بخش دوم - راه های تصرف قدرت سیاسی و شرایط ایران
سرنگونی قهرآمیز قدرت حاکم یک ضرورت مبارزه ی طبقاتی در ایران است
نخستین نکته ی مهمی که می توان از این مبارزات استنناج کرد این است که مبارزه ی مسلحانه از جانب توده ها و پیشروان شان پاسخ به یک ضرورت و نیاز است. معنای این نکته این است که این مبارزات نه دلبخواهی و بر مبنای میل افراد یا گروه های سیاسی و این که فلان فرد و بهمان گروه سیاسی دچار خشم و غضبی شده و از این رو فکر می کند که باید مبارزه ی مسلحانه کند و سپس دست به آن می زند و یا چون در فلان کشور انقلابیون آن دست به مبارزه ی مسلحانه زدند و قدرت را گرفتند پس ما هم باید مبارزه ی مسلحانه کنیم، و بالاخره نه بر این مبنا که مارکسیسم می گوید براندازی قدرت سیاسی ستمگران و استثمارگران از راه قهر قاعده و قانون تغییر حکومت مرتجع متکی به زور سلاح، و برپایی جمهوری دموکراتیک انقلابی به رهبری طبقه ی کارگر است، بلکه همچون یک ضرورت عینی مبارزه ی طبقاتی در جامعه ی ایران و نیاز برای تغییر اوضاع اقتصادی - سیاسی، سرنگونی حکومت و برپایی حکومت نوینی از آن توده ها در این کشور معین بروز می کند. این مبارزات پاسخ به بسته بودن امکان تغییر حکومت از راه مبارزات مسالمت آمیز و پاسخ به حکومت هایی در ایران است که قدرت را به زور سلاح نگه می دارند و بنابراین استفاده از زور و قدرت سلاح برای سرنگونی حکومت مرتجعین و برپایی حکومت طبقات انقلابی و مترقی و روابط نوینی تولیدی است.
تا آنجا که صحبت بر سر مبارزات خودبه خودی توده هاست در بسیاری شرایط تاریخی در ایران و در مناطق گوناگون توده ها دست به سلاح برده اند بی آنکه این کار را صرفا از روی خشم و غضب انجام داده باشند- عموما صبر و حوصله و تحمل توده های زحمتکش زیاد است- لزوما از تجارب کشورهای دیگر خبری داشته باشند و یا از قوانین و قواعدی که مارکس و انگلس در مورد ضرورت قهر برای نابودی جامعه ی کهنه از تاریخ بیرون کشیدند آگاهی ای داشته باشند. در واقع این سلاح حکومت مرتجعین است که سلاح را به توده ها تحمیل می کند. توده ها در شرایطی که هیچ راه دیگری برای تغییر اوضاع و شرایط زندگی خود نداشته باشند دست به سلاح می برند.
این ها تصویری از جنبش توده ای در آذربایجان در سال 1324 است هنگامی که نهضت بزرگ توده های دهقانان و کارگران و زحمتکشان و ستمدیده گان شهری آغاز شد:
«در آذربایجان صحنه های انقلاب مشروطیت تکرار می شد و به معنای درست کلمه یک نهضت حقیقی توده ای در جریان بود. به همین لحاظ هنگامی که فرقه[دموکرات] به دهقانان دستور داد که در برابر تجاوزات و وحشیگری ژاندارمری و اربابان از خود دفاع کنند، بلافاصله در دهات و قصابات پاسگاه های ژاندارمری به وسیله ی همان دهقانان پرهنه و ژنده پوش خلع سلاح شدند...
اینک قیام توده ای مردم زحمتکش آذربایجان شروع شده بود و تفنگی که تا دیروز جان آنها را می گرفت، امروز در دست های پینه بسته ی ژنده پوشان و پابرهنگانی بود که از آزادی دفاع می کردند.
زیرا اکثریت آنها برای آویختن تفنگ بر دوش و بستن فشنگ بر کمر، حتی از کهنه پاره ها استفاده کرده و با چارق های پاره پاره شان جهت دفاع از شرف و ناموس خود به راه افتاده بودند.
اسماعیل پوروالی مخبر روزنامه ی ایران ما که همان ایام در آذربایجان بود درباره ی این ژنده پوشان تفنگ به دست می نویسد:« آنها روی لباس های پاره حتی بدن لخت قطار فشنگ بسته اند... انسان در این محیط کاملا احساس می کند که اکنون قدرت در دست پابرهنه هاست. آنهایی که هنوز یک شکم سیر غذا نمی خوردند و همه امید آنها به آینده است. این آتشی که از آذربایجان ایران زبانه کشیده است به نظر من خاموش شدنی نیست. .. من احساس می کنم که گرمی آن به تهران و از آنجا به همه جای ایران خواهد رسید...»( گذشته چراغ راه آینده است، گروه جامی، چاپ دوم، پاییز 62، ص 314- 313)
اما آنجا که صحبت پیشروان انقلابی مارکسیست - لنینیست - مائوئیست در میان است روشن است که استنتاج قاعده و قانون قهر انقلابی و توده ای از تاریخ مبارزات طبقاتی برای سرنگونی حکومت طبقات کهنه و مرتجعین ستمگر و استثمارگر در جهان بینی مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی و بنابراین قرار گرفتن آن به عنوان استراتژی سرنگونی قدرت حاکم و کسب قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر و برقراری نظام سوسیالیستی( در ایران نخست جمهوری دموکراتیک خلق) جایگاه والایی دارد و بنابراین در اندیشه ی پیشروان مبارز پیرو این جهان بینی این جایگاه و نقش استراتژیک حفظ می شود و به آن عمل می شود.
قطعا انقلابیون مائوئیست به این امر فکر می کنند که این قانون است و قاعده و در جهان بینی عام آنها جزیی از وجوه اصلی است که بی آن جهان بینی شان نه مائوئیستی- پرولتری و انقلابی بلکه لیبرالی- بورژوایی و رفرمیستی خواهد بود. این بخشی از قضیه و البته بخش بسیار مهمی از قضیه است.
در عین حال انقلابیون مائوئیست می دانند که در شرایطی که امکان آن وجود دارد که قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر و حزب کمونیست اش از راه مسالمت آمیز کسب شود( و این در شرایطی بسیار استثنایی ممکن است) از آن راه قدرت را به دست بگیرند.
پس اگر در هر زمانی شرایط ویژه ای در ایران به وجود آمد و در آن شرایط می شد از راه مسالمت آمیز، حکومت مرتجعین را سرنگون کرد و حکومت نوین انقلابی- جمهوری دموکراتیک انقلابی طبقه ی کارگر را بنیان گذاشت آنگاه مبارزان مائوئیست از آن دریغ نخواهند کرد.
روشن است که در چنین شرایط ویژه ای قاعده و قانون موقتا کنار می رود و به آنچه استثنایی است عمل می شود. بنابراین انقلابیون مائوئیست دست خود را نمی بندند و راه مسالمت آمیز کسب قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر را همواره به عنوان راهی دیگر در صورتی که شرایط برای آن مهیا بود در نظر دارند. اما شرایط ایران تا کنون تآییدی بر قاعده ی قهر بوده است و اساسا شرایطی به وجود نیامده که بتوان به آن نام استثنایی بر این قاعده گذاشت. مهم ترین وجه و شرایط این «استثنا» نبود نیروی مسلح سرکوب در دست حکومت و یا بسیار ضعیف بودن آن در مقابل نیروی مسلح حزب انقلابی و توده ای است.( تجاربی که مارکس در مورد انگلستان در دوره ای و لنین در دوره ای بین انقلاب فوریه و اکتبر ترازبندی می کنند به این نکات اشاره دارند).
در عین حال روشن است که این تآیید صرفا از فکر کردن به این قاعده ی عام که در جهان بینی هر مائوئیستی موجود است بر نیامده بلکه از تجزیه و تحلیل اوضاع مشخصی که در ایران از زمان مشروطیت تا کنون وجود داشته است و بررسی مبارزات مسالمت آمیز و قهر آمیز توده ها بر آمده است.
آنچه گفتیم درباره ی تجارب مبارزات مسلحانه ی طبقه ی کارگر دیگر کشورها در سرنگونی قدرت ستمگران و استثمارگران فئودال و سرمایه دار و برپایی حکومت نوین دموکراتیک - پرولتاریایی و سپس پیش رفتن و برقراری مناسبات نوین تولید سوسیالیستی نیز صادق است. یعنی همواره بررسی دقیق و انتقادی این تجارب و درس آموزی از آنها برای مبارزه ی طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش یک امر ضروری بوده و هست اما ملاک استنتاج راه قهر و سلاح
این تجارب نیست.
به طور کلی زمانی که پیشروان انقلابی دست به تجزیه و تحلیل شرایط مشخص و تاریخ مبارزه ی طبقاتی در کشور خویش می زنند قانون عام کسب قدرت سیاسی از راه قهرآمیز و نیز تجارب کاریرد قهر به وسیله ی مبارزان طبقه ی کارگر در کشورهای دیگر را در نظر دارند اما این ها نقطه ی عزیمت شان نیست.(1)
پس مبارزه ی قهرآمیز در ایران یک ضرورت و نیاز عینی است و نه امری دلبخواهی که از سر این و آن گروه سیاسی باورمند به مبارزه ی انقلابی قهر آمیز بیرون زده باشد و نه بر این مبنا که چون در کشورهای دیگر مبارزات مسلحانه بوده پس باید در این کشور هم چنین باشد و یا این که چون این قانون و قاعده ی سرنگونی ستمگران و استثمارگران بوده است.
مبارزات مسلحانه در دوران اوج گیری مبارزه ی طبقاتی و انقلاب و دوران رکود و تکامل «آرام»
دومین نکته این است که این شکل مبارزات در دوران انقلاب به بیشترین گسترش خود رسیده است، در دوران بینابینی وجود داشته اما سرتاسری نبوده است و در دوره های رکود که استبداد مسلط شده به شکلی پراکنده تر و محدودتر تداوم یافته است.
نگاهی به انقلاب های مشروطیت و 15 سال پس از آن( 1300- 1285) و انقلاب 57 نشانگر امر گسترش و رشد مبارزات مسلحانه است. در انقلاب مشروطیت به دلیل تمرکز مبارزات در مناطق مرکزی و شمال ایران بیشتر این مناطق مرکز ثقل مبارزات مسلحانه بوده اند؛ یعنی تهران، گیلان و آذربایجان و مهم تربن درگیری های مسلحانه در ابن مناطق به وجود آمده است.اما در انقلاب 60- 56 در بسیاری نقاط کشور مبارزات مسلحانه شکل گرفت و کار به شورش های مسلحانه و قیام کشیده شد.
در وضعیت های بینابینی یعنی مثلا در سال های 1332- 1320 که جامعه دچار تلاطمات آرام تری بوده است مراکز ثقل مبارزات مسلحانه بیشتر در مناطق پیرامونی و در میان خلق های دربند و زیر ستم صورت گرفته است. برای نمونه در طی همین سال ها دو جنبش نیرومند توده ای یکی در آذربایجان و دیگری در کردستان پدید می آید و نیروهای انقلابی و مترقی قدرت سیاسی را در این مناطق کسب می کنند. هر دو این جنبش ها برای تصرف قدرت و حفظ آن تکیه به سلاح در دست توده ها دارند.
در وضعیت های غیر انقلابی مبارزات مسلحانه بیشتر به مناطق و نواحی وِیژه ای محدود بوده و و طبعا به دلیل استبداد حاکم و سرکوب و ایجاد خفقان در کشور گسترش آنچنانی نداشته است. با این حال در همین دوران ها نیز مبارزات مسلحانه ی پراکنده در کشور به ویژه در میان اقوام وجود داشته است. ما نمونه های چنین مبارزاتی را خواه در زمان رضاخان دیکتاتور در سال های 1320- 1300 و خواه در سال های ارتجاع سلطنتی در سال های 1356- 1332 و خواه در دوران چهل ساله ی استبداد دینی می بینیم.
به این ترتیب طی صد و بیست سال اخیر این مبارزات همواره تداوم داشته و اگر هم در زمانی دچار رکود شده باشد این رکود چندان درازمدت نبوده است.
مبارزه ی مسلحانه در میان خلق های دربند و زیرستم همواره تداوم داشته است
نکته ی سوم اهمیت استان هایی است که خلق های دربند و زیر ستم ترک و کرد و بلوچ و عرب و ترکمن زندگی می کنند. مبارزات خلق های فوق با وجود سرکوب های مداوم تمامی مرتجعین حاکم خواه در دوران استبداد سلطنتی و خواه استبداد دینی به تناوب و با زیاد و کمی وجود داشته است.
در دوران کنونی که استبداد دینی حاکم است این استبداد در حالی که به سرکوب منطم و پیوسته ی تمامی خلق های دربند و زیرستم به ویژه خلق های کرد و بلوچ و عرب دست زده است اما نتوانسته آتش مبارزات این خلق ها را خاموش کند. مبارزه ی مسلحانه همواره یکی از ارکان مبارزات این خلق ها بوده است.
نکته ی مهم در دوره ی کنونی چهل ساله که استبداد دینی حاکم بوده است این است که گستره و شدت این مبارزات از جهاتی حتی از دوره هایی مانند 1332- 1320 فراتر رفته است. در آن دوره به دلیل تبعات جنگ جهانی، ضعف ارتجاع و رشد جنبش های دموکراتیک و ملی مسالمت آمیز یک فضای نیمه دموکراتیک بر کشور حاکم گشته بود و مبارزات در مناطق گوناگون به جز در آذربایجان و کردستان یا نبود و یا آنچنان گستره و شدتی نداشت. این امر از این حکایت می کند که از یک سو ارتجاع کنونی ستم های گوناگون اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و از جمله مذهبی را به حد اعلا ی خود رسانده است و حتی کوچک ترین درجه ی آرامش را از این مناطق گرفته است(2) و از سوی دیگر جنبش ها در کشور طی سه دهه ی اخیر رشد یاقته و خاموش کردن نسبی آنها حداقل نیاز به یک سلسله اصلاحات حکومتی دارد که حکومت ولایت فقیه دست به آنها نخواهد زد و سوم این ارتجاع علیرغم دوران چهل ساله ی خود آن ثبات نسبی ای را که حتی ارتجاع سلطنتی در دوران رضا خان و یا پسرش برقرار کرد نمی تواند برقرار کند.
هرمز
دامان
نیمه
ی نخست مهر ماه 1404
یادداشت ها1- مائو ضمن تحلیل کتابی در مورد اقتصاد شوروی:«35 -آغاز از اصول و قوانین اساسی یک شیوه ی مارکسیستی نیست - از بخش دوم به بعد، قوانین متعددی طرح شدهاند. تحلیل اقتصاد سرمایهداری در کاپیتال با ظواهرمیآغازد و به جستجوی ماهیتها میپردازد و آنگاه از ماهیت بهره میجوید تا ظاهر را تبیین کند و با این شیوه به جمعبندیها و طرحهای مؤثر و مفیدی دست مییابد. ولی کتاب مورد بحث ما در پی تحلیل نیست. ترکیب کتاب فاقد نظم و قاعده است. کتاب همواره از قوانین و اصول و تعاریف میآغازد، حال آنکه مارکسیسم ـ لنینیسم همواره با این روش مخالفت ورزیده. تاثیرات و تبلورهای اصول و قوانین را باید از طریق مطالعه مورد تحلیل قرارداد و تنها آن گاه اصول و قوانین را میتوان استنتاج کرد. انسان، در راه شناخت، همواره در ابتدا با ظواهر برخورد میکند، ازآنجا آغازمیکند و به جستجوی اصول و قوانین میپردازد. ولی کتاب عکس این کار را انجام میدهد. روش کتاب قیاسی است نه تحلیلی. طبق منطق صوری: «انسانها همه میمیرند. آقای چانگ [18] یک انسان است. پس آقای چانگ خواهد مرد». این استنتاجی است که از مقدمه همه انسان ها میمیرند، برمیآید. این روش قیاسی است. برای هر مساله، کتاب نخست تعاریفی عرضه میکند و این تعاریف را آن گاه بعنوان مقدمه تلقی نموده و بر اساس آن استدلال میکند؛ غافل از آنکه مقدمه اصلی، باید خود حاصل تامل در یک مساله باشد. برای کشف و اثبات قوانین و اصول، باید تجربه انضمامی را پشت سر گذاشت.»(مائوتسه دون، اقتصاد شوروی، نسخه اینترنتی – شماره ی 35)
No comments:
Post a Comment