Wednesday, August 13, 2025

ابراهیم كایپاكکایا - آموزش صدر مائو در مورد قدرت سیاسی سرخ را به درستی درك كنیم( متن کامل)

مقاله ی ابراهیم كایپاكکایا بنیانگذار حزب کمونیست ترکیه( مارکسیست- لنینیست)
با نام
آموزش صدر مائو در مورد قدرت سیاسی سرخ را به درستی درك كنیم
 
از حقیقت دوره دوم، شماره 26، بهمن 1375
متن کامل
رفیق
اعتراضات، انتقادات و توضیحات من در مورد جوابی كه به سئوالات كمیته جوانان داده ای از این قرار است.
در وهله اول، به شروطی كه صدر مائوتسه دون در چین برای بقاء و گسترش قدرت سیاسی سرخ شمرده (یعنی چند منطقه کوچکی كه از طرف رژیم سفید محاصره شده و زیر حاكمیت قدرت سیاسی سرخ قرار دارد) نگاه كنیم. در قطعنامه ای كه در تاریخ پنج اكتبر 1928، مائوتسه دون برای دومین كنگره حزبی منطقه مرزی حونان ـ جیان سی تدوین و تهیه كرده بود و اصلی ترین قسمت قطعنامه "مسائل سیاسی و وظایف سازمان حزبی منطقه مرزی" محسوب می شد، صدر مائو برای بقاء و رشد قدرت سیاسی سرخ شروط زیر را مطرح می كند.
یکم، این قدرت سرخ نمی تواند در هیچ یک ازكشورهای امپریالیستی و یا در هیچ یک از مستعمراتی كه زیر سلطه مستقیم قدرت امپریالیستی قرار دارد، به وجود آید. بلكه تنها می تواند در كشوری چون چین نیمه مستعمره ظاهر شود كه از نظر اقتصادی عقب مانده و زیر سلطه غیر مستقیم قدرت امپریالیستی قرار دارد. زیرا این پدیده غیر عادی (وجود و رشد رژیم های سرخ) تنها در ارتباط با یک پدیده غیرعادی دیگر یعنی جنگ درون حكومت سفید ظاهر می شود. پدیده جنگ درون حكومت سفید(تاكید از من است)هم در هیچ یک از كشورهای امپریالیستی جهان و حتی در هیچ یک از مستعمراتی كه زیر سلطه مستقیم قدرت امپریالیستی هستند قابل مشاهده نیست؛ بلكه تنها در كشورهائی چون چین نیمه مستعمره، قابل رویت است.
دوم، مناطقی كه حكومت سرخ چین ابتدا در آنجا پدید آمده و برای مدت طولانی قادر به دوام است، مناطقی است كه در آنجا توده های كارگران و دهقانان و سربازان پیش از این در سطح وسیعی از طریق شورش های توده ای (انقلاب دمكراتیک 1926 و 1927) به پا خاستند.
سوم، اینكه آیا قدرت سیاسی توده ای می تواند در مناطق کوچک برای مدت طولانی دوام یابد یا خیر، مسئله ای است كه به تکامل وضع انقلاب سراسر كشور مربوط می شود .... اگر وضع انقلاب سراسر كشور از تکامل باز ایستد و حتی برای مدت نسبتا طولانی دچار ركود شود آنگاه طبیعی است كه این مناطق قادر نخواهند بود برای مدت طولانی دوام بیاورند. در حال حاضر وضع انقلاب چین به موازات تفرقه و جنگ های مداوم ... همچنان رشد و تکامل می یابد ....
چهارم، وجود ارتش سرخ منظم و نسبتا نیرومند شرط لازم برای بقاء قدرت سیاسی سرخ است.
پنجم، علاوه بر شروط بالا، شرط مهم دیگری نیز برای دوام طولانی و توسعه ی قدرت سیاسی سرخ لازم می آید: اینكه سازمان حزب كمونیست قوی و سیاست اش صحیح باشد. به طور خلاصه، دلایلی كه مائوتسه دون برای بقاء و رشد حكومت سیاسی سرخ در چین نام می برد به این قرار است.
1 ـ وجود جنگ درون رژیم سفید (به دلیل نیمه مستعمره بودن)
 2ـ وجود یک پایه توده ای قوی
3 ـ رشد و تکامل اوضاع انقلابی در سراسر كشور
4 ـ وجود ارتش سرخ منظم و نسبتا نیرومند
5 ـ وجود حزب كمونیست قوی با سیاستی صحیح
صدر مائو در اثر خود به نام "مبارزه در كوهستان جین گان" كه در 25 نوامبر 1928 نوشته، این شروط را به قرار زیر خلاصه می كند: طبق تحلیل ما، یکی از دلایل وجود این پدیده، تفرقه و جنگ های مداومی است كه بین بورژوازی كمپرادور و طبقه مالكان ارضی بزرگ چین در جریان است. تا زمانی كه این تفرقه و جنگ ها ادامه دارند، امكان بقاء و رشد حكومت مستقل مسلح كارگران و دهقانان نیز موجود خواهد بود. علاوه بر این، بقاء و رشد این حكومت مستلزم وجود شروط زیرین است:
1 ـ توده های فعال مردم،
2 ـ سازمان حزبی محكم،
3 ـ ارتش سرخ نسبتا قوی،
4 ـ زمین مساعد برای عملیات نظامی،
5 ـ منابع اقتصادی كافی برای تامین خواربار.
مائوتسه دون یکی از شرط های مورد نیاز كه پیش از این گفته بود، یعنی شرط رشد و تکامل وضع انقلاب در سراسر كشور را در اینجا بیان نمی كند، اما بلافاصله بعد از شمردن شرط های بالا اضافه می نماید كه: حكومت مستقل در قبال طبقات حاكم كه احاطه اش كرده اند باید بر حسب اینكه رژیم طبقات حاكمه دوران ثبات موقت یا تفرقه را می گذراند استراتژی های متفاوتی ایجاد كند. دورانی كه رژیم طبقات حاكم از ثبات نسبی برخوردار است، (كه این در عین حال به معنی ركود وضع انقلابی هم هست) یک استراتژی می خواهد و دورانی كه طبقات حاكم دستخوش تفرقه و نفاق اند (این در عین حال به معنی رشد وضع انقلابی هم است) بیانگر یک استراتژی دیگر است. اما نتیجه ای كه از اینجا می توان گرفت این است: قدرت سیاسی سرخ (یعنی قدرت سرخی كه به واقع موجود است) همراه با وجود شرط های دیگر و با اجرای استراتژی صحیح می تواند حتی اگر وضع انقلاب در سراسر كشور در حالت ركود هم باشد، موجودیت یافته و به موجودیت اش ادامه دهد. به عبارت دیگر علیرغم اینكه ركود موقتی اوضاع انقلابی می تواند رشد و گسترش آن را كند نموده و یا موقتا مانع رشد آن شود و یا در بدترین حالت باعث عقب گردهائی نسبی در آن شود، اما هرگز نمی تواند موجودیت آن را از بین ببرد. واقعیت چین نشان می دهد كه رژیم های مستقل با اجرای استراتژی صحیح توانستند حتی در دوران ثبات رژیم های سفید به موجودیت خود ادامه دهند. اما زمانی كه استراتژی صحیحی به كار نگرفتند، دچار شكست و باخت شدند. حتی در دوران كنونی نمی توان گفت كه رژیم های سفید در كشورهای غیر مستعمره (و یا حتی مستعمره) دارای ثبات طولانی مدت هستند. اوضاع انقلابی هم در جهان و هم در تک تک كشورها (به غیر از استثناها) فوق العاده خوب است. یکی از ویژگی های عصر ما از هم پاشیدگی كلی امپریالیسم و پیشرفت پیروزمند سوسیالیسم در تمام جهان است.
ادامه بدهیم: صدرمائو، در دومین نوشته خود، برای بقاء و رشد قدرت سیاسی درون رژیم های سفید، دو شرط دیگر اضافه نموده است. زمین مساعد برای عملیات نظامی و منابع اقتصادی كافی برای تامین خواربار. با توجه به این دو نكته اگر دوباره خلاصه نمائیم به شرح زیر می شود:
1 ـ وجود جنگ و نفاق درون رژیم سفید
2 ـ وجود یک پایه توده ای قوی
3 ـ وجود یک سازمان قوی
4 ـ وجود ارتش سرخ و نسبتا قوی
5 ـ زمین مساعد برای عملیات نظامی
6 ـ منابع اقتصادی كافی برای تامین خواربار
بعدها نظر مائوتسه دون در مورد اینكه حكومت مستقل در مستعمراتی كه زیر سلطه ی مستقیم امپریالیسم قرار دارند نمی تواند به وجود آید، تغییر كرد. (یعنی شرط جنگ و نفاق در حكومت سفید برای به وجود آمدن و رشد قدرت سرخ). و این امر ناشی از گسیختگی و ضعف نظام امپریالیستی در بعد جهانی بعد از جنگ جهانی دوم، تضعیف و از هم پاشیدگی تمام قدرت های امپریالیستی به استثنای امپریالیسم آمریکا، نیرومند شدن اتحاد جماهیر شوروی، نابود كردن جبهه امپریالیستی در چین، و همه اینها بود.
"به وجود آوردن پایگاه های انقلابی و قدرت های انقلابی در مناطق کوچک و بزرگ برای طولانی مدت، جنگ های انقلابی برای محاصره شهرها از طریق روستاها و بعدا كسب قدرت در شهر و پیروزی در سراسر كشور ... در تمام كشورهای مستعمره شرق (...) و یا حداقل در بعضی از آنها ممكن گشته است." حتی بعدها سوسیال امپریالیسم شدن اتحاد جماهیر شوروی این الگو را تغییر نداد. به طوری که در بسیاری از كشورهای خاور دور قدرت های سرخ به وجود آمده اند و یا به وجود آمدنشان دور نیست. در كشورهای خلیج عرب و بعضی كشورهای آفریقا، در بعضی نقاط، مناطق آزاد شده وجود دارد. حتی اگر ارگان های قدرت سرخ هم به وجود نیامده باشد، مناطق آزاد شده فراوان است.
در این صورت به عنوان قاعده كلی می توان گفت:
امروزه می توان در تمام كشورهای زیر سلطه و مستعمره (كشورهای مستعمره و یا نیمه مستعمره) با موجودیت شرط های زیر، قدرت های سرخ به وجود آورد و از طریق آنها با جنگ های انقلابی درازمدت قدرت را در شهرها كسب نمود و به پیروزی سراسری نائل آمد:
1 ـ وجود یک پایه توده ای قوی
2 ـ وجود یک سازمان حزبی قوی
3 ـ وجود ارتش سرخ منظم و نسبتا قوی
4 ـ زمین مساعد برای عملیات نظامی
5 ـ منابع اقتصادی كافی برای تامین خواربار
بخش دوم
در مورد شرایط ترکیه
در مورد کشور خودمان هم شرط های لازمی که باید مورد بررسی و تحقیق قرار گیرند، همین پنج شرط می باشند:
1 ـ پایه توده ای قوی: البته نباید این را در سطح سراسر کشور جستجو کرد. چرا که پایه توده ای در بعضی مناطق کشورمان قوی و در بعضی مناطق ضعیف است. در کنار عوامل دیگر، این تضادها ناشی از رشد ناموزون اقتصاد بوده و طبیعی است. اما در بسیاری از نقاط کشورمان پایه توده ای موجود است. در صورت وجود شرط های دیگر می توان در این مناطق قدرت های سیاسی سرخ به وجود آورد و گسترش داد.
2 و 3 ـ یک سازمان حزبی قوی و ارتش سرخ منظم و نسبتا قوی هنوز در کشورمان موجود نیست. در حالی که حزب قوی و ارتش قوی برای بقاء و رشد قدرت های سیاسی سرخ از شرط های ضروری است. باید به این نکته توجه نمود که اینها شروطی برای شروع مبارزه مسلحانه نیست، بلکه اساسا خود از درون مبارزه مسلحانه بیرون خواهد آمد. یعنی در پروسه این مبارزه، حزب از ضعیف به قوی و نیروهای نظامی ضعیف و کوچک و نامنظم به نیروهای نظامی قوی و منظم تبدیل خواهند شد. مسلما مناطق قدرت سرخ یک شبه به وجود نخواهد آمد بلکه زمانی که حزب به درجه معینی از رشد و تحکیم رسید و نیروهای نظامی به درجه معینی قوی تر و منظم تر شدند، در پروسه مبارزه مسلحانه ایجاد خواهد شد. بنابراین اگر از همان ابتدا، تشکیل یک سازمان حزبی قوی و ارتش سرخ قوی دنبال نشود و در نتیجه ی به دست نیاوردن آنها، در مبارزه ی مسلحانه تاخیر به وجود آید، این بر ضد تئوری انقلاب و خط جنگ خلق مائوتسه دون می باشد.
4 ـ زمین مساعد برای عملیات نظامی: علیرغم اینکه این موضوع اهمیت تعیین کننده ای ندارد، ولی مناطق و بخش های زیادی از کشورمان برای عملیات نظامی مساعد می باشد.
5 ـ منابع اقتصادی برای تامین خواربار: بدین معنی که منطقه مورد نظر در صورت محاصره و تحریم اقتصادی به حیات اقتصادی خود ادامه بدهد. یعنی مردم آن منطقه بتوانند با استفاده از منابع خود، احتیاجات اساسی خود را رفع نمایند. (خودکفا باشند ـ مترجم) به عبارت دیگر احتیاجات مردم منطقه مورد نظر از مناطق دیگر تهیه نشود و پیوسته به بازار داخلی وابسته نباشد. مثلا استانبول، آنکارا، ازمیر و مانند آنها وابستگی گسست ناپذیری به بازار داخلی دارند، احتیاجات مردم این مناطق به درجه زیادی از مناطق دیگر تامین می شود، تولیدات آنان نیز به درجه ی زیادی در مناطق دیگر مصرف می شود. در صورت محاصره و تحریم اقتصادی شهرهای مذکور، زندگی اقتصادی در آنها فلج شده و تغذیه و سرپناه را ناممکن خواهد ساخت. بنابراین مناطقی که قدرت های سرخ می توانند در آنها به زندگی خود ادامه دهند باید مناطقی باشند که هنوز به بخش لاینفک بازار داخلی تبدیل نشده باشند. یعنی می تواند مناطق عقب افتاده باشد. مناطق روستائی عقب افتاده زیادی در کشورمان این شرط را تامین می کند. بنابراین بعد از این مطالب، در مورد کشور خودمان چه نتایجی می توان گرفت؟
طبعا برای ایجاد، بقاء و رشد قدرت های سیاسی سرخ در کشورمان یک سری شروط (پایه توده ای قوی، منابع اقتصادی کافی برای تامین خواربار، زمین مساعد برای عملیات نظامی) به طور طبیعی از مدت ها پیش موجود است. آنچه که موجود نیست وجود سازمان حزبی قوی و «ارتش سرخ قوی» است. این دو شرط، شروط ذهنی است. یعنی تحقق آنها بستگی به فعالیت ما دارد. وظایفی که امروزه در دستور کار ما قرار می گیرد اولا تعیین مناطق روستائی مناسبی است که از نظر پایه توده ای قوی است و منابع اقتصادی کافی برای تامین خواربار و زمین مساعد برای عملیات نظامی دارد. ثانیا، تمرکز قوا و افزایش فعالیت هایمان در این مناطق و ساختن حزب و ارتش در پروسه مبارزه مسلحانه. در پروسه ساختن حزب و ارتش وقتی حزب به درجه معینی محکم و قوی شد و ارتش به درجه معینی منظم و قوی گشت می توان در یک و یا چند منطقه کشور قدرت سیاسی سرخ به وجود آورد. تنها بعد از به وجود آمدن قدرت سیاسی سرخ در یک و یا چند منطقه کشور است که برای پرولتاریا و حزب اش امکان متحد کردن اقشار و طبقات انقلابی یعنی امکان به وجود آوردن جبهه متحد انقلابی خلق (جبهه ای که بر اساس اتحاد کارگران ـ دهقانان تشکیل شده باشد) ممکن می شود.
ضمنا نباید شروط ایجاد، بقاء و رشد قدرت سیاسی سرخ را با شروع مبارزه مسلحانه قاطی کرد. در حالی که امروزه در کشورمان بنا به دلایلی که گفتیم شروط برای اولی موجود نیست، لیکن برای دومی به طور اساسی وجود دارد. بلافاصله بعد از انتخاب مناطق روستائی مناسب با انجام تبلیغ و ترویج کوتاه مدت و تدارک تشکیلاتی (مثلا سازماندهی کمیته رهبری حوزه ای حزب در آن منطقه و به وسیله ی آنها تشکیل هسته های پارتیزانی اولیه و تبلیغ و ترویج کوتاه مدت در جهت مبارزه مسلحانه و سیاست حزب) بلافاصله می توان و باید وارد مبارزه مسلحانه شد. نباید فراموش کرد که این مبارزه، آگاهی توده ها را به شکل وسیعی حتی در سطح کشور ارتقاء داده، آنها را آموزش می دهد، پایه توده ای را قوی می کند، حزب و نیروهای نظامی در متن آن ساخته می شود و در پروسه معین این مبارزه قدرت های سرخ به وجود می آید.
رفیق عزیز، اما در نوشته تو برای ایجاد و بقاء و رشد قدرت های سرخ این پنج شرط آورده می شود:
1 ـ تفرقه و شکاف در داخل حکومت ارتجاعی
2 ـ خیزش جنبش دهقانی
3 ـ رشد و تکامل حرکت انقلابی در سطح کشور
4 ـ ارتش سرخ منظم
5 ـ وجود یک حزب کمونیست قوی با اتخاذ سیاست صحیح
در مورد شرط اولی که در اینجا آورده شده، قصد مائوتسه دون از «جنگ درون حکومت سفید به طور اساسی»، جنگ مسلحانه ای است که مابین جنگ سالاران اتفاق می افتد، نه اختلافاتی که به طور دائمی و اجتناب ناپذیر و طبیعی بین مرتجعین در هر کشوری وجود دارد. افزن بر این، همان گونه که اشاره کردیم مائو بعدها از این نکته صرف نظر کرد. بنابراین بنظر من ضرورت نداشت که در نوشته این نکته و حتی اختلاف طبیعی و اجتناب ناپذیر که در هر کشور معمول است (با در نظر گرفتن تفاوت هایش با چین) مفصلا مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
تفصیلات و تشریحات این قسمت از نوشته به هیچ وجه پرسش های رفقا را مستقیما جواب نداده، بلکه جوابی است بسیار غیر مستقیم.
در مورد شرط دوم: اینجا هم ماهیت مسئله صحیح بررسی نمی شود. مائوتسه دون، خیزش های دهقانی گذشته (او گذشته نزدیک را در نظر دارد) را از نظر پایه توده ای برای حال حاضر در نظر می گیرد. یعنی خصلت مسئله، امروزه موجودیت و عدم موجودیت پایه توده ای است. اما در نوشته تو این طور نیست بلکه خیزش های دهقانی در جامعه سلجوقی و عثمانی پشت سرهم ردیف می شود و این خیزش ها با مسئله اصلی ربط داده نمی شود.
می شود چنین نوشت: در مناطقی که این خیزش ها به وقوع پیوسته، امروزه پایه توده ای بسیار قوی وجود دارد. این خیزش ها در فلان جاها اتفاق افتاد و به دلیل باقی ماندن تاثیرات آنها، در آینده مناطق به طور اساسی در اینجاها به وجود خواهند آمد. اینها گفته نمی شود (من هم از نظر خودم برای گفتن چنین چیزی، اطلاعات کافی در دست ندارم) وقتی هم گفته نمی شود، تمام رویدادهای تاریخی ذکرشده، از به نمایش گذاشتن یک معلومات تاریخی و یا تبلیغی از سنت انقلابی دهقانان جلوتر نمی رود. اگر به جای آن، خیزش های دهقانی دهه های اخیر در مناطقی که به وقوع پیوسته، موجودیت پایه توده ای، چگونگی ایجاد، بقاء و رشد حکومت های سرخ و موجودیت پایه توده ای شورشگر با ارائه مثال مورد بررسی قرار می گرفت، خیلی بهتر بود. و اینها می توانست جوابی درخور این سئوال باشد.
در مورد شرط سوم: «رشد و تکامل حرکت انقلابی در سطح کشور» در این مورد گفته مائوتسه دون چنین است: رشد و تکامل وضعیت انقلابی در سطح کشور. به جای «وضعیت انقلابی»، «حرکت انقلابی» را تفسیر کردن، به نظر من، توهم داشتن در مورد شروط مورد نظر و به خطا رفتن است. وضعیت انقلابی چیست؟ 1 ـ طبقات حاکم نتوانند مثل سابق حکومت کنند. 2 ـ توده های خلق نتوانند مثل سابق زندگی کنند و تغییرات را ضروری ببینند. 3 ـ گسترش و ارتقاء فوق العاده در عملیات مستقل توده ای. بنا به گفته لنین، این ها «شرط های عینی انقلاب» بوده و مستقل از اراده تک تک گروه ها، احزاب و طبقات می باشند. (برای اطلاع بیشتر به .... صفحات 379 – 38 جلد سوم رجوع شود). و اما«حرکت انقلابی» به طور عام به آن حرکت های انقلابی اطلاق می شود که جهت اش سرنگونی نظام موجود باشد. در نوشته تو، مقصود از «حرکت های انقلابی» حرکت هائی است که «حرکت کمونیستی » یکی از آنهاست. بدین صورت به جای «وضعیت انقلابی»، «حرکت کمونیستی» گذاشته شده و نهایتا از آن چنین نتیجه ای گرفته می شود: اگر حرکت کمونیستی در سراسر کشور رشد و تکامل نیابد، حکومت سرخ به وجود نمی آید. قبلا نیز رفیق کاظم، در جمع بندی از انقلاب چین به جای «حزب قوی و صحیح» از کلمه «حزب سازماندهی شده در سطح کشور» سخن رانده بود. درست به همین دلیل است که روی این نکته تامل می کنم. این نکته چرا اهمیت پیدا می کند؟ از این نظر اهمیت پیدا می کند که امروزه ما جریانی نیستیم که در تمام مناطق کشور خود را سازمان داده باشیم. (رفیق رستم ادعا دارد در سطح کشوری خود را سازمان داده ایم اما در اشتباه است) اگر این طور بود دیگر مسئله ای نبود. در کوتاه مدت (حتی در سه چهار سال آینده هم) نمی توانیم در کلیه مناطق کشور خود را سازمان بدهیم. نکته دوم اینکه به دلیل رشد ناموزون انقلاب در کشورمان، خود ما خواستار سازمان یافتگی در سطح کشور نیستیم. ما به طور خاص به مناطقی اولویت و اهمیت می دهیم که انقلاب در آنجا سر بلند کرده باشد. به عبارت صحیح تر باید اولویت و اهمیت بدهیم. در سراسر نوشته، به دلیل یکی دانستن شروط «شروع مبارزه مسلحانه» با شروط«به وجود آوردن قدرت سیاسی سرخ» و یا حداقل جدا نکردن آنها از یکدیگر در هیچ جای نوشته یعنی بیان نشدن فرق بین آنها، به طور منطقی مبارزه مسلحانه را تا سازمان یافتن در سراسر کشور (یعنی به آینده ای نامعلوم) به تعویق می اندازد و برای امروز «شکل های دیگر» مبارزه را مطرح می کند. و این همان توهم است.
در مورد رشد و تکامل «وضعیت انقلابی» در سراسر کشور می توان گفت، اولا این در سراسر دنیا و به طور خاص در کشورمان موجود است. دوره های ثبات«حکومت های سفید »بسیار کوتاه و موقتی می شود. دوما، همان طور که قبلا با بررسی مقاله دوم مائوتسه دون نشان دادم، منظور از این وضعیت «انقلابی» اساسا موجودیت قدرت سرخ نیست. بلکه گسترش و یا عدم گسترش، قوی شدن و یا نشدن وضعیت «انقلابی» فاکتوری است که بروی سیاست هائی که در مناطق سرخ اعمال می شود تاثیر می گذارد. محتوای نوشته با محتوای آنچه که گفتم هیچ قرابتی ندارد. در نوشته مسائل دیگری بررسی می شود. و اینها جواب سئوالات کمیته جوانان نمی باشد.
در اینجا به نکته دیگری بپردازیم: بنظر من، سازمان یافتن جنبش کمونیستی در سطح کشور یعنی در بخش ها و فرمانداری ها و یا در اکثریت آنها، به معنای تشکیل نهاد رهبری حوزه ای و یا کمیته های حزبی است. در این مورد، عباراتی مشعشع مورد استفاده قرار گرفته است. مثلا، در نوشته از عبارت «یک جریان سیاسی انقلابی که در سطح کشور صدایش را به گوش ها می رساند» استفاده می شود. این چیز دیگری است. مثلا   THKO و THKP-C در سطح کشور جریان های سازمان یافته سیاسی نیستند؛ بلکه جریان هائی هستند که «در سطح کشوری صدایشان را به گوش ها می رسانند». عبارت دیگری هم مورد استفاده قرار گرفته است: «متحد کردن مبارزه در سطح کشوری و جهت دادن آن به طرف یک هدف». منظور از بیان آن «جهت دهی سیاسی» نیست بلکه جهت دهی «مبارزه عملی» است و این هم آن طور که من می فهمم سازمان یافتگی در سراسر کشور را ضروری می سازد. و این فقط در دوره ای که انقلاب در سطح کشوری به پیروزی نزدیک می شود، یک چیز ممکن م گردد. (این نکته را به خاطر بسپاریم.)
در این قسمت یک مسئله اصولی را که به نظرم بسیار اهمیت دارد، بررسی خواهم کرد: اینکه نوشته اشاره می کند «با وجود یک جنبش در سطح کشور... باید وجود یک حزب سیاسی را به گوش تمام خلق های کشور رساند و به آنها نشان داد و آنها را در سطح کشور به سوی هدف برقراری قدرت انقلابی سوق داد».
(این عبارتی بسیار ناروشن و کشدار است و به تفسیرهای گوناگونی پا می دهد. کمی قبل به عبارت «وجود (و یا صدایش را) به گوش رساندن» اشاره کردم. و اما در مورد عبارت «متحد کردن مبارزه در سطح کشور و سوق دادن آن بسوی یک هدف». باید گفت این تقریبا خصوصیات هر جریانی است که در اینجا به آن نمی پردازم).
نوشته به نکته دیگری هم اشاره دارد و آن اینکه: «مثلا، وقتی جنبش های دهقانی از طرف مبارزات در شهرها حمایت نمی شوند محکوم به سرکوب شدن هستند. مثلا یک شورش دهقانی در منطقه شهر شرق، اگر مبارزات روستاهای«اگه و یا چوکوراوا» با رهبری یک حزب پرولتری به وسیله ی طبقه کارگران در شهرهای صنعتی مورد حمایت قرار نگیرد نمی تواند قدرت سیاسی سرخ را به وجود آورد و نمی تواند آن را حفظ کند.»
در اینجا یک انحراف مهم از اصول مطرح است. دهقانان می توانند فقط با نیروی خود، قدرت سیاسی سرخ را به وجود آورده و حفظ کنند. حتی اگر مرتجعین در تمام «شهرهای صنعتی » حاکمیت با ثباتی را هم برقرار کنند و در درازمدت همه جنبش های کارگری را سرکوب نمایند، باز هم دهقانان می توانند قدرت سیاسی سرخ را به وجود آورده و حفظ کنند، و این امری غیر ممکن نیست. بنابراین اعلان اینکه جنبش های دهقانی«محکوم به سرکوب شدن هستند» در زمان حال، بدین معنی است که قبل از سازمان یافتن در شهرهای صنعتی، اسلحه به کار نرود، و این انحرافی است راست که در آینده با غیر ممکن نشان دادن انقلاب هم معنی خواهد داد. البته سرکوب جنبش های کارگری، قطع همبستگی ما بین کارگران و دهقانان، جنبش های دهقانی را ضعیف می کند، اما چرا آنها را «محکوم به سرکوب شدن» نماید؟ مگر در چین زمانی که مرتجعین در تمام شهرها حاکم بودند و برای دوره ای توانستند صدای کارگران را قطع کنند، انقلاب پیروزمندانه به پیش نمی رفت؟نوشته چنین نتیجه می گیرد: «به عنوان نتیجه گیری می توان گفت که قدرت سیاسی سرخ با متحد کردن و جهت دادن مبارزه در سطح کشور به وسیله  حزب پرولتری به وجود آمده و حفظ می شود و نه با اجرای یک مبارزه موضعی».
این گفته به عبارت روشن تر بدین معنی است: تا وقتی در سراسر کشور سازمان نیابیم و تمام مبارزات خلق را متحد نکرده و «جهت» ندهیم، نمی توانیم قدرت سرخ را به وجود آوریم. ای داد دست هایمان را بلند نکنیم. جل الخالق! انگار قدرت سرخ مورد بحث در اینجا قدرت سیاسی نیست که در یک و یا چند منطقه به وجود می آید؛ بلکه قدرت سیاسی است که در سراسر کشور به وجود خواهد آمد.
نظر من چنین است: ایجاد و بقای قدرت سرخ (نه مبارزه مسلحانه) مشروط به سازمان یافتن در سراسر کشور، متحد کردن تمام خلق و جهت دادن به آنها به وسیله ما نیست. مائو هم چنین شرطی را نمی گذارد. این چیز خوبی است اما امروزه نه صاحب چنین چیزی هستیم و نه چیزی است که بتوانیم با پیشروی انقلاب در سطح کشور طی مدتی به آن دست یابیم. در صورتی که می توانیم نیروهای موجودمان را در سه ـ چهار منطقه (بنا به شرایط مساعد و به نسبت توان مان) متمرکز کرده و در آنجاها مبارزه مسلحانه را شروع و یک «حزب قوی » با سیاست صحیح، و یک «ارتش سرخ قوی» به وجود بیاوریم (امروزه کمبود هم همین است) و قدرت های سرخ را بنا و حفظ نمائیم. و حتی در دوره های سرکوب تمامی مبارزات طبقه کارگر (این چیزی است به ضرر ما) هم می توانیم این مناطق را به شرط اینکه استراتژی صحیحی به کار گیریم، حفظ کنیم. مثلا شورش «درسیم» را در نظر بگیریم: دهقانان تنها با همت خود زیر رهبری روسای قبایل توانستند سه سال منطقه را زیر  کنترل بگیرند. اگر نفاق بین قبیله ها نمی انداختند و آنها از یک رهبری صحیح، رهبری حزب کمونیست برخوردار بودند، به هیچ وجه نمی توانستند شورش «درسیم» را سرکوب کنند. این گفته خود دهقانان است و مثال های دیگری هم موجود است.
نکات چهارم و پنجم: در نوشته، در مورد حزب و ارتش تامل نشده و به یکی دو جمله اکتفا شده است. حزب و ارتش چیست اند، چطور و در پروسه کدام مبارزه ساخته می شوند، به طور خاص در این مورد وظیفه کنونی ما چیست؟ به اینها اصلا پرداخته نمی شود در صورتی که امروزه برای قدرت سرخ کمبودهای اساسی همین ها هستند و در مناطقی که شرایط دیگر (پایه توده ای، منابع اقتصادی کافی، زمین مساعد برای عملیات نظامی) موجود باشد با به وجود آوردن حزب و ارتش در این مناطق، می توان هرکدام از آنها را به منطقه قدرت سرخ تبدیل ساخت (حزب فقط در این مناطق ساخته نخواهد شد، اما اساسا در اینجاها در پروسه مبارزه مسلحانه ساخته خواهد شد).
در مورد جوابی که به سئوال اول داده شد، به دو نکته مختصرا اشاره کرده و از سئوال دوم خواهم گذشت.
اولی: تضادهای درون ارتش نباید جداگانه بررسی شود، بلکه باید به عنوان نمودی از تضادهای طبقاتی مورد ارزیابی قرار گیرد. معلوم نیست از کجا به اختراع جدیدی چون «افسران وطن پرست» دست زده ایم. مدت زیادی در تمام اعلامیه ها و نشریات مان در جاهائی که به «کارگران، دهقانان» اشاره کردیم، در پنج گوشه اش عبارت «افسران وطن پرست» به جای عبارت قدیمی قشر سرباز و روشنفکر گذاشته شده است. «افسران وطن پرست» کسانی هستند که ایدئولوژی بورژوازی ملی را قبول دارند و در صف بندی طبقاتی در زمره آن قرار دارند. آنها را باید به عنوان بورژوازی ملی در نظر بگیریم، و در جائی که ایجاب کند آنها را به عنوان بخشی از بورژوازی ملی بررسی نمائیم.
دومی: از فرمولبندی پیچیده «حق تعیین سرنوشت ملت های کرد» صرف نظر کرده و به جای آن از عبارت «حق تعیین سرنوشت ملت کرد » استفاده نمائیم.
بنا به کمبود وقت به جواب سئوال دوم نمی پردازم.
به نظر من در بررسی این مسئله باید این سه نکته را به طور واضح و محکم معلوم کرد.
1 ـ در کشورهای نیمه فئودالی، نیمه مستعمره که زیرسلطه ی غیرمستقیم امپریالیسم قرار دارند، تغییرات در ساخت اقتصادی چگونه خواهند بود؟
2 ـ به طور عمومی ناموزونی در ساخت اقتصادی کشور
3 ـ تفاوت مابین انقلاب ملی کشورهائی که زیر  اشغال امپریالیستی واقع شده اند با انقلاب دموکراتیک کشورهای نیمه مستعمره، نیمه فئودال که شالوده آن انقلاب ارضی است.
نکته اول: نوشته با یک جمله بدان می پردازد و در مقاله های نوشته شده در شماره های مختلف «آی دن لیک» هم در مورد این موضوع ناروشنی موجود است. به طور کلی این طور گفته می شود: «از یک طرف روابط فئودالی حل می شود و از طرف دیگر این حل شدن محدود می شود». اینکه مفهوم این عبارت در پراتیک به چه معنی است زیاد فهمیده نمی شود. واقعیت این است: اربابان آهسته آهسته در پروسه طولانی بصورت «بزرگ مالکین» سرمایه دار در می آیند. در این فاصله، حاکمیت و اشکال مختلف استثمار فئودالی بر دهقانان هنوز برای مدت زیادی ادامه خواهد یافت، یعنی حتی بعد از اینکه دهقانانی که در زمین های اربابی کار می کنند به کارگران مزد بگیر در آن مزرعه تبدیل شده اند. ارباب قدیمی که امروز آقای مزرعه شده، قسمتی از امتیازات قدیمی خود (مثلا بیگاری) را بر دهقانان به شکل سنت محفوظ داشته و اعمال می کند. طریقه حل ریشه ای مسئله دهقانی و یا راه حل انقلابی اینست که با یک شورش قدرتمند دهقانی، مالکیت فئودالی و ساختار روبنای آن مناسبات فئودالی ریشه کن و زیر و رو شود.
از طرف دیگر، در نقاطی که مالکیت کوچک و متوسط دهقانی گسترده است، در جامعه بسته دهقانی که اساسا خودش تولید و مصرف می کند، امپریالیسم از یک طرف این نقاط را به بازار وابسته می کند و از طرف دیگر بانک ها، موسسات اعتباری، رباخواری ـ که یک خصوصیت نیمه فئودالی و شکلی از انباشت ابتدائی سرمایه است ـ را حمایت و تقویت کرده و مالکیت دهقانان را از آنان سلب می نماید. و این پروسه، سنگین و درد آور انجام می گیرد.
در شهرها صنایع ملی در حال نابودی است و به جایش صنایع مونتاژ وابسته به امپریالیسم جایگزین گشته و توسعه می یابد. موسسات بزرگ تجاری و مالی زیر  کنترل امپریالیسم در می آید.
بدین علت، سرمایه داری کمپرادوری توسعه یافته به وسیله امپریالیسم به هیچ وجه نمی تواند فئودالیسم را به طریقه «راه حل ریشه ای دهقانی» حل کند و تا زمانی که فئودالیسم ریشه کن نشود توده دهقانی به عنوان یک نیروی مهم انقلابی وجود خواهد داشت و کماکان مضمون انقلاب، دموکراتیک باقی خواهد ماند.
نکته دوم: یکی دیگر از خصوصیات کشورهای نیمه مستعمره- نیمه فئودال، ناموزون بودن ساخت اقتصادی کشور است. در همان حال که در بعضی مناطق روابط فئودالی به درجه زیادی حل می شود، در مناطق دیگر کماکان به قوت خود باقی می ماند. در مناطق توسعه یافته کشور اگر چه ممکن است انقلاب دموکراتیک برای عموم توده های دهقانی اهمیت زیادی نداشته باشد (در کشور ما در منطقه توسعه یافته «اگه» هنوز اهمیت دارد) اما در مناطق عقب مانده برای توده های وسیع دهقانی کماکان اهمیت خود را حفظ می کند.
هر چه انقلاب دمکراتیک همچون مسئله روز مطرح باشد، مسئله ی تکیه به دهقانان هم مطرح خواهد بود. زیرا شالوده انقلاب دمکراتیک، یک انقلاب دهقانی است. گذشته از این، ما در کشوری زندگی می کنیم که 70 درصد آن را دهقانان تشکیل می دهند. اینکه «بگذار امپریالیسم، فئودالیسم را تصفیه کند ما هم انقلاب سوسیالیستی بکنیم»، کاملا یک منطق منشویکی است. منشویک ها نیز در مقابل لنین می گفتند، انقلاب دموکراتیک وظیفه بورژوازی است. به او اجازه بدهیم که کارش را بکند. و اگر ما رهبری دهقانان را به دست بگیریم بورژوازی رم می کند و غیره. اما لنین با کنار زدن بورژوازی نامصمم و ترسو و سازشکار، فورا از اتحاد پرولتاریای مصمم با دهقانان دفاع کرده و مصممانه از به آخر رساندن انقلاب و گذر بی وقفه به سوسیالیسم به دفاع برخاسته بود. این تئوری انقلاب مرحله ای و بی وقفه مارکسیست ـ لنینیستی است. مائو این را در چین نیمه فئودال - نیمه مستعمره با شرایط چین تلفیق داده بود. در کشورهای نیمه فئودال و نیمه مستعمره مثل کشور ما، رشد انقلاب از مناطق روستائی به طرف شهرها به دو دلیل بستگی دارد. اولا، شالوده انقلاب دموکراتیک، «انقلاب ارضی» است. ثانیا، امپریالیسم حاکم بر کشورمان و نوکران مرتجع وابسته بدان، اختیار و کنترل کامل شهرها و مناطق توسعه یافته را در دست دارند.
نیمه مستعمره و زیریوغ امپریالیسم بودن کشورمان، رشد و تکامل انقلاب از پایگاه های ساخته شده در مناطق توسعه نیافته به طرف شهرها را ضروری می سازد. (در کشورمان انقلاب دموکراتیک و انقلاب ملی با هم یک رابطه ناگسستنی دارند.)
 با درودهای کمونیستی ـ (1972)

 

 


No comments:

Post a Comment

درباره ی کنسرت لغو شده

  طبق اخبار حکومتی قرار بود کنسرتی به وسیله ی همایون شجریان در آزادی برگزار شود. سپس و در پی چند و چون هایی درباره ی چگونگی برگزاری و مسائلی...