راستای منافع کارگران و مردم حق طلب» خواهد افتاد و نه چشم پوشی کارگران ملت زیرستم از حق خود. نفی مبارزه ی علیه ستم ملی به وسیله ی طبقه ی کارگر زیرستم ملی به این عنوان که این مبارزه در «راستای منافع کارگران و مردم حق طلب نیست» در کل به معنای نفی وحدت طبقه ی کارگر زیرستم و طبقه ی کارگر ملت ستمگر است. می گوییم در کل زیرا در جزء ممکن است بین مبارزه ی کل طبقه ی کارگر برای کمونیسم ( که مرحله ی نخست آن در کشورهای زیرسلطه برپایی جمهوری دموکراتیک خلق است) و مبارزه ی دموکراتیک بخشی از طبقه ی کارگر علیه ستم ملی تضاد ایجاد شود. در این صورت مبارزه ی برای کمونیسم در درجه ی اول اهمیت قرار گرفته و مبارزه ی علیه ستم ملی نقش درجه ی دوم می یابد. این شکل طرح مساله و پاسخ به آن از موضع «طبقاتی و سیاسی» است.

حال می آییم بر سر «تجربه ی چهار دهه جنگ و تقابل نیروی نظامی دولت ترکیه و نیروی مسلح پ.ک». اگر منظور این است که این مبارزه نظامی به پیروزی و حل مساله ستم ملی نرسیده است، این امر ممکن هر اشکالی داشته باشد جز این که به این دلیل باشد که مبارزه ی دموکراتیک علیه ستم ملی بوده است و باید مثلا در جهت مبارزه برای تضاد کار و سرمایه بوده باشد.

آیا می توانیم بگوییم اگر این مبارزه در جهت حل تضاد کار و سرمایه بود حتما به نتیجه می رسید؟ در اروپای غربی یک صد و پنجاه سال است که مبارزه ی علیه ستم ملی آن گستره ای را نداشته و ندارد که در کشورهای زیر سلطه ی امپریالیسم داشته است و مبارزه عموما بین طبقه ی کارگر و طبقه ی سرمایه دار امپریالیست بر سر حقوق کارگران بوده است. آیا مبارزه در این کشورها به نتیجه رسیده است؟ می دانیم که ترتسکیست قطعا نمی گویند که علت به نتیجه نرسیدن این مبارزه این بوده که مثلا تردیونیونیسم واکونومیسم بر آن حاکم بوده است چراکه جریان های ترتسکیستی در اروپای غربی خودشان جزوی از این تردیونیونیسم  بوده اند.

اگر منظور این باشد که چنین مبارزه ای نهایتا به این نظرات اوجالان کشیده شده است این هم چیز تازه ای نیست. بسیاری از مبارزات توده ها که در صد و پنجاه سال اخیر به وسیله ی احزاب  خرده بورژوایی رهبری شده اند اگر نتوانسته باشند پیروزی کسب کنند به چنین نتایج راست روانه ای رسیده اند و اگر هم پیروزی کسب کرده اند شکل هایی از حکومت بورژوایی را بر پا کرده اند. این که این جنبش ها با چنین رهبری هایی شکست می خورند و یا به چنان نتایجی منجر می گردند نمی تواند دلیلی باشد برای مخالفت با نفس خواست های برحقی همچون رفع ستم ملی که آنها به خاطر آن دست به مبارزه زده اند. تنها می تواند موجب مبارزه ی درست و اصولی طبقه ی کارگر و کمونیست ها با نظرات تئوریک و سیاسی و کلا جهان بینی خرده بورژوایی حاکم بر این جنبش ها شود و در جهت به دست گرفتن رهبری چنین جنبش هایی به وسیله ی احزاب کمونیست انقلابی و طبقه کارگر اقدام شود.       

 و بالاخره اگر منظور این باشد که این مبارزات نتایج ملموسی برای خلق کرد به بار نیاورده  است که اولا این درست نیست. خلق کرد کنونی در ترکیه( همچنان که در ایران) آنی نیست که چهل سال پیش بود و از جنبه های گوناگونی در روابط اش با قدرت حاکم تحولات اقتصادی و سیاسی- فرهنگی صورت گرفته است که بخشی از آنها نتیجه مبارزات دامنه دار سازمان هایی مانند پ. ک.ک. بوده است.

 و دوما چهار دهه که سهل است یک قرن مبارزه ی برحق  نیز ممکن است نتیجه ای آنچنانی برای خلقی به بار نیاورد. در آمریکای جنوبی و مرکزی حدود یک قرن مبارزه و از جمله مبارزه نظامی جریان داشته است و بخش مهمی از این مبارزات از جانب جریان های ناسیونالیست  نبوده بلکه از جانب گروه هایی بوده است که خود را مارکسیست، مارکسیست- لنینیست و یا مائوئیست می خواندند. برخی سازمان های مسلح که جریان های مسلح خرده بورژوایی بودند مانند کوبا و نیکاراگوئه توانستند به پیروزی برسند اما در بسیاری از کشورها مبارزه نه تنها به پیروزی نرسید بلکه یا شکست خورد و یا به راه های انحرافی مثل همین حزب قانونی و مبارزه ی صرفا مسالمت آمیز قانونی افتاد. اما این نتایج هرگز به معنای نفی نفس مبارزات خلق های آمریکای جنوبی و مرکزی برای آزادی و استقلال از امپریالیسم نیست.

برخورد طبقه ی کارگر به این گونه سازمان ها رد آنها از همان آغاز زیر نام هایی مانند« جریانات ناسیونالیست کرد» و یا جریان های بورژوایی ( در مورد پارتیزان های آمریکای جنوبی و مرکزی ) نبوده بلکه پشتیبانی از مبارزات درست و برحق آنها ضمن نقد مواضع و سیاست ها و تاکتیک های نادرست شان بوده است.

هرمز دامان

نیمه ی دوم فروردین 1404

درباره ی فراخوان اوجالان برای زمین گذاشتن سلاح ها و انحلال حزب کارگران ترکیه(5)


 

نظرات منحط یک ترتسکیست درباره ی انحلال پ ک ک به وسیله ی اوجالان( بخش چهارم)

کردستان ایران

«امروز احزاب ناسیونالیستی کرد ایران (منظورم دسته های نظامی عجیب و غریب مانند حزب کومه له عبدالله مهتدی و حزب زحمتکشان و خبات و…نیست)  نیز با چنین بحرانی روبرو هستند. اردوگاههای آن ها به زور و با فشار جمهوری اسلامی بسته شده است و و دوستان حاکم آن ها در کردستان عراق عذر آن ها را خواسته اند و آن ها را خلع سلاح کرده اند. اما آن ها محافظه کارتر از آن هستند که این موقعیت را به یک تغییر شیفت در فعالیت سیاسی سنتی و تاریخی خود تبدیل کنند و به یک حزب سیاسی، به یک “دم پارتی” غیرقانونی و اجتماعی تبدیل شوند. این ها درک و شهامت اوجلان را ندارند.» (محمود قزوینی- اعلامیه انحلال مسالمت آمیز و داوطلبانه پ ک ک، آغاز پایان سنت قدیمی جنبش ناسیونالیستی کرد)

البته ترتسکیست های حکمتی« درک و شهامت شان» آن هم خیلی خیلی وقت ها پیش! حتی بیشتر از اوجالان بود. آنها از همان سال 57 که موذیانه خود را وارد جریان های چپ کردند مخالف مبارزه ی دموکراتیک طبقه ی کارگر و خلق ایران و همچنین مبارزات ملی و مسلحانه ی خلق کرد و دیگر خلق های ایران بودند و به فریب تضاد «کار و سرمایه» راهوار کشیدند. آنها اگر فضا اجازه می داد حتما حزبی درست می کردند که مبارزه ی مسالمت آمیز قانونی را برای حل تضاد«کار و سرمایه» بکند. اما متاسفانه جمهوری اسلامی در آن زمان هنوز آن قدر عاقل نشده بود که تشخیص دهد این ترتسکیست ها می توانند به چه خدمتگزاران خوبی برایش تبدیل شوند!؟

آنها بالاخره یک حزب «غیرقانونی» درست کردند که نه تنها فرق چندانی با حزب قانونی نداشت بلکه با فعالیت های خود، روی احزاب قانونی و مبارزات قانونی و مسالمت آمیز را هم سفید کرد!

منظورمان حزب کمونیست کارگری است. این حزب بعدا تمامی کادرهای خود را علنی کرد و عکس های درست حسابی آنها را پای مقاله هایشان چسباند و منتظر ماند تا روزگار به نفع شان چرخش کند. از این خود قانونی کردن و مسالمت آمیز با حکومت کنار آمدن چیزی بهتر یافت می شود!؟

در ایران نیز جمهوری اسلامی که یواش یواش فهمید چه نوکران خوبی گیرش آمده برای این حزب بی خاصیت غیرقانونی تره هم خرد نکرد. آرزو کرد که همه ی احزاب از این حزب درس بگیرند! و به وزارت اطلاعات اجازه دهند که به کنگره هاشان نماینده بفرستد تا ببینند کمونیست ها هم «انسان» هستند و دو دست و دو پا دارند!؟ جمهوری اسلامی از همان دهه ی هفتاد که تازه حزب کمونیست کارگری درست شده بود، اگر کسی را بازداشت می کرد و می فهمید عضو و هوادار این حزب است یا همان موقع آزادش می کرد و یا چند وقتی در بازداشت و زندان نگه اش می داشت و بعد آزادش می کرد. جمهوری اسلامی نمی توانست شکر خدایش را به جای نیاورد که ترتسکیست ها و امثال این حزب را برایش فرستاده تا نقش مخرب را در جنبش کارگری و جنبش انقلابی و ملی بازی کرده و خدمات ارزشمندی به بقای ولایت فقیه بکنند.

ترتسکیست ها اما تنها خدمتگزار جمهوری اسلامی نبودند. آنها در عین حال مزدور سلطنت طلبان بودند. میزگردهای مکرر با آنها برگزار کرده و حتی دنبال این بودند که نوه ی رضاخان را به کنگره ی ترتسکیستی شان دعوت کنند.( چه می شد اگر نوه ی رضاخان هم در کنگره شان شرکت می کرد؟) آنها هم مزدور سلطنت طلبان و هم در داخل در جنبش های اجتماعی با مقابله با خطوط انقلابی خدمتگزاران جمهوری اسلامی بودند.

باری می توان مطمئن بود که آنها« درک و شهامت شان» بسیار بیشتر از اوجالان بود.  

اما بر گردیم سر گروه های کردستان:

از نظر این ترتسکیست« اردوگاههای آن ها به زور و با فشار جمهوری اسلامی بسته شده است و دوستان حاکم آن ها در کردستان عراق عذر آن ها را خواسته اند و آن ها را خلع سلاح کرده اند». یعنی مشکل در نفس استفاده از سلاح برای حق بر مبنای تحلیل واقعیت های جاری نبوده بلکه مشکل در نیروهایی بوده است که کومه له را زیرفشار گذاشته بودند. حال از نظر این ترتسکیست اگر شما نخواهی تسلیم شرایطی بشوی که آن را مضر به حال خود و جنبش خود می دانی این«محافظه کاری» است. اما اگر به گفته ی وی «این موقعیت( یعنی فشار وارده ازسوی نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی) را به یک تغییر شیفت در فعالیت سیاسی سنتی و تاریخی خود تبدیل» کنی و بروی « به یک حزب سیاسی، به یک “دم پارتی” غیرقانونی و اجتماعی تبدیل» شوی آنگاه تو نه تنها محافظه کار نیستی بلکه به احتمال انقلابی هم هستی! به عبارت دیگر این حزب می گوید اگرنیروهای ارتجاعی به تو فشار آوردند و تو را محدود کردند خوب سخت نگیر، تغییر شیفت کن و به حزبی همچون حزب توده ی و اکثریت تبدیل شو!؟ بر مبنای این تز نیروهای انقلابی و کمونیستی نیازی ندارند که اسلحه به دست بگیرند، زیرا روشن است که هر گونه مبارزه ی مسلحانه و کاربرد قهر انقلابی با مقاومت و تهاجم نیروهای ارتجاعی روبرو خواهد شد.

صحبت در مورد احزابی در کردستان عراق است که کماکان خواهان داشتن سلاح هایشان هستند.  مهم ترین آنها کومه له است. اما کومه له کنونی آنی نیست که در سال های پیش از 57 و نیز اوائل دهه ی شصت بود. کومه له با همین گروه سهند یا مبارزان کمونیست(یعنی مزدوران ترتسکیست امپریالیسم) که منصور حکمت مزدور با چند تا مثل خودش سرهم کرده بود وحدت کرد و حزب کمونیست ایران را به وجود آورد. ضرباتی که منصور حکمت و حمید تقوایی و دیگر افراد مزدور ترتسکیست به کومه له و جنبش خلق زیرستم کرد زدند از حساب و کتاب بیرون است. به واقع آنها جوهره ی انقلابی مهم ترین سازمان چپ این جنبش را گرفتند.

نفی سلاح و قهر انقلابی برای کسب قدرت به وسیله ی طبقه ی کارگر قطعا نشانگر رویزیونیسم و ترتسکیسم است. اما سلاح در دست گرفتن نیز نشانه ی انقلابی بودن نیست. سیاستی که بر کاربرد سلاح حاکم است نشان می دهد که سلاح در راه انقلابی به کار افتاده و یا در راه غیرانقلابی و یا حتی ارتجاعی. کومه له کنونی حتی اگر سلاح هم داشته باشد اما دارای جهان بینی انقلابی نیست.

کومه له کنونی با کومه له ای که در پیش از انقلاب 57 و یا اوائل دهه ی شصت بود تفاوت اساسی دارد. آن زمان یک سازمان انقلابی کمونیستی بود و خط مائوئیستی کاک فواد سلطانی را که بر آن غلبه داشت دنبال می کرد، اما اکنون یک سازمان تجدیدنظرطلب نیمچه مترقی خرده بورژوایی است. این حزب البته با ترتسکیست ها( پس از دهه ی هفتاد که ترتسکیست ها از حزب کمونیست ایران جدا شدند و حزب کمونیست کارگری شان را به وجود آوردند) اختلاف پیدا کرد اما ماهیت این اختلافات بر سر اصول اساسی مارکسیسم - لنبنیسم  - مائوئیسم در مقابله با ترتسکیسم  و سوسیال دموکراتیسم نبوده و نیست. آنها هیچ گاه یک نقد مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی از دوران وحدت شان با دارودسته ی منصور حکمت و ایجاد حزب کمونیست ایران به عمل نیاوردند. آنها از جدایی دارودسته ی حکمتی ها از حزب کمونیست ایران و به وجود آوردن حزب کمونیست کارگری هرگز یک تحلیل علمی مارکسیستی نکردند. این است که به مرور تبدیل به یک سازمان غیرمارکسیستی شدند. اگر می بینیم که آنها مخالف نظر اوجالان هستند گرچه در این مخالفت شان می توان نکته هایی مثبت یافت اما این مخالفت از یک دیدگاه جامع مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی صورت نگرفته است.

به این ترتیب های و هوی و نقد ترتسکیست ما بر کومه له به این معنا نخواهد بود که این جا دعوا بین یک ترتسکیست و یک جریان دارای جهان بینی انقلابی وپیشرو است. ترتسکیست موردنظر ترتسکیست است اما سازمان کومه له تنها سایه ای از یک جریان پیشرو و مبارز است.

از این رو خیلی هم نمی توان مطمئن بود که اگر فضا برای امثال کومه له مساعد گردد که قانونی شوند آنها قانونی نشوند و راه مسالمت آمیز را دنبال نکنند. از این رو به نظر ما این ترتسکیست وقت اش را تلف کرده است که به سازمان های کرد گیر داده است. در حال حاضر هیچ سازمان انقلابی مارکسیستی- لنینیستی – مائوئیستی در میان خلق کرد وجود ندارد.

«مشکل جنبش ناسیونالیستی کرد به آن ها مربوط می باشد و کمونیست و کارگر نمی تواند وکیل و وصی آن ها شود. در کردستان ایران جنبش توده ای مردم با مطالبات ازادیخواهانه و برابری طلبانه، از جمله مطالبه  ازادی زن، یکی از پرچمداران مبارزه برای آزادی مردم ایران می باشد. رفع ستم ملی تنها یکی از مطالبات این مردم می باشد. جنبش ملی و احزاب ناسیونالیستی کرد از تاثیر بر این جنبش وا ماندند و نتوانستند سموم کردایتی را وارد جنبش مردم کنند.»

هیچ کس یهتر از این فرد و چنین صریح و روشن و آشکار مواضع واقعی ترتسکیستی را در مورد جنبش های خلق های ایران کرد و بلوچ و ترک و عرب بیان نکرده است. این ماهیت کثیف و متعفن ترتسکیسم هیچ جا بهتر از اینجا برملا نگردیده است.

کاملا برعکس آنچه وی می گوید، مساله ی ملی خلق های ایران صرفا به کردها مربوط نشده بلکه به طبقه ی کارگر فارس و ترک و بلوچ و عرب و در وجهی گسترده تر به طبقه ی کارگر ایران مربوط می شود. هم طبقه ی کارگر فارس باید مواضع روشنی درمورد مساله حق خلق های ایران در تعیین سرنوشت خویش داشته باشد و هم طبقه ی کارگر ترک و عرب و ... هم چنان که در مورد مساله ی ملی خود حساس هستند  و باید هم باشند باید در مورد مساله ملی کارگران دیگر ملیت ها حساس بوده و دفاع آنها را از حق ملی و برابری حقوق ملی کارگران در تمامی ایران حساس و پیگیر باشند. بدون این حساسیت ها و بدون این در نظر گرفتن حقوق ملی کارگران ملیت های گوناگون ایران مطلقا صحبتی از یک پارچه گی طبقه ی کارگر ایران نمی توان کرد.

از سوی دیگرشکی نیست که رفع ستم ملی تنها یکی از خواست های خلق کرد و طبقه ی کارگر آن است. در مورد دیگر خواست ها «آزادی خواهانه و برابری طلبانه»آنها با تمامی خلق ایران شریک و در وحدت اند. در رده بندی خواست های طبقه ی کارگر خواست برقراری جمهوری دموکراتیک و جمهوری سوسیالیستی اساسی است. و روشن است که تمامی خواست های دیگر از جمله خواست رفع ستم ملی در زیر این خواست قرار می گیرند. اما این به هیچ وجه به معنای کم اهمیت بودن خواست رفع ستم ملی و یا چشم پوشی از آن در هر شرایطی نیست. ممکن است در شرایطی درمبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر ایران نیاز شود که این خواست طبقه ی کارگر(ملیت های زیرستم) از نظر تاکتیکی فدای خواست های درجه اول طبقه ی کارگر ایران به عنوان یک کل در انقلاب دموکراتیک و یا سوسیالیستی شود اما این به این معنا نیست که به طور استراتژیک نادیده گرفته شده از آن چشم پوشی گردد.

در مورد جنبش های دموکراتیک اخیر باید گفت که مبارزه خلق کرد در مورد خواست های دموکراتیک با خواست رفع ستم ملی جوش خورده است. آزادی زنان یکی از آنهاست که گرچه هویتی مستقل نسبت به مساله ی ملی دارد و باید هم  داشته باشد، اما در کردستان با مساله ملی گره خورده است. آزادی های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خواست های دیگر است. جنبش ژینا در کردستان در حالی که جنبشی برای آزادی زنان و دیگر خواست های دموکراتیک بود در عین حال جنبشی برای رفع ستم ملی هم بود.

در مورد تاثیر«جنبش ملی و احزاب ناسیونالیستی کرد»(که منظور از آن سازمان هایی مانند کومه له است) بر «جنبش توده ای آزادیخواهانه و برابری طلبانه» نخست این که نیازی به تاثیر آنها نبود زیرا این «جنبش توده ای آزادیخواهانه و برابری طلبانه» در عین حال مبارزه علیه ستم ملی نیز بوده و خواست رفع آن را خواه از نقطه نظر آزادیخواهی و خواه از نقطه نظر برابری طلبی در خود داشت.

 دوما اگر کومه له و امثال آن تاثیری بر این جنبش نگذاشته باشند این بیشتر به سبب سیاست های راست روانه و آغشته های سوسیال دموکراتیک و ترتسیکیستی دهه های اخیرشان می باشد و نه مثلا به این دلیل که می خواستند که خواست رفع ستم ملی را جزو خواست های جنبش خلق کرد قرار دهند اما خلق کرد به حرف شان گوش نداد.   

سوما، خود این مبارزه ی ناسیونالیستی برای رفع ستم ملی از نظر طبقه ی کارگر و خلق کرد و همچنین  طبقه ی کارگر ایران«سم» نبوده بلکه مبارزه ای است علیه «سموم» ستم ملی از سوی حکومت مرکزی و شوونیسم فارس. «سم» واقعی هرگونه پذیرش و یا توجیه ستم ملی بر علیه خلق کرد است. سم واقعی نفی جوهره ی دموکراتیک مثبت و انقلابی مبارزه ی خلق کرد علیه ستم ملی با برجسته کردن برخی تعصبات کردی است. اینکه در جنبش کردهای ما همچون بسیاری از جنبش های دیگر تعصبات ملی و ایرادات و انحرافات وجود داشته باشد چیز عجیبی نیست و وظیفه ی پیشروان طبقه ی کارگر در خلق کرد مبارزه با آنها و پر و بال دادن بیشتر به یک جنبش انقلابی دموکراتیک و ملی در کردستان در عین هم پیوندی با طبقه ی ی کارگر ایران است.

به طور کلی همدردی با خلق کرد و پشتیبانی طبقه ی کارگر ایران و زنان و خلق های ایران از خلق کرد( و بلوچ و عرب و ترک همچنین)، سفر بسیاری از مبارزان جنبش ژینا از دیگر نقاط ایران به کردستان یکی از عالی ترین جلوه های وحدت تمامی خلق های ایران با خلق کرد بود. به واقع این جنبش چنان وجه ستم ملی به کردها را آشکار کرد و چنان همدردی تمامی طبقات خلقی در سراسر ایران را با خلق کرد و مبارزه اش علیه ستم ملی برانگیخت که پیش از آن چنین وجهی به این شکل در جنبش دموکراتیک خلق ایران صورت نگرفته بود.    

«این جنبش باید نمایندگان واقعی خود را باز یابد و می تواند در موقعش پا به میدان مبارزه مسلحانه نیز بگذارد، اما این ربطی به سنت نظامی احزاب کردی و زیست به سر آمده اردوگاهی و بالای قله های قندیل آن ها ندارد.»)تاکید از ماست)

این ترتسکیست همچون لیدرش حکمت دروغگو و سالوس است. او نیز در لابلای نوشته های خود برخی از این تکه پرانی ها را داشت و هدف اش هم این بود که دم به تله ندهد. «در موقع اش پا به میدان مبارزه ی مسلحانه نیز بگذارد» جز شارلاتانیسم یک ترتسکیست چیز دیگری نیست.

مبارزه برای کمونیسم که قطعا ترتسکیسم و ترتسکیست ها جایی در آن نداشته و ندارند، یک مبارزه ی طولانی است. زمانی می توان یک مبارزه ی واقعا کمونیستی را پیش برد که به تمامی مسائل دموکراتیک پاسخ درست داد و در عمل به حل درست آنها اقدام کرد. مسائلی که بدون حل و فصل درست آنها مبارزه ی کمونیستی نمی تواند مبارزه ی کمونیستی واقعی گردد.

 هرمز دامان

نیمه ی دوم فروردین 1404

Sunday, April 13, 2025

وضع سیاسی خامنه ای و شرکای پاسدار و مساله ی مذاکرات با ترامپ


مذاکره ی نماینده گان خامنه ای و ترامپ در عمان
به نظر می رسد که مذاکره در عمان بین هیئت جمهوری اسلامی و دولت آمریکا برخلاف اخبار جمهوری اسلامی مستقیم بوده است. اگر غیرمستقیم بود حداقل اجازه ی ورود خبرنگاران و خبرگزاری های بیشتری را می دادند، اما اخبار حاکی است که که تنها دو نماینده از ایران و آمریکا( خبرگزاری جمهوری اسلامی و آسوشیدپرس) محوز حضور داشتند. ظاهرا مذاکره باید از دید مردم ایران «غیرمستقیم» به نظر برسد!
تاریخ حکومت جمهوری اسلامی و آخوندهای حاکم همچون بسیاری از حکومت های ارتجاعی خواه امپریالیستی و خواه زیرسلطه از آغاز بر مبنای کوچک و حقیر دانستن کارگران و کشاورزان و طبقات میانی و بی حقی تقریبا مطلق شان در اطلاع از امور و مسائل داخلی و خارجی بوده است. هر مساله و امری که از این حکومت بیرون زده، در واقع لو رفته و یا افشا شده است؛ مانند آمدن مک فارلین به ایران در هنگامه ی جنگ بین عراق و جمهوری اسلامی، جنایت های زنجیره ای، مذاکرات پنهانی مکرر با دولت آمریکا در عمان در دوره ی احمدی نژاد که وی در تضادهایش با دیگر سران جمهوری اسلامی لو داد و اینک نیز مذاکره مستقیم با آمریکا که خامنه ای و دیگر بزدلان جمهوری اسلامی حاضر نیستند آشکارا آن را اعلام کنند.
هردو طرف هم خامنه ای و شرکای پاسدار از طریق نماینده شان و هم ترامپ اعلام کرده اند که مذاکرات سودمند بوده است و قرار است در روز شنبه ی آینده ادامه یابد.
در مورد کوتاه بودن زمان مذاکره که حدود دو ساعت و نیم طول کشیده، آنچه بیشتر می توان احتمال داد این است که از یک سو بسیاری از صحبت ها پیش از این و در بده و بستان ها از طریق عمان و یا در مذاکرات پنهانی پیشین صورت گرفته و نیازی به بحث بیشتر درباره ی آنها نبوده، و از سوی دیگر چیزی شبیه توافقنامه که حاوی خواست های ریز دولت آمریکاست به عراقچی داده شده است تا در مورد تک تک مفاد آن در طول  هفته ی جاری با خامنه ای و سران پاسدار صحبت کند و پس از آن در جلسه ی بعدی در شنبه ی آینده بتوانند مذاکرات را به مرحله ی تازه ای ارتقاء دهند.
گردابی که حکومت خامنه ای و سران پاسدار در آن به سر می برند
شرایطی که حکومت خامنه ای درآن به سر می برد از جهات گوناگون مانند اسیر شدن در گرداب است.
شرایط اقتصادی و جنبش های صنفی توده ای
شرایط اقتصادی حکومت چنان وضعیت فلاکت باری به طبقه ی کارگر و کشاورزان و طبقه ی میانی تحمیل کرده که تنها علت بروز نکردن جنبش ها را در این یکی دو ساله جدا از فضای اختناق و سرکوب حکومت، باید بیشتر در شرایط سازماندهی کارگران و توده ها و وضع احزاب و سازمان های مخالف دید تا شرایط خود توده ها برای پیشروی.
نبود سازمان صنفی توده ای
واقعیت این است که طبقه ی کارگر و کشاورزان و طبقات میانی هیچ یک سازمانی سفت و سخت و مستحکم و سراسری و حتی منطقه ای ندارند که بتواند توده ها را برای مبارزات اقتصادی آماده کند و پیش براند. سازمان هایی که موجودند گرچه وجودشان در دورانی بسیار موثر بوده و اکنون نیز تا حدی موثر است اما به دلیل وضع فکری بخشی از آنها و ضربات پیشین و کنونی حکومت به آنها، در شرایطی نیستند که بتوانند حرکات دامنه دار و مداومی را دامن بزنند و حقوق اقتصادی توده ها را طلب کنند. یکی از مظاهر آشکار این وضعیت در میان سازمان های صنفی طبقه ی کارگر( سندیکاها، شوراها و انجمن ها) مساله حداقل دستمزد برای سال 1404 بود که با وجود این که تمامی سازمان های صنفی کارگری اعلام کردند بسیار ناچیز است و کارگر با آن نمی تواند حتی یک سوم از وسائل مورد نیازش را بر آورده سازد اما تقریبا هیچ حرکت اعتراضی عملی یا اعتصابی علیه آن صورت نگرفت. این می تواند به معنای تن دادن - حداقل موقتی و از روی ناچاری - طبقه ی کارگر به شرایط کنونی به شمار آید.
وضع هولناک گروه های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی
هر کس که فکر کند با این به اصطلاح سازمان های مخالفین سیاسی که طیفی از رویزنیست های توده ای- اکثریتی و یا خروشچفیستی راه کارگری حراف یک سو، و جریان های پرمدعا اما توخالی و پوچ ترتسکیستی مانند حزب کمونیست کارگری مزدورسلطنت طلبان و احزاب حکمتیست که ایضا مزدور امپریالیست ها هستند سوی دیگر آن را تشکیل می دهند وهمچنین گروه های نحیف و ناتوان لایه های میانی و مرفه یعنی احزابی مانند جبهه ملی، می تواند امیدی به یک تغییر و تحول در جنبش طبقه ی کارگر و جنبش دیگر توده ها و طبقات داشته باشد که از سوی این سازمان ها و گروه ها که تازه بیشترشان احزاب و سازمان هایی روی کاغذهستند، دامن زده شده باشد، اگر فریب نخورده و مسموم نشده باشد، جز در خواب و خیال به سر نمی برد.
در واقع وظیفه ی اساسی این گروه ها (و در این پاره ما از گروه هایی صحبت می کنیم که «شبه چپ» ایران را شکل می دهند و نه گروه های دموکراتیک و ملی) از یک سو و در بهترین حالت تمکین به آن چیزی است که وجود دارد و از سوی دیگر ترمز آن را کشیدن در صورتی که گرایش به اقدامات و فعالیت های انقلابی و رادیکال تری داشته باشد.
بروز خودباخته گی و تسلیم به شرایط و نیاز به بیرون آمدن«دستی از غیب» - « پشت ترامپ سنگر بگیریم او قرار است ملت ایران را آزاد کند»!؟  
شرایطی که در بالا شرح داده شد به دو وضع دامن زده است: از یک سو عدم اطمینان و اعتماد به خود و توانایی و جنبش خود و یاس و ناامیدی را در گروه هایی از مردم به وجود آورده است، و از سوی دیگر زمینه ای را برای گروه هایی ضعیف و خودباخته و فاقد اعتماد به نفس ملی فراهم ساخته که خود باخته گی و تسلیم طلبی پیشه کنند و اندیشه هایی مانند «ما نمی توانیم کاری کنیم» و «از ما بر نمیاد» و «ما ضعیف ایم» و «باید یکی همچون ترامپ بیاید و این ها را جمع شان کند» را رواج دهند.
این واقعا دردناک است که از درون ملتی مانند ایران با تاریخ آزاده گی و خودباوری و استقلال طلبی کهنسال اش صداهایی این چنین به گوش رسد که وی را چنان ناتوان و ذلیل فرض می کنند که به جای خود نشسته و امید به کسی همچون ترامپ بسته که بیاید و جان سربازان آمریکایی را به خاطر وی به خطر اندازد و میلیاردها دلار هزینه کند تا جمهوری اسلامی را برای خوشامد وی در واقع برای خوشامد این گروهای واداده ی تسلیم طلب برچیده و حکومتی باب طبع این خودباخته گان برپا کند! روشن است که بخش مهمی از چنین اندیشه هایی از سوی گروه های سلطنت طلب مزدور امپریالیست ها تبلیغ شده و دامن زده می شوند و بیشتر هم لایه های میانی و نسل جوان را هدف می گیرند.
تداوم جنبش های خودبه خودی توده ای
با این حال وضعیت اقتصادی طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های زحمتکش به گونه ای است که هر آن و بر سر هر موضوعی می توانند طغیان کند و شورش هایی مانند دی 96 و آبان 98 و با تفاوت هایی جنبش ژینا بیافرینند. این تنها راه باقیمانده برای تحرک و ورود به مراحل متکامل تر در شرایط کنونی است که طبقات خلقی و از جمله طبقه ی کارگر سازمان های سیاسی و عملا پیشرو و دارای نفوذ در توده ها ندارند.
وضع سیاسی – جنبش زن زندگی آزادی یک جنبش فرهنگی و سیاسی بود
سویه ی دیگر، وضعیت سیاسی و فرهنگی خامنه ای و شرکای پاسدار و استبداد دینی شان است. از این نظر وضع شان روز به روز خراب تر می شود. خواست های توده ها برای آزادی های دموکراتیک مانند آزادی بیان، آزادی احزاب و اجتماعات و انتخاب کردن و انتخاب شدن که خصلت ماهوی جنبش های و مبارزات دموکراتیک از 76 به این سو است و در جنبش ها و خواست های صنفی و فرهنگی هم مستتر گردیده، روز به روز بیشتر می شود. خیزش سیاسی و فرهنگی« زن، زندگی، آزادی» یک خیزش صرفا برای آزادی حجاب نبود هر چند که نقطه ی آغاز آن مساله ی حجاب ژینای کرد و جان باختن او بر سر حجاب بود. این جنبش حتی اگر به شعار «زن، زندگی، آزادی» بنگریم دو وجه بسیار مهم دیگر داشت که «زندگی» و «آزادی» بودند. در این تردیدی نیست که مبارزه بر سر وجه «زن» آن به همراه این وجوه تداوم خواهد یافت و خیزش های تازه ترو متکامل تری از خیزش ژینا خواهد آفرید. 
 وضع سیاسی - تضادهای میان باندها وارد مراحل تازه ای می شود
از سوی دیگر در عرصه های گوناگون تضادهای میان جناح و باندهای حاکم و به ویژه میان بخشی از اصول گرایان و باند خامنه ای بیشتر و بیشتر می شود. سخنان حسام الدین آشنا مشاور روحانی در روزهای اخیر به ویژه این خطاب اش به خامنه ای که« برای بقای خاندان خود ملتتان را بدبخت نکنید» به هیچ وجه تنها سخنان او نیست بلکه او بازگو کننده ی سخنان اصلاح طلبان حکومتی که به جای خود، بلکه بخشی از لایه های درون اصول گرایان هم هست. خط این لایه ها اکنون بیشتر در میان طبقه ی حاکم گسترش یافته و قطعا به درون سپاه و سازمان های اطلاعاتی نیز کشیده شده است. اعلام جرم علیه وی فایده ای برای خامنه ای ندارد زیرا حسام الدین آشناها در میان جناح های طبقه ی حاکمه زیاد شده اند. شکی نیست که با این تضادهای روز به روز افزایش یابنده که حلقه را به دور خامنه ای و سران ابله هسته ی سخت قدرت تنگ می کنند توانایی سیاسی خامنه ای و حکومت هر روز بیشتر از روز پیش تحلیل می رود.
مبارزه ی فرهنگی - سیاسی
در مورد سویه ی فرهنگی نیز جنبش های توده ها و زنان و هنرمندان ادامه دارد. توده ها در برگزاری جشن های سیزده روزه که گرایش و وجوه فرهنگی کاملا مخالف وجوه فرهنگی حاکم را نماینده گی می کند، سنگ تمام گذاشتند. زنان نیز کماکان در پی خواست های خودهستند و می دانند که نمی توانند و نباید عقب نشینی کنند. حتی فعالیت های اینجا و آنجایی جریان ها متعصب و بودجه خور و دزد مذهبی (مانند اصفهان) علیه زنان یا دلخوشکنک برای این متعصبین است که گویا خامنه ای دارد زیرآبی می رود و قانون کذایی«عفاف و حجاب» اش را پنهانی اجرا می کند و یا اگر نمایشی برای خام کردن این گروه های بخشا ابله نباشد، بیشتر به مرغ سربریده ای می ماند که آخرین تقلاهای خود را برای بازگشت انجام می دهد. جنبش زنان اگر حکومت به طور مداوم و به میل خود بیشتر عقب ننشیند نه تنها به پس نخواهد نشست بلکه به پیش هم خواهد رفت و وی را مجبور خواهد کرد که خواست های زنان را( طبعا آنچه در این حکومت شدنی است و می توان به دست آورد) برآورده سازد.
در هنر نیز مقابله از حد و حدود معمولی بیرون آمده و یک هنر زیرزمینی شکل گرفته که هنر رسمی را به مبارزه می طلبد. این هنر قطعا در هنر رسمی تاثیر خواهد گذاشت و آن را مجبور خواهد کرد که به عقب بنشیند.
وضع خارجی
 وضع بیرونی حکومت خامنه ای و شرکای پاسدار نیز دست کمی از وضع داخلی ندارد. تقریبا بیشتر گروه های نیابتی اش لت و پار شده اند و آنها که باقی مانده اند مانند حشدالشعبی عراق دست کمی از پاسداران شکم گنده ی مفت خور حاکم ندارند و ظاهر مفت باز نیستند که به خاطر حمالی برای خامنه ای و شرکای پاسدار و مبلغی پول، سفره ی پهن شده از سوی حکومت عراق را از دست بدهند.
چنانکه ما در مقالات خود گفته ایم از تقریبا از میانه جنگ غزه جمهوری اسلامی آغاز به عقب نشینی کرد. این عقب نشینی هم در نتیجه تهاجمی بود که دولت صهیونیستی اسرائیل انجام داد و هم در وارد شدن به فرایند سازش با دولت بایدن در آمریکا ازجانب خامنه ای. این عقب نشینی سپس به لبنان و مورد حزب الله و سپس سوریه و بشار اسد و حشدالشعبی کشیده شد و اکنون حوثی های یمن نیز شامل آن گشته اند. اگر پشتیبانی ای خامنه ای و شرکا از حوثی ها یمن بکنند به هیچ وجه به نفع مذاکرات شان با ترامپ نخواهد بود و به نظر می رسد که خامنه ای دور نیابتی ها و بیشتر سیاست های جاه طلبانه اش را خط کشیده است.
در مورد کشورهای خارجی نیز از جانب خامنه ای امیدی به روسیه و چین نیست. روسیه به راحتی بر سر خامنه ای معامله می کند و وی و حکومت اش را می فروشد همچنان که بشاراسد را فروخت. رهبران فرصت طلب چین نیز تا مغز استخوان به سرمایه های امپریالیست های غربی وابسته و نیز به بازارهای آنها نیازمند هستند و به هیچ وجه آنجا که پایش بیفتد پشت خامنه ای نخواهند ایستاد. آنها حتی با قراردادهاشان که تماما از نظر مردم پنهان نگه داشته شده اند( اگر ریگی به کفش تان نیست چرا ریز آنها را آشکار نمی کنید؟) نمی توانند خامنه ای را از گردابی که در آن فروافتاده است بیرون کشند.
گردابی که باید در آن تصمیمات استراتژیک گرفته شود 
به این ترتیب از هر نظر که بنگریم حکومت خامنه ای در گردابی ژرف و در حال تداوم و عمیق شدن به سر می برد و چاره ای ندارد جز این که به عقب نشینی هایی که به ویژه در چند سال اخیر کرده ادامه دهد.
در اینجا باید بیفزاییم که اگر خامنه ای با امپریالیسم آمریکا سازش نکند و کنار نیاید، در صورت وقوع حمله ی اسرائیل و آمریکا و یا بدتر از آن جنگ( در صورت واکنش های ماجراجویانه به حملات اسرائیل و آمریکا همچون حمله به کشورهای عربی منطقه) بازنده ی اصلی خواهد بود. توضیح آنکه خامنه ای همچون بسیاری از حکومت های مرتجع پایه ای در داخل ندارد( برخی زمان ها یک حکومت مرتجع مستقل ممکن است بتواند پشتیبانی توده ها را داشته باشد و وارد جنگ با قدرت های بزرگ استعماری شده و تاب مقاومت را بیاورد) و در نتیجه بدون اتکا به توده ها نمی تواند به حمله ای پاسخ دهد و یا در صورت بروز جنگ، نمی تواند انتظار داشته باشد که توده هایی که تا مغز استخوان از وی و سران پاسدار و جمهوری اسلامی نفرت دارند از وی پشتیبانی کنند و برای وی بجنگند. زمان، سال های نخستین جنگ عراق و جمهوری اسلامی نیست. وضع از نظر پشتیبانی مردم از حکومت نسبت به سال های نخستین جنگ تغییرکیفی اساسی کرده است. در وضعیت حمله ی اسرائیل و آمریکا خامنه ای باید از توده ها بترسد تا این که احتمال پشتیبانی ای از جانب آنها را تصور کند. همان گونه که خودش هم اشاره کرد که داخل مساله ی اصلی است.
دو استراتژی ممکن خامنه ای
یک استراتژی همین است که اتکاء به کشورهایی مانند روسیه و چین را ادامه دهد تا بزنگاهی که آنها وی را بفروشند.
استراتژی دوم وابسته شدن به امپریالیست های غربی و در بهترین حالت تبدیل شدن به یکی از ژاندارم های آنها در منطقه است و اجابت سرو دم بریده ی جاه طلبی های خامنه ای و یا جانشین او. به نظر می رسد که گرایش به این استراتژِی بیشتر تقویت شده است.
صحبت پزشکیان در مورد سرمایه گذاری آمریکا در ایران به هیچ وجه تیله انداختن نیست. این جزیی مقدماتی از این استراتژی است. باید هم در داخل فضایی که علیه چنین چیزی وجود دارد شکسته شود و سپس در پی مذاکرات مستقیم اجرایی شود. زمان آن مهم نیست. روی ریل بیفتد راه برای پیشرفت آن باز می شود.(اگر ویتکاف به ایران بیاید وضع به احنمال پیش خواهد رفت). دولت ترامپ گرچه از داشتن نوکری مانند خامنه ای خوشش نخواهد آمد( حکومت «ولایت فقیه» نمی تواند برای ترامپ«شیرینی» حکومت هایی مانند حکومت عربستان سعودی و یا کشورهای حاشیه ی خلیج فارس را داشته باشد زیرا تفاوت ها به ویژه از نظر وضع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مردم بسیار زیاد است) اما قطعا داشتن وی را به نداشتن اش ترجیح می دهد.
به هر حال آمدن سرمایه های امپریالیست های غربی تغییرات بسیار اساسی تری را در شیوه ی حکومت یعنی مذهبی بودن آن و وضع فرهنگ ( به ویژه در مورد آزادی های اجتماعی زنان و جوانان) و برخی امور دیگر خواهد داد. ترس خامنه ای از این استراتژی این نیست که چنین تحولی را به دلیل ایدئولوژیک نمی تواند بپذیرد. می دانیم که دین و مذهب برای خامنه ای دکان است. ترس وی از تحولات بعدی و گونه ای تحلیل رفتن حکومت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی در حکومت سلطنت طلبان و یا شکل دیگری از حکومت های زیرسلطه مانند حکومت کره جنوبی و  ترکیه و یا اردن است. این ترس هولناک است که جان خامنه ای را زره زره می خورد!
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
24 فروردین 1404   
 
 
 
 
 
 
 

درباره ی کنسرت لغو شده

  طبق اخبار حکومتی قرار بود کنسرتی به وسیله ی همایون شجریان در آزادی برگزار شود. سپس و در پی چند و چون هایی درباره ی چگونگی برگزاری و مسائلی...