Friday, June 27, 2025

برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش سوم)

 
جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه 
 
و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش سوم)
 
امپریالیسم توطئه گر
در بخش پیشین به حرکت دو خطی امپریالیسم آمریکا یعنی خط طرح و توطئه و خط مذاکره اشاره کردیم در این مورد باید کمی بیشتر صحبت کنیم.
به طور کلی احتمال این که دولت آمریکا( بایدن و ترامپ) خامنه ای و سپاه پاسداران را فریب داده باشند کم نیست. به این معنا که آنها نخست از جمهوری اسلامی خواسته اند که در غزه مداخله نکند( دوره ی بایدن آنها برای این که جمهوری اسلامی خود را از تیررس خارج بداند، گفتند که می پذیرند جمهوری اسلامی دخالتی در حمله ی هفت اکتبر نداشته است و بنابراین کاری به کار جمهوری اسلامی ندارند). سپس گفته اند در لبنان مداخله نکند و پس از آن در سوریه و در پایان عراق و یمن و به جای آن امتیازاتی - رفع تحریم ها، روابط اقتصادی گسترده، احتمالا اجازه ی تداوم غنی سازی3.67 و غیره - را بگیرد و مورد پشتیبانی دولت های غربی قرار گیرد.
اما در مذاکرات و بیشتر دولت ترامپ که مهلتی دو ماهه برای پذیرش خواست هایش از جانب جمهوری اسلامی طرح کرده بود، با این اندیشه که جمهوری اسلامی در وضعیت کنونی اش بیشتر امتیاز خواهد داد، خواست های خود را نسبت به پیش از آن تغییر داده و خواست های تازه ای طرح کرده است و از جمهوری اسلامی خواسته که در مورد آنها عقب نشینی کند.
 این امر می تواند به دلیل وجود یک برنامه و طرح پنهانی از پیش کار شده و آماده گی دولت اسرائیل برای اجرای برنامه و طرح بوده باشد و یا به دلیل نظرات خود ترامپ  و یا جناح هایی دیگری در دولت ترامپ که مایل به پیشروی های بیشتری بودند و نظرشان این بود که جمهوری اسلامی زیر فشار بیشتر امتیاز می دهد و بیشتر عقب نشینی می کند.
خامنه ای خود در یکی از سخنرانی هایش به این امر اشاره کرد که می توانست بیانی از مواضع آنها و امپریالیست ها در مذاکرات پنهانی یکی دو سال اخیرشان باشد و گفت با این ها نمی توان کنار آمد. هر چه عقب نشینی کنید باز یک چیز دیگر می خواهند و می گویند در مورد این موضوع عقب نشینی کند و اگر ما این چنین عقب نشینی کنیم فردا می گویند شورای نگهبان را هم بردارید و ... ( نقل به معنی از سخنرانی در نوروز 1404 برای زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی)
در این جا تضادی به وجود می آید:
 آیا با توجه به طرح های آماده و اجرا شده در 12روز جنگ، آمریکا از پیش برنامه ی حمله به ایران را داشت و بنابراین فرقی نمی کرد که جمهوری اسلامی چه موضعی بگیرد و حتی اگر آنها خواست های بیشتری را مطرح می کردند و جمهوری اسلامی قبول می کرد باز هم به بهانه ای به ایران حمله می کردند تا طرح های خود را اجرا کند؟
نکته ی مهم به ویژه طرح ترور فرماندهان نظامی و اطلاعاتی سپاه و دانشمندان اتمی بود. زیرا به نظر می رسد که زمانی که این ترورها صورت گرفت یعنی روزهای اول و دوم حمله، آنها آماده گی نداشتند و گیر آوردن زمانی مناسب تر از این ممکن بود در آینده و در صورتی که جمهوری اسلامی ناسازگاری می کرد مقدور نباشد.
 
و یا خیر! در صورتی که جمهوری اسلامی خواست های آنها را می پذیرفت، طرح های از پیش  کار شده به وسیله ی سیا و موساد و دیگر سازمان های اطلاعاتی امپریالیست های غربی را بسته به شرایط جمهوری اسلامی، یا به کلی و یا به طور موقت به کناری می گذاشتند؟
به نظر ما امپریالیست ها عموما  توطئه گری خود را دنبال می کنند. این می تواند در رقابت ها و تضادهشان با امپریالیست های رقیب همچون امپریالیسم روسیه و دولت چین و همچنین امپریالیست های متحدشان باشد، می تواند در تقابل با طبقه ی کارگر کشور خود و دیگر کشورهای امپریالیستی باشد، و یا در جدال با مبارزات انقلابی طبقه ی کارگر و کشورهای زیرسلطه شکل گیرد و بالاخره در مورد  نوکران و مزدورانی باشد که خودشان در کشورهای زیرسلطه گمارده اند و یا به اردوگاه رقیب تعلق دارند و یا مانند سران جمهوری اسلامی می خواهند میان امپریالیست ها بازی کنند و پرسه زنند. از این رو دست امپریالیست ها از این طرح ها و توطئه ها پر است.
اما اگر سران جمهوری اسلامی در مذاکرات خواست های آن ها را می پذیرفتند چه دلیلی برای اجرای این طرح ها داشتند؟ آنها یک نوکر و مزدور می خواستند و اگر این نوکر - و از جمله سران ترور شده ی سپاه - اجازه می داد که همه چیز و از جمله  مساله ی غنی سازی و برنامه ی هسته ای به اراده ی ارباب پیش رود، چه لزومی بود که امپریالیسم آمریکا این قدر خرج روی دست خودش و دولت اسرائیل بگذارد تا این نقشه اجرا شود! اگر این نوکر به پیشواز ارباب می رفت خود به معنای حکومتی دست و پابسته و ضعیف بود و دیگر نیازی نبود او را له و لورده تر کنند و سر میز مذاکره بیارند. نگاهی به نوکران و مزدوران امپریالیسم در کشورهای زیرسلطه ی خاورمیانه نشان می دهد که تمامی آنها به عنایت اربابان خود توجه دارند. اما در جمهوری اسلامی به دلیل خواست بقای حکومت کنونی که همواره آن را و از هر جانب مورد تهدید می بینند و نیز جاه طلبی های خامنه ای و بخشی از سران سپاه و چنین نشد.    
 شکست تحقیرآمیز حکومت ولایت فقیه
در هر صورت چنانچه این جنگ ادامه می یافت نتایج آن به طور کلی به نفع خلق ایران نبود. اگر جمهوری اسلامی پیروز می شد و آن هم در یک چارچوب معین و محدود، که با توجه به شواهد جاری و دیدن ادوات جنگی جمهوری اسلامی و جنگ عمدتا هوایی، احتمال آن بسیار ناچیز و تا حدود زیادی غیرممکن بود، به طور کلی در مقابل امپریالیست ها وضع بهتری پیدا می کرد و نیز در تضادش با خلق ایران موقعیت برتری می یافت و از جهت مقابله با مبارزات دموکراتیک خلق ممکن بود برای مدتی های و هوی های بیشتری داشته باشد و اقدامات تهاجمی بیشتری انجام دهد.
اگر شکست می خورد که خورده است موقعیت حکومت  در برابر امپریالیست ها و اسرائیل تضعیف می شد. در صورت روی کار آمدن جناح های دیگری از طبقه ی حاکم( مثلا جناح روحانی و یا لاریجانی ها و کلا باندی غیر از باند خامنه ای)  با توجه به اینکه حکومت احتمالا مجبور می شد با امپریالیست ها کنار بیاید و طوق بنده گی آنها را گردن بگذارد مورد پشتیبانی امپریالیست ها واقع شده و امپریالیست ها آن را از نظر اقتصادی و سیاسی در مقابل توده ها تقویت کرده و شرایط ادامه اش را فراهم ساخته و به وی کمک می کردند تا بتواند جنبش خلق ایران را خفه کند.
گفتنی است که برای جمهوری اسلامی مبارزه با جنبش توده ها در دو حالت پیروزی و یا شکست تفاوت کیفی چندانی ندارد. زیرا عموما شکست خوردن را جز در موارد معدودی مانند جام زهر خمینی پس از جنگ با عراق نپذیرفته اند. بنابراین در حالت شکست نیز از ترس جنبش و برای بازگرداندن اوضاع به نفع خویش دست به انتقام جویی از جنبش توده ها زده و می زنند. چنان که هم اکنون که شکست خورده اند، بوق پیروزی به وسیله ی خامنه ای به صدا در آمده و دست به انتقام جویی از توده ها زده اند.
 در هر صورت همان گونه که در بخش دوم این سری مقالات اشاره کردیم امکان مانور روی پیروزی و انتفام جویی از توده ها محدوده ی معینی دارد و به دلیل تضادهای میان باندهای حاکم و وضع اقتصادی فلاکت بار کشور( بحران اقتصادی، تورم و گرانی و...) و نیز شرایط جنبش توده ها، نمی تواند مدت زمان زیادی ادامه یابد و به احتمال، زیاده روی در این خصوص به وسیله ی باند خامنه ای به نفع حکام نخواهد بود و وضع را به عکس خود بر خواهد گرداند.   
 مساله ی برتری طلبی دولت جنایتکار اسرائیل
این که گفته می شود که اسرائیل هیچ نیرویی را برتر از خود در منطقه نمی تواند ببیند و بنابراین به دلیل میل دولت اسرائیل برای یکه تازی در خاورمیانه و یگانه قدرت قوی بودن در این منطقه، این جنگ پیش آمد، درست نیست. زیرا تعیین کننده ی این امر که بین دولت های مزدور منطقه چه توازنی از نظر سیاسی و نظامی و تا حدودی اقتصادی باید برقرار باشد و هر کدام باید به چه اندازه قوی باشند، در دست امپریالیست های غربی است و نه در دست حکومت اسرائیل.(1) در گذشته در زمان حکومت استبداد سلطنتی، قدرت نظامی شاه کمتر از حکومت اسرائیل نبود بلکه از جهاتی نیز قوی تر از آن بود. ترکیه را هم که نزدیک به منطقه است می توانیم وارد کنیم. می دانیم ترکیه عضو ناتو است و یکی از بزرگ ترین ارتش های ناتو را دارد. از دولتی مانند مصر نیز می توان نام برد که گرچه نسبت به اسرائیل از نظر نظامی فروتر است به هر حال دولت  ضعیفی نبوده و نیست. عربستان سعودی نیز از نظر اقتصادی کشوری قوی است و ثروتمندترین کشور منطقه است. این ها همه  وابسته به امپریالیست های غربی بوده اند. البته وضع در مورد قوی بودن درمقابل کشورهای وابسته به بلوک روسیه که در گذشته به ویژه عراق و سوریه بودند فرق می کند.
مساله ی جایگاه رقابت امپریالیست ها
از سوی دیگر درمورد رقابت جهانی امپریالیست های غربی با امپریالیسم روسیه و قدرتی مانند چین بر سر جمهوری اسلامی نیز نباید اغراق کرد. حقیقت این است که دولت امپریالیستی روسیه پس از حمله ی 7 اکتبر و در تمامی یکی دو سال اخیر نه تنها اقدام مهمی در مقابله با امپریالیست های غربی در منطقه و در غزه، لبنان و یمن یعنی تمامی نقاطی که درگیری هایی به وجود آمده، صورت نداده است، بلکه در پی یک سازش سوریه را نیز دو دستی تحویل امپریالیست های غربی داد. به طور خلاصه روسیه پس از جنگ اوکراین بیشتر درگیر جنگ اش با دولت این کشور و از این طریق با امپریالیست های رقیب غربی بوده و دیگر فرصتی برای خودی نشان دادن در دیگر مناطق نداشته است و وجه حاکم در این موارد بیشتر سازش و معامله بوده است.
 در مورد چین نیز باید گفت این کشور بیشتر یک ناظر و تحلیل گر بوده است تا اینکه بخواهد واکنش عملی ای نشان دهد. بر مبنای گفته های تحلیل گران این کشور مساله ی دولت چین تجارت است و نه جنگ. از نظر آنها دولت چین اگر می خواهد پیشرفت کند باید به همین امور تجاری خود ادامه دهد.
باید توجه کنیم که تجارت چین با کشورهایی مانند آمریکا و اروپای غربی که سرمایه گذاران عمده در تولید و خدمات چین و نیز مردمان شان بخش مهمی از مصرف کنندگان تولیدات ساخته شده در چین هستند، قابل مقایسه با تجارت اش با دیگر کشورها نیست. به طور کلی مواضع این دو کشور بیشتر منفعلانه بود تا مثلا جانبداری شدید از جمهوری اسلامی.
 به نظر می رسد که تضاد امپریالیست ها بیشتر با حکومت مرتجعی است که توانایی اداره ی کشور را ندارد و با سیاست های متحجر و عقب مانده ی خود به جنبش انقلابی توده ها در ایران دامن می زند- امری که برای منطقه هم خطرناک است- جاه طلبی های ویژه ی خود را در منطقه دارد و ساز خود را می زند و در برنامه های امپریالیست ها در منطقه دنبال موقعیتی فراتر از آنی است که می توانند به وی واگذار کنند.
نظریه ی ساواکی ها و ماموران سیا
یکی از مضحک ترین و بی معناترین نظرات که از جانب دولت صهیونیستی اسرائیل و ناتانیاهو طرح می شد این بود که می گفتند ما حکومت را تضعیف کردیم و الان خود مردم می توانند آن را سرنگون کنند. در پی آن نیز سلطنت طلبان و مبلغین ساواکی و مزدوران سازمان سیا در تلویزیون انترناشنال که یکی دو تا هم نیستند همین را تکرار کرده و می گفتند که اسرائیل سران حکومت را زده و اکنون اوضاع آماده است که مردم به خیابان بریزند و سرنگون کنند.
جدا از این که هدف اسرائیل تضعیف حکومت برای مثلا ریختن مردم توی خیابان و سرنگونی حکومت نبود اما حتی اگر می بود چنین نظراتی به راستی جز مشتی پرت و پلا چیز دیگری نبود.
مردم در خرداد 88 و دی ماه 96 و آبان 98 و نیز در جنبش ژینا به خیابان ریختند اما نتیجه ی پایانی آن سرنگونی حکومت نبود و این جدای از آن است که این جنبش ها و خیزش ها ضربات سنگینی به حکومت زدند.
در مورد سرنگونی حکومت حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که از طریق صرف بیرون ریختن مردم مقدور می بود( یا باشد) باز هم رهبری انقلابی  یک طبقه و سازماندهی به نسبت جامع و نیز مسلح بودن مردم را می خواست( می خواهد) و این چیزی است که جنبش مردم ایران در دهه های اخیر فاقد آن بوده است و مهم ترین خلاء و کمبود در این جنبش به شمار آمده است. حال در چنین اوضاعی و آن هم زمانی که حکومت بیش از هر زمان دیگر آماده است که چنین شورش هایی را به دولت اسرائیل و امپریالیست ها ببندد، حتی در صورتی که رخ می داد حکومت منفور و جانی جمهوری اسلامی به احتمال بسیار بیش از آنچه در ماهشهر در سال 98 انجام داد، انجام می داد.
در بهترین حالت این توصیه ها را جدا از برخی خیال بافی های سطلنت طلبان می شد رفوگری حملات کثیف و متجاوزانه دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل به کشور و تلاش برای جلوگیری از احساسات ضداسرائیلی( ضد دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل) و ضد امپریالیستی توده ها دانست و نه چیز دیگری.
هرمز دامان
نیمه ی نخست تیرماه 1404
یادداشت
1-   چنان که در مقالات دیگر به اشاره گفته ایم رابطه ی اسرائیل با امپریالیست ها با دیگر کشورهای زیرسلطه و دولت های مزدور امپریالیست ها تا حدودی فرق می کند و توضیح ویژه ای نیاز دارد. برای نمونه می توان گفت در اسرائیل یک سرمایه داری برقرار است که در حالی که مانند سرمایه داری کشورهای امپریالیستی نیست – اسرائیل امپریالیست نیست - اما نمی توان به ساده گی آن را سرمایه داری کمپرادور نامید. در این کشور طبقه ی کارگر از یک رفاه اقتصادی نسبی برخوردار است. امری که در مورد کشورهای زیر سلطه ی منطقه وجود ندارد. همچنین یک دموکراسی شبه غربی در این کشور وجود دارد که در هیچ یک از کشورهای منطقه همانند آن وجود ندارد. در عین حال لابی قدرتمندی در کشورهای امپریالیستی  به ویژه آمریکا دارد در حالی که چنین لابی ای را دیگر کشورها ندارند. با این همه اسرائیل در منطقه نه مستقل از امپریالیست ها و همچون قدرتی صرفا دارای منافعی خود ویژه که به هر حال به دلیل شرایط ویژه این کشور در خاورمیانه وجود دارد، بلکه بیشتر همچون عامل امپریالیست ها عمل می کند و نقش یک عامل سیاسی و امنیتی و نظامی را برای آنها در منطقه و برای پیشبرد طرح های آنها دارد.  
 

No comments:

Post a Comment

درباره ی کنسرت لغو شده

  طبق اخبار حکومتی قرار بود کنسرتی به وسیله ی همایون شجریان در آزادی برگزار شود. سپس و در پی چند و چون هایی درباره ی چگونگی برگزاری و مسائلی...