Tuesday, February 18, 2025

این آتش خاموش نمی شود

 
 
شب های انقلاب و تداوم خیزش انقلابی در کهگیلویه و بویر احمد
 
مرگ بر دیکتاتور شعار توده ها در شب 22 بهمن
در شب های 21 و22 و 23 بهمن ماه ، شهرهای ایران نظاره گر فریادهای اعتراض و خشم توده ها از حکومت خامنه ای و جمهوری اسلامی بود. توده ها از درون خانه ها و یا پنجره ها یک صد فریاد می زدند«مرگ بر دیکتاتور» و خشم و نفرت خود را علیه حکام ولایت فقیه نشان می دادند. آنها همواره و در چنین بزنگاه هایی و این گونه یاد انقلاب بزرگ شان را گرامی داشته اند. آنها شعارها را تغییر داده  و علیه حکومت مرتجعی کرده اند که پس از انقلاب 57 روی کار آمد و ثمرات انقلاب را تصاحب کرد.
جوانان و نوجوانان انقلابی دهدشت به خیابان می آیند!
 این میان و طی این روزها در فاصله ی 21 تا 25 بهمن دهدشت و یاسوج و برخی دیگر از شهرهای استان کهگیلویه و بویراحمد تجلی و مرکز این خشم و کینه و اعتراض شده بود.
نخست در دهدشت که یکی از مناطق مهم  و در بهار و تابستان سرسبز و زیبای این استان است، گردهمایی ها و راهپیمایی هایی معترضانه علیه خامنه ای و حکومت شکل گرفت و توده ها که بیشتر آنها جوانان و نوجوانان بودند به خیابان ها آمدند.
این جنبش در پی فراخوانی رخ داد که خواهان اعتراض به شرایط غیرقابل تحمل زندگی، زیست معیشتی و تاراج منابع آبی و... شده بود.  
جدا از وضع زندگی مردم که خون شان را به جوش آورده است، سرکوب خشونت بار اعتراض مسالمت‌آمیز دهدشت در دو شب ۲۱ و ۲۲ بهمن‌ماه، به گسترده‌تر شدن اعتراضات و کشیده شدن شان به یاسوج که به پشتیبانی از دهدشت برخاست و دیگر مناطق کهگیلویه و بوبرآحمد انجامید.
ما خاموش نمی شویم – از اعلامیه جنبش جوانان آزادی خواه کهگیلویه و بویر احمد( بهمن ماه 1403)
 در پلاکاردها مبارزان انقلابی، شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و «از دهدشت تا تهران، اتحاد اتحاد»به چشم می خورد. دیگر شعارهای خیزشی یان جان برکف دهدشت شعارهای «امسال سال خون است، سید علی سرنگون است»، «مرگ برخامنه ای»، «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر جمهوری اسلامی» بود.
علل اصلی اعتراض های خیابانی فقر و محرومیت توده های این استان، بالا رفتن قیمت دلار، تورم، گرانی و وضع معیشت توده ها، محروم بودن از آب آشامیدنی و رفتن مکرر برق و افزایش قیمت دارو و کمیاب بودن برخی از داروها و کمبود سوخت بوده است.
واکنش حکومت چنین بود که اینترنت را قطع کند و نیروهای سرکوب اش را که به گفته ی مردم از استان‌های مجاور آورده بود به جان توده های به جان آمده و معترض اندازد و آنها را سرکوب کند. آنها در شب های ۲۱ و ۲۲ بهمن گاز اشک‌آور به سوی توده های معترض شلیک کردند و عده ای را بازداشت کردند. در میان بازداشت شده گان مبارزانی بوده اند که پیش از این و در جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز بازداشت شده بودند. حکومت مدارس و ادارات را تعطیل و به گفته ی مردم حکومت نظامی برقرار کرد.
در میان بازداشت شده گان که تا کنون گفته شده شش نفر از جمله دو زن بوده اند نام های «عاطفه طاهرنیا»، « کامران بوذری»،«جابر فروغی»، «امیرحسین جعفری» و «پوریا براتی»  به چشم می خورد. عاطفه طاهرنیا پیش از این در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی نیز بازداشت شده بود.
اعلامیه جنبش جوانان آزادیخواه کهگیلویه و بویراحمد( بهمن 1403)
ما خاموش نمی شویم!
بار دیگر، خیابان های کهگیلویه و بویراحمد، دستان گره خورده ی جوانان لُر، صدای پر طنین آزادیخواهی و گام های استواری که دیوارهای سکوت و تحریف را در هم می شکند! بار دیگر، فریاد حق خواهی مردمانی که یک قرن است به حاشیه رانده شده اند، اما هرگز تسلیم نشدند!
ما فرزندان لُر و لرستانات، ما بازمانده گان صدسال غارت، ما وارثان خون های لُر به زمین ریخته ی 1401، از پدرام آذرنوش تا سپهر بیرانوند از سپهر مقصودی تا ببرهای حماسه ایذه( پرسیلا)[ اشاره به مبارزان جانباخته ی ایذه حسین سعیدی و محمود احمدی – راه سرخ] خیابان ها را پس گرفتیم، چرا که این سرزمین از آن ماست، چرا که این تاریخ را ما خواهیم نوشت، نه آنان که صد سال است بر ما حکومت می کنند و ما را نادیده می گیرند، غارت می کنند.
ما به خیابان آمدیم، چون سکوت خیانت است. سکوت در برابر فقر تحمیلی، در برابر تبعیض، در برابر اسلحه هایی که بر سینه جوانان ما نشانه رفته اند، خیانت است. سکوت در برابر آنان که نفت و منابع مان را بردند، اما برای مردم ما فقر و مهاجرت و تحقیر باقی نگذاشتند، خیانت است.
 سکوت در برابر آنان که فرزندان مان را به گلوله بستند و خونشان را به تاریکی بردند، خیانت است. ما سکوت نخواهیم کرد. کهگیلویه و بویراحمد، دیگر حاشیه ی هیچ معادله ای نیست. لرستانات دیگر یک نام در صفحات تاریخ تحریف شده ی شما نیست. جنبش جوانان آزادیخواه کهگیلویه و بویراحمد زنده است، سرفراز است، در خیابان است! ما نسلی هستیم که زخم های گذشتگانمان را با خود حمل می کنیم، اما هرگز زانو نخواهیم زد. ما نسلی هستیم که به خیانت تاریخ و دروغ قدرت باور نداریم. ما آمده ایم که حق مان را پس بگیریم! و بدانید، این جنبش، یک جریان لُری است! ما نه به هیچ مرکزگرایی وابسته ایم و نه اجازه خواهیم داد که هیچ جریانی از بیرون، خون و خشم ما را مصادره کند. اینجا لرستانات است، اینجا کهگیلویه و بویراحمد است. اینجا سرزمین مردمی است که خود تصمیم می گیرند، خود می ایستند، خود فریاد می زنند، و خود سرنوشت شان را می نویسند. به آنان که با گلوله به استقبال خیزش ما آمدند می گوییم: ما را نمی توانید بترسانید. ما را نمی توانید بشکنید. ما را نمی توانید خاموش کنید. ما از خاکی برخاسته ایم که خون اجدادمان را در خود دارد، از سلسله جبال لُر( زاگرس) که هزار سال است مقابل تمام قدرت ها ایستاده، و این بار، این ماییم که تاریخ را رقم می زنیم! این راه ادامه دارد. این راه خاموش نمی شود.»
باید که با هم و سراسری شد!
آنچه دیده می شود، نشانه هاست. نشانه هایی دیگر بر این که جنبش زنده است و خاموش شدنی نیست. آنچه حکومت را سرپا نگه داشته است تنها سرکوب است و با سرکوب نمی توان دوام آورد. خیزش های اخیر ادامه دارد و ادامه خواهد یافت چرا که آن شرایطی که موجد و مسبب این جنبش ها و خیزش هاست ادامه دارد و هر روز بدتر از روز پیش می شود.
در حال حاضر و جدا از ضعف هایی همچون نبود حزب انقلابی کمونیست و رهبری طبقه ی کارگر بر جنبش و انقلاب، ضعف مهم جنبش عبارت است از جدایی جنبش ها و مبارزات گوناگون طبقات و گروه های اجتماعی از یکدیگر. جنبش ها و خیزش ها و اعتصاب ها باید سراسری و با یکدیگر در پیوند باشند تا بتوانند نیروهای سرکوب را خنثی کنند و یا از زورشان بکاهند.
این ضعفی است که فشار سرکوب خود می تواند موجد رفع آن گردد و توده ها را به هم نزدیک و جنبش هایشان را به یکدیگر پیوند دهد.
توده ها نیز عمیقا حس می کنند که جدا جدا رفتن به جنگ این حکومت خونخوار تا دندان مسلح و آماده ی سرکوب و اعدام نمی تواند به پیروزی آنها بینجامد. آنان نیاز دارند که جنبش ها و خیزش های خود را به یک دیگر پیوند دهند و با یکدیگر برخیزند تا قدرت واقعی شان کسب شود و آن را به چشم بینند.
این را توده ها خوب حس می کنند. با توجه به تداوم شرایط کنونی خواه از جانب حکومتیان و خواه از جهت واکنش های توده ها، دیر یا زود این امر صورت خواهد گرفت.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
 26 بهمن 1403

نقش کثیف خامنه ای و آخوندهای مرتجع در مخدوش کردن مبارزه ی ضد امپریالیستی خلق ایران برای استقلال


 
تاریخ مبارزه برای آزادی و حکومت انقلابی- دموکراتیک در ایران در عین حال تاریخ مبارزه با استعمار و امپریالیسم برای استقلال اقتصادی و سیاسی- فرهنگی ایران بوده است. این دو از یکدیگر جدانشدنی و در هم پنهان و نافذ بوده اند، هر چند گاه این و گاه آن یک، عمده شده اند.
حکومت ولایت فقیه - کاریکاتور تهوع آور مبارزه ی ضدامپریالیستی و نوکری امپریالیسم در عمل
تاریخ چهل و اندی سال اخیر ایران تاریخ ضربه زدن سران جمهوری اسلامی به این مبارزات ضد استعماری و ضد امپریالیستی خلق ایران بوده است. مبارزاتی که از زمان مشروطیت و علیه دو امپریالیست وقت یعنی انگلستان و روسیه آغاز شده و تا انقلاب 57 با جهت گیری علیه امپریالیسم آمریکا که پس از کودتای مرداد32 امپریالیسم عمده در ایران گردید، ادامه یافته بود.
سلطنت طلبان وطن فروشان و نوکران همیشه به خدمت امپریالیست ها
در عین حال از هنگام شکل گیری باندهای سرمایه داران سلطنت طلب در کشورهای امپریالیستی غربی و میدان دار شدن ایدئولوگ های مرتجع و کثیف آنها از زمان به راه افتادن تلویزیون های مبلغ شان و همچنین اینترنت و... این ها نیز با تبلیغات خود به نفع نظام سابق سلطنتی و امپریالیست های غربی به ویژه آمریکا به نوبه ی خود به این مبارزات ضربه زده اند.
در خدمت و رکاب اینان گروه های مرتجع ترتسکیست بوده اند؛ از دارودسته«کمونیسم کارگری» حکمت گرفته تا جریان های «حکمتیست» که یا مستقیما به نفع امپریالیسم و سرمایه داران کمپرادور تبلیغ کرده و موضع گرفته اند و یا با تبلیغ برای حذف«امپریالیسم» و «مبارزه ی ضد امپریالیستی» از دیدگاه چپ( و پنهان شدن دروغین پشت مبارزه ای صرفا کارگری) و موضع گرفتن مقابل اهداف ضد امپریالیستی انقلاب دموکراتیک ایران، بهترین خدمت را به امپریالیست ها و نوکران کمپرادور آنها کرده اند.
ایدئولوگ های سیاست مصلحت طلبی: سیاست «درهای باز» بهترین است!
جدا از این دو جریان اصلی که آب به آسیاب یکدیگر ریخته اند و یکی از موضعی ارتجاعی با امپریالیسم مخالفت و دیگری از موضعی ارتجاعی از آن دفاع کرده است، گروه هایی از ایدئولوگ های خرده بورژوازی مرفه و بورژوازی بوده اند که خود را«مترقی» دانسته اما دیدگاه «مصلحت طلبی»( پراگماتیستی) اتخاذ کرده اند.
آنها مستقل بودن در جهان امروز(جهان امپریالیستی) را بی معنا دانسته و راه ترقی و توسعه ی کشور را در گسترش روابط با کشورهای امپریالیست غربی به ویژه آمریکا یا به عبارت دقیق تر وابسته شدن و زیرسلطه ی امپریالیست قرار گرفتن می بینند. برای آنها ماهیت و چگونگی این روابط که باید روابط برابر و بر مبنای منافع متقابل ملی باشد اهمیت ندارد و حتی اگر کشوری در چنین روابطی منافع واقعی ملی اش زیرپا گذاشته و ثروت ملی اش به تاراج رود و طبقه ی کارگر و زحمتکشان اش استثمار شوند و زیر ستم ملی قرار گیرند اهمیتی ندارد.
یکی از مدل های آن ها کشور کره جنوبی است که در آن آمریکا ده ها پایگاه نظامی دارد و حکومت اش دست نشانده ی امپریالیست های غربی است و اگر تا حدودی به دلیل پمپاژ سرمایه خارجی به آن از نظر اقتصادی تقویت شده است اساسا به دلیل وجود کشور کره شمالی در همسایگی آن بوده است.
 یکی دیگر از مدل ها و الگوهای بیشتر این دارودسته ها، کشوری مانند چین سرمایه داری شده است که سرمایه های امپریالیستی غربی و ژاپن امپریالیست آن را شخم زده اند و رهبران حزب به اصطلاح کمونیست اش، سرمایه داران ثروت اندوز میلیارد و فاسد هستند.
این هاست آنچه این دارودسته های فاسد و سرمایه داری پرست می گویند:
«اگر می خواهید فقر را به تساوی تقسیم نکنید( یعنی هم سرمایه دار ثروتمند و هم کارگر فقیر و یا نیمه فقیر داشته باشید)، اگر می خواهید«فقر مطلق» را از بین ببرید(یعنی فقیر باشد اما از پس حداقل خوراک و پوشاک و مسکن اش برآید) از «الگوی چین» و «سیاست درهای باز»( سیاستی که تنگ سیائو پینگ رویزیونیست پس از کودتای بورژوایی وی در حزب کمونیست چین به عنوان سیاست اقتصادی چین در پیش گرفت) پیروی کنید!»
 در کنار برخی از ایدئولوگ های غرب زده ی بورژوا، دارودسته های«چپ نو» و «مارکسیسم غربی»... نیز کمابیش به این دسته ها تعلق داشته اند.
تحریف ریاکارانه و شیادانه مبارزه ی ضدامپریالیستی انقلابیون کمونیست به ضدیت با مدرنیسم غربی
برخی دیگر از این دارودسته ها همچون ریاکاران و شیادان سیاسی عمل کرده به تحریف مبارزه ی ضد امپریالیستی انقلابیون کمونیست ایران پرداخته و کمونیست های انقلابی را ضد دستاوردهای مترقی سیاسی و فرهنگی غرب در دوران مبارزه علیه استبداد دینی- کلیسایی و انکیزاسیون و آفرینش اندیشه های مدرن بورژوایی دانسته،«عقب مانده» توصیف کرده اند. اینان نیز به سهم خود نقش ویژه ای در بی اهمیت کردن و از دور بیرون راندن مبارزه ی ضد امپریالیستی داشته اند. برخی از چپ های سابق و سوسیال دموکرات های« شبه چپ» کنونی به این دارودسته تعلق دارند.
گروه دیگری که آنها را باید هوچی ترین و وراج ترین دارودسته های ضد لنینیست، ضد تئوری انقلابی و ضد حزبیت انقلابی و همچون دسته ای از حکمتیست های مورد اشاره در بالا، به اصطلاح «کارگری» نامید، در متن ها و سخنرانی های خود حتی به جای مفهوم«امپریالیسم» مفهوم «استعمار» را به کار می برند تا مبادا شبهه ای برای برحق بودن مبارزه ی ضدامپریالیستی پدید آورند!
توده ای- اکثریتی ها دوستداران امپریالیسم روسیه!؟ 
در کنار این طبقات و گروه ها، جریان هایی نیز بوده اند که به نفع بلوک امپریالیسم روسیه، دولت سرمایه داری چین و حکومت ولایت فقیه موضع گرفته با بلوک امپریالیست های غربی مخالفت کرده اند. این ها دارودسته های توده ای بوده اند. سهم اینان نیز در ضربه زدن به مبارزه ی ضد امپریالیستی پنهان نیست.
وظیفه ی ما مائوئیست ها و تمامی گروه های مارکسیست- لنینیست مبارزه با تمامی گروه های نامبرده و زنده نگه داشتن مبارزه ی طبقه ی کارگر با امپریالیسم و امپریالیست ها برای استقلال خلق ایران و ایستادن وی روی پا خود است.
دو مخالفت ارتجاعی و انقلابی با امپریالیسم
از زمان مشروطیت دو نوع مخالفت با امپریالیست های غربی و امپریالیست روسیه وجود داشته است. یکی مخالفت ارتجاعی و دیگری مخالفت مترقی و انقلابی.
مخالفت با امپریالیسم از موضع ارتجاعی
مخالفت ارتجاعی با امپریالیسم از جانب طبقات و لایه هایی صورت گرفته است که ریشه در اقتصاد و سیاست و فرهنگ دوران قرون وسطی و فئودالیسم داشته اند. آنها بازمانده گان طبقات و لایه های مرده و یا در حال مرگ بوده اند. امید آنها این بوده که اگر چه در اقتصاد نمی توانند و به نفع شان نیست و به دردشان هم نمی خورد که به گذشته باز گردند، اما می توانند بازمانده ی سیاسی و فرهنگی این مرده ها و دفن شده ها و یا مشرف به موت ها را حفظ و نگه داری کنند.(1)
مخالفت با امپریالیسم از موضع انقلابی و مترقی
مخالفت با امپریالیسم از موضع انقلابی و مترقی از جانب طبقه ی کارگر و لایه های انقلابی و مترقی خرده بورژوازی و بخش های از بورژوازی ملی صورت گرفته است. بنیان و اساس این مخالفت، خواست رفع وابستگی های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و برپایی اقتصادی مستقل بر پایه منافع استراتژیک طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و ستمدیده و طبقات خلقی و ایجاد سیاست مستقل و انقلابی بر مبنای گسترش آزادی و دموکراسی انقلابی و توده ای برای پیشرفت و همچنین فرهنگی مستقل در جهت شکوفایی توان و استعدادهای فلسفی، علمی و هنری توده ها و کلا در جهت ارتقای زندگی مادی و معنوی خلق ایران بوده است.
برخلاف تصور فریبکاران و متقلبین و شیادهای سیاسی که مبارزه ی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی و کمونیست ها و انقلابیون علیه امپریالیسم و برای استقلال اقتصادی و سیاسی- فرهنگی ایران را مخالفت با پیشرفت های اندیشه ای، فلسفی، سیاسی، جامعه شناختی، هنری و نیز اقتصاد مدرن جلوه می دهند، هیچ یک از طبقات انقلابی و مترقی و نماینده گان سیاسی شان در مخالفت با این گونه پیشرفت ها نبوده بلکه با تمامی وجود خواهان جذب نقادانه ی این پیشرفت ها و درونی کردن آنها در جامعه ی ایران بوده اند. کافی است تنها نگاهی به نوشته ها، تالیفات و ترجمه های 80 سال اخیر پیروان اندیشه های انقلابی - کمونیستی  و نیروهای مترقی خرده بورژوایی و بورژوازی ملی بکنیم تا متوجه شویم که بخش مهمی از آنها، استفاده از و یا برگردان نوشته ها و تالیفات غربی در دوران پس از قرون وسطا و دوران سیاسی - فرهنگی مدرن غرب بوده است. جدا از این ها یک مارکسیست( لنینیست- مائوئیست) واقعی نمی تواند مخالف پیشرفت های سیاسی- فرهنگی ای( فلسفی، علمی، حقوقی، هنری و...) باشد که بورژوازی غرب در زمانی که انقلابی بود و علیه فئودالیسم  و قدرت کلیسا و تسلط مذهب بر ارکان اجتماعی مبارزه می کرد، محرک و رهبری کننده ی آنها بوده است.  
مساله ی خط درست در مبارزه ی انقلابی - دموکراتیک
شارلاتانیسم سیاسی و ریاکاری و شیادی حکام جمهوری اسلامی و های و هوی دروغین شان در مورد«مرگ بر آمریکا» و نیز لجن پراکنی های گروه های هوادار امپریالیست های غربی علیه مبارزه ی ضد امپریالیستی، چنان ضرباتی به این مبارزه زده است که قرار دادن چرخ های  انقلاب در مورد مساله ی مبارزه برای استقلال اقتصادی و سیاسی و فرهنگی روی ریل درست خواهان کار تبلیغی و ترویجی ادامه داری از جانب مائوئیست ها و گروه های انقلابی ضد امپریالیست است. تنها با کار تبلیغی و ترویجی پرحوصله است که می توان عناصر ضدامپریالیستی انقلاب را در جایگاه خویش مستحکم کرد و مبارزه ی توده ها را با داشتن خط درست در دو مساله ی اساسی آزادی و استقلال در انقلاب دموکراتیک پیش برد.
مبارزه ی ضدامپریالیستی اکنون عمده نیست اما نباید آن را از یاد برد!
تبلیغ و ترویج مزبور البته به این معنا  نیست که اکنون مبارزه ی ضد امپریالیستی عمده است.
خیر! مبارزه با حکومت ولایت فقیه و استبداد دینی و برای آزادی و دموکراسی کماکان عمده است و ما کمونیست ها باید آن را پی گیریم؛ اما تداوم روند مزبور در ایران و غیر عمده بودن مبارزه ی ضدامپریالیستی در شرایط کنونی، نباید مانع از این شود که ما در زمانی که نیاز است در مورد جنبه ی غیرعمده ی مبارزه به روشنگری بپردازیم، آن هم زمانی که مه غلیظی آن را در برگرفته است و تیره و تار کرده است، به روشنگری نپردازیم و تسلیم شرایط و دنباله روی از یک جانبه نگری های جاری در مبارزه شویم. می توان و باید در کنار مبارزه ی برای آزادی و دموکراسی و سرنگونی حکومت و برقراری یک جمهوری دموکراتیک خلق انقلابی به رهبری طبقه ی کارگر دیدگاه های توده های طبقه و زحمتکشان و تهیدستان را علیه امپریالیسم و برای استقلال به درستی تنظیم کرد، به پیش برد و ارتقاء بخشید.
 
 هرمز دامان
24 بهمن 1403
1-   به این هم اشاره کنیم که تا آنجا که صحبت بر سر جریان های مذهبی است تنها بخشی و نه همه ی جریان های مذهبی، از یک موضع ارتجاعی مخالف امپریالیسم غرب بوده اند. بخش هایی از این روحانیون نه از دیدگاه مذهبی قرون وسطایی بلکه از دیدگاه های روحانیون ایدئولوگ طبقه ی خرده بورژوازی و یا سرمایه داران ملی مخالف امپریالیسم بوده اند. افرادی همچون طالقانی به این زمره تعلق داشته اند. مدل غربی این ها بیشتر کشیش ها و مذهبیونی بوده اند که در قرون وسطا به مبارزه با حکومت کلیسا و انکیزاسیون پرداختند و از افکاری بورژوازی که در آن زمان مترقی بود دفاع کردند.  

Sunday, February 16, 2025

شرایط کنونی توده ها و برانگیخته شدن خشم آنها علیه خامنه ای

 
در دوران کنونی وضع ویژه ای حکمفرماست. خامنه ای و دیگر حکام مرتجع ولایت فقیه شرایط کشور را از نظر اقتصادی به حال و روزی انداخته اند که توده ها پیش از هر چیز به متوقف شدن سیر مرگ آسای اقتصاد و زندگی شان اهمیت می دهند.
مساله ی دلار و تورم و گرانی و ...
آنها می خواهند دلار نه تنها بالا نرود بلکه پایین بیاید. تورم و گرانی متوقف شود و به عقب برگردد. آب و برق و گاز نه تنها قطع نشود بلکه توزیع آن بیشتر و بهتر شود. بیکاری نه تنها متوقف شود بلکه کار ایجاد گردد، وضع زندگی آنها نه تنها به وخامتی بیشتر نگراید بلکه رو به بهبودی و رفاه نهد و بسیاری خواست های دیگر. آنان این وضع فلاکت بار را که در حال حاضر نمی توانند پایانی برای آن تصور کنند و در نظرشان چاه ویلی جلوه گر می شود که ته ندارد، از چشم سران جمهوری اسلامی و های و هوی دروغین شان علیه آمریکا و دولت های غربی می بینند.
مساله ی انرژی اتمی
 از سوی دیگر در دوران کنونی مساله اتمی شدن خواست سران جمهوری اسلامی بوده و برای بقای خودشان است. از نظر توده ها این همه خرج برای انرژی اتمی و سیر حرکت تولید آن را با هزار مارمولک بازی آشکار و پنهان تبدیل کردن به اتمی شدن جمهوری اسلامی و تهدید کشورهای دیگر بر این مبنا که اگر چنین و چنان شود ما هم سراغ اتمی شدن می رویم، موجب شده که این پروژه نه تنها نتایجی برای زندگی آنها نداشته باشد بلکه ثروت کشور را دور ریختن و وضع را بدتر کردن به شمار آید. از این روی آنها خواهان کنار آمدن با ترامپ و امپریالیست های اروپای غربی و تنظیم پروژه ی انرژی اتمی در چارچوب خواست های آنها برای نرفتن سراغ تولید بمب اتمی می باشند.     
از نظر توده های زحمتکش و طبقات میانی اگر خامنه ای و شرکای پاسدار و سران کشور از هیاهوی توخالی و پوچ خود علیه آمریکا دست بردارند و به مذاکره با آمریکا بنشینند، تحریم ها و فشارهای اقتصادی رفع شده و امکان بازگشایی در اقتصاد و زندگی آنها به وجود خواهد آمد. توده ها چنین می پندارند که تحریم ها بهانه ای به دست حکام جمهوری اسلامی داده که تا آنجا که می توانند زندگی توده ها را زیر فشار قرار دهند و به قهقرا برند. از دیدگاه آنها اگر تحریم ها در میان نباشد باندها و جناح های حاکم نمی توانند از موقعیت سوء استفاده کنند و دست به دزدی ها و اختلاس های میلیاردی زنند و چنین آتش به زندگی توده ها بیفکنند.
بنابراین اکنون زمانی است که توده ها بیش از پیش و بیش از هر نیروی دیگری خواهان مذاکره ی خامنه ای و سران جمهوری اسلامی با آمریکا و ترامپ هستند.
تقابلی که پیش آمده چنین است: توده ها خواهان مذاکره و رفع تحریم ها هستند و خشم شان علیه هر نیرویی است که بخواهد سیاست کنونی را تداوم بخشد. این امر موجب شده که فشار افکار عمومی به روی حکومت بسیار زیاد گردد.
به این ترتیب در اوضاع جاری دو نوع دوقطبی پدید آمده است:
 دو قطبی درون حکومتیان و دو قطبی توده ها و حکومت.
دوقطبی جناح های حکومتی
از یک سو تضادهای درون جناح های حاکم علیرغم  افت و خیز آن، در مجموع شدت گرفته است. نیروی جناح های دیگر اصول گرا و بخشی از اصلاح طلب حکومتی در مقابل خامنه ای افزایش یافته و تقابل آنها با سیاست های خامنه ای- که بیش از پیش نشان می دهد فرد خودمرکز بین و جاه طلب و ابلهی است - و دفتر رهبری شدت گرفته است. تقابل هایی که خامنه ای با توجه به شرایط کنونی کشور نیرو و توان غلیه بر آنها را ندارد و اساسا به توجه به شرایط کنونی کشور خاموش کردنی و کنترل کردنی و هدایت کردنی نیست.
این ها دو قطبی جناح های مقابل خامنه ای و خامنه ای و دارودسته اش را به وجود آورده و وی و هسته ی سخت قدرت را در انزوای بیشتری فرو برده است. در مقاله ی ترامپ، مذاکره و جمهوری اسلامی به این تقابل شدید اشاره کردیم و اینکه کسی به حرف های خامنه ای وقعی نخواهد گذاشت و سخنان وی در نفی مذاکره مشمول هزار تفسیر گردیده و نهایتا به با ترامپ« مذاکره کردن عاقلانه، هوشمندانه و شرافتمندانه  است» تبدیل خواهد شد.
در صورت تداوم روند کنونی، این تقابل به احتمال زیاد خامنه ای( و«ارزشی» های دوربرش) را مجبور خواهد کرد از هیاهوی پوچ اش علیه مذاکره و آمریکا دست بردارد و از نظر امپریالیست ها به اصطلاح مثل«بچه ی آدم» شود.
دو قطبی توده ها و خامنه ای و مخالفین مذاکره
از سوی دیگر تقابل شدید توده ها با خامنه ای و مخالفین مذاکره، دو قطبی توده ها- خامنه ای و مخالفین مذاکره را به وجود آورده و فشار شدیدی به خامنه ای وارد می کند. فشاری که به احتمال زیاد و از دیگر سو خامنه ای را مجبور خواهد کرد که دست از بازی ها و مانورهای مذاکره ای اش بردارد و پشت میز بنشیند.
و چنانچه چنین شود که به نظر می رسد خامنه ای چاره ای ندارد جز اینکه چنین کند، آن گاه توده ها وی را آنچنان که شایسته و بایسته است تحقیر خواهند کرد
***
آنچه گفته شد با توجه به سیر  ظاهری رویدادها است. تاریخ جمهوری اسلامی و حکومت ولایت فقیه در عین حال تاریخ مذاکره ها و سازش های پنهانی و آشکار با امپریالیست های غربی و از جمله آمریکا بوده است. سیر رویدادهای شش ماهه ی اخیر نیز نشان از مذاکرات پنهانی با آمریکا و عقب نشینی ها و سازش های مداوم خامنه ای و شرکای پاسدار با امپریالیست های اروپایی وآمریکایی داشته است. بنابراین این احتمال وجود دارد که تمامی این های وهوی ها یا مانورهای تاکتیکی برای گونه ای تقابل های موقت با ترامپ و ایجاد شرایط بهتر هنگام نشستن پشت میز مذاکره باشد و یا موقتا و به تبعیت از سیاست های دولت امپریالیستی روسیه و در خدمت مذاکرات این کشور با آمریکا و اوکراین، اتخاذ شده باشد.  
جز این ها باشد، این احتمال قوی است که اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران حمله کند و در آن صورت با توجه به اینکه توان و بنابراین احتمال پاسخ جمهوری اسلامی کم است( وعده ی صادق سه هنوز انجام نشده است) شرایط خامنه ای و شرکا هنگام نشستن پشت میز مذاکره بدتر خواهد شد.
هرمز دامان
24 بهمن 1403

Saturday, February 15, 2025

پزشکیان و پیام ترامپ

 
هوارهای توخالی پزشکیان
در باب مذاکره نکردن با ترامپ آنچه بیشتر توجه بر می انگیزد هوار کشیدن های پزشکیان و روان شدن وی( و در کنارش دیگر اصلاح طلبان حکومتی یا دورقاب چین های تازه) در پی خامنه ای است. پس از سخنرانی خامنه ای بخش هایی از کسانی که به پزشکیان رای داده بودند از وی خواستند که حال که نتوانسته و نمی تواند به وعده های خود عمل کند، استعفا دهد. اما وی نه تنها از استعفا خودداری کرده است بلکه بیش از پیش دنباله روی خامنه ای شده است. وی حتی در سخنرانی خود در 22 بهمن امسال خود از واژه هایی  در مذمت ترامپ استفاده کرد که خیلی فرقی با شعار «مرگ بر آمریکا»ی خامنه ای نداشت. از جمله« اگر به فکر مذاکره کردن بودید چرا این غلط ها را کردید».
اصولا در مورد استعفای روسای جمهور ناسازگار با باند خامنه ای عوامل گوناگونی در کارند که مانع استعفا می شوند. بخشی از این موانع مربوط می شوند به جناحی که توانسته ریاست جمهوری و دولت را از آن خود کند. برای نمونه خاتمی و یا روحانی و اینک پزشکیان از جناح های اصلاح طلب و اعتدالی و یا احمدی نژاد از جناح پایداری .
بخش هایی از جناح های مورد اشاره که بودن در قدرت را بهتر از نبودن می دانند بر مبنای شعار«کاچی بهتر از هیچی هست» تلاش می کنند از موقعیت به دست آمده تا می توانند استفاده کنند. آنها بر این اند که در دورانی که نماینده گان شان دولت را در دست دارند می توانند منافع جناح را بر آورده سازند. از این رو این بخش ها در شرایطی که نماینده شان زیر فشار قرار می گیرد از نماینده شان یعنی رئیس جمهور می خواهند که استعفا ندهد.
به احتمال خاتمی( که به هر حال تهاجمی به وزارت اطلاعات خامنه ای کرد) و روحانی( که به راحتی علیه نظرات خامنه ای صحبت می کرد و با وی در می افتاد) بیشتر به همین دلایل استعفا ندادند و اینک پزشکیان نیز( که همچون مرید خامنه ای حرف می زند و عمل می کند) کمابیش به همین دلایل استعفا نمی دهد
توجه کنیم که رئیس جمهوری که بنا به وعده هایش در دوران انتخابات رای آورده و برگزیده شده است موظف است که در زمانی که نمی گذارند به وعده هایی که وی به انتخاب کننده گان اش داده است عمل کند، استعفا دهد. اما در ایران لقمه ی دولت لقمه ی کوچکی نیست و هیچ کدام از باندها و جناح ها حاضر نیستند آن را مفت از دست بدهند.
جز این، دولت را در دست داشتن برای چهار سال و یا هشت سال می تواند موجب شود که آن جناح و باند میخ اش را درون قدرت بیش از پیش بکوبد و پس از پایان دوره از روابط و موقعیت به وجود آمده به شکل احسن استفاده کند. به اصطلاح او در دوران در دست داشتن دولت بارش را بسته است و حال که شاخک هایش را درون ارکان نظام دوانده است می تواند با زد و بندها و باند سازی ها از مزایای آن پس از دوران خدمت استفاده کند. به عبارت دیگر هر جناح و باندی که درون رفت دیگر نمی توان او را به ساده گی بیرون کرد.
اما از سوی دیگر استعفا در نظام ولایت فقیه آسان نیست. کافی است مثلا رئیس جمهوری که از جناح های اصول گرا نیست استعفا دهد تابه احتمال زیاد این وضع پدید آید که هزاران حکم علیه وی از جانب جناح های اصول گرا و باندهای مرید صادر شود. پیش پا افتاده ترین حکم ها «بازی در زمین دشمن کردن»، «ایجاد خلاء در نظام اسلامی برای سرنگونی حکومت»،«اقدام در جهت فروپاشی نظام» و «خدمت به دشمن» یعنی آمریکا است. چنین فردی باید خیلی خوش شانس باشد دادگاهی نشود و یا بلاهایی دیگر بر سرش نیاید.
 از این رو آنان که به پزشکیان رای دادند باید توجه کنند که انتخاب پزشکیان، به دلیل رای آنها نبود و نیز برای این رئیس جمهور نشد که به تحقق وعده هایی که به آنها داده بود عمل کند، بلکه انتخاب وی در چارچوب تاکتیک های تازه ی خامنه ای و سران سپاه علیه جنبش دموکراتیک توده ها( و خیزش «زن، زندگی، آزادی») و نیز تغییراتی در مناسبات با کشورهای امپریالیستی غربی به ویژه آمریکا صورت گرفت. در واقع حدس زده می شد که ترامپ بر سرکار بیاید و قرار شد که یکی از مجریان اصلی این تاکتیک ها پزشکیان و دولت اش باشد.
ترامپ در پیام اش چه خواسته است؟
در مورد مساله ی مذاکره  در مقاله ی ترامپ، مذاکره و خامنه ای به برخی از آنچه سران جمهوری اسلامی از جمله قالیباف در مورد پیام ترامپ و حسین صفدری معاون وزیر اطلاعات در مورد مسائل امنیتی« پشت پرده» گفتند اشاره کردیم. از آنچه گذشته بیشتر به نظر می رسد که هر چه هست در پیام ترامپ است تا دیگر موارد.
البته تا کنون هیچ یک از سران جمهوری اسلامی به جز قالیباف به متن پیام پنهانی ترامپ اشاره نکرده است اما از آنچه خامنه ای و سران پاسدار و قالیباف و نیز پزشکیان گفته اند می توان حدس زد که هر چه هست مساله بر سر خواست های ترامپ در همین آغاز مذاکره است. و گویا همین خواست های ترامپ است که چنین خامنه ای و سران جمهوری اسلامی را برآشفته کرده است.
در سرمقاله ی روزنامه ی جمهوری اسلامی( شنبه 20 بهمن 1403) با نام پشت پرده ی رویاهای ترامپ با اشاره به فرمان های ترامپ چنین آمده است:
« از بدیهی ترین نکات که هرگز قابل اغماض نیستند، یکی حق ایران برای داشتن موشک  و ابزارهای دفاعی مورد نیاز است و دیگری جایگاه سپاه پاسداران که بر خلاف ادعای ترامپ، یک نیروی ضد تروریسم است. این ها از جمله خط قرمز های ایران هستند و هر کشور و دولتی که طرف مذاکره با ایران باشد باید یپذیرد که این موارد به هیچوجه قابل چانه زدن نیستند کما اینکه باید بداند جمهوری اسلامی قدرت کافی برای مذاکره عزتمندانه با هر کشوری را دارد. اشتباه ترامپ این است که با زبان زور می خواهد مذاکره کند، زبانی که با ماهیت مذاکره در تضاد است. رئیس جمهور آمریکا اگر خواهان مذاکره واقعی است باید اولا زبان قلدری را کنار بگذارد و ثانیا تضمینی قابل اعتماد بدهد.»( تاکیدها از ماست)
 اشاره به مساله ی موشک و ابزارهای دفاعی در همان حرف های قالیباف هم آمده بود. نکاتی که در این سرمقاله مهم است اشاره به«جایگاه سپاه پاسداران» است.
ترامپ سپاه پاسداران را تروریست خوانده است. این البته تازه نیست و بین حرف و عمل هم فاصله زیاد است. ما دیدیم که در دوره ی خیزش ژینا، هیچ یک از امپریالیست های غربی حاضر نشد که سپاه پاسداران را در لیست تروریستی قرار دهد و این در حالی بود که پارلمان اروپا در آن زمان سپاه پاسداران را در لیست تروریست ها جای داده بود. پس صرف صحبت ترامپ در مورد تروریست بودن سپاه، دلیل محکمی برای رفتن پای دفاع از جایگاه سپاه پاسداران در مذاکره، به دست نمی دهد.
با این تفاصیل شاید بتوان این احتمال را داد که ترامپ در پیام اش به خامنه ای خواهان«انحلال سپاه پاسداران» و یکی شدن اش با ارتش شده باشد. و نیز ممکن است که این یکی از مسائلی باشد که موجب برآشفتن خامنه ای و سران حکومت شده باشد. نکته ی دیگر زبان «زور» و «قلدری» ترامپ است. به نظر می رسد که ترامپ در پیام یا پیام هایش این ها را پیش شرط مذاکرات قرار داده باشد و گفته باشد که« یا چنین می کنید و یا از مذاکره خبری نخواهد بود» و احتمالا حمله به تاسیسات اتمی روی میز قرار خواهد گرفت.
 با اینحال آنچه ترامپ می تواند بخواهد این ها نیست. ترامپ به نماینده گی از سوی طبقه ی سرمایه داران امپریالیست حاکم بر آمریکا می خواهد جمهوری اسلامی بی سروصدا و آرام و بدون چموش بازی و جفتک انداختن از نظر اقتصادی و سیاسی به بلوک امپریالیستی غرب بپیوندد و سران آن در زمره ی نوکران مطیع و حلقه به گوش بورژوازی آمریکا و اروپا در آیند و از سیاست های آنها تبعیت کنند.
اما سران جمهوری اسلامی عجالتا در سایه ی بلوک روسیه هستند و ترس زیادی دارند که اگر وابسته به بلوک غرب شوند حکومت شان دیری نپاید و سرمایه داران امپریالیست غرب آنها را با دیگر نوکران خود یعنی سلطنت طلبان جابجا کنند.
با این حال آنها خواه خامنه ای و خواه سران سپاه برای بقای خود در قدرت مجبورند راهی را که در آن پا گذاشته اند تا به پایان طی کنند. ارتجاع حاکم بر کشور زیرسلطه نمی تواند مستقل باقی بماند و هیچ چاره ای جز مزدور و نوکر امپریالیست ها شدن پیش پایش قرار ندارد.
 هرمز دامان
23 بهمن 1403

Wednesday, February 12, 2025

از گذشته(3) پاسخ به رفقای مائوئیست افغانستانی( بخش دوم)

 

پاسخ به رفقای مائوئیست افغانستانی( بخش دوم)
 
درنوشته ای تحت عنوان"آگاهی خودبخودی ــ بورژوایی وآگاهی طبقاتی کارگران ــ کمونیستی( قسمت هشتم- پایانی ) بخش دوم" می خوانیم:
اگرما به انقلاب های روسیه (1917و1905)، چین (1976تا 1920) وایران (1357) و نیز انقلاب های دیگر نگاه کنیم می بینیم که در بسیاری لحظات توده ها جلوتر از احزاب و رهبران حرکت می کنند و در واقع  احزاب و رهبران به دنبال توده ها هستند". "
نخست اینکه انقلاب در ایران از هر نظر با انقلاب کبیر اکتبر و انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریائی فرق دارد و هیچکس و درهیچ قرینه یی حق ندارد این انقلابات را در کنار یکدیگر قراربدهد، مگر اینکه قصد داشته باشند"ناسیونالیزم" شان را از این طریق تبلیغ کنند.
پاسخ
رفقای عزیز
 انقلاب روسیه و یا چین، انقلاب بودند. انقلاب ایران هم انقلاب بود. انقلاب های روسیه و چین انقلاب های توده های تحت ستم بودند. انقلاب ایران هم انقلابی بود که تود های تحت استثمار و ستم ایران در آن اکثریت را داشتند
انقلاب 1905روسیه،  گر چه طبقه کارگر نقش اساسی را در آن داشت، اما زیر رهبری بلشویک ها نبود. حتی انقلاب فوریه 1917 هم با ویژگی های مشابه زیر رهبری بلشویک ها نبود. در این دو انقلاب حرکات خودبه خودی بر حرکات آگاهانه حساب شده غالب بود. در بسیاری مواقع در این انقلاب توده ها پیشتر از رهبران بودند. برای مثال نگاه کنید در تلاش برای جلب ارتش تزاری در انقلاب 1905که لنین به روشنی به آن اشاره می کند.
در مورد چین نیز انقلاب از آغاز زیر رهبری حزب کمونیست چین نبود بلکه تا حدودی تحت رهبری گومیندان بود و به علت راست روی حزب در سال 1927 شکست خورد. مبارزه دهقانان در آغاز تحت رهبری حزب نبود بلکه کاملا خودبه خودی بود و از این لحاظ پیشتر از حزب حرکت می کرد. تازه بسیاری از رهبران و کادرهای حزب اهمیتی به آن نمی دادند. تنها پس از شکست 1927 بود که حزب به روستا رفت و توانست به مرور زمان جنبش های دهقانی را به زیر رهبری طبقه کارگر و حزب بکشاند. و همین موجب شد که مائو گفت ما باید از چیانکایشک تشکر کنیم که ما را به روستا فرستاد.  تازه تسلط حزب بیشتر در مناطق آزاد شده بود و  حزب کمونیست آن تسلطی را که در مناطق آزاد شده داشت در مناطق سفید نداشت. در نتیجه در این نقاط جنبش توده ها بیشتر خودبه خودی بود. ضمنا ما در مورد انقلاب فرهنگی – پرولتاریایی صحبتی نکردیم.  گر چه درآن نیز حرکات خودبه خودی وجود داشت و ما می توانستیم از این لحاظ معین آن را نیز در نظر گیریم.
به طور کلی تمایز انقلاب های روسیه(عمدتا اکتبر) و چین(پس از رهبری حزب کمونیست بر آن) با ایران در نفس انقلاب بودن آنها نیست. این ها هر سه انقلاب و نیز مهم ترین انقلابات قرن بیستم هستند، بلکه در رهبری به وسیله طبقه کارگر و یا فقدان رهبری طبقه کارگر و نیز به دست آوردن پیروزی و یا شکست خوردن بود. در ایران طبقه کارگر و زحمتکشان به طور وسیعی در انقلاب شرکت کردند و بی شرکت آنها انقلاب آن چیزی که بود نمی بود و حتی آن پیروزی یعنی سرنگونی سلطنت را که صورت داد نمی توانست صورت دهد. بنابراین قیاس این انقلاب ها در این موارد  با یکدیگر هیچ اشکالی ندارد. در عین حال ما باید تفاوت های آنها را به روشنی تصویر کنیم. این نوع قیاس ها به ما کمک میکند که نواقص انقلاب ایران را بهترو عمیق تر بشناسیم.
ضمنا انقلاب ایران از لحاظ شرکت توده های زحمتکشان در آن، با توجه به جمعیت 35 میلیونی ایران در آن زمان، یکی از بزرگتری انقلابات قرن بیستم است.
 
 درایران در سال 1357هیچ جزبی برابرحزب بلشویک قوی، سازمان یافته، آبدیده و آگاه وجودنداشت وبه همین قسم ماهیئت ومضمون جنبش توده ای درایران ازهیچ نگاه با ماهیئت ومضمون جنبش پرولتری در روسیه وجمبش توده ها در چین قابل مقایسه نیست. انقلاب ایران ایران حتی با انقلاب چین در سال 1949 قابل مقایسه نیست چه رسد به انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریائی 1966
پاسخ
بی تردید در ایران حزبی همچون حزب بلشویک وجود نداشت همچنان که حزبی مانند حزب کمونیست چین وجود نداشت. حتی طبقه کارگر ایران در آن ابعادی که طبقه کارگر در انقلاب 1905روسیه متشکل شده بود، متشکل نبود. درست به همین دلایل است که انقلاب ایران شکست خورد.
اما اگر چه در ایران حزب کمونیست از جنس حزب بلشویک و حزب کمونیست چین وجود نداشت اما از لحاظ مضمون انقلاب ایران همچون انقلاب 1905 و فوریه 1917 و انقلاب چین تا سال 1949انقلابی بورژوا - دموکراتیک بود و ما می توانیم از این لحاظ آن را با آن انقلاب ها مقایسه کنیم.
اما  به طور کلی در این مقاله قصد ما تنها قیاس از لحاظ جنبش خودبه خودی و جنبش آگاهانه است و در هر دو انقلاب روسیه و چین حرکات خود به خودی وجود داشت. ضمنا ما تنها به این سه انقلاب نگاه نکرده ایم بلکه به اینکه در انقلاب های دیگر نیز حرکات خودبه خودی وجود داشته اشاره کرده ایم.

ما محتوای ناسیونالیستی این مقایسه راکه با الفاظ نرم در قرینه منفعل تبلیغ می شود، به بحث نمی گیریم ولی رفیقانه از شما می خواهیم که اینگونه احساسات ناسیونالیستی – ایران گرائی تان را انتقاد کنید.
پاسخ
رفقا ما جدا متوجه این بخش صحبت شما نشدیم. ما معنی«محتوی ناسیونالیستی این مقایسه را که با الفاظ نرم در قرینه منفعل تبلیغ می شود» را متوجه نشدیم. اگر چنانچه ما را در این خصوص در مورد دیدگاه خود روشن کنید از شما متشکر و ممنون خواهیم بود. .

در خاتمه دست هایتان را رفیقانه فشرده و امیدواریم ازما نرنجید.
پاسخ
در مورد رنجیدن باید بگوییم کاملا برعکس است، زیرا ما بسیار خوشحال شدیم و طالب آن هستیم که حتما یک مبارزه ایدئولوژیک معقول و منطقی میان مان ایجاد شود و تداوم یابد. ما واقعا احتیاج به نظر مخالف خودمان داریم و در حالی که خویشتن را مجاز به مبارزه ایدئولوژیک با دیگر جریان ها می دانیم در عین حال نیازمند مبارزه ی ایدئولوژیک دیگران با خود هستیم. امیدواریم که رفقا گامی را که برداشتند پیگیرانه و مصرانه ادامه دهند و نقدها و نکته های خود در مورد مقالات ما حتما به ما برسانند.
در خاتمه ما نیز دست شما را بگرمی می فشاریم. به امید فعالیت های مشترک بیشتر و گسترده تر و عمیق تر.

از گذشته(2) پاسخ به رفقای مائوئیست افغانستانی( بخش اول)

 
 پاسخ به رفقای مائوئیست افغانستانی( بخش اول)
 
متن نامه رفقا و پاسخ های داده شده را در زیر می خوانید؛
اصلاحات بسیار جزیی در متن ها تنها از نظر نگارشی صورت گرفته است.
 
رفقای ارجمند درودهای رفیقانه مارا بپذیرید
امیدواریم صحتمند و کامگار باشید.

درنوشته " نگاهی به مبارزه طبقات وچگونگی شکل گیری جمهوری اسلامی (بخش پایانی) " چنین می خوانیم "
-دین اسلام از آغاز تا كنون بیانگر جهان بینی طبقات گوناگون با منافع اقتصادی متفاوت  و متضاد بوده است. بر خلاف لیبرالیزم كه جهان بینی بورژوازی غرب به ویژه در دوران اولیه ی آن( دوران رقابت آزاد) به شمار می آید، این دین را در طول تاریخ طبقات گوناگونی به عنوان ایدئولوژی پذیرفته اند. فئو دال ها، لایه های مختلف دهقانان، بورژوازی تجاری و تولیدی- طیف هائی از خرده بورژوازی مرفه-  میانه و فقیر عموما سنتی، اقشار و طبقاتی بوده اند كه نمایندگان سیاسی، فرقه ها، سازمان ها و احزاب سیاسی شان، دین اسلام را به عنوان جهان بینی پذیرفته و منطبق با منافع طبقه خویش آن را- به ویژه بخش هایی از آن را- تفسیر كرده  و یا محتوی آن را در جهت منافع خویش تغییر می داده اند. بنابراین این دین در طول زمان و از طرف طبقات مختلف و همنوا با منافع آنها تغییر می کرده و همواره به چیز دیگر تبدیل می شده است، هر چند بعضی از اصول ظاهری خود را حفظ نموده است. یکی از علل مهم وجود فرقه های بسیار زیاد و یا جریان های مختلف مذهبی اسلامی در تاریخ ایران، خواه در هیئت حاکمه و خواه در میان نیروهایی که با قدرت های حاکم در ستیز بودند، همین تفاسیر مختلف طبقاتی یا قشری بوده است ."

رفقای محترم، چرا این " طبقات گوناگون بامنافع اقتصادی  متفاوت و متضاد" را نام نمی برید تا مسایل روشن شود؟
پاسخ
در بندی که رفقای عزیز آورده اند به روشنی به طبقاتی با منافع متضاد یعنی « فئودال ها، لایه های مختلف دهقانان، بورژوازی تجاری و تولیدی- طیف هائی از خرده بورژوازی مرفه- میانه و فقیر عموما سنتی» اشاره شده است. همچنین  در این بند به روشنی به تفسیر اسلام  و یا تغییر محتوی آن بنا بر منافع خویش اشاره شده است. نتیجه اینکه  گرچه در هر حال اصول و فروع صوری دین اسلام  شکل واحد خود را حفظ کرده است اما از دید طبقاتی که در بالا به آنها اشاره شده به هیچ وجه معانی یکسانی نداشته است. طبقات فئودال آن را مطابق با منافع خویش تفسیر کردند و دهقانان نیز مطابق منافع خویش . در قرون جدید بورژوازی تجاری و لایه های خرده بورژوازی نیز اسلام را به عنوان ایدئولوژی پذیرفته ولی به گونه ای متفاوت و متضاد با طبقات دیگر تفسیر کرده اند. اگر چنانچه مثلا بین منافع بورژوازی تجاری و فئودال ها وجوه مشترکی وجود می داشت این هم در برخی تفاسیر به شکل وجود مضامین مشترک علیرغم وجوه اختلافات، منعکس می شد.   
 
دین اسلام درجامعه نیمه بردگی- نیمه فئودالی به وجود آمد. عمده ترین طبقات دارای منافع اقتصادی متضاد برده و ارباب و دهقان وفئودال است.
پاسخ
البته در این تردیدی نیست که اسلام در یک جامعه نیمه بردگی- نیمه فئودالی پدید آمد و نخست در خدمت طبقات استثمارگران و ستمگران قبایل و عشایر در عربستان بود و نیز بوده است. اما می دانیم که درهمین کشور پس از مدتی مبارزات طولانی بر سر خلافت و جانشینی در گرفت. برخی از این درگیری ها تنها میان طبقات فئودال نبود، بلکه میان نیروهای تحت سلطه فئودال ها یعنی توده مردم و روسای قبایل و شیوخ بود.
 از طرف دیگر میدانیم که دین اسلام به کشورعربستان محدود نماند و در پی فتوحات اعراب به کشورهای دیگر وارد شده و خود را یا به واسطه نفرت از حکام محلی (نفرت از سلسله ساسانیان در ایران) یا به  ضرب شمشیر تحمیل کرد. در این قبیل کشورها همچون ایران، اسلام آوردن به وسیله ی توده مردم (برده ها، دهقانان، صنعتکاران)  عین حال به سبب برخی شعارهای اسلام و نفرت توده مردم  از اشراف و فئودال ها و موبدان زرتشتی بود. توضیح آنکه بسیاری مزدکیان در ایران بعدها در لوای اسلام ولی با شعارهای اسلامی با فئودال ها مبارزه کردند.
همچنین بد نیست اشاره کنیم که بسیاری جنبش های دهقانی در اروپا تحت لوای ایدئولوژی مسیحی صورت گرفت.  یکی از مهم ترین آنها شورش دهقانی به رهبری توماس مونتسر بود که خود کشیش بود. مارتین لوتر نیز که مونتسر در آغاز پیرو او بود، اصلاح طلب دینی در دوران قرون وسطی است که تا حدودی علیه فئودال ها مبارزه کرد. او تقریبا نماینده فئودال های اصلاح طلب که پیوندهای معینی با  بورژوازی در شکل جنینی آن داشتند، بود.
 در دوران اخیر ما جریان جمهوری خواهان ایرلند را داریم که شکل ایدئولوژیک مذهبی را انتخاب کرده بود اما مضمون مبارزه اش با امپریالیسم انگلستان مترقی بود. همچنین بسیاری کشیش های مبارز که خواه با فاشیسم در جنگ دوم جهانی و خواه در دوران کنونی با طبقات ارتجاعی حاکم در کشورهای تحت سلطه (به ویژه امریکای لاتین-  مثلا یکی از وزرای ساندنیست ها در نیکاراگوا کشیش بود) مبارزه کردند و جان شان را در این راه گذاشتند. آیا می توان به صرف این که یک شکل ایدئولوژیک ارتجاعی را انتخاب کردند، مضمون مترقی و انقلابی مبارزه شان را انکار کرد؟
 
شما مهربانی کرده بگوئید که که درکجای اسلام ازمنافع برده ها ودهقانان دفاع شده است؟
پاسخ
در پاسخ به این پرسش می توان گفت که گرچه در «اسلام» از منافع برده ها و دهقانان دفاع نشده اما توده مردم و نیز دهقانان با تفسیر آن طبق منافع طبقاتی خویش و در لوای آن قرن ها به مبارزه دست زده اند.  چنانچه بخواهیم دین اسلام را تنها از طریق قرآن مورد بررسی قرار دهیم در این کتاب از منافع برده ها و دهقانان دفاع نشده است. اما ما  با یک تفسیر واحد از قرآن و از این دین روبرو نیستیم . ضمنا کتب فراوان در مورد احادیث گوناگون از محمد و خلافا و به ویژه در مورد امامان شیعه از حسن و حسین تا امام دوازدهم  موجوداست. در واقع قرآن یک چیز است و تفاسیر متفاوت و متضاد از آن و همچنین از احادیث و رفتار خلافا و امامان (به ویژه در مورد شیعیان) چیزی دیگر. در واقع ما با یک دین روبرو نیستیم بلکه با چندین دین روبرو هستیم. دین هایی که تنها در برخی اصول – آن هم نه کاملا- مثل (اصول پنجگانه وحدت، نبوت...) و فروع (نماز و روزو خمس و ذکات...) شبیه هم هستند.
 اسلام تنها یک کتاب نیست . بسیاری از کسانی که بعد از محمد آمدند هر کدام داعیه ای داشتند و حرفی می زدند. در ایران از زمانی که علی به خلافت رسید درگیری های فراوان بر سر چگونگی ارث و میراث او به وجود آمد. و توده دهقانان و صنعتکاران شهری و روستایی ایران عموما در لوای شیعه با خلافای بنب امیه و بنی عباس می جنگیدند.
چنانچه تاریخ ایران پس از اسلام مطالعه شود ما با جنبش های فراوان از جانب دهقانان و صنعتگران روبروییم که عموما تحت لوای اسلام بوده است. جنبش های ابومسلم، اسماعیلیه، سربداران، حلاج و حروفیه و... از مشهورترین این جنبش ها هستند. آخرین این جنبش ها پیش از مشروطیت جنبش بابیه بود که جنبشی دهقانی و اساسا ضد فئودالی بود و به وسیله ی امیرکبیر به خون کشیده شد و بابی ها کشته های فراوان دادند.
در دوره ی مشروطیت و به ویژه پس از رشد سرمایه داری در ایران دین اسلام شکل ایدئولوژیک طبقات میانی جامعه یعنی خرده بورژوازی سنتی و بورژوازی تجاری شد. در این دوران نیز بیشتر جنبش های دهقانی تحت لوای اسلام صورت می گرفت. مثلا میرزا کوچک خان که رهبر جنگلی ها و دهقانان عموما میانه حال بود بر علیه فئودال - اشراف حکومت مرکزی مبارزه می کرد.
علت اساسی این امر وجود استبداد، عقب ماندگی و نیز عدم وجود شکل های ایدئولوژیک مدرن در کشور ما است. افزون بر این چنانچه جنبش های توده های مردم با ایدئولوژی ای غیر از اسلام می جنگیدند به جرم زنادقه ریختن خون شان مباح بود. بنابراین توده ها مجبور بودند منافع خود را در همان اشکال ایدئولوژیک موجود بیان کنند.
ضمنا ما به این نکته اشاره کنیم که بحث ما عمدتا درباره ایران است و نه لزوما همه کشورهای اسلامی. ما به هیچ وجه نافی آن نیستیم که مثلا ممکن است رفقای افغانستانی و یا عراقی و پاکستانی نظری غیر از نظر ما در مورد اشکال ایدئولوژیک دینی در کشورشان داشته باشند.
 
مضاف برآن آیا چنین برخوردی با دین در تائید موضع ایدئولوژیک مارکسیزم - لنینیزم- مائوئیزم با دین است؟ آیا دین  تا کنون همان"ایدئولوژی طبقات حاکم"که مارکس و لنین بارها از زوایای مختلف به توضیح آن پرداخته[ اند]، نیست؟
پاسخ
بحث نقد دین از دیدگاه ماتریالیسم دیالکتیک یک چیز است و بحث درباره آن از لحاظ سیاسی چیزی دیگر. پذیرش اینکه اسلام دینی بوده که تفاسیر متفاوت از آن شده به هیچ وجه به معنای تغییر اساسی در نظرگاه مارکسیستی نیست. دین در مجموع شکلی ایدئولوژیک متعلق به دوران فئودالی است که اکنون ارتجاعی است. افیون توده ها است و عمدتا به منافع  طبقات حاکم کمک کرده است.
در هر زمانی که طبقات محروم زیر لوای اسلام با طبقات حاکم می جنگیدند، دین طبقات حاکم اسلام بوده و روحانیون خود فئودال و یا مدافع منافع فئودال ها بودند. همچنان که در زمان مشروطیت، ما هم شیخ محمد خیابانی و میرزای نائینی را داریم که در جهت توده ها هستند و هم شیخ فضل اله نوری که موجودی فاسد و خدمتگزار فئودال ها و نیروهای بیگانه بود. در زمان شاه ما هم بروجردی و شریعتمداری را داشتیم که خدمتگزار شاه بودند و هم طالقانی، سعیدی، عزالدین حسینی، مجاهدین و طرفداران شریعتی که عموما بیانگر منافع بورژوازی ملی، و خرده بورژوازی شهری میانه و تحتانی بودند.
نقد مارکسیست ها از دین تا از بین رفتن آن وجود دارد. نقد مارکسیست ها از دین به عنوان ایدئولوژی حاکم تا از بین رفتن طبقات حاکم وجود دارد. اما ما در تحلیل طبقات در جوامع تحت سلطه، با طبقات  دهقانان، بورژوازی ملی، تجاری، لایه های مختلف خرده بورژوازی شهری و روستایی روبرو هستیم. بیشتر این طبقات منافع خود را یا در اشکال ایدئولوژیک مطلقا مذهبی بیان می کنند و یا ایدئولوژی مذهبی در کل ایدئولوژی آنها، جایگاه نسبتا قوی دارد. منافع طبقه کارگر حکم می کند که با این طبقات به ویژه در انقلاب دموکراتیک (و همچنین در انقلاب سوسیالیستی با دهقانان تهیدست) وارد اتحاد شود. بر این مبنا طبقه کارگر باید از یک سو با ایدئولوژی و برنامه های این طبقات مبارزه کند اما از سوی دیگر باید در مقابل طبقات حاکم با این طبقات وارد اتحادهای موقتی شده و درنتیجه سازش های معین تاکتیکی را با آنها انجام دهد. خواه در مورد اشکال ایدئولوژیک و خواه در مورد نقطه نظرهای سیاسی و اقتصادی..
ضمنا رفقای عزیز نه مارکس و انگلس و نه لنین و مائو در منطقه خاورمیانه و در کشورهای اسلامی زندگی نمی کردند. به نظر ما این وظیفه انقلابیون کمونیست این کشورهاست که در مورد تاریخ کشور خود و وضع کنونی آن تحقیق کنند و کمک کنند که مباحث مارکسیستی در مورد نقش دین در این مناطق، پیش رود. در ایران کتاب فراوان در مورد تاریخ ایران نگاشته شده که من اسامی برخی از آنها را در زیر آورده ام.
 
درحال حاضراسلام در خدمت فئودال- کمپرادورها و امپریالیزم قرار دارد و از استثمار و ستم دفاع میکند،
پاسخ
این نکته در حالی که به طور کلی درست است اما در تمامی موارد صادق نیست. تمامی طبقات فئودال- کمپرادور حاکم در کشورهای اسلامی از ایدئولوژی اسلام برای  تسلط بر توده ها و برای فریب آنها استفاده کرده اند. اما این حقیقت به این معنی نیست که هیچ طبقه تحت ستمی از ایدئولوژی اسلام علیه طبقات حاکم استفاده نکرده باشد. در ایران در یک صد سال اخیر بسیاری از جنبش های طبقات تحت ستم با ایدئولوژی اسلامی به میدان آمدند و تحت لوای این ایدئولوژی با حکام فئودال - کمپرادور مبارزه کردند. نام برخی از آنها در بالا برده شد. این درست است که ما مبارزه در لوای ایدئولوژی دینی را نادرست و ارتجاعی بدانیم و به آنها بگوییم که اشکال ایدئولوژیک دیگری انتخاب کنند که ارتجاعی نباشد اما اگر آنها گوش ندادند ما نمی توانیم اتحادهای معین طبقاتی را که به منافع مشترک داشتن در مبارزه طبقاتی است، منوط به تغییر ایدئولوژی دینی از جانب آنها کنیم. در حالی که اشکال ایدئولوژیک طبقه کارگر و طبقه خرده بورژوازی می تواند کاملا متفاوت باشد اما این دو طبقه در انقلاب دموکراتیک منافع مشترکی دارند و می توان ضمن مبارزه با خرده بورژوازی در عین حال با او وارد اتحادهای استراتژیک در انقلاب دموکراتیک شد. 
 
 
ومانمی توانیم ببینیم که درکجای جهان"دین اسلام ... تاكنون بیانگر" منافع کارگران ودهقانان باشد.
پاسخ
این که دین اسلام به خودی خود مدافع منافع طبقه دهقان نبوده درست است. اما این که دهقانان نمی توانستند از این دین با تفسیر آن منطبق با منافع خویش،در مبارزه استفاده کنند، نادرست است و با واقعیت های تاریخی به ویژه در ایران به هیچ وچه تطبیق نمی کند.
 
ازنظرایدئولوژی، آیا درجهان ایدئولوژی ای وجوددارد که" ازآغازتاكنون بیانگرجهان بینی طبقات گوناگون بامنافع اقتصادی  متفاوت  و متضاد" باشد؟
پاسخ
این بستگی به نوع تفسیر از آن ایدئولوژی دارد. برای مثال چنانچه ما اسلام  و یا مسیحیت را مثال بزنیم این دین ها از یک سو اشکال ایدئولوژیک فئودالی هستند و از سوی دیگر عموما (و نه مطلقا) بیانگر منافع طبقه فئودال ها و اشراف می باشند. اما در قرون وسطی دهقانان با تفاسیری یکسر متفاوت از تفسیر رایج فئودالی تحت لوای همین ادیان به مبارزه با فئودال ها دست زدند.  چنانچه ما یک ایدئولوژی با یک تفسیر واحد را انتخاب کنیم (برای مثال مسیحیت) و بگوییم که مسیحیت ایدئولوژی فئودالی است این بی تردید می تواند درست باشد، اما این ناقض آن نیست که اگر طبقه ای که امکان دسترسی به ایدئولوژی دیگری را ندارد با تفسیری یکسر متفاوت توانست زیر پرچم آن به مبارزه دست زند بگوییم چون این ایدئولوژی مال فئودال ها بوده پس اکنون که به وسیله دهقانان به کار رفته باز هم ایدئولوژی فئودال هاست. سخن ما ممکن از نظر شکل ایدئولوژی درست باشد- زیرا مذهب یک شکل ایدئولوژیک ارتجاعی است- اما بی تردید از نظر مضمون و محتوی درست نخواهد بود.
به طور کلی می توان از جنبشهایی نام برد که اشکال ایدئولوژیک ارتجاعی به ویژه شکل ایدئولوژیک مذهبی دارند اما مضامین مترقی را در خود جای داده اند. مثل بسیاری از جنبش های دهقانی و یا خرده بورژوایی شهری که از لحاظ ایدئولوژیک اشکال ارتجاعی را (به سبب نبود ایدئولوژی نو و یا فشار فرهنگ حاکم که در صورت انتخاب دیگر اشکال ایدئولوژیک آنها را ملحد یا مرتد می خواند - این نکته آخر در مورد زمان حاضر بیشتر صدق میکند) به کار بردند اما منطبق با منافع طبقاتی خود محتوی مترقی به آن بخشیدند.
 از سوی دیگر، بسیاری اشکال ایدئولوژیک انقلابی وجود داشته که به وسیله ی طبقات ارتجاعی به کار رقتند و این طبقات به آن محتوایی ارتجاعی بخشیدند. مثل مارکسیسم. مارکسیسم  عالی ترین و تکامل یافته ترین شکل ایدئولوژیک انقلابی است. اما می توان با خالی کردن آن از محتوی انقلابی و جایگزین کردن آن به وسیله ی محتوی مورد تایید بورژوازی، آن را در جهت مقاصد بورژوایی و امپریالیستی به کار برد. اپورتونیسم و رویزیونیسم در شکل ایدئولوژیک مارکسیستی عرضه می شوند و اپورتونیست ها و رویزیونیست ها خود را مارکسیست و یا لنینست و یا مائوئیست می خوانند(مثل تنگ سیائو پین) اما آنها تنها بورژواهایی هستند در لباس مارکسیسم. لنین کائوتسکی را سوسیال امپریالیست نامید. کشور شووری زمانی یک کشور سوسیال امپریالیستی بود. چین یک کشور سرمایه داری شد اما نام حزب این کشور کمونیست بوده و هنوز هست. می توان پرسید آیا بسیاری مسلمان ها یا مسیحیان مبارز گرچه با اشکال ایدئولوژیک ارتجاعی مبارزه می کنند، به ما بیشتر نزدیک نیستند تا این مارکسیست های قلابی و ضد طبقه کارگر و توده های زحمتکش؟
این مسئله در مورد لیبرال ها نیز صادق است زیرا بسیاری کسانی که خود را لیبرال می نامند در واقع فاشیست اند که ما برای جلوگیری از اطاله ی کلام از آن می گذریم.
 
درهمین نوشته نواقص زیاد دیگری ایدئولوژیک وجود دارند که ما رفیقانه ازشما میخواهیم آنرااز وبلاگ تان بردارید و بعد از اصلاح پس بگذارید.
پاسخ
همچنان که ما از دیدن نقد شما بر نوشته خود بسیار خوشحال شدیم از ذکر نواقص دیگر ایدئولوژیک نیز بسیار استقبال خواهیم کرد. ما امیدواریم که شما حتما این نوع نقادی ها را ادامه دهید. زیرا به همه ما نیرو و حیات می دهد.

کتاب هایی در مورد تاریخ ایران که می تواند اطلاعاتی در مورد جنبش های دهقانی و خرده بورژوایی با ایدئولوژی مذهبی بدهد:
نهضت های ملی و اسلامی در ایران- غلامرضا  انصاف پور
ساخت دولت در ایران  از اسلام تا یورش مغول- غلامرضا انصاف پور
تاریخ قرون وسطی- نویسندگان روس- ترجمه صادق انصاری و باقر مومنی
تاریخ اجتماعی ایران- راوندی - جلدهای اول و دوم
اسلام در ایران- پطروشفسکی
تاریخ ایران-  پیگولوسکایا و دیگران
حسن صباح- کریم کشاورز
حلاج - علی میر فطروس
نهضت سربداران- پطروشفسکی
جنبش حروفیه- علی میرفطروس
از گاتها تا مشروطیت- محمد رضا فشاهی
سیر تفکر در قرون وسطی- محمد رضا فشاهی
واپسین جنبش قرون وسطی در دوران فئودال- محمد رضا فشاهی
تاریخ مشروطه - کسروی
ایدئولوژی نهضت مشروطیت  ایران، دو جلد- فریدون آدمیت
نهضت میرزا کوچک خان جنگلی و اولین جمهوری شورایی در ایران- شاپور لواسانی
سردار جنگل- ابراهیم فخرایی
شیخ محمد خیابانی- علی آذری
برخی ملاحظات پیرامون انقلاب مشروطیت - رحیم نامور
 انقلاب مشروطه - احمد قاسمی
سه مقاله در مورد انقلاب مشروطه – نویسندگان روس- ایرانسکی و دیگران- ترجمه محمد باقر هوشیار
در آستانه انقلاب مشروطیت- باقر مومنی
تاریخ مشروطه ایران- ژانت آفاری
مشروطه ایرانی- مصطفی آجودانی

این آتش خاموش نمی شود

    شب های انقلاب و تداوم خیزش انقلابی در کهگیلویه و بویر احمد   مرگ بر دیکتاتور شعار توده ها در شب 22 بهمن در شب های 21 و22 و 23 بهمن ماه ،...