Monday, June 23, 2025

برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش دوم)

 
جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه
و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش دوم)
 
این مقاله زمانی در اختیار خواننده گان قرار می گیرد که باند خامنه ای و شرکای پاسدار حمله ای موشکی به پایگاه« العدید» آمریکا در قطر انجام داده است. جالب این که پیش از حمله هم به دولت قطر اطلاع داده اند و هم به خود آمریکا. دولت قطر گفته است که تمام موشک ها رهگیری و نابود شده اند و خساراتی به پایگاه وارد نشده است. همچنین صحبت هایی که راست و دروغ اش هنوز روشن نیست در مورد قرار آتش بس از 6 ساعت دیگر بین اسرائیل و جمهوری اسلامی گذاشته شده است و گفته شده آتش بس پس از 12 ساعت به طور کامل برقرار خواهد شد.
 
نکاتی درباره ی تضاد امپریالیست ها با حکومت جمهوری اسلامی
جنگی کنونی امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی و دولت صهیونیستی اسرائیل علیه جمهوری اسلامی چند دلیل عمده دارد.
 این جنگ ادامه ی جنگ آنها علیه نیابتی های جمهوری اسلامی در منطقه است. در جنگ های امپریالیست ها با نیابتی ها، حماس و حزب الله و حشدالشعبی و حزب الله لبنان و در کنار آنها تغییر حکومت سوریه، نخست تضعیف، درهم کردن آنها با دولت ها و مجبور کردن شان به همراهی با حاکمیت ها( موارد حزب الله لبنان و حشدالشعبی عراق) یا پاکسازی نسبی یا کامل آنها( حماس) بود.
این امر به معنای این نیست که امپریالیست ها و یا دولت صهیونیستی اسرائیل مخالف گروه ها و یا حکومت های مذهبی اسلامی بوده و یا هستند. خیر! به این دلیل نیست. آنها خود از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان پشتیبانی کردند و نیز به جای حکومت مرتجع اما سکولار بشار اسد یک دست پرورده و مزدورشان احمدالشرع رهبر تحریرالشام را که از گروه های متعصب مذهبی داعش می آمد جایگزین کردند و جنگ های مذهبی را در این کشور دامن زدند. بنابراین مساله به هیچ وجه مخالفت با تعصب و مذهب و خلاصه به این معنا فرهنگی نیست، بلکه مساله سیاسی است.
اگر از غزه بگذریم که هنوز  جدای از نسل کشی فلسطینیان روشن نیست امپریالیسم آمریکا چه خوابی برایش دیده است، بقیه همچون تهدید جلوه گر شده و مشکلاتی در راه جریان یابی آرام و بی دردسر سرمایه ی امپریالیستی- به ویژه سرمایه ی آمریکایی- ایجاد کرده بودند. مرکز تمامی این ها تا حدودی در ایران و در حکومت ولایت فقیه قرار داشت.
 سیاست امپریالیسم آمریکا (و دولت جنایتکار اسرائیل) در آغاز حمله ی نظامی به جمهوری اسلامی نبود بلکه مذاکره و وادار کردن جمهوری اسلامی به خواست هاشان بود. آنها امید داشتند که جمهوری اسلامی در پی عقب نشینی ها و سازش هایش با امپریالیست ها در مورد حماس و حزب الله و سوریه و حشدالشعبی و حوثی های یمن به سازش ها و عقب نشینی های بیشتری دست زند و در ازای رفع تحریم ها و یاری امپریالیست ها به سرپا کردن حکومت در برابر توده ها، به برخی از خواست های آنها گردن گذارد.
این خواست ها پیرامون برنامه هسته ای و غنی سازی بود. امری که با توجه به سیاست«تقیه» ی مداوم از جانب سران جمهوری اسلامی، همواره آنها را بی اعتماد به جمهوری اسلامی نگاه می داشت. درست برای همین عدم اطمینان از سیاست های باند خامنه ای و سران سپاه آنها به روی خواست های خود در این موارد پافشاری می کردند ( حقیقت این است که سران ریاکار و شیاد و حقیر جمهوری اسلامی به ملت ایران توضیح نمی دهند که  در مذاکرات چه گذشت و چه می خواستند بدهند و چه می خواستند بگیرند). از آنچه در پی آمد روشن است که آنها دو خط را دنبال می کردند: خط مذاکره و خط برنامه ریزی دقیق برای حمله به جمهوری اسلامی و بیشتر حمله به نقطه های قدرت خامنه ای.
با این حال می توان احتمال زیاد داد که در صورتی که باند خامنه ای و سران سپاه با خواست های آمریکا موافقت می کردند امپریالیسم آمریکا بهانه ای برای حمله جمهوری اسلامی نداشت و به احتمال زیاد نه خودش و نه امپریالیست اروپای غربی به اسرائیل( در واقع به سیا و موساد و ارتش اسرائیل) نیز اجازه نمی دادند که طرح های از پیش آماده شده ی خود را پیش ببرد.
 پس این که امپریالیسم آمریکا( و در کنار آن سه امپریالیست اروپایی) در هر شرایطی به دولت صهیونیستی اسرائیل اجازه می داد که طرح های آماده شده( که چنان که اشاره کردیم صرفا طرح های خودش نبوده است) را اجرا کند نمی تواند درست باشد و دولت اسرائیل نیز نمی توانست بدون اجازه ی آنها طرح ها را اجرا کند. بنابراین می توان گفت که تنها مذاکره نبود و تنها نیرنگ و فریب دادن جمهوری اسلامی نبود، بلکه هر دو بود و هر دو خط قدم به قدم دنبال می شد.
اما پافشاری خامنه ای و سران متحجر و متعصب سپاه به روی برنامه ی هسته ای و غنی سازی و بازی هاشان با آژانس اتمی شرایط را به طرف بی اعتمادی آمریکا سوق داد و با تمام شدن مهلت 60 روزه و طرح این که جمهوری اسلامی می خواهد از مذاکرات برای وقت گذرانی استفاده کند منجر به پیاده شدن طرح هایی گشت که از شاید سال های پیش آماده شده بود.
اهداف امپریالیست ها که در این ده روز محقق شد
اکنون که حدود 10 روز از جنگ می گذرد می توان گفت دو هدف اساسی از این جنگ دنبال می شد. یکم ضربه زدن به آنچه جمهوری اسلامی آن را لولویی برای ترساندن غرب کرده بود( به راستی روشن نیست که آیا جمهوری اسلامی توانسته بود به تولید بمب اتمی نزدیک شود و یا خیر) یعنی به مراکز هسته ای و غنی سازی جمهوری اسلامی و دوم ضربه به نهادهای اطلاعاتی و نظامی و نیز مراکز تولید جنگ افزارهای موشکی و ...
زدن این دو موجب می گردید که جمهوری اسلامی که در هر حال مجبور است به پای میز مذاکره بازگردد یک جمهوری اسلامی توسری خورده و احتمالا مانند موم نرم شده گردد. سران جمهوری اسلامی این بار در مذاکرات چیزی ندارند که بخواهند بابت آن از آمریکا و دول امپریالیستی امتیاز بگیرند و به احتمال باید طوق بنده گی امپریالیست های غربی را به گردن بیفکنند.
 
نکاتی درباره ی تضاد امپریالیست ها با جنبش دموکراتیک - انقلابی خلق
اما این تنها یک جنبه ی قضیه یعنی تضاد میان امپریالیست ها با جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر امپریالیست ها تضاد شدیدی با جنبش انقلابی و انقلاب در ایران دارند. هر گونه انقلابی در ایران خواه شکست بخورد و خواه به ویژه به یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی مترقی و یا انقلابی به رهبری طبقه ی کارگر بینجامد به نفع امپریالیست ها نیست و نه تنها منافع آنها را در ایران بلکه در منطقه در خطر و زیر ضرب قرار خواهد داد.
از این رو چند راه مقابل امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی قرار داشت.
یا با آوردن خامنه ای و سران پاسدار پای میز مذاکره مجبورشان کنند که خواست های آنها بپذیرند و در نتیجه شرایط برای رفع تحریم ها و ریختن سرمایه ها به داخل ایران آماده گردد و به این شکل و با عادی شدن سیر امور اقتصادی، جنبش انقلابی خاموش شود و یا به تاخیر بیفتند. این یک راهی بود که چنانچه مذاکرات به نتیجه می رسید دنبال می شد.
راه دیگر و در صورت اصرار خامنه ای به تداوم برنامه ی هسته ای و غنی سازی این بود که به ایران حمله شود و بخش های مهمی از دستگاه نظامی حاکم به ویژه سران سپاه در ارگان های مربوطه قلع و قمع شود و نیز با حمله به سایت های اتمی حکومت از نظر آنچه حاضر نبود در مذاکرات بدهد، فلج گردد. چنین حمله ای در عین حال می توانست ضربات سنگینی به جنبش انقلابی - دموکراتیک در حال رشد ایران بزند که لبه ی تیز حمله اش متوجه جمهوری اسلامی بود.
در هر صورت نخستین نتایج چنین حملاتی می توانست به عمده شدن تضاد ارتجاع جمهوری اسلامی و امپریالیست ها بینجامد و تضاد طبقه ی کارگر و توده ها را برای مدتی غیرعمده کند.  این آن نتیجه ای است که برخی به آن این گونه اشاره می کنند که«حمله ی اسرائیل و آمریکا به ایران موجب می شود که مردم ایران به جمهوری اسلامی نزدیک شوند و از این نظر به نفع جمهوری اسلامی تمام می گردد و حکومت می تواند از این وضع برای سرکوب جنبش خلق استفاده کند»( در این مورد پایین تر صحبت خواهیم کرد).
اما سوی دیگر قضیه می توانست این باشد که در صورتی که باز هم کار بیخ پیدا کرد و جنبش های توده ای علیه حکومت برخاست و به سوی سرنگونی حکومت پیش رفت، امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها با تضعیف همه جانبه ی حکومت ولایت فقیه به ویژه نیروهای سپاه پاسداران، این امکان را داشته باشند که با تجاوز زمینی سوار جنبش توده ها شده و با سرنگونی حکومت، دولت بعدی را خود بر سرکار آورند.
روشن است که طرح های امپریالیست ها(که خود نقشه یA  و Bو C دارد)پنهان است و آنچه آشکار شده است تنها بخشی از طرح دراز مدت تر است. یعنی طرح ها بخش به بخش اجرا می شوند و به اصطلاح آنها باید فکر همه جابش را کرده باشند.
در بالا به این نظر اشاره کردیم که«حمله ی اسرائیل و آمریکا به ایران موجب می شود ... و حکومت می تواند از این وضع برای سرکوب جنبش خلق استفاده کند». این نظر را باید تا حدودی به حقیقت نزدیک دانست. مشکل این نظر این است که شرایط کنونی را با شرایط جنگ جمهوری اسلامی و عراق مقایسه می کند. در حالی که شرایط خواه از نقطه نظر حکومت جمهوری اسلامی و خواه از نظر جنبش توده ای تفاوت های زیادی با آن دوران دارد.
نخست این که آن زمان خمینی بود که توده ها تا حدود زیادی نسبت به وی حرف شنوی داشتند و اکنون خامنه ای است که تنها نفرت و خشم توده ها متوجه اوست . دوم این که جمهوری اسلامی در آن زمان دارای پایگاه اجتماعی بسیار گسترده بود در حالی که اکنون شرایط برعکس است و جمهوری اسلامی و به ویژه باند خامنه ای دارای پایگاه بسیار ضعیفی است. سوم این که جمهوری اسلامی و در اینجا خامنه ای و سران سپاه که های و هوی فراوان در مورد قدرت خود می کردند ضربات سنگینی از دشمن خورده و تحقیر شده اند و در نتیجه وضع شان به کلی متفاوت از زمان حمله ی عراق است که چنین وضعی و به این شکل، حتی اگر شلیک نیروهای آمریکایی به جزایر جنوب و شلیک به هواپیمای مسافربری را در نظر بگیریم، اساسا برایشان پیش نیامد. چهارم این که تضادهای درون حکومت و بین جناح ها و باندها بسیار زیاد است و هیچ نیرویی - حتی خود خامنه ای - توانایی آن را ندارد که برای مدتی طولانی دیگر نیروها و یا جناح ها را آرام و زیرکنترل خویش قرار دهد. این احتمال که پس از جنگ و آرام شدن نسبی اوضاع این جدال ها بسیار شدیدتر از پیش از جنگ شود زیاد است.
این ها تازه نکات عمده در مورد وضع حکومت است. در مورد وضع توده ها وضع بسیار متفاوت تر است.
جنبش توده ای اکنون به کلی با آن زمان فرق می کند. آن زمان چنان که گفتیم جمهوری اسلامی پایگاه اجتماعی داشت اما اکنون در میان توده ها پایگاهی ندارد و جنبش حداقل در سی سال اخیر با این حکومت مبارزات گوناگونی کرده است. دوم جنبش در آن زمان از جمهوری اسلامی می خواست که آنچه را از حکومت سلطنتی خواسته بودند و برای دست یافتن به آن سرنگون اش کرده بودند تحقق دهد، اما اکنون خود جمهوری اسلامی را نمی خواهد. سوم این که جنبش در سیر رشد خود مراحل گوناگونی را طی کرده است و اکنون در مدارجی از رشد خود به سر می برد که برگرداندن اش به حالت پیشین به ویژه با این اوضاع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کار بسیار مشکلی است. چهارم اینکه خود جنگ و نتایج آن خامنه ای و سران پاسدار را بسیار حقیر تر و منفورتر از آنچه اکنون هستند خواهد کرد.
با این همه گرچه ممکن است که حکومت بخواهد از شرایط جنگ برای سرکوب جنبش توده ها استفاده کند اما این برای مدتی کوتاه ممکن است بُرد داشته باشد و در نتیجه وضعیت حقارت بار حکومت پس از جنگ و همچنین  تضادهای درونی که آن را بیشتر از هم می گسلد و نیز جنبش توده ها که دوباره حرکت و رشد خود را از سر خواهد گرفت، این امکان را ندارد که از چنین وضعیتی استفاده ی زیادی بکند. توجه کنیم که هم اکنون نیز لبه ی تیز حمله اش را برای اعدام ها روی «جاسوس های اسرائیلی» گذاشته است و گرچه ممکن است که این میان عده ای را بیگناه قربانی کند اما همین نشان می دهد که ناچار است در مقابل مردم دست به عصا راه برود.
 از دیدگاه کلی می توان به این هم اشاره کرد که زمانی که یک تضاد در نتیجه ی عمده شدن تضادی دیگر غیرعمده می شود، بدون تغییر باقی نمی ماند و نیز لزوما عقب گرد نمی کند بلکه می تواند در دل تضاد عمده رشد کند. در صورتی که شرایط وضعی به وجود آورد که این تضاد عمده شود، آن گاه رشد خود را از همان نقطه ای که پایان یافته بود آغاز نمی کند بلکه از نقطه ای تکامل یافته تر آغاز می کند. بسیاری از دولت هایی که در نتیجه ی جنگ ها ضعیف شده بودند در هنگامه ی جنگ و یا در پایان جنگ نه با نارضایتی ها و جنبش های پیشین، بلکه جنبش هایی تکامل یافته تر از جنبش های پیشین و یا اساسا با انقلاب ها روبرو شدند.
از این رو نمی توان این اندیشه را درست دانست که همه چیز پس از جنگ لزوما در خدمت جناح خامنه ای خواهد بود و آنها هر کاری که دل شان خواست می توانند بکنند. 
هرمز دامان
سوم تیر 1404
  
    
  

No comments:

Post a Comment

درباره ی کنسرت لغو شده

  طبق اخبار حکومتی قرار بود کنسرتی به وسیله ی همایون شجریان در آزادی برگزار شود. سپس و در پی چند و چون هایی درباره ی چگونگی برگزاری و مسائلی...