درباره ی سرمایه داری بوروکراتیک -
کمپرادور
و نقد نظریه ی گونزالو( صدر پیشین حزب کمونیست پرو)(2- بخش پایانی)
گونزالو ادامه می دهد:
«با درک این مسئله ما قادر و مجهز به دانشی خواهیم بود
كه به وسیله آن بر ضد تز سرمایه داری دانستن كاراكتر كشورها{ی دارای سیستم سرمایه
داری بوروکراتیک} و سایر مشتقات سیاسی {آن تز} به مقابله برخیزیم.»
پذیرش تز سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور به معنای
پذیرش «سرمایه داری محض و خالص» یعنی به مفهوم سرمایه داری صنعتی مستقل و قائم به
ذات همچون کشورهای امپریالیستی نیست. سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور یک سرمایه
داری عقب مانده ( عقب نگه داشته شده) و زیرسلطه ی امپریالیست هاست. کره جنوبی
نمونه بارز این گونه کشورهاست و کشورهایی مانند برزیل و ایران و ترکیه، سنگاپور،
مالزی، ... نمونه های دیگری از این رابطه ی اقتصادی هستند. کشورهایی مانند کوبا و
یا ویتنام و یا کره شمالی با درنظر گرفتن تفاوت ها بین شکل سرمایه داری بوروکراتیک
- کمپرادور( تسلط بخش خصوصی یا دولتی) نیز از این زمره هستند.
به نظر نمی رسد که نیروهایی باشند( یا لااقل ما نمی
شناسیم) که کشور نیمه مستعمره ای را دارای ساخت اقتصادی سرمایه داری بوروکراتیک -
کمپرادور بدانند اما تضاد آن را «کار و سرمایه» ارزیابی کنند. در حقیقت این بیشتر
ترتسکیست ها و گروه های چپ نویی و مارکسی و از این قماش هستند که ساخت اقتصادی را
سرمایه داری «خالص»( و نه سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور) و تضاد را هم «کار و
سرمایه» می دانند.(1)
اما نیروهایی که به این ساخت اقتصادی باور دارند تضاد آن
را کماکان بین طبقات خلقی یعنی طبقه ی کارگر، کشاورزان، خرده بورژوازی و سرمایه
داران ملی با سرمایه داران بوروکراتیک- کمپرادور و امپریالیست ها دانسته و مرحله ی
انقلاب را مرحله ی انقلاب دموکراتیک نوین یعنی انقلاب به رهبری طبقه ی کارگر
ارزیابی می کنند.
گونزالو سپس می گوید:
«به منظور حصول نتیجه در این خصوص، ما چنین موضوع را به
بررسی می گیریم:
برخی ها ضمن اذعان بر سرمایه داری بوروکراتیک دانستن كشوری، كاراكتر
نیمه فئودالی- نیمه مستعمره یی آن را به فراموشی می سپارند، و می گویند كه كشوری
كه سرمایه داری بوروکراتیک در آن مسلط بود، در حقیقت به گونه پنهانی یک ملت
سرمایه داری است. این موضوع، اشتباه بوده، و قوانین تكامل اجتماعی كشور ما و
كشورهای عقب مانده را به غافل می گردند.»
ما می توانیم و باید نظر خود را درمورد ساخت اقتصادی
جوامع زیرسلطه( نیمه مستعمره یا مستعمره) با کشیدن خط و مرزهای مشخص با نظریات
ترتسکیستی و چپ نویی و ... غیره مشخص کنیم. ما می توانیم و باید در حالی که
تغییرات در ساخت اقتصادی کشورهای زیرسلطه را به نفع سرمایه داری بوروکراتیک -
کمپرادور به گونه ای توضیح می دهیم که نه زیرسلطه امپریالیسم بودن کشورهای مزبور-
به این دلیل که موجود و واقعی است - نقض شود و نه در زمانی که روابط اقتصادی
فئودالی در ساخت کشور وجود ندارد و ساخت کشور زیرسلطه سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور است مجبور
باشیم از ترم نیمه فئودالی - نیمه مستعمره استفاده کنیم.
نکات اساسی مهم در درک نادرست از تغییرات در کشورهای
زیرسلطه و سرمایه داری دانستن آنها( ترتسکیستی و رویزیونیستی) عبارتند از خلوص در
سرمایه داری و نفی هرگونه وجوه فئودالی و نیمه فئودالی که پایین تر درمورد ایران
به آنها اشاره خواهیم کرد و در واقع نفی هر گونه تمایز اساسی میان سرمایه داری
کشورهای زیرسلطه و کشورهای امپریالیستی ، و بر این اساس تضاد اساسی جامعه را کار و
سرمایه دانستن( که در مورد هر دو این جریان ها چنانکه گفتیم اساسا برای تقابل با
جریان های مارکسیستی – لنینیستی - مائوئیستی است و نه به واقع باور واقعی به آن و
عمل در جهت آن که در بهترین حالت می توانست شکلی از «چپ روی» به شمار آید، زیرا
آنها درعمل اکونومیست و سندیکالیست - گاه با نام شورا - هستند) و سوم نفی هر گونه
وابستگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به امپریالیسم و اساسا نفی زیرسلطه بودن- نیمه
مستعمره - کشورهای مزبور.
به این ترتیب ما در حالی که می گوییم ساخت اقتصادی حاکم
بر اقتصاد ایران سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور است، در حالی که بر این باوریم
که وجه نیمه فئودالی در ساخت سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور تحلیل رفته است،
در عین حال این کشورها را سرمایه داری به مفهوم نوع سرمایه داری کلاسیک یعنی
سرمایه داری صنعتی خود رو نمی دانیم و به همین سبب در حالی که معتقد ایم که تضاد
میان دهقانان و فئودال ها وجود ندارد چون این دو طبقه به شکل فئودالی آن دیگر وجود
ندارند، اما در عین حال تضادهای جامعه را تضاد بین طبقه ی کارگر و کشاورزان( عمدتا
خرده مالکین تهیدست، میانه و مرفه) و خرده بورژوازی و سرمایه داری ملی با سرمایه
داران بوروکراتیک - کمپرادور و امپریالیست های پشتیبان آنها ارزیابی کرده و مرحله
ی انقلاب را نیز انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر می دانیم.
«حال آنكه، كاپیتالیسم بوروکراتیک چیزی سوای راهی كه
امپریالیسم در كشور های نیمه فئودال- نیمه مستعمره با آن نفوذ می كند نبوده، و
بدون شرایط نیمه فئودالی - نیمه مستعمراتی، امكان موجودیت یافتن كاپیتالیسم
بوروکراتیک منتفی خواهد بود. لهذا، برای آنكه به وجود كاپیتالیسم بوروکراتیک پی
ببریم، باید قبلا درنظر داشته باشیم كه ماقبل برآن، آن كشور نیمه فئودالیزم- نیمه
مستعمره بوده است. »
این
ها اشتباه است. از این دیدگاه مشخص نیست که اصلا روابط سرمایه داری بوروکراتیک -
کمپرادور چگونه در ساخت اقتصادی وجود دارد! و اگر بپذیریم وجود دارد آن گاه پرسش
این است که این روابط چگونه جایگاهی در این ساخت دارند و تاریخ به وجود آمدن و رشد
آنها چگونه بوده است و نقش شان چگونه بوده است. آیا آنها با روابط نیمه فئودالی در
تضاد نیافتاده اند؟ آیا این روابط را در خود تحلیل نبرده اند؟ آیا جامعه حالت
ایستا داشته است و هیچ گونه تغییری را نپذیرفته است و جوامع زیرسلطه ی کنونی درست
همان ساختاراقتصادی پیش از جنگ جهانی دوم و دهه های شصت و هفتاد میلادی را دارند.؟
مائو
در مورد ساخت اقتصادی چین می گوید:
«مردم چین قبل از رسیدن به پیروزی در سال 1949، برای
برانداختن سلطه ی امپریالیسم و فئودالیسم و سرمایهداری بوروکراتیک در چین مجبور
شدند که بیش از صد سال وقت صرف کنند و دهها میلیون جان آدمی قربانی دهند.» (سخنرانی در جلسه بوروی سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست چین در اوچان، 1 دسامبر 1958، آثار منتخب جلد 4 Tنقل شده در توضیح بر مصاحبه با خبرنگار امریکایی آنا
لوئیز استرانگ)
دراینجا
مائو به دو ساخت اقتصادی کنار یکدیگر اشاره کرده است: ساخت نیمه فئودالی و ساخت
سرمایه داری بوروکراتیک.
پرسش
این است که آیا ساخت اقتصادی کشورها از دهه پنجاه سده ی گذشته به این سو تغییری
نکرده است؟ بله! در بسی از کشورها تغییر کرده است.
آیا
در تمامی کشورهای زیرسلطه کماکان ساخت نیمه فئودالی حکمفرماست؟ خیر!
آیا
سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور با ساخت نیمه فئودالی یک همگونی اضداد نیستند؟
بله!
آیا
سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور زیرسلطه ی امپریالیسم درصورتی که رشد کند نمی تواند
نیمه فئودالیسم را تضعیف کند و از بین ببرد؟ بله می تواند در خود مستحیل کرده و از
ببرد. فئودال ها به سرمایه دار کمپرادور تبدیل می شوند و روابط سرمایه داری
بوروکراتیک - کمپرادور در اقتصاد روستایی جای نیمه فئودالیسم رامی گیرد.
آیا
روابط سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور به معنای روآمدن تضاد کار و سرمایه است؟
خیر! به معنای رو آمدن تضاد کارو سرمایه نیست. گرچه به دلیل رشد طبقه ی کارگر و
سرمایه داری، تغییراتی در ویژگی های جنبش انقلابی دموکراتیک و ضدامپریالیستی(بافت
طبقاتی، شرایط و محتوی آگاهی سیاسی- انقلابی طبقه ی کارگر و کشاورزان و دیگر توده
های زحمتکش و تهیدست شهری، دوره های گذار و انتقالی اقتصادی و سیاسی از سرمایه
داری بوروکراتیک به سوسیالیسم و غیره...) می دهد و امکان رو آمدن و زمان تحقق
انقلاب سوسیالیستی را نزدیک تر می کند.
آیا
انقلاب سوسیالیستی است؟ خیر! انقلاب کماکان دموکراتیک نوین است.
و...
در
ایران روابط اقتصادی نیمه فئودالی( یعنی روابط استثماری بین دو طبقه ی فئودال و
دهقان) در ساخت اقتصادی روستایی ایران وجود ندارد. در کره جنوبی وجود ندارد در
سنگاپور و ترکیه و بخشی از کشورهای دیگر وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد
دارای نقش مهمی در ساخت افتصادی نیست. ما نمی توانیم ساخت اقتصادی این کشورها را
با ساخت نیمه فئودال – نیمه مستعمره توضیح دهیم. در بهترین حالت می توانیم بگوییم
نیمه مستعمره – نیمه سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور. مفهوم کمپرادو همان مفهوم
نیمه مستعمره را در خود دارد. بنابراین زمانی که می گوییم سرمایه داری بوروکراتیک
- کمپرادور به همان مفهوم است. در عین حال زمانی که از مفهوم «زیرسلطه» استفاده می
کنیم این نیز به همان مفهوم نیمه مستعمره است.
وجود روابط نیمه فئودالی در ساخت اقتصادی اجتماعی و سیاسی و
فرهنگی چگونه است؟
از
دیدگاه ما انقلاب دموکراتیک نوین در ایران که ساخت اقتصادی آن یک ساخت سرمایه داری
بوروکراتیک - کمپرادور است، باید به مسائل دموکراتیک انقلاب از جمله رفع ستمگری
ملی، قومی و مذهبی که از فئودالیسم باقی مانده اند، پاسخ دهد. دیگر مسائل و
تضادهای ستم فئودالی و سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور عبارتند از:
یک
- وجود نهادهای فئودالی مانند ولایت فقیه که جای سلطنت شاهی(«استبداد سلطنتی» نیز
شکلی از روساخت فئودالی است)را گرفته و همچنین«دفتر رهبری» که در جمهوری اسلامی نقشی
همچون «دربار شاه» را در حکومت استبداد سلطنتی دارد و نیز عمله و اکره ی آن مانند
«شورای نگهبان» و «مجلس خبرگان» و کلا نهاد و دم و«دستگاه روحانیت»؛
دو-
نقش مذهب در روساخت فرهنگی؛
سه- وجود نظام خرده مالکی پراکنده در کشاورزی که
باید از دوره ی انتقالی تعاونی های کشاورزی عبور کند.زمین های بزرگ باید به مالکیت
دولت در آیند.
چهار-
ستم فئودالی( و سرمایه دارانه) بر زنان؛
پنج- وجود روابط نیمه فئودالی در مناسبات اقتصادی(کار و سرمایه)
و ساخت اجتماعی( وجود روابط طایفه ای و عشیره ای، و نفوذ این روابط در
خانواده، فامیل و اقوام، و همچنین در رابطه میان نسل ها و نیز با جوانان) و
فرهنگی( سنت ها، آداب، باید ها و نباید ها) و غیره؛
سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور
شش- وجود یک طبقه بوروکرات - کمپرادور رانت خوار
دولتی و خصوصی که از تسلط خویش بر دستگاه های حاکم و به ویژه دستگاه اجرایی
استفاده می کند و موجبات رانت خواری به ویژه از فروش نفت را برای کمپرادورهای دو
بخش دولتی و خصوصی(تولیدی، مالی و تجاری) فراهم می کند، اشکال اقتصادی و سیاسی و
فرهنگی تسلط امپریالیسم در کنار تحمیل اقتصاد نفت فروشی و صنایع مونتاژی و روابط
نابرابر در حوزه ی تولید، امور مالی و واردات و صادرات و... نماینده ی امپریالیسم
یعنی دولت( به مفهوم کلی آن یعنی کل دستگاه حاکم) رانت خوار با عمله و اکره ی آن
نماینده ی امپریالیسم در ایران است و ما به کرات در مقالات خود در مورد آن صحبت
کرده ایم؛
پس
از این مرحله، مرحله ی انقلاب سوسیالیستی فرا می رسد.
این
دو مرحله را دیوار چین از یکدیگر جدا نمی کند بلکه به هم پیوسته هستند و در مرحله
ی نخست که انقلاب دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر جهت عمده است، عناصر سوسیالیستی
به عنوان جهت غیرعمده وجود دارند و نیز عملا در چنین انقلابی بخش هایی از انقلاب
سوسیالیستی تحقق می پذیرد. اساسا خود سلب مالکیت از سرمایه داران بوروکرات-
کمپرادور( خواه موسسات مالی و خدماتی و صنعتی و خواه کشاورزی) و در اختیار دولت
جمهوری دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر قرار گرفتن مالکیت آنها، یک اقدام ماهیتا
سوسیالیستی است و...
هرمز
دامان
نیمه ی دوم خرداد 1404
یادداشت ها
No comments:
Post a Comment