Sunday, June 29, 2025

برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش چهارم - بخش پایانی)

 
جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه 
 
و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش چهارم - بخش پایانی)
 
ارزیابی جایگاه و موقعیت تضادها در جنگ 12 روزه
این جنگ 12روز طول کشید. در دوره های پیش از این جنگ، حملات دولت صهیونیستی اسرائیل به نیابت از امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها و پاسخ های متقابل ارتجاع جمهوری اسلامی در چارچوب تضاد میان دو دولت مرتجع بود که در مجموع تضادهای جامعه ی ما نقشی غیر عمده داشت. حملات اسرائیل در دو سه روز نخست این 12 روز ادامه ی همان حملات پیشین اش به ایران و پاسخ های جمهوری اسلامی به آنها می گنجید.
تا پیش از این، تضاد طبقه ی کارگر و کشاورزان و طبقه خرده بورژوازی و همچنین سرمایه داران ملی یعنی کل خلق در این مرحله از تکامل جامعه با ارتجاع جمهوری اسلامی عمده بود. با شدت گرفتن جنگ تضاد میان دو مرتجع تضاد دیگری در حال رو آمدن بود.
در دو سه روز نخستین جنگ تعادلی نسبی میان تضاد پیشین یعنی تضاد تمام طبقات خلق و حکومت مرتجع ولایت فقیه و تضاد تازه یعنی تضاد میان مرتجعین مورد اشاره دیده می شد. به این معنا که تضاد نخستین هنوز اهمیت و فوریت خود و عمده بودن خود را از دست نداده(1) و تضاد دوم یعنی تضاد بین مرتجعین نیز هنوز به قدر کافی برجسته نشده بود.
 اما در طی روزهای پس از آن با شدت گرفتن حملات اسرائیل و نیز پاسخ های جمهوری اسلامی، وضع تا حدودی تغییر کرد و تضاد یک دولت مرتجع با جمهوری اسلامی بر تضاد پیشین سایه افکنده و به عنوان تضاد دو دولت مرتجع در کل تضادهای جامعه عمده شد و همه ی تضادها را زیر تاثیر خود قرار داد. با عمده شدن تضاد میان مرتجعین، از شدت تضاد خلق با جمهوری اسلامی تا حدودی کاسته شد و این تضاد تابع رشد تضاد عمده گردید.
با تداوم تجاوز نظامی اسرائیل و حمله به مناطق مسکونی و زیرساخت ها، مساله ی برخورد طبقه ی کارگر به این تضاد که در شکل جنگ بروز یافته و اینک عمده شده بیشتر رو آمد. مساله ی برخورد به این تضاد در عین حال مساله ی برخورد به دو سر مرتجع این تضاد بود. این بار احساسات خلق ایران دیگر بیش از این که علیه جمهوری مرتجع اسلامی باشد- و این جای خود را کماکان داشت - علیه دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیسم آمریکا شد.
 به عبارت دیگر شیوه ی برخورد خلق تا حدی تغییر یافت و اگر چه در روزهای نخست نظاره گر تضاد مرتجعین بود و در عین حال وزنه ی نفرت از جمهوری اسلامی سنگین تر بود، اما به مرور و با توجه به حملات تجاوزکارانه ی دولت اسرائیل به زیرساخت ها، کارخانه هایی که کارگران در حال کار در آن بودند، مناطق مسکونی و نیز کشته شدن توده های غیرنظامی، اندیشه و احساسات توده ها بر ضد اسرائیل و آمریکا وزنه ی سنگین تری یافت.
البته مساله ی چگونگی برخورد به دو سر تضاد و تخفیف نسبی تضاد با جمهوری اسلامی و رشد تضاد با امپریالیسم آمریکا و اسرائیل هنوز به این معنا نبود که تضاد خلق ایران با امپریالیست ها و دولت جنایتکار اسرائیل همچون یک تضاد مستقل از تضاد امپریالیست ها با مرتجعین جمهوری اسلامی، عمده شده است و نقشی تعیین کننده در مجموع تضادهای جامعه یافته، بلکه با کماکان عمده بودن تضاد بین مرتجعین، شیوه ی برخورد به تضاد عمده یعنی تضاد میان مرتجعین مساله ی مهم شده بود. به عبارت دیگر برخورد طبقه ی کارگر به دو سر تضاد و دو مرتجع یکسان باقی نماند و وزنه ی اسرائیل و آمریکا بالاتر رفت و احساسات طبقه ی کارگر و توده ها بیش از آنکه علیه جمهوری اسلامی باشدعلیه اسرائیل و امپریالیست ها گردید.
این در حالی که از تضاد خلق ایران با امپریالیست ها و دولت جنایتکار اسرائیل سرچشمه می گرفت- همچنان که برخورد به ارتجاع جمهوری اسلامی از تضاد میان طبقه ی کارگر و خلق با جمهوری اسلامی سرچشمه می گیرد - اما به معنای رو آمدن خود این تضاد نبود، بلکه تجلی این تضاد در موضع طبقه ی کارگر و خلق نسبت به دو سر تضاد مرتجعین مورد بحث بود.
در توضیح این امر می توان گفت که حملات از جانب اسرائیل هوایی و (یا از نقاط نامعلومی در ایران) و از جانب جمهوری اسلامی زدن موشک ها به خاک اسرائیل بود. در این جنگ توده ها نمی توانستند دخالتی عملی به معنای رزمنده و جنگجو داشته باشند و صرفا می توانستند ناظری باشند که اندیشه ها و احساسات معینی نسبت به طرفین جنگ دارد. اندیشه ها و احساسات معینی که در ضدیت با و علیه جمهوری اسلامی بود تا حدودی کاهش یافت و اندیشه ها و احساسات بر ضد و علیه اسرائیل و امپریالیسم آمریکا افزایش پیدا کرد.
در مورد اندیشه ها و احساسات نسبت به دولت اسرائیل و امپریالیسم آمریکا می توان گفت که به دلیل غیرعمده بودن تضاد طبقه کارگر و خلق با امپریالیست ها برای مدت زمانی به نسبت طولانی، این احساسات خفته و پنهان بود( و این امر طولانی بودن پنهان بودن این تضاد و نیز نفرت از جمهوری اسلامی و شعارهای دروغین اش علیه امپریالیسم موجب تخفیف تضاد با امپریالیست ها و بسی اندیشه ها انحرافی در این خصوص شده بود) و راهی برای بروز نداشت، اما پس از این حمله و تجاوز امپریالیستی بیدار شد و امکان بروز یافت.
 با توجه به این که جنگ مدت 12 روز بیشتر طول نکشید وضع به گونه ای تغییر نکرد که تضاد نخست یعنی تضاد میان طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی و جمهوری اسلامی در مجموع  و برای یک مرحله ی معین جای خود را به تضاد دوم یعنی تضاد میان خلق و امپریالیسم به عنوان مرحله ای تازه در تکامل مبارزه بدهد. به عبارت دیگر تضاد مرتجعین و مساله برخورد طبقه ی کارگر و توده ها به دو طرف این تضاد به برخورد مستقیم و رویاروی توده ها با امپریالیست ها کشیده نشد.
از سوی دیگر به دلیل این که جنگ حدود 12 روز بود شرایط تضادها در این مدت در حدودی تغییر یافت که در آن مخالفت با این تضاد به شکل مخالفت با جنگ بروز یافت(2) و در مورد دو سر تضاد، به مرور و با توجه به گستره ی حملات و تجاوز اسرائیل، بر شدت مبارزه علیه اسرائیل و امپریالیست ها افزوده شد و از شدت مبارزه با جمهوری اسلامی تا حدی کاسته شد.
پیشروی بیشتر در این زمینه و به دور از ویژگی های واقعیات جاری و بنابراین تصنعی، این مدت را به عنوان یک مرحله ی نو در تکامل مبارزه ی طبقاتی و ملی در ایران در نظر گرفتن و به یکباره اعلام کردن این که تضاد میان خلق و امپریالیسم عمده شده و تضاد میان خلق و جمهوری اسلامی غیر عمده گشته است درست نبود و در واقع به معنای اپورتونیسم راست بود. نتیجه ی چنین دیدگاهی می توانست این باشد که با پایان جنگ 12 روزه، جنبش ضد ارتجاع ولایت فقیه که به هر حال به  دلیل احساسات ملی و ضدامپریالیستی توده ها به افت نسبی دچار شد، دچار افت بیشتری گردد.
در کل با توجه به زمان کم این جنگ و عدم تبدیل مرحله ی پیشین به مرحله ی تازه و نیز عدم تبدیل تضاد میان امپریالیست ها با جمهوری اسلامی به تضاد خلق و امپریالیسم چنین دیدگاهی اشتباه بود و عملا موجب نزدیکی بیشتر مردم به حکومت می گردید.
البته اگر این زمان ادامه می یافت و مبارزه ی طبقاتی وارد مرحله ای می گردید که در آن مبارزه ی طبقه ی کارگر و خلق با امپریالیست ها عمده می شد( که در صورت شکسته شدن آتش بس و تداوم جنگ و تبدیل به یک مرحله در انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران می تواند عمده شود)، طبعا این تضاد محور حرکت مبارزات می گردید و تضاد با جمهوری اسلامی عجالتا غیرعمده می شد و این بیشتر زمانی ممکن بود که امپریالیست ها دست به تجاوز زمینی و تصرف کشور زنند و وضعیتی کمابیش مانند افغانستان و عراق پیش آید؛ امری که موجب می شد احساسات ضدامپریالیستی توده ها افزایش یابد و احساسات آن ها علیه حکام جمهوری اسلامی - اگر به مقابله با امپریالیست ها می پرداخت - بیش از آنچه در این مدت کاهش یافت، کاهش یابد.
اشاره ای به وحدت مبارزه ی دموکراتیک و ضد امپریالیستی
در مورد مبارزه ی ضد امپریالیستی که با عمده شدن تضاد طبقه ی کارگر و خلق و امپریالیست ها رشد می کند باید گفت که این مبارزه چنان که در مقالات دیگری در مورد آن صحبت کرده ایم (امپریالیست ها، جمهوری اسلامی و مردم ایران- بهار و تابستان 91) با مبارزه ی دموکراتیک پیوسته است و یکی بدون دیگری نمی تواند پیش رود. 
در این خصوص می توانیم به این نکته اشاره کنیم که جمهوری اسلامی اجازه نمی دهد که آزادی های سیاسی در ایران برقرار گردد و حال این که این یک شرط ضروری برای مبارزه ی خلق با امپریالیسم است. از سوی دیگر جمهوری اسلامی هر کس را که بخواهد با امپریالیست ها بجنگد می خواهد به لباس و رنگ خویش در آورد و این را خلق نمی پذیرد. از این رو اگر به دلیل شرایط عینی تکامل مبارزه، تضاد با امپریالیست ها عمده شده و مبارزه ی ضد امپریالیستی رشد کند، در همان مراحل نخست توده ها در مبارزه ی دموکراتیک، با حکومت- گر چه غیر عمده اما با اهمیت - در خواهند افتاد، چنان که این امر در جنگ جمهوری اسلامی و عراق متجلی شد و پس از مدتی کوتاه، مبارزه با تجاوز عراق به رشد جنبش دموکراتیک علیه انحصارطلبان و مشروعه چیان جمهوری اسلامی کشیده شد.
هرمز دامان
نیمه ی نخست تیرماه 1404
یادداشت ها
1-    دلیل شادی مردم از مرگ فرماندهان سپاه همین بود که مردم در چارچوب تضاد پیشین یعنی تضادشان با حکومت ولایت فقیه خامنه ای می اندیشیدند و از ضربات به سران جنایتکار وی شادی می کردند. و مشکل حتی اکنون نیز کسانی در میان توده های مخالف حکومت یافت شوند که از زنده ماندن شمخانی این دزد و جنایتکار بزرگ خوشحال باشند!
2-    و هنوز هم روشن نیست که آتش بس تداوم خواهد یافت و یا خیر شکسته خواهد شد. یکی از دلایل نیاز به مبارزه علیه جنگ وبرپایی جنبش ضد جنگ در دل جنبش دموکراتیک همین است، و افزون بر آن این امکان که برخی باندهای سیاسی و نظامی درون حکام، جاه طلبی ها و ماجراجویی های هسته ای خود را دنبال کنند.

Friday, June 27, 2025

برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش سوم)

 
جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه 
 
و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش سوم)
 
امپریالیسم توطئه گر
در بخش پیشین به حرکت دو خطی امپریالیسم آمریکا یعنی خط طرح و توطئه و خط مذاکره اشاره کردیم در این مورد باید کمی بیشتر صحبت کنیم.
به طور کلی احتمال این که دولت آمریکا( بایدن و ترامپ) خامنه ای و سپاه پاسداران را فریب داده باشند کم نیست. به این معنا که آنها نخست از جمهوری اسلامی خواسته اند که در غزه مداخله نکند( دوره ی بایدن آنها برای این که جمهوری اسلامی خود را از تیررس خارج بداند، گفتند که می پذیرند جمهوری اسلامی دخالتی در حمله ی هفت اکتبر نداشته است و بنابراین کاری به کار جمهوری اسلامی ندارند). سپس گفته اند در لبنان مداخله نکند و پس از آن در سوریه و در پایان عراق و یمن و به جای آن امتیازاتی - رفع تحریم ها، روابط اقتصادی گسترده، احتمالا اجازه ی تداوم غنی سازی3.67 و غیره - را بگیرد و مورد پشتیبانی دولت های غربی قرار گیرد.
اما در مذاکرات و بیشتر دولت ترامپ که مهلتی دو ماهه برای پذیرش خواست هایش از جانب جمهوری اسلامی طرح کرده بود، با این اندیشه که جمهوری اسلامی در وضعیت کنونی اش بیشتر امتیاز خواهد داد، خواست های خود را نسبت به پیش از آن تغییر داده و خواست های تازه ای طرح کرده است و از جمهوری اسلامی خواسته که در مورد آنها عقب نشینی کند.
 این امر می تواند به دلیل وجود یک برنامه و طرح پنهانی از پیش کار شده و آماده گی دولت اسرائیل برای اجرای برنامه و طرح بوده باشد و یا به دلیل نظرات خود ترامپ  و یا جناح هایی دیگری در دولت ترامپ که مایل به پیشروی های بیشتری بودند و نظرشان این بود که جمهوری اسلامی زیر فشار بیشتر امتیاز می دهد و بیشتر عقب نشینی می کند.
خامنه ای خود در یکی از سخنرانی هایش به این امر اشاره کرد که می توانست بیانی از مواضع آنها و امپریالیست ها در مذاکرات پنهانی یکی دو سال اخیرشان باشد و گفت با این ها نمی توان کنار آمد. هر چه عقب نشینی کنید باز یک چیز دیگر می خواهند و می گویند در مورد این موضوع عقب نشینی کند و اگر ما این چنین عقب نشینی کنیم فردا می گویند شورای نگهبان را هم بردارید و ... ( نقل به معنی از سخنرانی در نوروز 1404 برای زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی)
در این جا تضادی به وجود می آید:
 آیا با توجه به طرح های آماده و اجرا شده در 12روز جنگ، آمریکا از پیش برنامه ی حمله به ایران را داشت و بنابراین فرقی نمی کرد که جمهوری اسلامی چه موضعی بگیرد و حتی اگر آنها خواست های بیشتری را مطرح می کردند و جمهوری اسلامی قبول می کرد باز هم به بهانه ای به ایران حمله می کردند تا طرح های خود را اجرا کند؟
نکته ی مهم به ویژه طرح ترور فرماندهان نظامی و اطلاعاتی سپاه و دانشمندان اتمی بود. زیرا به نظر می رسد که زمانی که این ترورها صورت گرفت یعنی روزهای اول و دوم حمله، آنها آماده گی نداشتند و گیر آوردن زمانی مناسب تر از این ممکن بود در آینده و در صورتی که جمهوری اسلامی ناسازگاری می کرد مقدور نباشد.
 
و یا خیر! در صورتی که جمهوری اسلامی خواست های آنها را می پذیرفت، طرح های از پیش  کار شده به وسیله ی سیا و موساد و دیگر سازمان های اطلاعاتی امپریالیست های غربی را بسته به شرایط جمهوری اسلامی، یا به کلی و یا به طور موقت به کناری می گذاشتند؟
به نظر ما امپریالیست ها عموما  توطئه گری خود را دنبال می کنند. این می تواند در رقابت ها و تضادهشان با امپریالیست های رقیب همچون امپریالیسم روسیه و دولت چین و همچنین امپریالیست های متحدشان باشد، می تواند در تقابل با طبقه ی کارگر کشور خود و دیگر کشورهای امپریالیستی باشد، و یا در جدال با مبارزات انقلابی طبقه ی کارگر و کشورهای زیرسلطه شکل گیرد و بالاخره در مورد  نوکران و مزدورانی باشد که خودشان در کشورهای زیرسلطه گمارده اند و یا به اردوگاه رقیب تعلق دارند و یا مانند سران جمهوری اسلامی می خواهند میان امپریالیست ها بازی کنند و پرسه زنند. از این رو دست امپریالیست ها از این طرح ها و توطئه ها پر است.
اما اگر سران جمهوری اسلامی در مذاکرات خواست های آن ها را می پذیرفتند چه دلیلی برای اجرای این طرح ها داشتند؟ آنها یک نوکر و مزدور می خواستند و اگر این نوکر - و از جمله سران ترور شده ی سپاه - اجازه می داد که همه چیز و از جمله  مساله ی غنی سازی و برنامه ی هسته ای به اراده ی ارباب پیش رود، چه لزومی بود که امپریالیسم آمریکا این قدر خرج روی دست خودش و دولت اسرائیل بگذارد تا این نقشه اجرا شود! اگر این نوکر به پیشواز ارباب می رفت خود به معنای حکومتی دست و پابسته و ضعیف بود و دیگر نیازی نبود او را له و لورده تر کنند و سر میز مذاکره بیارند. نگاهی به نوکران و مزدوران امپریالیسم در کشورهای زیرسلطه ی خاورمیانه نشان می دهد که تمامی آنها به عنایت اربابان خود توجه دارند. اما در جمهوری اسلامی به دلیل خواست بقای حکومت کنونی که همواره آن را و از هر جانب مورد تهدید می بینند و نیز جاه طلبی های خامنه ای و بخشی از سران سپاه و چنین نشد.    
 شکست تحقیرآمیز حکومت ولایت فقیه
در هر صورت چنانچه این جنگ ادامه می یافت نتایج آن به طور کلی به نفع خلق ایران نبود. اگر جمهوری اسلامی پیروز می شد و آن هم در یک چارچوب معین و محدود، که با توجه به شواهد جاری و دیدن ادوات جنگی جمهوری اسلامی و جنگ عمدتا هوایی، احتمال آن بسیار ناچیز و تا حدود زیادی غیرممکن بود، به طور کلی در مقابل امپریالیست ها وضع بهتری پیدا می کرد و نیز در تضادش با خلق ایران موقعیت برتری می یافت و از جهت مقابله با مبارزات دموکراتیک خلق ممکن بود برای مدتی های و هوی های بیشتری داشته باشد و اقدامات تهاجمی بیشتری انجام دهد.
اگر شکست می خورد که خورده است موقعیت حکومت  در برابر امپریالیست ها و اسرائیل تضعیف می شد. در صورت روی کار آمدن جناح های دیگری از طبقه ی حاکم( مثلا جناح روحانی و یا لاریجانی ها و کلا باندی غیر از باند خامنه ای)  با توجه به اینکه حکومت احتمالا مجبور می شد با امپریالیست ها کنار بیاید و طوق بنده گی آنها را گردن بگذارد مورد پشتیبانی امپریالیست ها واقع شده و امپریالیست ها آن را از نظر اقتصادی و سیاسی در مقابل توده ها تقویت کرده و شرایط ادامه اش را فراهم ساخته و به وی کمک می کردند تا بتواند جنبش خلق ایران را خفه کند.
گفتنی است که برای جمهوری اسلامی مبارزه با جنبش توده ها در دو حالت پیروزی و یا شکست تفاوت کیفی چندانی ندارد. زیرا عموما شکست خوردن را جز در موارد معدودی مانند جام زهر خمینی پس از جنگ با عراق نپذیرفته اند. بنابراین در حالت شکست نیز از ترس جنبش و برای بازگرداندن اوضاع به نفع خویش دست به انتقام جویی از جنبش توده ها زده و می زنند. چنان که هم اکنون که شکست خورده اند، بوق پیروزی به وسیله ی خامنه ای به صدا در آمده و دست به انتقام جویی از توده ها زده اند.
 در هر صورت همان گونه که در بخش دوم این سری مقالات اشاره کردیم امکان مانور روی پیروزی و انتفام جویی از توده ها محدوده ی معینی دارد و به دلیل تضادهای میان باندهای حاکم و وضع اقتصادی فلاکت بار کشور( بحران اقتصادی، تورم و گرانی و...) و نیز شرایط جنبش توده ها، نمی تواند مدت زمان زیادی ادامه یابد و به احتمال، زیاده روی در این خصوص به وسیله ی باند خامنه ای به نفع حکام نخواهد بود و وضع را به عکس خود بر خواهد گرداند.   
 مساله ی برتری طلبی دولت جنایتکار اسرائیل
این که گفته می شود که اسرائیل هیچ نیرویی را برتر از خود در منطقه نمی تواند ببیند و بنابراین به دلیل میل دولت اسرائیل برای یکه تازی در خاورمیانه و یگانه قدرت قوی بودن در این منطقه، این جنگ پیش آمد، درست نیست. زیرا تعیین کننده ی این امر که بین دولت های مزدور منطقه چه توازنی از نظر سیاسی و نظامی و تا حدودی اقتصادی باید برقرار باشد و هر کدام باید به چه اندازه قوی باشند، در دست امپریالیست های غربی است و نه در دست حکومت اسرائیل.(1) در گذشته در زمان حکومت استبداد سلطنتی، قدرت نظامی شاه کمتر از حکومت اسرائیل نبود بلکه از جهاتی نیز قوی تر از آن بود. ترکیه را هم که نزدیک به منطقه است می توانیم وارد کنیم. می دانیم ترکیه عضو ناتو است و یکی از بزرگ ترین ارتش های ناتو را دارد. از دولتی مانند مصر نیز می توان نام برد که گرچه نسبت به اسرائیل از نظر نظامی فروتر است به هر حال دولت  ضعیفی نبوده و نیست. عربستان سعودی نیز از نظر اقتصادی کشوری قوی است و ثروتمندترین کشور منطقه است. این ها همه  وابسته به امپریالیست های غربی بوده اند. البته وضع در مورد قوی بودن درمقابل کشورهای وابسته به بلوک روسیه که در گذشته به ویژه عراق و سوریه بودند فرق می کند.
مساله ی جایگاه رقابت امپریالیست ها
از سوی دیگر درمورد رقابت جهانی امپریالیست های غربی با امپریالیسم روسیه و قدرتی مانند چین بر سر جمهوری اسلامی نیز نباید اغراق کرد. حقیقت این است که دولت امپریالیستی روسیه پس از حمله ی 7 اکتبر و در تمامی یکی دو سال اخیر نه تنها اقدام مهمی در مقابله با امپریالیست های غربی در منطقه و در غزه، لبنان و یمن یعنی تمامی نقاطی که درگیری هایی به وجود آمده، صورت نداده است، بلکه در پی یک سازش سوریه را نیز دو دستی تحویل امپریالیست های غربی داد. به طور خلاصه روسیه پس از جنگ اوکراین بیشتر درگیر جنگ اش با دولت این کشور و از این طریق با امپریالیست های رقیب غربی بوده و دیگر فرصتی برای خودی نشان دادن در دیگر مناطق نداشته است و وجه حاکم در این موارد بیشتر سازش و معامله بوده است.
 در مورد چین نیز باید گفت این کشور بیشتر یک ناظر و تحلیل گر بوده است تا اینکه بخواهد واکنش عملی ای نشان دهد. بر مبنای گفته های تحلیل گران این کشور مساله ی دولت چین تجارت است و نه جنگ. از نظر آنها دولت چین اگر می خواهد پیشرفت کند باید به همین امور تجاری خود ادامه دهد.
باید توجه کنیم که تجارت چین با کشورهایی مانند آمریکا و اروپای غربی که سرمایه گذاران عمده در تولید و خدمات چین و نیز مردمان شان بخش مهمی از مصرف کنندگان تولیدات ساخته شده در چین هستند، قابل مقایسه با تجارت اش با دیگر کشورها نیست. به طور کلی مواضع این دو کشور بیشتر منفعلانه بود تا مثلا جانبداری شدید از جمهوری اسلامی.
 به نظر می رسد که تضاد امپریالیست ها بیشتر با حکومت مرتجعی است که توانایی اداره ی کشور را ندارد و با سیاست های متحجر و عقب مانده ی خود به جنبش انقلابی توده ها در ایران دامن می زند- امری که برای منطقه هم خطرناک است- جاه طلبی های ویژه ی خود را در منطقه دارد و ساز خود را می زند و در برنامه های امپریالیست ها در منطقه دنبال موقعیتی فراتر از آنی است که می توانند به وی واگذار کنند.
نظریه ی ساواکی ها و ماموران سیا
یکی از مضحک ترین و بی معناترین نظرات که از جانب دولت صهیونیستی اسرائیل و ناتانیاهو طرح می شد این بود که می گفتند ما حکومت را تضعیف کردیم و الان خود مردم می توانند آن را سرنگون کنند. در پی آن نیز سلطنت طلبان و مبلغین ساواکی و مزدوران سازمان سیا در تلویزیون انترناشنال که یکی دو تا هم نیستند همین را تکرار کرده و می گفتند که اسرائیل سران حکومت را زده و اکنون اوضاع آماده است که مردم به خیابان بریزند و سرنگون کنند.
جدا از این که هدف اسرائیل تضعیف حکومت برای مثلا ریختن مردم توی خیابان و سرنگونی حکومت نبود اما حتی اگر می بود چنین نظراتی به راستی جز مشتی پرت و پلا چیز دیگری نبود.
مردم در خرداد 88 و دی ماه 96 و آبان 98 و نیز در جنبش ژینا به خیابان ریختند اما نتیجه ی پایانی آن سرنگونی حکومت نبود و این جدای از آن است که این جنبش ها و خیزش ها ضربات سنگینی به حکومت زدند.
در مورد سرنگونی حکومت حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که از طریق صرف بیرون ریختن مردم مقدور می بود( یا باشد) باز هم رهبری انقلابی  یک طبقه و سازماندهی به نسبت جامع و نیز مسلح بودن مردم را می خواست( می خواهد) و این چیزی است که جنبش مردم ایران در دهه های اخیر فاقد آن بوده است و مهم ترین خلاء و کمبود در این جنبش به شمار آمده است. حال در چنین اوضاعی و آن هم زمانی که حکومت بیش از هر زمان دیگر آماده است که چنین شورش هایی را به دولت اسرائیل و امپریالیست ها ببندد، حتی در صورتی که رخ می داد حکومت منفور و جانی جمهوری اسلامی به احتمال بسیار بیش از آنچه در ماهشهر در سال 98 انجام داد، انجام می داد.
در بهترین حالت این توصیه ها را جدا از برخی خیال بافی های سطلنت طلبان می شد رفوگری حملات کثیف و متجاوزانه دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل به کشور و تلاش برای جلوگیری از احساسات ضداسرائیلی( ضد دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل) و ضد امپریالیستی توده ها دانست و نه چیز دیگری.
هرمز دامان
نیمه ی نخست تیرماه 1404
یادداشت
1-   چنان که در مقالات دیگر به اشاره گفته ایم رابطه ی اسرائیل با امپریالیست ها با دیگر کشورهای زیرسلطه و دولت های مزدور امپریالیست ها تا حدودی فرق می کند و توضیح ویژه ای نیاز دارد. برای نمونه می توان گفت در اسرائیل یک سرمایه داری برقرار است که در حالی که مانند سرمایه داری کشورهای امپریالیستی نیست – اسرائیل امپریالیست نیست - اما نمی توان به ساده گی آن را سرمایه داری کمپرادور نامید. در این کشور طبقه ی کارگر از یک رفاه اقتصادی نسبی برخوردار است. امری که در مورد کشورهای زیر سلطه ی منطقه وجود ندارد. همچنین یک دموکراسی شبه غربی در این کشور وجود دارد که در هیچ یک از کشورهای منطقه همانند آن وجود ندارد. در عین حال لابی قدرتمندی در کشورهای امپریالیستی  به ویژه آمریکا دارد در حالی که چنین لابی ای را دیگر کشورها ندارند. با این همه اسرائیل در منطقه نه مستقل از امپریالیست ها و همچون قدرتی صرفا دارای منافعی خود ویژه که به هر حال به دلیل شرایط ویژه این کشور در خاورمیانه وجود دارد، بلکه بیشتر همچون عامل امپریالیست ها عمل می کند و نقش یک عامل سیاسی و امنیتی و نظامی را برای آنها در منطقه و برای پیشبرد طرح های آنها دارد.  
 

Wednesday, June 25, 2025

درباره ی آتش بس( بیانیه ی دهم)


 
از روز دوم تیرماه اعلام شد که از سوی ترامپ پیشنهاد آتش بس به طرفین داده شد و در پی آن پس چند حمله ی متقابل آتش بس از سوم تیرماه اجرا شد. درحال حاضر این پایانی است بر این جنگ 12 روزه.
 قرار آتش بس را می توان از سه جانب درگیر در جنگ مورد بحث قرار داد.
امپریالیسم آمریکا
اگر این آتش بس دوام یابد و به صلح منجر گردد می توان به این نتیجه رسید که اهداف اعلام شده ی امپریالیسم آمریکا و دولت جنایتکار اسرائیل به طور کامل و یا به طور حداکثری تحقق یافته است که آنها از جنگ به آتش بس گذار کردند. این اهداف نابودی بخش مهمی از رهبری نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی و نیز تخریب و یا حداقل از کار انداختن موقت برنامه ی هسته ای و موشکی جمهوری اسلامی بوده است.
عدم تداوم جنگ از جانب آمریکا به این معناست که دولت آمریکا خواسته بر طبق برنامه های پیشین اعلام شده ی خود مبنی بر درگیر نشدن در جنگی طولانی و فرسایشی همچون جنگ های افغانستان و عراق و سوریه و لیبی عمل کند. در عین حال به تضادهای شدیدی که در بین جناح های حاکم دموکرات و جمهوری خواه و نیز بین خود جمهوری خواهان بر سر سیاست های ترامپ در مورد این جنگ پدید آمده و شدت گرفته بود پایان دهد. از دیدگاه آن چه به وقوع پیوست دخالت دولت آمریکا در جنگ و ریختن بمب به روی سایت اتمی فردو و زدن موشک به نطنز و اصفهان حداکثر دخالت عملی آمریکا و بخش پایانی این برنامه بوده است. 
اگر جمهوری اسلامی پای مذاکره برود و آنچه دولت آمریکا از وی می خواهد بپذیرد که بر مبنای تاریخ دو دهه ی اخیر به نظر می رسد چاره ای جز این ندارد، جنگ پایان خواهد یافت و صلح برقرار خواهد شد؛ اما در صورتی که باند خامنه ای بر طبل خویش و ماجراجویی های اتمی اش بکوشد و عملا راه گذشته را ادامه دهد - که به احتمال این گونه نخواهد بود-  آنگاه تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی به طور جدی تر مطرح شده و ممکن است جنگ دیگری رقم بخورد.
 به طور کلی امپریالیسم آمریکا با تجاوز آشکارش به ایران نشان داد که پشیزی برای توافقنامه هایی که خودش نیز در تدوین آنها نقش داشته است قائل نیست.  در دوران امپریالیسم و برای امپریالیست ها آن چه حاکم است قانون جنگل است.
دولت جنایتکار اسرائیل
دولت اسرائیل تحقق بخش برنامه ی امپریالیسم آمریکا بود. این جدای از منافع ویژه ی این دولت یعنی پایان دادن به تهدیداتی بود که از جانب نیابتی های جمهوری اسلامی( مساله ی خلق فلسطین جایگاه دیگری دارد) در نزدیک مرزها و منطقه احساس می کرد.
با توجه به این که این برنامه از نظر دولت ترامپ به پایان خود رسید دولت اسرائیل نیز باید آتش بس را می پذیرفت.
 در کنار این سیر اصلی و در مراتب بعدی می توان از ضرباتی نام برد که موشک های جمهوری اسلامی به برخی از تاسیسات استراتژیک اسرائیل و به ویژه به مناطق مسکونی زد و اعتراضاتی را در این کشور برانگیخت . با این حال این ضربات را نمی توان دلیل اصلی پذیرش آتش بس از جانب اسرائیل دانست، چرا که اگر برنامه ی امپریالیسم آمریکا و دولت اسرائیل گسترده تر بود و مثلا ضربات بیشتر به تاسیسات نظامی و یا زیرساخت ها و از آن هم بیشتر سرنگونی حکومت را در بر می گرفت، به احتمال خود دولت آمریکا به مداخله ی گسترده تر دست می زد و اسرائیل نیز به حملات خود ادامه می داد. نگاهی به مداخلات نظامی گذشته ی امپریالیست های غربی به کشورهایی از جمله افغانستان و عراق این را نشان می دهد.
 تجاوز نظامی دولت جنایتکار اسرائیل و امپریالیسم آمریکا موجب اعتراض انقلابیون و توده های آزادیخواه جهان گشت. توده هایی که پیش از این جنایات اسرائیل در غزه را دیده و از آن به خشم آمده بودند اکنون تجاوز و جنگ افروزی دیگری از جانب این دولت می دیدند. این امر موجب نفرت بیشتر توده ها از این کشور و انزوای بیشتر دولت صهیونیستی اسرائیل در انظار توده های جهان گشت.   
ارتجاع جمهوری اسلامی
در این جنگ 12 روزه و تا اینجای کار این حکومت ولایت فقیه بوده است که شکست سخت و تحقیرآمیزی خورده است. گرچه حکومتیان تلاش کردند با حملات موشکی به اسرائیل ضرباتی به  این کشور وارد کنند اما سرجمع این ضربات با ضربات دولت صهیونیستی اسرائیل و سپس امپریالیسم آمریکا به هیچ وجه برابر نیست. این نابرابری حتی در صورتی است که بمباران فردو و دیگر تاسیسات اتمی، آنها را به طور کامل نابود نکرده باشد و گزارش های اخیر سیا و موساد که سال ها زمان می برد تا این تاسیسات بازسازی شوند نادرست باشد. جدا از ضربه به زیرساخت ها و ویرانی های به بار آمده به گزارش سازمان حقوق بشر ایران در این جنگ بیش از  1054 نفر کشته و 4476 نفر زخمی شدند.
به نظر می رسد که پیغام های مکرر از سوی عراقچی به دولت آمریکا که اگر دولت اسرائیل به حملات خود ادامه ندهد جمهوری اسلامی نیز به حملات خود ادامه نخواهد داد و آماده خواهد بود که آتش بس را بپذیرد، نشان از آماده گی جمهوری اسلامی برای پایان دادن به جنگ داشت. یکی از نشانه های مهم برای این که جمهوری اسلامی را خواهان ادامه ی جنگ ندانیم همین واکنش «نمادین» به حمله هوایی و موشکی آمریکا به سایت های اتمی، شلیک موشک به پایگاه نظامی العدیده در قطر بود. سران جمهوری اسلامی به دولت قطر و آمریکا اطلاع دادند که می خواهند موشک هایی به این پایگاه شلیک کنند و ترامپ هم از آنها تشکر کرد( ترامپ امروز گفته است از جانب جمهوری اسلامی پیام داده اند که ساعت 1 می خواهیم پایگاه شما را بزنیم) و تا جایی که می دانیم این موشک ها به وسیله دولت قطر رهگیری و نابود شدند.
در عین حال این را نیز نمی توان از نظر دور داشت که جمهوری اسلامی پس از حملات آمریکا به سایت های اتمی نگران دخالت آمریکا در جنگ و گسترش برنامه ی آنها به ضربه به زیرساخت ها و پالایشگاه ها و بدتر سرنگونی جمهوری اسلامی بود. از این رو پس از این حملات، احتمال اینکه پیام های بیشتری در مورد آماده گی اش برای آتش بس فرستاده باشد زیاد است. ترامپ از ادامه ی مذاکرات با جمهوری اسلامی در هفته ی آینده صحبت کرده و استیو ویتکاف هم گفته که نظرات امیدوارکننده ای از جانب طرف ایرانی به گوش آنها رسیده است!
جمهوری اسلامی و توده ها  
سران مرتجع جمهوری اسلامی و به ویژه باند جنایتکار خامنه ای و سران پاسدار که مهم ترین شریان های حکومت را در دست دارد در این جنگ عمق ناتوانی خود را در دفاع از سران شان، از آنچه به دلیل اش میلیاردها دلار صرف کرده و روزگار ملت ایران را به واسطه ی آن سیاه کرده بودند یعنی همین سایت های هسته ای و موشکی و نیز آسمان و مرزهای کشور و جان توده ها آشکار کردند.
و اما برای توده ها، 12 روز جنگ جز کشتار و خرابی و آواره گی برای میلیون ها تن از آنها چیز دیگری در بر نداشت.
حال این جانیان به جای این که در همان نهادها و سازمان های اطلاعاتی و امنیتی و نظامی یعنی درون خودشان و در مقام های بالا دنبال جاسوسان بگردند به مردم یورش آورده اند و به بهانه ی جاسوسی تا کنون بیش از 800 نفر از مردم عادی را بازداشت کرده اند. جز این زندانیان سیاسی را جابجا کرده و روشن نیست به کجا برده اند و نیز نزدیک به 9 نفر و از جمله سه کولبر کرد را در همین دوازده روز اعدام کرده اند.  
این ها نشان می دهد که لبه ی تیز حمله ی باند خامنه ای و سران سپاه متوجه توده هاست و بیشتر به فکر انتقام گیری از توده های مردم اند تا حل مشکل نفوذ موساد و سیا در سازمان های اطلاعاتی و امنیتی و نظامی شان.
خشم توده ها از جمهوری اسلامی را پایانی نیست و با این ناتوانی و بی لیاقتی که از سران پر های و هوی جمهوری اسلامی دیدند بیشتر از پیش هم شده است. شکی نیست که دیر یا زود مبارزات اقتصادی و سیاسی طبقه ی کارگر و توده ها از سر گرفته خواهد شد. برای طبقه ی کارگر و توده ها نه تنها عللی که به دلیل وجود آنها دست به اعتصاب و مبارزه و گردهمایی های خیابانی می زدند تغییری نکرده بلکه با آسیب ها و خرابی های جنگ بدتر هم شده است.
جمهوری اسلامی نمی تواند شکست و حقارت خود را با انتقام گیری از توده ها پنهان کند. سران حکومت نمی توانند به بهانه ی جنگ به توده های یورش برند و جنبش به حق آنها را سرکوب کنند. اکنون زمانی است که هر اقدام آنها علیه کارگران و زحمتکشان و توده ها و مبارزان آزادیخواه و مبارزات شان و هرگونه انتقام گیری شکست حکومت از توده ها و پیشروان و مبارزان وضع را برای وی بدتر خواهد کرد و خشم و نفرت و کینه ی اکثریت مردم را بیشتر بر خواهد انگیخت.
 
زندانیان سیاسی آزاد باید گردند
آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب، آزادی اجتماعات حق مسلم توده هاست
مرگ بر امپریالیسم آمریکا و دولت صهیونیستی اسرائیل
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
4 تیرماه 1404

Monday, June 23, 2025

برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش دوم)

 
جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه
و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش دوم)
 
این مقاله زمانی در اختیار خواننده گان قرار می گیرد که باند خامنه ای و شرکای پاسدار حمله ای موشکی به پایگاه« العدید» آمریکا در قطر انجام داده است. جالب این که پیش از حمله هم به دولت قطر اطلاع داده اند و هم به خود آمریکا. دولت قطر گفته است که تمام موشک ها رهگیری و نابود شده اند و خساراتی به پایگاه وارد نشده است. همچنین صحبت هایی که راست و دروغ اش هنوز روشن نیست در مورد قرار آتش بس از 6 ساعت دیگر بین اسرائیل و جمهوری اسلامی گذاشته شده است و گفته شده آتش بس پس از 12 ساعت به طور کامل برقرار خواهد شد.
 
نکاتی درباره ی تضاد امپریالیست ها با حکومت جمهوری اسلامی
جنگی کنونی امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی و دولت صهیونیستی اسرائیل علیه جمهوری اسلامی چند دلیل عمده دارد.
 این جنگ ادامه ی جنگ آنها علیه نیابتی های جمهوری اسلامی در منطقه است. در جنگ های امپریالیست ها با نیابتی ها، حماس و حزب الله و حشدالشعبی و حزب الله لبنان و در کنار آنها تغییر حکومت سوریه، نخست تضعیف، درهم کردن آنها با دولت ها و مجبور کردن شان به همراهی با حاکمیت ها( موارد حزب الله لبنان و حشدالشعبی عراق) یا پاکسازی نسبی یا کامل آنها( حماس) بود.
این امر به معنای این نیست که امپریالیست ها و یا دولت صهیونیستی اسرائیل مخالف گروه ها و یا حکومت های مذهبی اسلامی بوده و یا هستند. خیر! به این دلیل نیست. آنها خود از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان پشتیبانی کردند و نیز به جای حکومت مرتجع اما سکولار بشار اسد یک دست پرورده و مزدورشان احمدالشرع رهبر تحریرالشام را که از گروه های متعصب مذهبی داعش می آمد جایگزین کردند و جنگ های مذهبی را در این کشور دامن زدند. بنابراین مساله به هیچ وجه مخالفت با تعصب و مذهب و خلاصه به این معنا فرهنگی نیست، بلکه مساله سیاسی است.
اگر از غزه بگذریم که هنوز  جدای از نسل کشی فلسطینیان روشن نیست امپریالیسم آمریکا چه خوابی برایش دیده است، بقیه همچون تهدید جلوه گر شده و مشکلاتی در راه جریان یابی آرام و بی دردسر سرمایه ی امپریالیستی- به ویژه سرمایه ی آمریکایی- ایجاد کرده بودند. مرکز تمامی این ها تا حدودی در ایران و در حکومت ولایت فقیه قرار داشت.
 سیاست امپریالیسم آمریکا (و دولت جنایتکار اسرائیل) در آغاز حمله ی نظامی به جمهوری اسلامی نبود بلکه مذاکره و وادار کردن جمهوری اسلامی به خواست هاشان بود. آنها امید داشتند که جمهوری اسلامی در پی عقب نشینی ها و سازش هایش با امپریالیست ها در مورد حماس و حزب الله و سوریه و حشدالشعبی و حوثی های یمن به سازش ها و عقب نشینی های بیشتری دست زند و در ازای رفع تحریم ها و یاری امپریالیست ها به سرپا کردن حکومت در برابر توده ها، به برخی از خواست های آنها گردن گذارد.
این خواست ها پیرامون برنامه هسته ای و غنی سازی بود. امری که با توجه به سیاست«تقیه» ی مداوم از جانب سران جمهوری اسلامی، همواره آنها را بی اعتماد به جمهوری اسلامی نگاه می داشت. درست برای همین عدم اطمینان از سیاست های باند خامنه ای و سران سپاه آنها به روی خواست های خود در این موارد پافشاری می کردند ( حقیقت این است که سران ریاکار و شیاد و حقیر جمهوری اسلامی به ملت ایران توضیح نمی دهند که  در مذاکرات چه گذشت و چه می خواستند بدهند و چه می خواستند بگیرند). از آنچه در پی آمد روشن است که آنها دو خط را دنبال می کردند: خط مذاکره و خط برنامه ریزی دقیق برای حمله به جمهوری اسلامی و بیشتر حمله به نقطه های قدرت خامنه ای.
با این حال می توان احتمال زیاد داد که در صورتی که باند خامنه ای و سران سپاه با خواست های آمریکا موافقت می کردند امپریالیسم آمریکا بهانه ای برای حمله جمهوری اسلامی نداشت و به احتمال زیاد نه خودش و نه امپریالیست اروپای غربی به اسرائیل( در واقع به سیا و موساد و ارتش اسرائیل) نیز اجازه نمی دادند که طرح های از پیش آماده شده ی خود را پیش ببرد.
 پس این که امپریالیسم آمریکا( و در کنار آن سه امپریالیست اروپایی) در هر شرایطی به دولت صهیونیستی اسرائیل اجازه می داد که طرح های آماده شده( که چنان که اشاره کردیم صرفا طرح های خودش نبوده است) را اجرا کند نمی تواند درست باشد و دولت اسرائیل نیز نمی توانست بدون اجازه ی آنها طرح ها را اجرا کند. بنابراین می توان گفت که تنها مذاکره نبود و تنها نیرنگ و فریب دادن جمهوری اسلامی نبود، بلکه هر دو بود و هر دو خط قدم به قدم دنبال می شد.
اما پافشاری خامنه ای و سران متحجر و متعصب سپاه به روی برنامه ی هسته ای و غنی سازی و بازی هاشان با آژانس اتمی شرایط را به طرف بی اعتمادی آمریکا سوق داد و با تمام شدن مهلت 60 روزه و طرح این که جمهوری اسلامی می خواهد از مذاکرات برای وقت گذرانی استفاده کند منجر به پیاده شدن طرح هایی گشت که از شاید سال های پیش آماده شده بود.
اهداف امپریالیست ها که در این ده روز محقق شد
اکنون که حدود 10 روز از جنگ می گذرد می توان گفت دو هدف اساسی از این جنگ دنبال می شد. یکم ضربه زدن به آنچه جمهوری اسلامی آن را لولویی برای ترساندن غرب کرده بود( به راستی روشن نیست که آیا جمهوری اسلامی توانسته بود به تولید بمب اتمی نزدیک شود و یا خیر) یعنی به مراکز هسته ای و غنی سازی جمهوری اسلامی و دوم ضربه به نهادهای اطلاعاتی و نظامی و نیز مراکز تولید جنگ افزارهای موشکی و ...
زدن این دو موجب می گردید که جمهوری اسلامی که در هر حال مجبور است به پای میز مذاکره بازگردد یک جمهوری اسلامی توسری خورده و احتمالا مانند موم نرم شده گردد. سران جمهوری اسلامی این بار در مذاکرات چیزی ندارند که بخواهند بابت آن از آمریکا و دول امپریالیستی امتیاز بگیرند و به احتمال باید طوق بنده گی امپریالیست های غربی را به گردن بیفکنند.
 
نکاتی درباره ی تضاد امپریالیست ها با جنبش دموکراتیک - انقلابی خلق
اما این تنها یک جنبه ی قضیه یعنی تضاد میان امپریالیست ها با جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر امپریالیست ها تضاد شدیدی با جنبش انقلابی و انقلاب در ایران دارند. هر گونه انقلابی در ایران خواه شکست بخورد و خواه به ویژه به یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی مترقی و یا انقلابی به رهبری طبقه ی کارگر بینجامد به نفع امپریالیست ها نیست و نه تنها منافع آنها را در ایران بلکه در منطقه در خطر و زیر ضرب قرار خواهد داد.
از این رو چند راه مقابل امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی قرار داشت.
یا با آوردن خامنه ای و سران پاسدار پای میز مذاکره مجبورشان کنند که خواست های آنها بپذیرند و در نتیجه شرایط برای رفع تحریم ها و ریختن سرمایه ها به داخل ایران آماده گردد و به این شکل و با عادی شدن سیر امور اقتصادی، جنبش انقلابی خاموش شود و یا به تاخیر بیفتند. این یک راهی بود که چنانچه مذاکرات به نتیجه می رسید دنبال می شد.
راه دیگر و در صورت اصرار خامنه ای به تداوم برنامه ی هسته ای و غنی سازی این بود که به ایران حمله شود و بخش های مهمی از دستگاه نظامی حاکم به ویژه سران سپاه در ارگان های مربوطه قلع و قمع شود و نیز با حمله به سایت های اتمی حکومت از نظر آنچه حاضر نبود در مذاکرات بدهد، فلج گردد. چنین حمله ای در عین حال می توانست ضربات سنگینی به جنبش انقلابی - دموکراتیک در حال رشد ایران بزند که لبه ی تیز حمله اش متوجه جمهوری اسلامی بود.
در هر صورت نخستین نتایج چنین حملاتی می توانست به عمده شدن تضاد ارتجاع جمهوری اسلامی و امپریالیست ها بینجامد و تضاد طبقه ی کارگر و توده ها را برای مدتی غیرعمده کند.  این آن نتیجه ای است که برخی به آن این گونه اشاره می کنند که«حمله ی اسرائیل و آمریکا به ایران موجب می شود که مردم ایران به جمهوری اسلامی نزدیک شوند و از این نظر به نفع جمهوری اسلامی تمام می گردد و حکومت می تواند از این وضع برای سرکوب جنبش خلق استفاده کند»( در این مورد پایین تر صحبت خواهیم کرد).
اما سوی دیگر قضیه می توانست این باشد که در صورتی که باز هم کار بیخ پیدا کرد و جنبش های توده ای علیه حکومت برخاست و به سوی سرنگونی حکومت پیش رفت، امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها با تضعیف همه جانبه ی حکومت ولایت فقیه به ویژه نیروهای سپاه پاسداران، این امکان را داشته باشند که با تجاوز زمینی سوار جنبش توده ها شده و با سرنگونی حکومت، دولت بعدی را خود بر سرکار آورند.
روشن است که طرح های امپریالیست ها(که خود نقشه یA  و Bو C دارد)پنهان است و آنچه آشکار شده است تنها بخشی از طرح دراز مدت تر است. یعنی طرح ها بخش به بخش اجرا می شوند و به اصطلاح آنها باید فکر همه جابش را کرده باشند.
در بالا به این نظر اشاره کردیم که«حمله ی اسرائیل و آمریکا به ایران موجب می شود ... و حکومت می تواند از این وضع برای سرکوب جنبش خلق استفاده کند». این نظر را باید تا حدودی به حقیقت نزدیک دانست. مشکل این نظر این است که شرایط کنونی را با شرایط جنگ جمهوری اسلامی و عراق مقایسه می کند. در حالی که شرایط خواه از نقطه نظر حکومت جمهوری اسلامی و خواه از نظر جنبش توده ای تفاوت های زیادی با آن دوران دارد.
نخست این که آن زمان خمینی بود که توده ها تا حدود زیادی نسبت به وی حرف شنوی داشتند و اکنون خامنه ای است که تنها نفرت و خشم توده ها متوجه اوست . دوم این که جمهوری اسلامی در آن زمان دارای پایگاه اجتماعی بسیار گسترده بود در حالی که اکنون شرایط برعکس است و جمهوری اسلامی و به ویژه باند خامنه ای دارای پایگاه بسیار ضعیفی است. سوم این که جمهوری اسلامی و در اینجا خامنه ای و سران سپاه که های و هوی فراوان در مورد قدرت خود می کردند ضربات سنگینی از دشمن خورده و تحقیر شده اند و در نتیجه وضع شان به کلی متفاوت از زمان حمله ی عراق است که چنین وضعی و به این شکل، حتی اگر شلیک نیروهای آمریکایی به جزایر جنوب و شلیک به هواپیمای مسافربری را در نظر بگیریم، اساسا برایشان پیش نیامد. چهارم این که تضادهای درون حکومت و بین جناح ها و باندها بسیار زیاد است و هیچ نیرویی - حتی خود خامنه ای - توانایی آن را ندارد که برای مدتی طولانی دیگر نیروها و یا جناح ها را آرام و زیرکنترل خویش قرار دهد. این احتمال که پس از جنگ و آرام شدن نسبی اوضاع این جدال ها بسیار شدیدتر از پیش از جنگ شود زیاد است.
این ها تازه نکات عمده در مورد وضع حکومت است. در مورد وضع توده ها وضع بسیار متفاوت تر است.
جنبش توده ای اکنون به کلی با آن زمان فرق می کند. آن زمان چنان که گفتیم جمهوری اسلامی پایگاه اجتماعی داشت اما اکنون در میان توده ها پایگاهی ندارد و جنبش حداقل در سی سال اخیر با این حکومت مبارزات گوناگونی کرده است. دوم جنبش در آن زمان از جمهوری اسلامی می خواست که آنچه را از حکومت سلطنتی خواسته بودند و برای دست یافتن به آن سرنگون اش کرده بودند تحقق دهد، اما اکنون خود جمهوری اسلامی را نمی خواهد. سوم این که جنبش در سیر رشد خود مراحل گوناگونی را طی کرده است و اکنون در مدارجی از رشد خود به سر می برد که برگرداندن اش به حالت پیشین به ویژه با این اوضاع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کار بسیار مشکلی است. چهارم اینکه خود جنگ و نتایج آن خامنه ای و سران پاسدار را بسیار حقیر تر و منفورتر از آنچه اکنون هستند خواهد کرد.
با این همه گرچه ممکن است که حکومت بخواهد از شرایط جنگ برای سرکوب جنبش توده ها استفاده کند اما این برای مدتی کوتاه ممکن است بُرد داشته باشد و در نتیجه وضعیت حقارت بار حکومت پس از جنگ و همچنین  تضادهای درونی که آن را بیشتر از هم می گسلد و نیز جنبش توده ها که دوباره حرکت و رشد خود را از سر خواهد گرفت، این امکان را ندارد که از چنین وضعیتی استفاده ی زیادی بکند. توجه کنیم که هم اکنون نیز لبه ی تیز حمله اش را برای اعدام ها روی «جاسوس های اسرائیلی» گذاشته است و گرچه ممکن است که این میان عده ای را بیگناه قربانی کند اما همین نشان می دهد که ناچار است در مقابل مردم دست به عصا راه برود.
 از دیدگاه کلی می توان به این هم اشاره کرد که زمانی که یک تضاد در نتیجه ی عمده شدن تضادی دیگر غیرعمده می شود، بدون تغییر باقی نمی ماند و نیز لزوما عقب گرد نمی کند بلکه می تواند در دل تضاد عمده رشد کند. در صورتی که شرایط وضعی به وجود آورد که این تضاد عمده شود، آن گاه رشد خود را از همان نقطه ای که پایان یافته بود آغاز نمی کند بلکه از نقطه ای تکامل یافته تر آغاز می کند. بسیاری از دولت هایی که در نتیجه ی جنگ ها ضعیف شده بودند در هنگامه ی جنگ و یا در پایان جنگ نه با نارضایتی ها و جنبش های پیشین، بلکه جنبش هایی تکامل یافته تر از جنبش های پیشین و یا اساسا با انقلاب ها روبرو شدند.
از این رو نمی توان این اندیشه را درست دانست که همه چیز پس از جنگ لزوما در خدمت جناح خامنه ای خواهد بود و آنها هر کاری که دل شان خواست می توانند بکنند. 
هرمز دامان
سوم تیر 1404
  
    
  

Sunday, June 22, 2025

حمله ی تجاوزکارانه امپریالیسم آمریکا به ایران( بیانیه ی نهم)

 
در ساعات آغازین امروز یکشنبه اول تیرماه بالاخره امپریالیسم آمریکا به طرح تجاوزکارانه ی خود برای حمله به  تاسیسات هسته ای فردو، نطنز و اصفهان جامه ی عمل پوشاند و این تاسیسات را با بمب افکن ها و موشک هایش بمباران کرد.
در پی این تجاوز آشکار به خاک ایران، ترامپ با سه عضو اصلی کابینه اش، معاون و وزیر امور خارجه و وزیر دفاع با قیافه هایی که تلفیقی از غرور، خونسردی و تواضع و ماهیتا توخالی و پوچ بودند در مقابل تلویزیون ظاهر گشته و از «پیروزی بزرگ» خود در تجاوز به خاک کشوری دیگر برای ملت آمریکا و کشورهای جهان سخنرانی کرد. امپریالیسم پوشالی که در غم و اندوه از دست دادن موقعیت جهانی خود در حال ندبه  و زاری است و مدام از برگرداندن سروری جهان به آمریکا صحبت می کند در این توطئه ها و تجاوزهای کریه خود« آمریکا، اول» می جوید!؟
در این که امپریالیسم متجاوز آمریکا جز از طریق این گونه تجاوزها، توطئه ها و سرکوب ها نمی تواند سرپا بایستد و زندگی کند شکی نیست. تاریخ  صد و بیست ساله ی امپریالیسم تاریخ حمله و تجاوز نظامی به سرزمین ها و ملت ها و زیرسلطه ی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی قرار دادن آنها و استثمار و ستم بر آنها است. این در کنه و ذات امپریالیسم است که مدام طرح های توطئه افکنانه بریزد، زندگی خلق های سراسر جهان را دستخوش نابسامانی و آشوب و بحران کند، جنبش ها و شورش ها و انقلاب ها را سرکوب کند و مدام برنامه هایی برای پیشبرد اهداف رقابت جویانه و توسعه طلبانه اش علیه حکومت های انقلابی و یا حکومت های مرتجعی که باب طبع اش نیست و علیه دیگر امپریالیست های رقیب پیاده کند. امپریالیسم بدون این ها نمی تواند نفس بکشد. امپریالیسم جز این ها نباشد چه هست؟
حمله و تجاوزامپریالیسم آمریکا به حریم هوایی ایران با پشتیبانی کشورهای امپریالیستی اروپای غربی( انگلستان، آلمان و فرانسه) و اتحادیه اروپا روبرو شده است. تمامی این امپریالیست های روباه صفت و خونخوار و توطئه گر، برای ترامپ هورا کشیده و بدون این که اشاره کنند که این حملات زیرپا گذاشتن موازین بین المللی است از آن پشتیبانی کرده اند. در عین حال این ریاکاران ژست دولت های«صلحدوست» به خود گرفته از جمهوری اسلامی خواسته اند پای میز مذاکره برگردد!
تجاوز آمریکا به خاک ایران و بمباران تاسیسات هسته ای که در واقع با خون ملت ایران و به ویژه کارگران و کشاورزان و زحمتکشان ایران به پا شده است در کنار حمله ی حکومت صهیونیست و مرتجع اسرائیل، نقض قوانین حفوق بین المللی و منشور سازمان ملل متحد است و تجاوز به حق تمامیت سرزمینی و حاکمیت ملت ایران به شمار می آید و محکوم است.
در این سوی حکومت مرتجع ولایت فقیه قرار دارد، حکومتی که به نوبه ی خود بیش از 40 سال است که همچون بختکی بر سر خلق ستمدیده ایران آوار شده و در این مدت جز رنج و فلاکت چیزی به بار نیاورده است. حکومتی که خلق ایران جز سرنگونی اش چیزی را خواستار نبوده اند و در این راه جنبش ها، شورش ها و خیزش های بزرگ برپا کرده اند. جنبش ها و خیزش هایی که همه به خاک و خون کشیده شده است.
حال این حکومت در حالی که توان ناچیز و حقیری در دفاع از بقای خود دارد و در نخستین حملات دولت مرتجع اسرائیل ضربات سنگینی خورد و اکنون نیز می خواهد با مشتی موشک به دشمن اش پاسخ دهد، آمریکا را تهدید کرده است که پاسخ این حمله ی خود را دریافت خواهد کرد. پاسخی که چنانچه داده شود و بسته به چگونگی آن و این که به چگونه پاسخ هایی از جانب امپریالیست های جهانخوار آمریکا و اروپایی و نیز دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل بینجامد، با توجه به شرایط کنونی حکومت ستمگر و مردم، نه تنها امکان دارد که توده های کشور را به وضعی به مراتب بدتر و اسفناک تر دچار کند و شیرازه ی کشور را از هم بپاشد بلکه این هم که موجب چه نتایجی در منطقه و چه بسا جهان گردد روشن نیست.
طبقه ی کارگر، کشاورزان و تمامی توده های زحمتکش و ستمدیده و تمامی طبقات خلق ایران باید به هر شکل ممکن مانع تداوم این جنگ شوند.
ملت ایران از جنگ هراسی ندارد. تاریخ خلق ما پر است از جنگ هایی که برای دفاع از سرزمین اش و دفاع از حق موجودیت و زندگی اش و تاریخ اش و تمدن اش و فرهنگ اش صورت گرفته است. جنگ هایی که تنها زمانی خلق ما در آنها شکست خورده که سران و فرماندهان نالایقی داشته است؛ سران و فرماندهانی یا بی گدار ملت را به جنگ کشیده اند و یا جنگ رخ داده را نتوانسته اند رهبری کنند و شکست و اسارت به ارمغان آورده اند.
با این حال تداوم این جنگ در شرایط کنونی و با وجود این تهی مغزان و تفاله های قرون و اعصار که بر خلق ما حاکم اند، یعنی خامنه ای و سران سپاه که همه دزد و جانی و نالایق اند، و در این شرایط فلاکت باری که خلق ما در آن به سر می برد به نفع ملت ایران نیست و خلق ما خواهان آن نیست.
از این رو تمام ملت ما باید کماکان حاکمان کنونی را زیر ضرب گیرند و خواهان توقف هرگونه پاسخ از جانب آنها و دمیدن به تداوم جنگ شوند.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
اول تیرماه 1404       
 

Friday, June 20, 2025

برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران( بخش نخست)

 
جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه  
 
و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران( بخش نخست)
 
تضاد دولت ارتجاعی اسرائیل به نماینده گی از سوی امپریالیست ها با حکومت ولایت فقیه خامنه ای
جنگ کنونی بین دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل به نیابت از ترامپ و امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های اروپای غربی انگلستان، آلمان و فرانسه از یک سو و حکومت مرتجع ولایت فقیه از سوی دیگر است. هر دو سوی این جنگ تا مغز استخوان جنایتکار و ارتجاعی و ماهیت جنگ شان ارتجاعی است. هر کس که طرف یکی از دو طرف را در این جنگ ارتجاعی بگیرد در سوی یک ارتجاع قرار گرفته است.
جریان های توده ای - اکثریتی که طرف جمهوری اسلامی را می گیرند در جبهه ی ارتجاع جمهوری اسلامی قرار دارند.  
دارودسته های حقیر و مزدور سلطنت طلب و هم پیمانان کمونیسم حکمتی - ترتسکیستی آنها که طرف اسرائیل و امپریالیست های غربی را می گیرند در سوی ارتجاع امپریالیستی - صهیونیستی قرار می گیرند.
نگاهی به دو سوی این تضاد
جمهوری اسلامی حکومت سرمایه داران بوروکراتیک و رانت خوار و فاسد و مستبد و دزد و جنایتکار و جاه طلبی است که با پنهان شدن پشت مذهب، بیش از 40 سال است که خون خلق ستمدیده ی ایران و در راس آن کارگران و کشاورزان و توده های زحمتکش را در شیشه کرده و زندگی شان را به فلاکت کشانده اند. حکومت خامنه ای و سران پاسدار کوچک ترین حق اعتراضی برای کارگران و زحمتکشان و دیگر طبقات خلق باقی نگذاشته و تمامی اعتراض ها و جنبش های آنها را علیه وضع موجود به خاک و خون کشیده اند.
 همچنین این حکومت در داخل به بهای تباه کردن معیشت و زندگی خلق ایران برنامه ی هسته ای و غنی سازی اورانیوم را به پیش برده و در عین حال مداوما دیگر کشورها را تهدید کرده اند که در صورتی که بقایشان به خطر بیفتد از پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای( (NPTخارج شده و به تولید سلاح اتمی خواهند پرداخت.
ویژگی دیگر این حکومت این است که نه تنها در ایران بلکه در منطقه نیز جاه طلبی ها و ماجراجویی های خود را دنبال کرده است. انقلاب خلق سوریه را به خاک و خون کشیده و برای پیشبرد اهداف جاه طلبانه ی خود گروه های نیابتی به راه انداخته است. گروه هایی که درعین حال قرار بوده در بزنگاه تهدید خارجی، سپر جمهوری اسلامی شده و به بقای آن یاری رسانند.
 دولت صهیونیستی اسرائیل نیز که به یاری استعمار و امپریالیسم کثیف انگلستان بنیان گذاشته شد در طول70 سال تاریخ خود جز جنایت و تخریب چیزی به بار نیاورده است. آخرین آن سلاخی توده های محروم فلسطینی در غزه است. دولت مرتجع نتانیاهو در غزه نسل کشی به راه انداخته و کودکان و زنان فلسطینی را بسیار کشته است. آمار می گوید که در طول نزدیک به دو سال که از این جنگ می گذرد نزدیک به 60 هزار نفر که بسیاری شان کودکان و زنان بوده اند به وسیله این دولت در غزه جان خود را از دست داده اند و چنان که دیده می شود از این شهر جز ویرانه ای باقی نمانده است.
این جنگ را به شکل کنونی دولت صهیونیستی اسرائیل آغاز کرده است. این دولت مورد پشتیبانی دولت امپریالیستی آمریکا و تمامی امپریالیست های غربی و ابزار برنامه های آن ها در سرکوب جنبش های خلق های منطقه خاورمیانه و شمال افریقا و نیز برنامه ی استراتژیک آن ها در منطقه( اکنون با نام «تغییر نقشه ی خاورمیانه» و برپایی خاورمیانه ی نوین) است.
نکته ی دیگر این است که جمهوری اسلامی حکومت مرتجعی که مثلا در مورد این حمله «مظلوم» واقع شده باشد نیست. ممکن است که در کشوری حکومتی ارتجاعی و مستبد حاکم باشد اما این حکومت در رابطه ی بیرونی اش دارای جاه طلبی و ماجراجویی نبوده و مشکلی برای کشورهای دیگر به وجود نیاورده باشد. چنانچه امپریالیست ها به دلایلی( مثلا موقعیت ژئوپلتیک و یا سیاسی و یا اهداف اقتصادی خود) به آن کشور حمله کنند این امکان که دولت مرتجع مزبور«مظلوم» واقع شده و مورد پشتیبانی مردم کشور خود قرار گیرد وجود دارد. اما در مورد جمهوری اسلامی این اساسا صدق نمی کند. جمهوری اسلامی خودش یک تیفوس در منطقه است و خلق ایران را برای پیشبرد جاه طلبی هایش در منطقه به خاک سیاه نشانده است. در هر صورت دو سوی جنگ ارتجاعی اند و جای هیچ گونه دفاعی ندارند.

تضاد بین خلق ایران و دولت مرتجع اسرائیل و امپریالیست ها
جنگ کنونی تنها نتیجه ی تکامل تضاد بین امپریالیست ها و حکومت ولایت فقیه نیست بلکه درعین حال شکلی از بروز تضاد میان امپریالیست ها با خلق ایران است. تجاوز اسرائیل به خاک ایران و زیرپا گذاشتن تمامیت ارضی ایران و حق حاکمیت ملت ایران بر سرزمین خویش ادامه ی تضاد بین خلق ایران و امپریالیست هاست.
با توجه به این مساله، این در عین حال جنگی از جانب امپریالیست ها و سگ هارشان اسرائیل جنایتکار با ملت ایران است. از دیدگاه این تضاد، جنگ از جانب امپریالیست ها و سگ زنجیری شان دولت صهیونیستی اسرائیل، ارتجاعی و از جانب آحاد خلق ایران که اکنون در شکل خواست نفی جنگ بروز می کند، دارای ماهیت مترقی است.
 در اینجا دیگر اسرائیل با خامنه ای و باند حاکم بر جمهوری اسلامی طرف نبوده بلکه با ملت ایران طرف است.
در اینجا تضاد بین خلق ایران کارگران و کشاورزان و تمامی طبقات خلقی ایران با دولت جنایتکار اسرائیل و امپریالیست هاست.
 بین جنگ از این دیدگاه با جنگ خامنه ای و اسرائیل ماهیتا تضاد وجود دارد.
در آنجا هر دو سو ارتجاعی اند، در حالی که در این جا سوی امپریالیست ها ارتجاعی و سوی خلق مترقی و انقلابی است.
با توجه به این که خلق ایران مخالف حکومت ولایت فقیه است و با توجه به این که مایل نیست وارد جنگ بین اسرائیل و حکومت کنونی گردد، موضع وی در مورد جنگ، پایان بافتن هر چه سریع تر آن است.
اشکال مبارزه ی طبقه ی کارگر و خلق ایران با تداوم جنگ
اشکال مبارزه ی خلق با جنگ امپریالیست ها، در حال حاضر صرفا سیاسی و فرهنگی و دیپلماتیک است. مخالفت با جنگ و خواست پایان دادن به آن خواست اصلی است. آگاهی بخشی به توده ها درمورد ماهیت این جنگ، مخالفت با جنگ از سوی اسرائیل و امپریالیست ها، خواست از طبقه ی کارگر و خلق های تمامی کشورها برای مخالفت با تجاوز اسرائیل و امپریالیست ها به ایران و نیز تمامی دولت ها و نهادهای بین المللی برای پایان دادن به جنگ از یک سو، و همراهی نکردن با جنگ حاکمان کنونی( به ویژه باند خامنه ای و هسته ی سخت قدرت که اصلی ترین مسبب این وضع هستند) و در عین حال مبارزه علیه آنها به دلیل ادامه جنگ و زیر فشار قراردادن آن ها برای پذیرش صلح از سوی دیگر، سیاست اصلی کنونی طبقه ی کارگر و کشاورزان و دیگر طبقات خلق ماست.
روشن است که در مورد این امر تمامی طبقات خلقی باید فعال باشند. نه تنها کارگران و کشاورزان بلکه طبقات میانی از هر صنف و دسته، فرهنگیان و کارمندان ادارات دولتی و خصوصی، پرستاران و کادر درمان، تولید کننده گان کوچک، کسبه و بازاریان، استادان دانشگاه، وکلا و حقوق دانان، پزشکان و کادر درمان، هنرمندان و ورزشکاران، خبرنگاران و خلاصه همه و همه باید در امر مخالفت با جنگ شرکت فعال داشته و یک جنبش همگانی ضد جنگ پدید آورند. این جنبش از یک سو برعلیه حکومت کنونی و فشار وارد کردن بر آن در جهت پایان دادن به جنگ و از سوی دیگر خواست از خلق های کشورهای دیگر و دولت ها و سازمان های بین المللی برای مداخله و زیرفشار قرار دادن دولت های آمریکا و اسرائیل برای  پایان دادن به جنگ است.
 
تضاد طبقه ی کارگر، کشاورزان و تمامی طبقات خلقی ایران با حکومت  ارتجاعی ولایت فقیه
 این تضاد از همان آغاز انقلاب آغاز شده است و تا کنون ادامه یافته است. جنبش های اصلاح طلبانه و انقلابی گوناگون و بسیاری در چهار دهه حکومت ولایت فقیه بر مبنای این تضاد شکل گرفته و آن را به پیش برده است. اخرین آنها خیزش بزرگ ژینا یا «زن، زندگی، آزادی» بوده است. پس از آن جنبش، با مبارزات تمامی طبقات استثمارشده و ستمدیده روبرو بوده ایم که به دلیل فشارهای هولناک اقتصادی و معیشتی شکل شان مبارزه ی اقتصادی بوده است. واپسین مبارزه در این چارچوب اعتصاب بزرگ و سراسری کامیون داران و راننده گان کامیون بوده است که پشتیبانی تمامی خلق ایران را به همراه داشته است و یکی از اوج های همکاری و همیاری و اتحاد تمامی طبقات خلق به شمار می آید.
رشد این تضاد در سال های اخیر موجب عقب نشینی های حکومت هم در رویارویی هایش با امپریالیست ها و هم در رویارویی اش با خلق گردیده است. تمامی طبقات خلقی اکنون بیش از پیش و امیدوارانه تر به آینده ی این مبارزات خویش می نگرند.

جایگاه و موقعیت سه تضاد
با این حال حمله ی دولت جنایتکار اسرائیل به نماینده گی از جانب امپریالیست ها سیر حرکت این تضاد را دستخوش تغییر کرده و به جای آن تضاد میان دو مرتجع  جمهوری اسلامی و دولت صهیونیستی اسرائیل را برجسته کرده است. در عین حال و در درجه ی دوم تضاد خلق را با مرتجعین دولت اسرائیل و امپریالیست های غربی قرار داده است که به خاک ایران تجاوز کرده اند و تمامیت سرزمینی و حق حاکمیت ملی ملت ایران را زیرپا گذاشته اند.
در تضاد اخیر خلق ایران با  دو سوی تضاد مرتجعین ولایت فقیه از یک سو و امپریالیست ها از سوی دیگر طرف است. یک لبه ی آن که در حال حاضر سنگین تر است مبارزه ی خلق علیه دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست هاست و لبه دیگر که آن هم سنگین اما در درجه ی دوم قرار دارد علیه جمهوری اسلامی است.
تضاد میان طبقه ی کارگر و کشاورزان و تمامی طبقات خلق از یک سو و جمهوری اسلامی از سوی دیگر بر مبنای تحرک و تاثیرات دو تضاد مورد اشاره، دوباره رشد می کند و دیر یا زود رو می آید.
 هرمز دامان
نیمه ی دوم خرداد 1404
 
 
 

 

 

درباره صحبت های ترامپ در مورد زمان دو هفته ای تصمیم گیری درباره دخالت در جنگ(بیانیه هشتم)

جنگ دولت صهیونیستی و اسرائیل و مرتجعین جمهوری اسلامی( بیانیه هشتم)

درباره صحبت های ترامپ در مورد زمان دو هفته ای تصمیم گیری درباره دخالت در جنگ 

 ترامپ گفته است که طی دو هفته ی آینده درمورد اقدام علیه ایران تصمیم می گیرد. منظور وی وارد شدن آمریکا به جنگ و یا در پیش گرفتن گزینه های دیگر است.

در مورد این صحبت های ترامپ چندین گمانه و احتمال می تواند وجود داشته باشد:

یک - بروز و شدت گرفتن تضادها در طبقه ی حاکم بر آمریکا
در طبقه ی حاکمه امپریالیسم آمریکا بین دو حزب دموکرات و حزب جمهوری خواه و در شورای امنیت این کشور بین عالی ترین مقامات کشور و همچنین در دولت ترامپ بین بخش های گوناگون این دولت که نماینده ی جناح های گوناگون حزب جمهوری خواه هستند و نیز بین پشتیبانان عمده ی ترامپ یعنی جنبش ماگا با ترامپ  در مورد دخالت نظامی آمریکا در جنگ اتحاد نظر وجود ندارد و تضادها از هر سو بیرون زده و یا شدت گرفته است.

-        این احتمال بسیار زیاد است. چرا که آمریکا شرایط اقتصادی و سیاسی خوبی برای آغاز کردن یک جنگ دیگر ندارد. به ویژه اینکه نتایج جنگ های افغانستان وعراق و لیبی مطلوب سران آمریکا نبوده است. بیشتر شعارهای ترامپ به ویژه «آمریکا اول» پیرامون مسائل اقتصادی بود و جنگ به ویژه اگر دراز مدت شود این احتمال که آمریکا آسیب پذیر شود بسیار است.

دوم - تضادها در طبقه ی حاکم بر ایران و پیشنهادهای آنان برای آتش بس

سران جمهوری اسلامی پیام هایی فرستاده و پذیرفته اند که با شروط ترامپ کنار بیایند. خبرها حاکی است که امروز عراقچی با وزرای خارجه ی سه دولت اروپای انگلستان، آلمان و فرانسه دیدار می کند. به نظرمی رسد که نتایج این دیدار بسیار مهم باشد.

-        این احتمال نیز وجود دارد. حکومت ولایت فقیه همواره دو رو داشته است.

یک رو برای امپریالیست ها که روی عقب نشینی و سازش و کنارآمدن بوده است. در این خصوص می توان به آرام آرام پس کشیدن جمهوری اسلامی در غزه و لبنان و سوریه و یمن پس از عملیات اکتبر توجه کرد. این در حالی است که تمامی این ها نیابتی های جمهوری اسلامی و یا حکومت هایی بودند که جمهوری اسلامی از آنها پشتیبانی می کرد.

روی دوم برای مردم ایران که مشتی شعار و های و هوی مرگ بر آمریکا و اسرائیل و غیره بوده است. اگر اکنون جمهوری اسلامی مجبور است که مقابل اسرائیل بایستد و به این کشور موشک شلیک کند به این دلیل نیست که از نظر سیاسی خواهان آن بوده است. آنها حتی عملیات «صادق 3» را اجرا نکردند و این عملیات در واقع باید «صادق 4» باشد که نام اش را «صادق 3» گذاشته اند. در واقع خامنه ای و سران سپاه تصور نمی کردند که در صورت پافشاری روی غنی سازی و مقاومت در برابر خواست های دولت آمریکا کار را به اینجا بکشاند. رودست و فریبی که خوردند به دلیل امیدهاشان برای پذیرش به وسیله ی ترامپ بود.

از این رو بیشتر می توان فکر کرد که در حالی که برای ملت ایران های و هوی می کنند و شعارهای پوچ می دهند اما پنهانی مداوما برای آمریکا و اروپایی ها پیام می فرستند. باید توجه کرد که توقف جنگ در همین شرایط فعلی به نفع جمهوری اسلامی نیست.

به نظر می رسد که در حال حاضر کنترل کشور در دست سپاه پاسداران و هسته ی  سخت قدرت قرار گرفته است، اما در عین حال این فکر که در حال حاضر تمامی جناح ها با یکدیگر در مقابل اسرائیل و آمریکا متحد هستند نادرست است. تضادهایی که بین جناح ها و باندهای گوناگون جمهوری اسلامی وجود داشت اکنون نیز وجود دارد اما کمی زیر تاثیر اوضاع کنونی و باند خامنه ای و جوسازی های آنها قرار گرفته است و بیشتر پنهانی پیش می رود.  

سوم - فرصت برای آماده گی بیشتر نیروهای آمریکا در منطقه

فرصت برای آماده گی بیشتر نیروهای آمریکا در منطقه؛ پیوستن نیروهای و تجهیزات بیشتر و خلاصه وضعیتی که در صورتی که جنگ به طول انجامید آمریکا بتواند با آماده گی بیشتری آن را پیش ببرد.

-        این احتمال نیز کمابیش وجود دارد. زیرا دولت آمریکا نه تنها باید خودش را آماده خود درگیری و عواقب آن کند بلکه باید به کشورهای منطقه نیز توجه داشته باشد و آنها نیز آماده گی های لازم را کسب کنند. 

چهارم - بلوف زدن و هر آن امکان حمله ی آمریکا

احتمال این که یک بلوف باشد و آمریکا با در نظر گرفتن این که سران جمهوری اسلامی را خواب کند آن را به میان آورده است.

-        این احتمال نسبت به سایر احتمالات کمتر است. چرا که سران سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی با توجه به ضربه ی غیرمنتظره ای که خوردند مشکل که به این زودی و ساده گی در دام بلوف هایی از این گونه بیفتند. در هر صورت و در هر زمانی از این دو هفته اگر آمریکا وارد جنگ شودمعنای خواب کردن جمهوری اسلامی را نخواهد داشت.

گروه مائوئیستی راه سرخ

ایران

30 خرداد 1404

 

 

 

 
 

Wednesday, June 18, 2025

جنبش ضد جنگ بر پا کنیم


 


آنچه در حال حاضر بیش از هر چیز نیاز است

 یک جنبش ضدجنگ همه جانبه و گسترده است 

به وسیله ی

کارگران و کشاورزان و دیگر طبقات خلقی

 

این جنبش باید دو لبه داشته باشد 

به ترتیب

یکم

  علیه دولت متجاوز اسرائیلی

و دولت ترامپ در آمریکا

 به دلیل تجاوز به ایران 

و زیرپا گذاشتن  تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی خلق ایران

و دوم 

 علیه حکومت ولایت فقیه 

به ویژه باند خامنه ای

 به دلیل ادامه ی جنگ

و

ایجاد خفقان در داخل کشور

این جنبش در عین حال خواهان برقراری 

آزادی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در ایران است

جنبش ضد جنگ 

شکل بروز و حرکت  

 انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی خلق ایران 

در مرحله ی کنونی است

 

گروه مائوئیستی راه سرخ 

ایران

28

خرداد 1404

 

درباره ی کنسرت لغو شده

  طبق اخبار حکومتی قرار بود کنسرتی به وسیله ی همایون شجریان در آزادی برگزار شود. سپس و در پی چند و چون هایی درباره ی چگونگی برگزاری و مسائلی...