مساله ی مذاکره
در ارائه ی نظرات خود عبدالله گنجی از خواست برخی از
تحلیلگران ( و در واقع خواست اکثریت مردم) برای «مذاکره» صحبت می کند. وی می گوید:
«من
شخصاً این مسئله را بهخوبی درک نمیکنم. یعنی انگار در آن سوی ماجرا، هیچ مقصری
وجود ندارد. حتی در شرایطی که آمریکا صراحتاً وارد روند مذاکرات شده و در ضمن آن
اقدامات تنشزایی هم انجام داده، باز هم برخی تحلیلگران داخلی میگویند باید به
سمت «مذاکره فراگیر» رفت، بدون اینکه روشن کنند منظورشان از «فراگیر»
چیست
یا مشخص سازند که این مسیر دقیقاً چه چیزی را حل خواهد کرد؟»
در اینجا ما در مورد نظریه ی «مذاکره ی فراگیر»
صحبت نمی کنیم، در مورد ««مذاکره» صحبت می کنیم، هرچند ممکن است که مذاکره به «مذاکره
ی فراگیر» یعنی تسلیم کامل و مطلق جمهوری اسلامی به امپریالیست های غربی و پذیرش
تمامی خواست های آنها بینجامد.
پرسش
این است:
آیا
این غریب نیست توده های مردم و نه تنها آنها بلکه بخشی از نیروهای سیاسی خواهان
رفتن جمهوری اسلامی پای میز مذاکره ای باشند که معنای عملی و نتیجه ی نهایی آن ممکن
است تسلیم جمهوری اسلامی به امپریالیست ها باشد؟
چگونه یک نیروی کمونیست خواهان شرکت
در مذاکره ای است که نتیجه ی آن می تواند به وابسته شده دولتی در کشور خویش به
امپریالیست های غربی شود؟
آنچه باید به آن پاسخ داد همانا تحلیل اوضاع کنونی بین المللی و حکومت ولایت فقیه
و نیز شرایط توده ها است و اینکه چه وضعیتی ما را به اینجا کشانده است.
اگر خامنه ای و شرکای پاسدار سر میز
مذاکره نروند
نخست باید پرسید که اگر خامنه ای و
سران ابله حکومت جمهوری اسلامی پای میز مذاکره نروند چه خواهد شد؟
1-
اینکه
خامنه ای و سران پاسدار دنبال غنی سازی را نگیرند و گسترش موشک ها را دنبال نکنند
و ضمنا از هر گونه جاه طلبی و تداوم ماجراجویی های خود در منطقه دست بکشند و این
سیاست ها را آشکار اعلام کنند و نیز عملا از آن پیروی کنند.
در این صورت سه وضعیت ممکن است پیش آید:
یکم - تحریم ها تداوم پیدا کند.
این امر به ضرر مردم ایران و به ویژه
کارگران و کشاورزان و توده های خرده بورژوازی به ویژه لایه های تهیدست و میانی آن
است که زیر فشارهای خرد کننده ی اقتصادی به فقر دهشت بار و فلاکتی غریب افتاده اند
و فقر و فلاکتی که در تاریخ صد و اندی ساله ی کشور ما کم سابقه است.
این وضعیت ممکن است به جنبش های
گسترده بینجامد که عموما و در شرایط کنونی
نیروهای نماینده ی سیاسی طبقات مورد اشاره، به احتمال زیاد حنبش هایی کور کمابیش
مانند دی 96 و آبان 98 خواهد بود مگر این که در این فاصله تغییراتی به نفع رشد
رهبری های انقلابی و مترقی صورت گیرد و یا حداقل جنبش های توده ای خودبه خودی به
وضعینی مانند مبارزه ی راننده گان کامیون و کامیون داران و با خواست های سیاسی
ارتقاء یابند.
دوم- این که امپریالیست های غربی این عقب نشینی
خامنه ای و جمهوری اسلامی را بپذیرند و سر تحریم ها را شل کنند و راه هایی را برای
کنار آمدن با جمهوری اسلامی دنبال کنند. نتیجه ی نهایی این وضع با شرکت در مداکره
و پذیرش خواست های امپریالیست ها تفاوت چندانی نخواهد کرد.
سوم - امپریالیست ها و دولت
صهیونیسستی اسرائیل به این عقب نشینی جمهوری اسلامی وقعی نگذارند و به ایران حمله
کنند.
این آن چیزی است که توده های مردم
نمی خواهند و خسارات جانی و مالی آن و نیز مضرات آن برای توسعه ی اقتصادی و سیاسی
کشور ما در شرایط کنونی نیروهای پیشرو و انقلابی، ممکن است بسیار زیاد باشد.
2-
اینکه
خامنه ای و سران پاسدار دنبال غنی سازی را بگیرند و تولید و گسترش موشک ها را
دنبال کنند و نیز جاه طلبی و تداوم ماجراجویی های خود در منطقه را همچون گذشته
تداوم بخشند و این سیاست ها را آشکار اعلام کنند و عملا آنها را پیگیری کنند.
در این صورت به احتمال زیاد کار به
جنگ کشیده خواهد شد. جنگی که در شرایط کنونی جنبش توده ها و نیروهای انقلابی،
سرانجام آن ممکن است به نفع خلق ایران و کشور نباشد.
ممکن است زیرا سیر تحولات آن چنان
قابل پیش بینی نیست و شرایط متضادی ممکن است پدید اید ازجمله در صورت تجاوز
امپریالیستی، مقاومت و ایستاده گی توده ها. در مورد این سیر تحول و وحدت مبارزه ی
ضدامپریالیستی و دموکراتیک در مقالات دیگری پرداخته ایم.
اگر خامنه ای و شرکای پاسدار سر میز
مذاکره بروند
دوم- پرسش دوم این است که اگر خامنه
ای و سران پاسدارش پای میز مذاکره بروند چه خواهد شد.
ما از طرح حداقل و میانی ممکنات می
گذریم و به حداکثر آن یعنی پذیرش تمامی خواست های امپریالیست ها و سرخم کردن سران
جمهوری اسلامی مقابل آنها می پردازیم.
در این صورت حکومت ولایت فقیه در
صورت حفظ شکل کنونی خود تبدیل به پیج و مهره ای در سازماندهی امپریالیستی غرب
در خاورمیانه خواهد شد. امری که با دست
کشیدن خامئه ای از تمامی شعارهای ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی، صلح با اسرائیل و
پذیرش کشور اسرائیل، پیوستن به پیمان ابراهیم، پذیرش جایگاهی که امپریالیست ها به
جمهوری اسلامی دیکته می کنند و خلاصه
تبدیل شدن به نوکر امپریالیست ها همچون حکومت استبداد سلطنتی پیشین و حکومت شاه
سابق صورت خواهد گرفت.
حال
باید پرسید در آن صورت یعنی در صورت جایگیری جمهوری اسلامی در بلوک امپریالیستی
غرب، نفس ارتجاعی بودن جمهوری اسلامی و نقش آن در قبال تمامی طبقات خلقی ایران چه
فرقی با وضع کنونی خواهد داشت؟
در
واقع هیچ! و از این نقطه نظر هیچ تفاوت کیفی ای بروز نخواهد کرد. حکومت جمهوری
اسلامی اکنون فاسد و ارتجاعی است و پس از تسلیم به اوامر امپریالیست های غرب
کماکان فاسد و ارتجاعی خواهد بود. اکنون جنایتکار است و در آن هنگام نیز جنایتکار
خواهد بود. اینکه آیا پس از جاگیری در بلوک امپریالیستی غرب حکومت ولایت فقیه چه
تغییرات سیاسی( از جمله در بافت طبقه ی حاکم) و فرهنگی ای خواهد کرد، با توافق
امپریالیست های غربی به وضع کنونی ادامه خواهد داد و یا اصلاحاتی از نوع عربستان
سعودی صورت خواهد داد، اکنون خیلی روشن نیست.
یکی از نتایج مذاکره
به احتمال تغییر در وابستگی به بلوک امپریالیستی خواهد بود
جدا
از این جنبه، از جنبه های دیگر امکان بروز تغییراتی وجود دارد.
در واقع اکنون آنها با التماس و بهای سنگین خود
را به امپریالیسم روسیه و چپن می چسبانند و در آن صورت با التماس و بهای سنگین خود
را به امپریالیست های غربی خواهند چسباند.
اکنون
این دو کشور به هیچ وجه آن چه از جمهوری اسلامی و در واقع از ملت ایران می گیرند
با آنچه به سران جمهوری اسلامی می دهند برابر نیست و در آن هنگام چنین نقشی را
امپریالیست های غربی به عهده خواهند گرفت. جمهوری اسلامی در سازماندهی امپریالیستی
جهان از جزیی نصف و نیمه از بلوک امپریالیسم روسیه بودن کنده شده و به خدمت بلوک
امپریالیستی غرب در خواهد آمد.
در
مورد چین از نظر ما تفاوت اقتصادی بارز و کیفی ای بروز نخواهد کرد. دلیل این است
که چین از نظر اقتصادی وابسته به بلوک غرب است و بخشی از مزایای روابط اقتصادی اش
با کشورهای زیرسلطه ای مانند ایران به جیب سرمایه گذاران امپریالیست غربی در چین
خواهد رفت. یعنی به جای این که مستقیما به جیب امپریالیست ها رود با واسطه ی دولت
چین به جیب آنها خواهد رفت. مانند همین فروش مجاز حد معینی نفت به چپن در همین
دوران تحریم ها که بخشا در خدمت صنایع امپریالیست های غربی در چپن بوده است.
دنبال جاه طلبی ها و ماجراجویی های جمهوری اسلامی افتادن
حال
به شق متضاد یعنی خواست مذاکره نکردن توجه
کنیم.
در
این جا مساله این گونه طرح می شود که امپریالیست ها خواهان سر فرود آوردن خامنه ای
و سران جمهوری اسلامی در مقابل خواست های خویش هستند و مردم و نیروهای پیشرو باید
بگویند: ما خواهان تبعیت خامنه ای و سران جمهوری اسلامی از امپریالیست ها نیستیم و
به هیچ وجه نمی خواهیم که خامنه ای به پای میز مذاکره برود زیرا معنای مذاکره و
پذیرش خواست های امپریالیست ها وابسته شدن کشور به غرب است.و تازه مگر جمهوری
اسلامی چه «ظلمی» در حق امپریالیست ها کرده و یا مگر نه این که «خامنه ای در حال
مذاکره بود و آنها حمله کردند؟»
اما
ما می دانیم که در حالی که خامنه ای و سران پاسدار تضادهایی با امپریالیسم آمریکا
و دیگر امپریالیست های غربی دارند اما هزار و یک پیوند و بده بستان نیز با آنها
دارند و سپاه و دیگر موسسات اقتصادی بزرگی که در دست خامنه ای و گماشتگان اش هستد
در بسیاری از امور اقتصادی وابسته به امپریالیست های غربی اند و هم اکنون نیز با
دور زدن تحریم ها این روابط را تا جایی که در خدمت رتق و فتق امورشان و منافع بقای
حکومت شان است پیش می برند. بنابراین مذاکره و وابسته شدن تنها آنچه را که تا حدود
زیادی به طور ضمنی وجود دارد آشکار و کامل می کند.
از سوی دیگر بخش مهمی از باندهای حکومت و از
جمله باند خود خامنه ای وابسته به روسیه هستند و یا حداقل دنبال جایگیری در زیر
بال و پر امپریالیسم روسیه می باشند.
از
این رو آیا از نقطه نظر وابسته بودن به امپریالیسم فرق زیادی می کند که در مقابل
وابسته بودن به امپریالیسم روسیه به امپریالیست های غربی وابسته گردند. به ویژه
اینکه اکنون فشارها از جانب این امپریالیست ها به جمهوری اسلامی وارد می گردد و
خامنه ای و سران پاسدار نیز تمامی این فشارها را به روی توده های مردم منتقل می
کنند.
در
چنین شرایطی می توان پرسید چرا باید مردم ایران و نیروهای انقلابی جور حکومت ارتجاعی
جمهوری اسلامی و سران آن و در صدرشان خامنه ای را بکشند که می گوید خطر اصلی که
حکومت را تهدید می کند از داخل است و نه از خارج؟ یعنی وی توده ها را دشمن اصلی
خویش قلمداد می کند و نه دشمنان خارجی اش را.
آیا
این که وی خطر خارجی را آن چنان تهدید گر نمی بیند و به ساده گی داخل یعنی جنبش
های توده ای را خطرناک تر ارزیابی می کند از این برنمی خیزد که در کنار تضادهای
امپریالیست های غربی با آنها هزار یک رابطه و بده و بستان با این امپریالیست ها
دارد و درصدی از اطمینان که امپریالیست های غربی تا جایی که بتوانند بقای حکومت وی
را تامین می کنند و تنها در صورتی به دنبال سرنگونی آن خواهند بود که خطری از جانب
طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های مردم حس کنند و برایشان مسجل شود که در صورتی
که خودشان حکومت را سرنگون نکنند کارگران و زحمتکشان آن را سرنگون خواهند کرد؟
فرض وجود یک دولت انقلابی و متکی به طبقه ی کارگر و کشاورزان
حال
فرض می کنیم یک دولت انقلابی و متکی به طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان و توده های
مردم سر کار است. برای چنین دولتی نخستین مساله، جدا از وضع عمومی اقتصادی و سیاسی
و فرهنگی کشور و نیز اوضاع بین المللی، طبعا وضعیت اقتصادی و سیاسی و روانی طبقه ی
کارگر و دیگر زحمتکشان می باشد. آیا وضعیت اقتصادی و سیاسی توده ها و شرایط آنها
اجازه می دهد که کشور وارد جنگی قابل پیشگیری شود؟ آیا طبقه ی کارگر و توده ها
تمایل به درگیر شدن در جنگ را دارند؟ و پرسش هایی از این گونه.
روشن
است که اگر وضعیت اقتصادی توده ها اجازه ی درگیر شدن در جنگ را نمی داد و یا به
طور کلی طبقه ی کارگر و توده ها آماده گی روانی و جسمی درگیر شدن در یک جنگ را نداشتند
چنین حکومتی به هیچ وجه وارد جنگ نمی شد و تا جایی که می توانست و توده ها می
پذدیرفتند در مقابل دشمن عقب نشینی می کرد و به خواست های وی گردن می گذاشت.
از
این گذشته چنین حکومتی اساسا دست به بلند پروازی نمی زد و در صورتی که مثلا حقوق و
توانایی علمی و فنی غنی سازی و اتمی شدن را داشت در صورتی که این امر دارای خطرات بین
المللی بود و توده ها حاضر نبودند این خطرات را به جان بخرند بدون تردید دست به غنی
سازی به این بهانه که حق وی است و درگیر کردن توده ها و کشور در ماجراجویی نمی زد.
از این پیشتر رویم. چنین دولتی حتی در صورتی که
طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های مردم موافق یاری به جنبش ها و انقلاب های دیگر
نبودند بدون اجازه آنها و سرخود دست به این کار نمی زد.
روشن
است که در برخی از این موارد ممکن است توده های طبقه ی کارگر و کشاورزان و دیگر
طبقات مردمی اشتباه کنند و راه درست جز آن باشد که آنها از حکومت خود می خواهند در
پیش بگیرد. اما در چنین مواردی راه چاره، مخالفت با نظر و رای توده ها و سرخود دست
به عمل خلاف خواست آنها زدن نیست بلکه کار ایدئولوژیک - فرهنگی صبورانه و پرحوصله
در میان توده ها به وسیله پیشروان انقلابی و آگاه کردن آنهاست. زمانی که توده ها
نمی خواهند پیش روند نباید پیش رفت، همچنان که زمانی که توده های می خواهند پیشروی
کنند نباید عقب افتاد.
در
مورد چنین حکومتی عقب نشینی در مقایل امپریالیست ها تا حدی بود که حکومت و طبقه ی
کارگر و توده ها می پذیرفتند. اگر امپریالیست ها خواست هایی داشتند که برای حکومت
غیرقابل پذیرش بود آنها را در میان توده های طبقه به بحث می گذاشت و نظر مساعد
آنها را در مورد حد عقب نشینی جلب می کرد. در چنان صورتی یعنی در صورتی که توده ها
مایل به عقب نشینی بیشتر از آن نمی گردیدند (عواقب و نتایج آن ممکن است به وسیله ی
حکومت انقلابی برای توده ها تشریج شود) آنگاه طبقه ی کارگر و توده ها با تمام وجود
آماده ی روبرو شدن با نتایچ آن می بودند. این می توانست به تجریم و یا جنگ
بینجامد. اما در چنین حالی تمامی خلق یک پارچه پشت حکومت بود و از نظر ایدئولوژیک
و فرهنگی توانایی روبر شدن با عواقب چه بسا دهشتناک آن را داشت.(1)
در
تاریخ کشور ما می توان به جنگ 11 ماهه ی تبریز توجه کرد که توده های مبارز و
انقلابی تبریز آماده گی روبرو شدن با عواقب اقدام ستارخان را داشتند و همین موجب
شد که تبریزیان یک پارچه به مقاومتی تاریخی در مقابل دشمن دست یازند. در عرصه ی
بین المللی و در مورد تجارب طبقه ی کارگر می توان به صلح برست لیتوفسک اشاره کرد
که در آن لنین و لنینست ها با تحلیل همه جانبه ی وضعیت نیروهای طبقه ی کارگر به
این نتیجه رسیدند که باید در مقایل آلمان دست به عقب نشینی زنند و «صلح خفت بار»
را بپذیرند.
حال این مجموعه را که ما نه با پیچیده گی های
شرایط بلکه به ساده ترین صورت ممکن طرح کردیم مقایسه کنیم با رفتار حکومت فاسد و ارتجاعی
و کهنه پرست و ضد مردمی ولایت فقیه که تنها برای بقای مشتی مومیایی از گور برآمده
دست و پا می زند.
این
حکومت بدون تمایل و اجازه و خواست توده ها و اساسا برای بقای حکومت کثیف خود به هر
نوع جاه طلبی در منطقه دست زد و نیز هر گونه برنامه ای را برای خود مجاز دانست و
این در حالی بوده و هست که تمامی بار این جاه طلبی ها را به دوش طبقه ی کارگر و
کشاورزان و توده های مردم گذاشت و نه تنها اجازه نداد که این شرایط بر وضع زندگی
طبقه ی حاکم تاثیر گذارد بلکه تمامی باندهای کثیف بخش مهمی از طبقه ی حاکم سالوسانه
تلاش کردند از اوضاع به نفع خود استفاده کرده و تا جایی که ممکن است بار خود را
ببندند و فشارها را روی توده ها قرار دهند.
حال
با این وضعیت اتخاذ این موضع از جانب توده ها که خامنه ای و سران باندهای حاکم بر سپاه
باید مذاکره کنند و شرایط را نه تنها به سوی جنگ نبرند بلکه به سوی رفع تحریم ها
سوق دهند چندان بی دلیل نمی باشد.
هرمز دامان
نیمه ی نخست شهریور 1404
یادداشت
1- در صورت وجود مرکزیت
دموکراتیک در کشور در بسیاری موارد حکومت خود دست به اقدام می زند و توده ها بر
مبنای اعتماد به حکومت خویش نظرات آن را از جان و دل می پذیرند و اجرا می کنند. در
صورت بروز تضادهای حاد بین نظرات حکومت و توده ها آنچه ارجح است احترام به توده ها
و بررسی دقیق نظرات است. در صورتی که نظر حکومت نادرست بود باید حکومت نظر خود را
تغییر دهد و در صورت اشتباه بودن نظر توده ها پیشروان باید کار آگاه گرانه و اقناعی
را دنبال کنند.
No comments:
Post a Comment