در تاریخ جمعه 7
شهریور 1404 پزشکیان رئیس
جمهور با سه فعال سیاسی و رسانه ای عبدالله گنجی و محمدعلی ابطحی و علیرضا معزی گفتگویی
تلویزیونی داشت. بخش مرکزی و کلیدی این مصاحبه
سخنان پزشکیان در نقد سیاست های هسته ی سخت قدرت که پشتیبان آن خامنه ای است و
درباره ی سیاست «وفاق» با جریان های اصول گرا و پیشبرد سیاست های جریان اصلاح طلب از
مسیر «تعامل» با آنها بود. ما به این بخش
اصلی و مفاهیمی از گونه ی«وفاق» و« تعامل» نوع اصلاح طلبان حکومتی در بیانیه ها و
مقالات خود پرداخته ایم و در بخش دیگری از این مقاله نیز خواهیم پرداخت اما اکنون
و در این بخش به پاره ای از صحبت های پرسشگر توجه می کنیم که از نظر ما اهمیت اش از پاسخ پرشکیان مهم تر
است.
یکی از شرکت
کننده گان در این گفتگو با نام عبدالله گنجی چنین می گوید:
«...این موضوع در ذهن بسیاری از مردم ما و خصوصاً نخبگان جامعه
وجود دارد؛ بهویژه نخبگانی که در تحلیل رابطه ایران با غرب، آمریکا، اروپا یا
رژیم صهیونیستی فعالاند. بهطور خاص، در فضای فکری این گروه از نخبگان، بهطور
مطلق، جمهوری اسلامی به عنوان مقصر معرفی میشود. مثلاً اگر پرسیده شود جمهوری
اسلامی در این ۴۵ سال چه ظلمی به
آلمان، فرانسه یا انگلستان کرده که اینچنین علیه کشورمان صفآرایی کردهاند،
معمولاً پاسخی وجود ندارد، اما در نهایت، این ایران است که به عنوان «غربستیز»
معرفی میشود.
من شخصاً این مسئله را بهخوبی درک نمیکنم.
یعنی انگار در آن سوی ماجرا، هیچ مقصری وجود ندارد. حتی در شرایطی که آمریکا
صراحتاً وارد روند مذاکرات شده و در ضمن آن اقدامات تنشزایی هم انجام داده، باز
هم برخی تحلیلگران داخلی میگویند باید به سمت «مذاکره فراگیر» رفت، بدون اینکه
روشن کنند منظورشان از «فراگیر» چیست یا مشخص سازند که این مسیر دقیقاً چه چیزی را
حل خواهد کرد؟
حال سؤال من این است که اگر فرض کنیم در
ایران جمهوری اسلامی مستقر نبود و حتی رژیم صهیونیستی هم به رسمیت شناخته شده بود،
آیا ایران در چنین شرایطی امکان غنیسازی هستهای یا دستیابی به توان موشکی را
داشت؟ ذهن بخش زیادی از جامعه به این سمت هدایت شده که تمام مشکلات، ناشی از حمایت
جمهوری اسلامی از آرمان فلسطین است، اما حتی اگر چنین حمایتی وجود نمیداشت، آیا
واقعاً رژیم صهیونیستی دست از پروژههای نظامیاش در منطقه برمیداشت؟
وی افزود: به باور من، رژیم صهیونیستی
اهداف راهبردی مستقل و بلندمدتی را در منطقه دنبال میکند که اساساً ارتباطی با
ماهیت نظام سیاسی ایران ندارد. نخستوزیر رژیم صهیونیستی علناً از ایده اسرائیل
بزرگ سخن میگوید و حملات نظامی این رژیم به سوریه در دورههای مختلف، چه زمان اسد
و چه زمان جولانی ادامه داشته است. همین رژیم در گذشته عراقِ تحت حکومت صدام را
بمباران کرد و امروز هم همان رفتار را ادامه میدهد. با این همه، هنوز ذهنیت قالب
این است که جمهوری اسلامی مقصر اصلی این تنشهاست. حتی بعضی تصور میکنند که اگر
ایران رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسد یا از آرمان فلسطین دست بکشد، مشکلاتش حل
میشود. در حالی که بهنظر میرسد اصل مسئله این نیست، بلکه آنها یک نظم امنیتی و
نظامی خاصی را برای منطقه طراحی کردهاند و میخواهند همه کشورها از جمله ایران،
تابع آن باشند. برای مثال، اگر قرار باشد مصر جنگنده اف-۱۶ داشته باشد، حتماً اسرائیل باید اف-۳۵ داشته باشد. این منطق حتی درباره اردن
نیز حاکم است. هدف آنها تثبیت برتری راهبردی در کل منطقه است، نه فقط در برابر
ایران جمهوری اسلامی. آیا شما با این نگاه موافقید؟ یا معتقدید که راهحل مسائل
کنونی، اتخاذ یک تصمیم سخت و یا تغییر راهبردی در سیاست خارجی است، آنگونه که
برخی از تحلیلگران مانند آقای معزی پیشنهاد میدهند؟»( از رسانه ها)
جاه طلبی های خامنه ای و سران پاسدار
مشکل کشورهای امپریالیستی غرب با جمهوری
اسلامی این نیست که سران آن و طبقه ی حاکم بر آن مشتی حکومتگر فاسد و دزد و
جنایتکار هستند. اگر آنان هزار بار بدتر از این بودند امپریالیست های اروپایی و
آمریکایی آنها را می پذیرفتند. مشکل اصلی آنها سیاست های داخلی و منطقه ای آنان
است. تصور آنان این است که سیاست های داخلی جمهوری اسلامی شرایط بقای این حکومت را
از میان می برد و بمبی از بارورت درست می کند که هم از جنبه ی داخلی خطرناک است و
هم از جنبه ی منطقه ای. هم شرایط ایران را به سوی شرایط انقلاب سوق می دهد و هم در
صورتی که جنبش ها و انقلابی در ایران صورت گیرد تاثیرات آن در منطقه برای دولت های
منطقه و منافع کشورهای امپریالیستی غرب خطرناک است.
از سوی دیگر جاه طلبی های جمهوری اسلامی
در گسترش نفوذ حکومت شیعی و اسلامی خود و تبدیل شدن به قدرت بزرگ منطقه با سیاست
های امپریالیست های غربی به ویژه تغییرات اخیر آن و از جمله گسترش«پیمان ابراهیم»
و اینکه ظاهرا نقش دولت صهیونیسی اسرائیل در منطقه بیش از پیش شده است جور در نمی آید.
جدا از اینها حکومت ولایت فقیه می خواهد
بقای خود را تامین کند و به گفته ی خامنه ای «قرن ها» پابرجا بماند. این آرزوی
احمقانه ای است در دنیایی که تحولات آن هر دم سرعت بیشتری می گیرد و نیز گرایش بشر
به کندن از گذشته نسبت به گرایش های واپسگرا و از جمله واپسگرایی مذهبی اسلامی که مرکز عمده ی آن هم
خاورمیانه گشته است، بسیار قوی تر است. کافی است نگاهی به نسل های اخیر در کشورهای
امپریالیستی غرب و نیز بسیاری از کشورهای زیرسلطه از جمله ایران که حکومت مذهبی
تمامی امکانات را برای بارآوری یک نسل مذهبی مطیع داشت، بیندازیم.
حال وضعیت طبقه ی حاکم بر جمهوری اسلامی
را با دولت شاه سابق و نیز دولت های مزدور خواه وابسته به امپریالیست های غربی و
خواه وابسته به امپریالیسم روس مقایسه کنیم.
در مورد حکومت شاه سابق چنانچه برنامه
های امپریالیستی حکومت شاه را مجاز می دانست که مثلا غنی سازی کند احتمالا چنین
اجازه ای به وی داده می شد. چنانکه ساخت نیروگاه هسته ای بوشهر درآغاز به وسیله ی
دولت امپریالیستی آلمان و شرکت زیمنس پیش رفت.
حکومت شاه در سازماندهی امپریالیستی بلوک
غرب نقش معینی داشت. شاه یک نوکر تمام عیار و بنده و مطیع و حرف شنوی امپریالیست
های غربی بود. آن زمان که سازماندهی امپریالیستی نقش بیشتری به عربستان سعودی سپرد
شاه اطفاری در آورد که چرا نقش وی در منطقه کاهش یافته و تمام شد.
در مورد کشورهای زیرسلطه نیز جز یکی دو
کشور معین در قاره ی آمریکا ( ونزوئلا و کوبا) که آنها نیز به هیچ وجه جاه طلبی
های خامنه ای و سران سپاه را ندارند بقیه در چارت های جداگانه در نظام امپریالیستی
کنونی بین المللی جای گرفته اند و عموما تابع بلوک امپریالیستی غرب یا شرق هستند.
حتی دولت سلطنتی مرتجع کره شمالی نیز با وجود داشتن بمب اتمی خود را در چارچوب
کشور خویش محصور کرده است و جز در مواردی معدود( برای نمونه همین فرستادن نیرو به
کمک روسیه در جنگ اوکراین و یا در مواردی فروش سلاح) اقدام مهم دیگری علیه
امپریالیست های غربی نکرده است.
در مورد کلیه کشورهای هر بلوک امپریالیستی این
اساسا اهمیت ندارد که در مواردی که تضادی بین یک دولت زیرسلطه و امپریالیست های
حامی آن پدید می آید دولت زیرسلطه «مقصر» است یا نیست. این اهمیت دارد که ارباب(
یا اربابان جهان) چه می گوید و چه می خواهد.
آنچه گفته شد نافی آن نیست که در برخی
شرایط و برخی موارد دولت هایی زیرسلطه با اربابان خود در بیفتند و چند صباحی ساز
مخالف زنند. در صورتی که این سازها از حد غرولندهای
معمول فراتر رود و منافع امپریالیست ها
را در آن کشور و یا منطقه تهدید کند امپریالیست ها پرونده ی آن دولتی را که ساز
محالف می زند خواهند بست(نگاه کنیم به کودتاهای امپریالیستی در پاکستان). در مورد دولت های ملی همچون دولت
مصدق که پشتیبانی مردمی دارند قضیه کیفیتا فرق می کند.
در مورد تضاد دولت زیرسلطه ی یک بلوک
امپریالیستی با امپریالیسم رقیب نیز همه چیز بسته به نقش و جایگاه آن کشور در جدال
های دو بلوک دارد. گاهی امکان جنگ است مانند مورد بحران موشکی کوبا در اکتبر سال
1962، و گاهی سازش است که حاکم می شود مانند سوریه در همین دوران کنونی.
اما مشکل اساسی خامنه ای و دیگر سران ارتجاعی
حکومت ولایت فقیه این است که در عین وابستگی به سیاست های روسیه و چین می خواهند میان
تضادهای امپریاالیستی بند بازی کرده و جاه طلبی های اسلامی خود را پیش ببرند. این
موجب شده که حتی امپریالیسم روسیه و نیز دولت مرتجع چین به آن چندان اعتماد نکنند و تنها به عنوان برگی
در بازی های خود با امپریالیست های رقیب از آن استفاده کنند. حکومت ولایت فقیه
حکومتی در اینجا مانده و از همه جا رانده است!
درباره ی مساله ی فلسطین
در مورد مساله ی فلسطین باید توجه کرد که
پشتیبانی از حقوق ملت فلسطین از سوی نیروهای انقلابی و مترقی جهان در چارچوب خواست
های خود ملت فلسطین و به درجات و با توجه به طرح آنها از سوی نیروهای فلسطینی از
رادیکال تا لیبرال صورت می گیرد و در خدمت آنهاست. همچنین بسیاری از دولت های
جهان( امپریالیستی و زیر سلطه- دیپلماتیک و تصنعی و یا به نسبت و در چارچوب هایی
واقعی) از خواست های ملت فلسطین پشتیبانی می کنند، اما پشتیبانی جمهوری اسلامی از
ملت فلسطین نه به خاطر خود ملت فلسطین و نه در چارچوب خواست خود خلق فلسطین و
مبارزات وی بلکه در چارچوب جاه طلبی های خامنه ای و سران پاسدار و در خدمت گسترش
اسلام مورد نظرشان و دلایلی از این گونه صورت می گیرد.
برای نمونه این شعار که «راه قدس از
کربلا می گذرد» چه ربطی به خواست ملت فلسطین دارد و یا «نابودی اسرائیل» که منظور
از آن نابودی قوم یهود است چه ربطی به خواست ملت فلسطین دارد که خواهان گرفتن
سرزمین غصب شده ی خود برقراری حکومت ملت فلسطین و زندگی در کنار دیگر قوم ها از
جمله قوم یهود است.
ما نمی دانیم که ملت فلسطین در صورتی که
سرزمین حقه ی خود را به دست آورد چه تصمیمی در مورد کشوری به نام اسرائیل خواهد
گرفت. آیا به یهودیان اجازه خواهد داد که در بخشی از این سرزمین دولتی به نام
اسرائیل داشته باشند و در آن در کنار کشور فلسطین زندگی کنند و یا فلسطینان و
یهودیان با هم در یک کشور واحد به نام فلسطین و با حفظ حقوق خود به زندگی ادامه
خواهند داد. تمامی نیروهای پیشرو در پشتیبانی از حقوق خلق فلسطین باید تابع خود
این خلق و نیروهای انقلابی و مترقی آن باشند و نه سر خود هر شعاری که دل شان خواست
بدهند و برای خلق فلسطین نسخه بپیچند.(1)
شعارهایی
مانند آنچه در بالا آوردیم، بیش از چهار دهه است از سوی سران جمهوری اسلامی شنیده
می شودو اکنون بیش از سه دهه است که خامنه ای و باند حاکم به تسلیح نیروهای
متحجراسلامی در منطقه و در میان ملت فلسطین پرداخته اند. روشن است که این سیاست ها
نه تنها ربطی به مناقع خلق فلسطین ندارد بلکه با مخالفت امپریالیست ها روبرو می
شود، چنان که شده است. این سیاست ها قرار است که تنها منافع سران جمهوری اسلامی و
بقای بیشتر آنها را تامین کند.
«ظلم» جمهوری اسلامی به امپریالیست ها و
یا«مقصر» بودن امپریالیست های اروپای غربی و آمریکا
در جهان امروز یک نظام بر جهان حاکم است:
نظام امپریالیستی. یک قطب آن امپریالیست های غربی و ژاپن هستند و قطب دیگر آن
امپریالیسم روسیه و اقمار محدود آن. دولت چین نیز در پی منافع خویش در اقتصاد در
کنار امپریالیست های غربی و مطیع آنهاست چندان که بدون سرمایه گذاری های
امپریالیست های غربی در اقتصاد چین این اقتصاد اگر هم فرو نپاشد دچار هزار و یک
مشکل خواهد شد( و این امر وابستگی اقتصادی به امپریالیست های غربی را به وجود
آورده است)، و در سیاست می خواهد استقلال خود را از امپریالیست های غربی از طریق
در کنار امپریالیسم روسیه قرار گرفتن حفظ کند( امری که تا حدودی نتیجه وجود
اقتصادی سرمایه داری دولتی و نقش دولت به عنوان سرمایه گذار در اقتصاد کنونی چین
است).
در چنین جهانی هیچ کشوری نمی تواند مستقل
باقی بماند مگر اینکه حکومتی از آن طبقه ی کارگر و یک جمهوری انقلابی دموکراتیک خلق
و نهایتا حکومتی سوسیالیستی باشد.
در مورد چنین حکومتی نیز و بسته به این
که در چگونه شرایط بین المللی( انقلابی و
یا رکودعمومی) و چگونه کشوری ایجاد شود( بزرگ یا کوچک، قوی یا ضعیف، پرچمعیت یا کم
جمعیت) شرایط حفظ استقلال اقتصادی و سیاسی از سخت تا بسیار سخت نوسان خواهد کرد و
به احتمال زیاد بقای چنین حکومتی مشروط به گسترش آن، یعنی بروز انقلاب ها و
برقراری حکومت های دموکراتیک خلق حداقل در منطقه ای که در آن وجود دارد خواهد بود.
براین مبنا در مورد کشورهایی که حکومت های
ارتجاعی( از دیکتاتوری تا استبدادی) دارند این تعیین کننده نیست که مثلا آنها در رابطه
با کشورهای دیگر مقصرند و یا مقصر نیستند و بیانی نکاتی از این گونه که مگر«جمهوری
اسلامی در این ۴۵ سال چه ظلمی به
آلمان، فرانسه یا انگلستان کرده که اینچنین علیه کشورمان صفآرایی کردهاند» جز
بیان نادانی تحلیل گر از اوضاع بین المللی
و سرگشتگی اش در خیالات واهی نیست، بلکه این است که در سازماندهی اقتصادی- سیاسی و
فرهنگی و ژئوپلتیکی امپریالیستی جهان چه نقشی را اجرا می کنند. مطیع اوامر اقتصادی
و سیاسی امپریالیست ها و برنامه های آنها
هستند و یا می خواهند برنامه های محلی و منطقه ای خود را اجرا کنند.
در نظام امپریالیستی یحث بر سر«ظلم» دولت
مرتجع کشور زیرسلطه به کشور امپریالیستی نیست.(2) صحبت بر سر«مقصر» بودن و نبودن
نیست. بحث نظامی بین المللی است که حاکم است. نظامی استثمارگر و متجاوز و به غایت
ارتجاعی و کثیف، نظامی گندیده و محتضر. بنابراین در اینجا بحث هایی مانند برحق
بودن یک حکومت ارتجاعی در فلان یا بهمان مورد( مانند بیرون رفتن آمریکا از برجام و
یا نپذیرفتن حق غتی سازی و غیره) ملاک نیست. ملاک این است که این حکومت در
سازماندهی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی سرمایه داری امپریالیستی جهان چه جایگاه و نقشی را دارد، و در اینجا نظر
امپریالیست ها حائز اهمیت است و نه نظر حکومت کشور زیرسلطه.
باید در نظر داشت که ما در مورد حکومتی
ارتجاعی صحبت می کنیم. یعنی حکومتی که از یک نظام اقتصادی- اجتماعی و سیاسی - فرهنگی
عقب مانده و ارتجاعی دفاع می کند.
خامنه ای با جمهوری اسلامی اش در هر دو مورد
بحث یعنی خواه در انطباق با خواست ها و منافع امپریالیست ها و خواه در مورد انطباق با خواست های مردم کشور خود بازنده است.
برای تمامی طبقات خلقی ایران و در صدرشان کارگران و کشاورزان ایران جز استثمار و
ستم و جنایت و استبداد و فلاکت و بدبختی چیزی به همراه نداشته است و در قبال
امپریالیست ها به ویژه امپریالیست های آمریکایی و غربی به دلیل جاه طلبی های بی
خاصیت خود که تنها منافع لایه ی نازکی از طبقه ی حاکم را برآورده می سازد در بیشتر
موارد جز دردسر(دردسری که به منافع خلق ایران ضربه زده) چیز دیگری به همراه نداشته است. جمهوری
اسلامی را نه خلق کشور ایران می خواهد و نه با این سیاست هایش امپریالیست ها.
حکومت ولایت فقیه حکومتی هوچی و رسوا
است. مبارزه اش علیه خلق ایران راستین و
جدال اش با دولت های غربی عموما توخالی و پوچ است.
برای توده های مردم و پیشروان انقلابی و
مترقی آن این مساله که آیا در مورد برجام حق با حکومت جمهوری اسلامی است یا دولت
آمریکا اصلا اهمیتی ندارد. اگر حق به جمهوری اسلامی داده شود، ظاهر باید این نیز
پذیرفته شود که مثلا مردم به همراه جمهوری اسلامی وارد جنگ با آمریکا و
اسرائیل شوند و این چیزی نیست که در حال حاضر هیج یک از طبقات خلقی ایران
بخواهند.
به واقع خلق ایران و نیروهای پیشرو آن حاضر
نیستند هزینه ای برای جاه طلبی های این حکومت بدهند. این است که از وی می خواهند
هر چه سریع تر پای میز مذاکره برود حال چه در فلان و بهمان مساله حق با وی باشد یا
نباشد.
چنان که گفتیم مساله از جهت خارجی بر
مبنای سازماندهی امپریالیستی می چرخد و سران جمهوری اسلامی که خود عمیقا مرتجع و
وابسته به این سازماندهی جهانی هستند، کسانی و نیرویی نیستند که بتوانند با این
سازماندهی مبارزه کنند.
هرمز دامان
نیمه ی نخست شهریور 1404
یادداشت ها
1- صجت بر سر بحث و مجادله در مورد این
که فلان برنامه برای پیشیرد منافع طبقه ی کارگر فلسطین و جهانی بهتر است یا بهمان
برنامه نیست. چنین مجادلاتی بین نیروهای انقلابی وابسته به طبقه ی کارگر و دیگر
طبقات انقلابی و مترقی همواره می تواند وجود داشته باشد.
2- «ظلم» به دولت امپریالیستی از جانب
دولت مرتجع زیرسلطه! جمهوری اسلامی و سران آن نیرویی و در جایگاهی نیستند که
بتوانند «ظلمی» به امپریالیست ها کنند. اگر هم بخواهبم از «ظلم» های جمهوری اسلامی به امپریالیست های
اروپای غربی نام ببریم باید از ماجراجویی ها و همین راه انداختن دسته های مزدور در کشورهای عراق و
سوریه و لبنان و فلسطین و فرستادن پهپاد
به روسیه برای به کار بردن در جنگ اوکراین نام ببریم.
No comments:
Post a Comment