نظرات ترتسکیستی حزب حکمتیست درباره ی انحلال پ ک ک به
وسیله ی اوجالان
( بخش اول)
حزب حکمتیست ازجمله جریان های ترتسکیستی است که به نوعی
به پیام اوجالان خوش آمد گفته است. در بیانیه ی حزب پس از اشاره به نگرانی های
دولت ترکیه در مورد استفاده ی دولت اسرائیل و هم پیمانان او از مساله ی کرد و
بنابراین تلاش برای خنثی کردن آن که دلیل اساسی دادن امتیازهایی به کردها و سازش
با پ.ک.ک از جانب حزب حکمتیست تلقی شده، در مورد دلایل پ.ک.ک چنین آمده است:
«از سوی دیگر شکست محور مقاومت مورد اتکای پ.ک.ک و بی
آیندگی جنبش مسلحانه گریلایی و بن بست فعالیت در شکاف دولتها و بی سرانجامی سیکل
"جنگ - مذاکره - جنگ" بیش از پیش پ.ک.ک را در مسیر سازش با دولت
ترکیه و شیفت اساسی در فعالیت سیاسی خود قرار داده است. پیام اوجالان تلاشی برای
برون رفت پ.ک.ک از این وضعیت است و به همین دلیل مورد استقبال بی اما و اگررهبری
این جریان قرار گرفت.»( حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست، درباره پیام «آشتی»
اوجالان و آتش بس پ. ک. ک. سایت حزب حکمتیست)
در این جا چند مساله با یکدیگر درهم شده اند.
نخستین و مهم ترین مساله اشاره این جریان ترتسکیست به «بی آیندگی جنبش مسلحانه
گریلایی» است. با توجه به اینکه هیچ اشاره ای به نوع دیگری از مبارزه ی مسلحانه
نشده است که آینده داشته باشد، این امر نشانگر موضع این گروه در مورد دست بردن به
سلاح به وسیله ی خلق کرد ترکیه ( و طبعا ایران و سوریه و...) برای مبارزه علیه ستم
ملی و گرفتن حق خود است.
اشاره
به بی آینده بودن جنبش مسلحانه به عنوان یک موضع به معنای نفی کاربرد سلاح و قهر
در جنبش های انقلابی و ملی و ازجمله در مبارزه ی طبقه ی کارگر علیه استثمار است. نکته
ی مهمی که باید توجه داشت این است که مبارزات مسلحانه ی خلق کرد در چهار کشور
ترکیه، ایران و عراق و سوریه یک جنبش مسلحانه ی جدا از توده و چریکی به معنای رایج
آن در چپ نبوده بلکه یک جنبش مسلحانه ی توده ای بوده است. تفاوت کیفی است بین
فعالیت های مسلحانه ی پ. ک. ک و یا کومه له در کردستان ایران با مثلا سازمان چریک
های فدایی خلق ایران در دهه ی چهل و پنجاه و یا سازمان هایی که در آمریکای جنوبی و
مرکزی بر مبنای مشی چریکی دست به مبارزه ی مسلحانه زدند.
روشن
است که اگر بپذیریم جنبش مبارزه علیه ستم ملی در کردستان ترکیه برحق است و در عین
حال بپذیریم که یک مبارزه ی مسلحانه ی توده ای در کردستان ترکیه علیه این ستم ملی
در جریان بوده است، آن گاه «بی آینده» دانستن چنین جنبشی نشانگر مخالفت با جنبش
توده ای علیه ستم ملی و نفی مبارزه ی مسلحانه ای است که توده ها به آن دست زده اند.
نکته
ی دوم در مورد «بن بست فعالیت در شکاف دولت» هاست. این مساله ی دیگری است. در واقع
می توان به تاکتیک های حزب کارگران ترکیه
انتقاد داشت اما این انتقاد ربطی به نفس مبارزه ی مسلحانه ی آنها برای احقاق حق
ملی خود ندارد. این امر در مورد «بی سرانجامی سیکل جنگ - مذاکره - جنگ» نیز صدق می
کند. مساله ی مذکور ممکن است در بدترین حالت نشانگر مشکلات مبارزه با ستم ملی در
کردستان ترکیه باشد. امری که باید به جستجوی راه حل برای آن منتچ شود و نه اینک
دلیلی برای مبارزه ی مسلحانه نکردن علیه ستم ملی از آن استنتاج گردد. جالب این که طرف
پ - ک - ک یکی از فاشیستی ترین دولت های منطقه و دارای یکی از بزرگ ترین ارتش های
منطقه و ناتو است، با این حال پ .ک. ک توانسته چندین ده مبارزه ی ممتدی را با این
ارتش انجام داده و حداقل مدت زمان زیادی پشتیبانی خلق کرد ترکیه را با خود داشته
باشد وضربات سنگینی به دولت ترکیه وارد سازد.
سپس
گفته می شود:
«این سیاست نه از سر تسلیم طلبی بلکه با افق سیاسی
ودیدگاه جا افتاده اوجالان و پ.ک.ک مبنی بر "کنفدرالیسم دمکراتیک" و
"جوامع دمکراتیک" و بزعم اوجالان حضور در پروسه های "دموکراتیزه
کردن" جامعه ترکیه و تبدیل شدن به حزب سیاسی پارلمانی انطباق دارد. این حرکت
سیاسی همچنین با هدف سیاسی شناخته شده جریانات بورژوا ناسیونالیسم کرد یعنی شریک
شدن خود در قدرت سیاسی با بورژوازی بالادست در مرکز تحت پوشش فریبکارانه "کسب
حقوق ملی کرد" منطبق است. همان چهارچوبی که هم اکنون حزب "دم
پارتی" نزدیک به پ.ک.ک در آن فعالیت میکند.»
اما
نکته اینجاست که همین جریان های «بورژوا- ناسیونالیست کرد»( پ ک ک چند بار ریل عوض
کرد) چهار دهه با بورژوازی بالادست در مرکز جنگیدند. و آنچه که مهم است تداوم این
مبارزه است.
پ
ک ک نه یک جریان مارکسیستی - لنینیستی- مائوئیستی بوده و نه یک جریان بورژوایی ملی
پیروی لیبرالیسم و مبارزه ی مسالمت آمیز قانونی، بلکه در ماهیت امر یک جریان خرده
بورژایی دموکرات انقلابی با مواضعی پر ابهام و با تغییرات بسیار بوده است. همچنین
به این دلیل که مهم ترین سازمان مبارز در کردستان ترکیه بود توانسته نقش مهمی در
پیگیری خواست های خلق کرد و پیشبردن مبارزه ی مسلحانه داشته باشد.
از
این رو این نظر که این سیاست از روی تسلیم طلبی نیست به این معناست که پ ک ک نه از
زمان چرخش در مواضع اوجالان و پیش کشیدن نظراتی همچون«کنفدرالیسم دموکراتیک» و
«جوامع دموکراتیک» و علاقه به حزب سیاسی پارلمانی شدن، بلکه از همان آغاز نماینده
جریان های بورژوازی کرد( که عموما از دید ترتسکیست ها ارتجاعی هستند) بوده است.
این با نوع نظر جریان های ترتسکیستی که هر مبارزه ی دموکراتیکی علیه هر گونه ستمی
را نفی می کنند و به دروغ و فریب هوار«تضاد کار و سرمایه» و مبارزه ی صرفا کارگری
می کشند تطبیق می کند.
در
عین حال در اینجا این مساله که این سیاست های تازه ی اوجالان است که «پوشش
فریبکارانه» ی«کسب حقوق ملی کرد»( حضرات ترتسکیست کسب حقوق ملی کرد را به استهزا
در گیومه قرار داده اند) را به خود بسته است با سیاست های مبارزه جویانه گذشته ی این حزب درهم می شود.
گویی اوجالان و پ. ک. ک از همان آغاز«فریبکار» بوده اند و اساسا خود مبارزه برای
حقوق ملی کرد نیز یک «پوشش فریبکارانه» است.
سپس
حزب حکمتیست این جنبه از موضع ترتسکیستی خود را به شکل روشن تری بیان می کند:
«تجربه چهار دهه جنگ و تقابل نیروی نظامی دولت ترکیه و
نیروی مسلح پ.ک.ک این واقعیت طبقاتی و سیاسی را دوباره تاکید میکند که جنگ دولت و
جریانات ناسیونالیست کرد در راستای منافع کارگران و مردم حق طلب نیست.»
ما متوجه نشدیم که حضرات ترتسکیست های حزب
حکمتیست چگونه به این استنتاج رسیده اند! یک مبارزه ی دموکراتیک برحق از جانب ملتی
زیرستم علیه دولتی ستمگر به وسیله ی یک سازمان خرده بورژوایی در جریان است. این
مبارزه در رشد آگاهی دموکراتیک «طبقه ی کارگر و مردم حق طلب» نقش دارد و موجب
اتحاد ملی این طبقه و آماده گی بیشترش برای مبارزات کمونیستی (در چارچوب آن ملت
زیرستم) می گردد. از سوی دیگر طبقه ی کارگر ملت زیرستم اساسا نمی تواند با طبقه ی
کارگر ملت ستمگر( زمانی که چارجوب ملت زیر ستم را فراتر ببریم) یکی شود مگر این که
حق تعیین سرنوشت ملی وی از جانب طبقه ی کارگر ملت ستمگر پذیرفته شود. تنها بر چنین
بستری است که مبارزه کارگران«در راستای منافع کارگران و مردم حق طلب» خواهد افتاد
و نه چشم پوشی کارگران ملت زیرستم از حق خود. نفی مبارزه ی علیه ستم ملی به وسیله ی
طبقه ی کارگر زیرستم ملی به این عنوان که این مبارزه در «راستای منافع کارگران و
مردم حق طلب نیست» در کل به معنای نفی وحدت طبقه ی کارگر زیرستم و طبقه ی کارگر
ملت ستمگر است. می گوییم در کل زیرا در جزء ممکن است بین مبارزه ی کل طبقه ی کارگر
برای کمونیسم ( که مرحله ی نخست آن در کشورهای زیرسلطه برپایی جمهوری دموکراتیک
خلق است) و مبارزه ی دموکراتیک بخشی از طبقه ی کارگر علیه ستم ملی تضاد ایجاد شود.
در این صورت مبارزه ی برای کمونیسم در درجه ی اول اهمیت قرار گرفته و مبارزه ی علیه
ستم ملی نقش درجه ی دوم می یابد. این شکل طرح مساله و پاسخ به آن از موضع «طبقاتی
و سیاسی» است.
حال
می آییم بر سر «تجربه ی چهار دهه جنگ و تقابل نیروی نظامی دولت ترکیه و نیروی مسلح پ.ک». اگر منظور این است که
این مبارزه نظامی به پیروزی و حل مساله ستم ملی نرسیده است، این امر ممکن هر
اشکالی داشته باشد جز این که به این دلیل باشد که مبارزه ی دموکراتیک علیه ستم ملی
بوده است و باید مثلا در جهت مبارزه برای تضاد کار و سرمایه بوده باشد.
آیا
می توانیم بگوییم اگر این مبارزه در جهت حل تضاد کار و سرمایه بود حتما به نتیجه
می رسید؟ در اروپای غربی یک صد و پنجاه سال است که مبارزه ی علیه ستم ملی آن گستره
ای را نداشته و ندارد که در کشورهای زیر سلطه ی امپریالیسم داشته است و مبارزه
عموما بین طبقه ی کارگر و طبقه ی سرمایه دار امپریالیست بر سر حقوق کارگران بوده
است. آیا مبارزه در این کشورها به نتیجه رسیده است؟ می دانیم که ترتسکیست قطعا نمی
گویند که علت به نتیجه نرسیدن این مبارزه این بوده که مثلا تردیونیونیسم واکونومیسم
بر آن حاکم بوده است چراکه جریان های ترتسکیستی در اروپای غربی خودشان جزوی از این
تردیونیونیسم بوده اند.
اگر
منظور این باشد که چنین مبارزه ای نهایتا به این نظرات اوجالان کشیده شده است این
هم چیز تازه ای نیست. بسیاری از مبارزات توده ها که در صد و پنجاه سال اخیر به
وسیله ی احزاب خرده بورژوایی رهبری شده
اند اگر نتوانسته باشند پیروزی کسب کنند به چنین نتایج راست روانه ای رسیده اند و
اگر هم پیروزی کسب کرده اند شکل هایی از حکومت بورژوایی را بر پا کرده اند. این که
این جنبش ها با چنین رهبری هایی شکست می خورند و یا به چنان نتایجی منجر می گردند
نمی تواند دلیلی باشد برای مخالفت با نفس خواست های برحقی همچون رفع ستم ملی که
آنها به خاطر آن دست به مبارزه زده اند. تنها می تواند موجب مبارزه ی درست و اصولی
طبقه ی کارگر و کمونیست ها با نظرات تئوریک و سیاسی و کلا جهان بینی خرده بورژوایی
حاکم بر این جنبش ها شود و در جهت به دست گرفتن رهبری چنین جنبش هایی به وسیله ی
احزاب کمونیست انقلابی و طبقه کارگر اقدام شود.
و بالاخره اگر منظور این باشد که این مبارزات
نتایج ملموسی برای خلق کرد به بار نیاورده
است که اولا این درست نیست. خلق کرد کنونی در ترکیه( همچنان که در ایران) آنی
نیست که چهل سال پیش بود و از جنبه های گوناگونی در روابط اش با قدرت حاکم تحولات
اقتصادی و سیاسی- فرهنگی صورت گرفته است که بخشی از آنها نتیجه مبارزات دامنه دار
سازمان هایی مانند پ. ک.ک. بوده است.
و دوما چهار دهه که سهل است یک قرن مبارزه ی
برحق نیز ممکن است نتیجه ای آنچنانی برای خلقی
به بار نیاورد. در آمریکای جنوبی و مرکزی حدود یک قرن مبارزه و از جمله مبارزه
نظامی جریان داشته است و بخش مهمی از این مبارزات از جانب جریان های ناسیونالیست نبوده بلکه از جانب گروه هایی بوده است که خود
را مارکسیست، مارکسیست- لنینیست و یا مائوئیست می خواندند. برخی سازمان های مسلح
که جریان های مسلح خرده بورژوایی بودند مانند کوبا و نیکاراگوئه توانستند به
پیروزی برسند اما در بسیاری از کشورها مبارزه نه تنها به پیروزی نرسید بلکه یا
شکست خورد و یا به راه های انحرافی مثل همین حزب قانونی و مبارزه ی صرفا مسالمت
آمیز قانونی افتاد. اما این نتایج هرگز به معنای نفی نفس مبارزات خلق های آمریکای
جنوبی و مرکزی برای آزادی و استقلال از امپریالیسم نیست.
برخورد
طبقه ی کارگر به این گونه سازمان ها رد آنها از همان آغاز زیر نام هایی مانند«
جریانات ناسیونالیست کرد» و یا جریان های بورژوایی ( در مورد پارتیزان های آمریکای
جنوبی و مرکزی ) نبوده بلکه پشتیبانی از مبارزات درست و برحق آنها ضمن نقد مواضع و
سیاست ها و تاکتیک های نادرست شان بوده است.
هرمز
دامان
نیمه
ی دوم فروردین 1404