امپریالیسم
نظام اقتصادی کنونی جهان سرمایه داری امپریالیستی است. ماهیت سرمایه داری و امپریالیسم در هر دو بلوک غرب و شرق یکی است اما در هر بلوک امپریالیستی دارای ویژگی های خاص خود است. در کشورهای امپریالیستی غرب شکل سیاسی و شکل سازمان یابی و کنش اقتصادی طبقه ی سرمایه داران امپریالیست با همین وجوه در امپریالیسم روسیه تفاوت هایی دارد.
با توجه به رقابت میان امپریالیست ها خواه در یک بلوک و بین امپریالیست های ریز و درشت و خواه در میان دو بلوک، رشد امپریالیست ها در نظام امپریالیستی ناموزون است. گاه این کشور و این گروه در یک بلوک پیش می رود و سهم خواهی اش از اقتصاد جهان افزایش می یابد و گاه کشور و گروه دیگری. امری که جنگ های کوچک و بزرگ امپریالیستی را موجب گردبده است. گرچه در هر بلوک و یا بین دو بلوک امپریالیستی همواره رقابت وجود داشته است اما نگاهی به تاریخ صد و بیست سال اخیر جهان نشان می دهد که علیرغم افت و فرودها و تقسیم برخی از کشورهای امپریالیستی و نزول آنها به ویژه پس از دو جنگ امپریالیستی در سده ی بیستم اما برخی از قدرت های اصلی اقتصادی جهان امپریالیستی کماکان قدرت های اصلی جهان باقی مانده اند. مثلا در غرب، انگلستان، آلمان و فرانسه و آمریکا و ژاپن و در شرق روسیه موقعیت امپریالیستی خود به عنوان یک قدرت بزرگ را حفظ کرده اند.
قدرت های بزرگ
در نظام امپریالیستی جهانی برخی کشورها از نظر اقتصادی، سیاسی و یا نظامی قدرت بزرگ تراند. مثلا امپریالیسم آمریکا در میان کشورهای امپریالیستی غربی و حتی در جهان امپریالیستی قدرتی بزرگ تر از دیگر قدرت هاست. و یا امپریالیست های فرانسه و آلمان و ژاپن و انگلستان از امپریالیست های اتریش و بلژیک و یا سوئد و لهستان بزرگ ترند. با توجه به رشد ناموزون اقتصادی سرمایه داری امپریالیستی، برخی از قدرت شان کاسته می شود و به قدرت برخی امپریالیست های دیگر افزوده می گردد.
از سوی دیگر ساخت جهان امپریالیستی و اقتصاد و سیاست استعماری و امپریالیستی قدرت های امپریالیستی در قرن بیستم و بیست و یکم به گونه ای بوده است که اقتصاد زیرسلطه ی امپریالیسم( نیمه فئودالیسم و سرمای داری بوروکراتیک- کمپرادور) را در کشورهای زیرسلطه ی آسیا، افریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی به وجود آورده است( در اینجا چگونگی سیر تاریخی این جریان استعماری - امپریالیستی مد نظر ما نیست). این چگونگی تقسیم جهان به کشورهای امپریالیستی و کشورهای از نظر اقتصادی وابسته به امپریالیسم است. نکته ی مهم در این خصوص این است که شیوه ی تکامل اقتصاد این کشورها به گونه ای به وسیله ی امپریالیست ها و در وابستگی به خودشان سازماندهی شده است که همواره نیازمند امپریالیست ها بوده و در نتیجه امکان اینکه اقتصادشان به اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی تکامل پیدا کند به وجود نیامده است. از پس از جنگ جهانی دوم تا کنون هیچ کشور نیمه مستعمره و سرمایه داری کمپرادور زیرسلطه ای نتوانسته از نظر اقتصادی به موقعیت امپریالیسم تکامل یبدا کند، و این علیرغم این بوده که ساختار اقتصادی این کشورها تغییرات بسیاری در انحلال فئودالیسم و گسترش و رشد سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور داشته است. برخی از کشورهایی که در میان کشورهای زیرسلطه بیشترین و محسوس ترین رشد را داشته اند در آسیا کره ی جنوبی و هند( حساب چین جداست) و در آمریکای جنوبی برزیل است. به نظر می رسد که در افریقا علیرغم رشد برخی شاخص های جداگانه در برخی از کشورها هیچ کشوری موقعیتی همچون برزیل و یا کره جنوبی در منطقه ی خود را پیدا نکرده است.
به این ترتیب طی 150 سال اخیر جز کشورهای اروپای غربی و شرقی و نیز ژاپن کشور دیگری نتوانسته از نظر اقتصادی از فئودالیسم و نیمه فئودالیسم و یا سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور به امپریالیسم تکامل یابد و یک امپریالیست و رقیب قدری برای کشورهای امپریالیستی غرب یا شرق گردد.
این میان البته نظام اقتصادی شوروی سوسیالیستی به سرمایه داری تبدیل شد و سرمایه داری اتحاد شوروی به امپریالیسم تکامل یافت. از این رو انقلابیون کمونیست آن را سوسیال امپریالیسم نامیدند. اقتصاد شوروی در حالی تبدیل به امپریالیسم شد که در زمان مورد بحث از بسیاری جنبه ها به اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی غرب رسیده و به یک قدرت بزرگ سوسیالیستی تبدیل شده بود. در عین حال شوروی پیش از انقلاب یعنی روسیه تزاری خودش امپریالیست بود.
مساله ی امپریالیسم و«قدرت های بزرگ»
مفهوم امپریالیسم، توضیح دهنده ی ساختار اقتصادی مسلط بر اقتصاد کشورهای سرمایه داری ای است که توانستند وضعیت اقتصاد رقابت آزاد را پشت سر گذارند و به وضعیت انحصار امپریالیستی گام گذارند. این چنان که لنینیسم توضیح می دهد از اوائل دهه ی هفتاد سده ی نوزدهم شکل گرفت. اکنون دیگر اقتصاد این کشورها را نمی توان با سرمایه داری دوران رقابت آزاد که مارکس در سرمایه توضیح داد بیان کرد بلکه به وسیله اقتصاد امپریالیستی توضیح داده می شود که بیان تئوریک اقتصادی و سیاسی آن از جانب لنین در کتاب امپریالیسم همچون عالی ترین مرحله ی سرمایه داری صورت گرفت . گفتن این که این ها سرمایه داری هستند و حذف ویژگی های سرمایه داری در هر مرحله از رشد و تکامل حدود 400 ساله اش به معنای حذف طرح و شرح هر گونه ویژگی خواهد بود و این مفهوم سرمایه داری را به یک مفهوم انتزاعی تبدیل می کند. حذف ویژگی های سرمایه داری در دوران رقابت آزاد و متضاد با آن امپریالیسم و طرح مفهوم کلی «سرمایه داری» مانند این است که دوران تحول سرمایه را از سرمایه تجاری و ربایی به سرمایه صنعتی حذف کنیم. در این صورت از سرمایه داری چه می ماند؟! این بسته و قفل کردن مفاهیم و ایجاد مانع در تجزیه و درون کاوی آنها بر مبنای وضعیت واقعی و عینی است.
مفهوم بزرگ در «قدرت های بزرگ» یک مفهوم کمی است. یعنی توضیح دهنده ی ساخت حاکم بر کشورهایی که قدرت بزرگ هستند نیست. قدرت بزرگ اگر نخواهیم از گذشته های دور و دوران برده داری آغاز کنیم، می تواند سوسیالیستی باشد و می تواند سرمایه داری باشد و نیز می تواند تلفیقی از فئودالیسم و سرمایه داری باشد. می تواند قدرت بزرگ استعماری کهن باشد و نیز می تواند قدرتی در دوران استعمار نو باشد. گفتن قدرت های بزرگ سرمایه داری هم بازگشت به طرح انتزاعی سرمایه داری است و مشکل را حل نکرده برجای می گذارد. بنابراین گفتن قدرت های بزرگ بدون توضیح ماهیت اقتصادی و سیاسی آنها طرح یک مفهوم بی خاصیت است که هیچ گونه در مورد ساختار اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کنونی جهان نمی دهد.
مفهوم «قدرت های بزرگ» که به وسیله ی بخشی از رویزیونیست ها و ترتسکیست ها و دیگر فرصت طلبان به کار گرفته می شود در ماهیت امر برای اشاره نکرده به ویژگی های اقتصادی آنهاست. این مفهوم از آن رو به کار می رود تا مفهوم امپریالیسم به کار گرفته نشود؛ و مفهوم امپریالیسم نیز به کار گرفته نمی شود تا سخن از ملزومات آن و نیز لنینیسم و مائوئیسم به میان نیاید و در ماهیت امر جا را برای سازش با امپریالیسم باز گذارد.
مساله ی«جهان چند قطبی»
حال گروه هایی با اشاره به برخی کشورها مانند هندوستان و برزیل و یا پاکستان( کشورهایی که تا مغز استخوان - برخی مانند پاکستان از نظر نظامی به شدیدترین شکل ممکن- وابسته به سرمایه داری امپریالیستی آمریکا و غرب هستند) در کنار امپریالیسم روسیه و دولت چین می خواهند اثبات کنند که وضع جهانی قدرت های بزرگ جهان تغییر یافته و کشورهای رقیبی که روشن نیست چه ساخت اقتصادی ای بر آنها حاکم است( سرمایه داری رقابت آزاد، سرمایه داری امپریالیستی، سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور سرمایه داری ملی و...)برای قدرت های بزرگی مانند آمریکا و یا اروپای غربی به وجود آمده است. این ها جدا از جریان های خرده بورژوایی و بورژوایی که در تخیلات شیرین خود تصور یک قطب مقتدر در مقابل امپریالیست های غربی را ترسیم می کنند جریان هایی در«شبه چپ» ایران و عموما رویزیونیست های توده ای - اکثریتی و نیروهای شریک در جهان بینی و یا خط آنها هستند که قبله گاه کنونی شان امپریالیسم روسیه و چین شده است. ترتسکیست های حکمتیست«متمدن تر» از آن هستند که کشورهای شرقی را رقیبی برای قدرت های امپریالیستی غرب ببینند و خیلی از جهان چند قطبی صحبت کنند.
اینها البته به این معنا نیست که قدرت امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های غربی در عین گسترش دامنه ی نفوذ و مال خود کردن کشورهای وابسته به بلوک رقیب( بیشتر کشورهای اروپای شرقی که به ناتو ملحق شدند و به همراه آنها ویتنام و لائوس و کامبوج و همچنین عراق، افغانستان، سوریه و نیز کشورهایی در افریقا...) کاهش نیافته است و یا نسبت به هر اقدام اقتصادی و سیاسی از سوی کشورهای واقعا رقیب علیه آنها و رشد رقابت و تضاد میان امپریالیست ها و یا تضاد بین برخی از کشورهای زیر سلطه با امپریالیست ها برای سهم خواهی های بیشتر منطقه ای بی تفاوت باشیم، بلکه به این معناست که علیرغم چنین کاهشی و رشد چنین تضادهایی، اما رقبای جدی قدرتمندی آن هم از میان کشورهایی مانند هندوستان و یا برزیل و یا ترکیه که خودشان وابسته به امپریالیست های غربی هستند( هندوستان تا حدودی به بلوک سوسیال امپریالیسم شوروی وابسته بود اما پس از سقوط شوروی و اروپای شرقی به غرب وابسته شد) و یا حتی چین که اقتصادش به وسیله ی سرمایه های شرکت های چند ملیتی امپریالیست های غربی قرق و حتی تا حدودی اشباع شده است برای آنها به وجود نیامده است و کشورهای نام برده در حال حاضر شرایط یک جهان چند قطبی شده( مانند دوران جنگ سرد و دو قطب امپریالیستی غرب و شرق به رهبری آمریکا و سوسیالیسم امپریالیسم شوروی) را رقم نزده اند. در واقع وضعیت اقتصادی و سیاسی کنونی کشورهایی که در مواردی یک سلسله جبهه گیری در مقابل کشورهای امپریالیستی غرب و به ویژه امپریالیسم آمریکا اتخاذ می کنند با دوران دو قطبی بودن گذشته که تا حدودی خلوص داشت، تفاوت های کیفی جدی دارد.
در مورد روسیه نیز در حال حاضر نه تنها قدرت اقتصادی و نظامی امپریالیست های غربی از امپریالیسم روسیه بسیار بیشتر است بلکه روسیه از نظر گستره کشورهای وابسته به بلوک غرب اساسا غیر قابل مقایسه با آنها است. پس از سقوط سوسیال امپریالیسم شوروی چنان که اشاره کردیم بیشتر اقمار آن خواه در اروپای شرقی و خواه در آسیا و افریقا به بلوک غرب پیوستند و این در حالی است که وضعیت برعکس یعنی الحاق مناطق زیر نفوذ غرب به امپریالیسم روسیه خیلی وجود نداشته است( نیکاراگوئه و ونزوئلا ؟) و حتی مواردی مانند جمهوری اسلامی نیز این گونه نیست که از بلوک امپریالیستی غرب کنده شده و به اقمار روسیه پیوسته است.
امکان تحقق نظام های اقتصادی در ایران
در ایران سه نظام اقتصادی امکان تحقق به عنوان نظام اقتصادی حاکم را دارند. سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور، سرمایه داری ملی و نظام سوسیالیستی.
نظام سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور
سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور در کشور ایران از یک سو دارای خصال ویژه ی خود است یعنی اتکا به تولید و درآمد نفت و صنایع مونتاژ و دیگر ملزومات چنین اقتصادی(انگلی بودن و وابستگی در تجارت و امور مالی و غیره به امپریالیست ها) و از سوی دیگر این اقتصاد می تواند هم وابسته به امپریالیست های غربی گردد و هم به امپریالیسم روسیه و بلوک امپریالیستی وی.
روساخت سیاسی نظام سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور در ایران استبداد است. یا استبداد سلطنتی و یا دینی. اقتصاد بوروکرات - کمپرادور در کشور ما تا کنون تجربه ی شکل جمهوری ای که نه استبداد سلطنتی باشد و نه استبداد دینی، نداشته است. در دوره های گسست در استبداد حاکم مانند سال های 32- 20 وضع تا حدودی متفاوت گردیده و در حالی که شکل حکومتی سلطنتی کماکان وجود داشته است اما استبداد سلطنتی تضعیف شده و درجه ای از دموکراسی بورژوایی حاکم گردیده است.
جمهوری هایی مانند کره جنوبی و یا ترکیه ( و نیز بسیاری کشورها در آسیا و افریقا و آمریکای مرکزی و جنولب) اشکالی غیر از استبداد سلطنتی و یا استبداد دینی را نشان می دهند. در این کشورها به ویژه در ترکیه بین استبداد نظامی- فاشیستی طبقه ی حاکم که به وسیله ی ارتش خود را تحمیل می کند و نوعی دیکتاتوری طبقات وابسته به امپریالیسم حاکم پلی زده شده است. در این دو کشور دیکتاتوری طبقه ی حاکم با ویژگی ای که گفته شد درجه ای از آزادی مطبوعات و آزادی احزاب را مجاز می شمارد.( در بخش دوم در این خصوص بیشتر صحبت می کنیم).
نظام اقتصادی سرمایه داری ملی
اقتصاد سرمایه داری ملی چنان که برقرار گردد در یک وضع برزخی خواهد بود. این اقتصاد که تمایل به تولید و رشد صنعتی دارد از یک سو با دخالت اقتصادی و سیاسی امپریالیسم در ایران مخالف است و خواهان رشد یک اقتصادی سرمایه داری ملی است و از سوی دیگر به دلیل ضعف و پیوندهای اقتصادی با امپریالیست ها و وابستگی به آنها نیروی اقتصادی مورد نیاز برای تقابل با امپریالیست ها را ندارد. این اقتصاد از یک سو همچون هر اقتصاد سرمایه داری دیگری بر استثمار طبقه ی کارگر و کشاورزان و دیگر زحمتکشان شهر و روستا استوار است و برای حفظ و تداوم موقعیت طبقه ی خود، دیکتاتوری سرمایه داران ملی را برقرار می کند و جمهوری دموکراتیک بورژوایی وی در واقع دیکتاتوری خود این طبقه است، و از سوی دیگر به دلیل پذیرش رقابت آزاد بین سرمایه های مختلف و نیز جدالی که با طبقه بوروکرات - کمپرادور موجود از پیش و امپریالیست ها بر سر استقلال اقتصادی دارد، نیازمند پشتیبانی طبقه ی کارگر از گرایش ها و برنامه ریزی های اقتصادی خود است و این امر وی را به سوی پذیرش آزادی سندیکاها و اتحادیه های کارگری و حتی احزاب نماینده ی سیاسی این طبقات( عمدتا احزاب رویزیونیست و سازشکار) سوق می دهد.
نظام اقتصادی سوسیالیستی
نظام سوسیالیستی دیگر ساخت اقتصادی ای است که می تواند در ایران برقرار گردد. این نظام نیز باید از یک دوران انتقالی که در آن هر دو ساخت سرمایه داری ملی و سوسیالیسم در کنار یکدیگر زیست می کنند، بگذرد تا اقتصاد سوسیالیستی به تنهایی حاکم شود. این دوره، دوره ی تحقق انقلاب دموکراتیک نوین و برقراری جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر است. پس از این دوره ی انتقالی، جمهوری سوسیالیستی برقرار خواهد شد. در دوره ی انتقالی جمهوری دموکراتیک خلق، دیکتاتوری تمامی طبقات انقلابی و مترقی بر روی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور و نماینده گان امپریالیسم و ارتجاع داخلی از هر زمره ای( شبه مدرن و یا مرتجع مذهبی) برقرار خواهد بود. و در دوره ی دوم یعنی جمهوری انقلابی سوسیالیستی دیکتاتور پرولتاریا( بر مبنای اتحاد کارگران و کشاورزان تهیدست) به تنهایی برقرار خواهد گردبد و مبارزه با تمامی اشکال وجود سرمایه داری در شهر و روستا و در تمامی وجوه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی صورت خواهد گرفت.
در بخش بعدی در ارتباط با این مباحث به برخی امکانات تغییر سیاسی در ایران می پردازیم.
هرمز دامان
نیمه ی دوم شهریور 1404
No comments:
Post a Comment